انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 45 از 55:  « پیشین  1  ...  44  45  46  ...  54  55  پسین »

Masud Sa'd Salman | مسعود سعد سلمان


زن

 
شمارهٔ ٢
گفتم که چند صبر کنم ای نگار گفت
تا هست عمر گفتم رنجه مدار گفت

بی رنج عشق نبود گفتم نیم به رنج
فرسوده چند باشد ازین ای نگار گفت

جز انتظار روی ندارد تو را همی
گفتم شدم هلاک من از انتظار گفت

این روزگار با تو بدست این ازو شناس
گفتم که نیک کی شودم روزگار گفت

چون گشت زایل این سخط شهریار راد
گفتم که کی شود سخط شهریار گفت

چون بخت رام گردد تا تو رسی به کام
گفتم که بخت کی شودم جفت و یار گفت

آمرزشی بخواه شود عفو جرم تو
این گفت در کریم نبی کردگار گفت
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  ویرایش شده توسط: ROZAALINDA   
زن

 
شمارهٔ ۳
ای نگارین چون تو از خوبان کجاست
نیست کس را آنچه از گیتی تراست

قد و روی و زلف سرو و ماه مشک
مشک پیچان ماه تابان سرو راست

تا مرا مهر تو اندر دل نشست
از دل من بیش مهر کس نخاست

ای نگار از طاعت تو چاره نیست
راست گویی خدمت خسرو علاست

شاه مسعود آفتاب داد و دین
آنکه بر شاهان گیتی پادشاست

از نهیبش ماه با رخسار زرد
وز شکوهش چرخ با پشت دوتاست

خسروان را آب حوضش زمزم است
سرکشان را خاک قصرش کیمیاست

شاه گردون همت گردون محل
خسرو دریا دل دریا عطاست

از بقا و عز و دولت شاد باد
تا به گیتی دولت و عز و بقاست
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
شمارهٔ ۴
دیده گر در فراق خون بارد
حق او هم تمام نگزارد

با غمش هیچ بر نیارم دم
گر جهان بر سرم فرود آرد

در وفا داشتنش جان بدهم
تا مرا بی وفا نپندارد

آزر و مانی ار شود زنده
هر یکی خواهدش که بنگارد

این به رنده چو او نپردازد
وآن به خامه چو او نبگذارد

روی او همچو گل همی خندد
چشم من همچو ابر می بارد

نشمرد نیم ذره جرم رهی
چونکه روز فراق نشمارد

یا دل او مرا نمی خواهد
یا به من آمدن نمی یارد

رفت و ترسم که او به نادانی
به کسی دل به مهر بسپارد

همه شب در هوس همی باشم
که نباید که عهد بگذرد

در همه گر کبوتری بینم
گویم از دوست نامه ای آرد

باد اگر گرد بام من بوزد
گویم از یار مژده ای دارد

هر کجا هست شاد باد بدانک
از من دلشده به یاد آرد

مرا در غم فرقتت ای پسر
دو دیده چو ابرست و دامن شمر

وزین دل برافروخته ست آتشی
کش از درد و رنجست دود و شرر

دو چشمم بمانده به هنجار راه
دو گوشم بمانده به آواز در

امید وصال ار نبودی مرا
که روزی درآیی ز در ای پسر

پر از گرد جعد و برآشفته زلف
گشاده خوی از روی و بسته کمر

بر آوردمی جان شیرین ز تن
بیالودمی چشم روشن ز سر
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
شمارهٔ ۵
بدان دو عارض چون شیر و آن دو زلف چو قیر
به ابروان چو کمان و به غمزگان چون تیر

به زیب قدی کش بنده گشت سرو سهی
به حسن رویی کش بنده گشت بدر منیر

به چشم چشمی کش سرمه بود سحر حلال
به بوی زلفی کش دانه بود مشک و عبیر

که گر تنم را زین پس کنی به مهر عذاب
وگر دلم را زین پس کنی به عشق زحیر
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
شمارهٔ ۶
در دل چو خیره خیره کند عشق خار خار
با رنج دیر دیر کند صبر دار دار

در تن خزد ز بویه وصل تو مور مور
در من جهد ز انده هجر تو مار مار

سر در کشم به جامه در از شرم زیر زیر
گریم ز فرقت تو دل آزار زار زار

بر دیده ام چو اشک زند یار تیر تیر
پیچان شوم چنانکه کنم جامه تار تار

آویزدم نظر نظر اندر مژه مژه
از دانه دانه لؤلؤ دیده چو هار هار

تا کی برآزماییم ای دوست نیک نیک
تا چند برگراییم ای یار بار بار

گل گل فتاده بر دو رخ من رده رده
تا تازه تازه در جگرم خست خار خار

غم کم خورم که هست زیانکار خیر خیر
دل خوش کنم که هست جفاکار یار یار

از راهها که هست مخوفست راه راه
وز کارها که هست نه خوبست کار کار
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
شمارهٔ ۷
مرا روی تو ای نازنین نگار
به دی ماه بسی خوشتر از نوبهار

من از روی تو چون زرد شد چمن
گل و لاله سوری چینم ز بار

نه چون قد تو سروی به بوستان
نه چون روی تو نقشی به قندهار

چه خوشتر به جهان از جمال تو
مگر مجلس سلطان کامگار

جهان داور مسعود تاجدار
زمین خسرو مسعود شهریار

بقای شرف از روزگار اوست
بقا بادش تا هست روزگار
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
شمارهٔ ۸
طعنه زنی که یار کنم دیگر
طعنه مزن که من نکنم باور

تو جان و دل ز بهر مرا خواهی
من از دل تو آگهم ای دلبر

جان و جهان من به تو خوش باشد
ای روی تو ز جان و جهان خوشتر

ای طیره گشته از رخ تو لاله
وی شرم خورده از لب تو شکر

شاد آن زمان شوم که تو را بینم
تابان چو ماه و نازان چون عرعر

بگشایی آن دو بسد پر لؤلؤ
بفشانی آن دو چنبر پر عنبر

گاهی ربایم از لب تو بوسه
گاهی ستانم از کف تو ساغر
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
شمارهٔ ۹
ای گشته دل من به هوای تو گرفتار
دل بر تو زیان کرد چه سودست ز گفتار

از غم دل جوشان مرا بار گران کرد
آن عنبر پر جوش بر آن اشهب پر بار

ای نرگس بیمار تو بر خواب چو نرگس
چشمم همه شب در غم بیمار تو بیدار

تو سخت جفاکاری و من نیک وفاجو
من سخت کم آزارم و تو نیک دل آزار

هر چند که من بیش کنم پیش تو زاری
تو بیش رمی از من دلسوخته زار

منمای مرا رنج و مکن بر تن من جور
کز جور تو و رنج تو تن گشت گرانبار

باشد که من از جور تو در پیش شهنشه
جامه بدرم روز مظالم به گه بار

تاج ملکان خسرو مسعود براهیم
سلطان جهانبخش جهانگیر جهاندار
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
شمارهٔ ۱۰
ای سلسله مشک فکنده به قمر بر
خندیده لب پر شکر تو به شکر بر

چون قامت تو نیست سهی سرو خرامان
چون چهره تو نیست گل لعل به بر بر

تا تو کمری بستی باریک میان را
گویی که عیان بستی ویحک به خبر بر

مانا که رخم زرین کردی ز فراقت
کردی ز رخم طرف و نشاندی به کمر بر

چندان غم و اندوه فراز آمده در دل
کاندوده شده انده و غم یک بدگر بر

دل شد سپر جان ز نهیب مژه تو
تا چون مژه زخمی زند آخر به جگر بر

جان و تن بیچاره درمانده نمانند
گر زخم جگردوز تو آمد به جگر بر

تا هجر نشسته ست به نزدیک تو ساکن
این وصل سراسیمه بماند دست به در بر

بر تو گذرم روی بتابی همی از من
گویی که ندیدی تو مرا جز به گذر بر

من بر تو همی هر چه کنم دست نیابم
ای رشک قمر دست که باید به قمر بر
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
شمارهٔ ۱۱
آمد آهسته با کرشمه و ناز
دوش نزد من آن نگار طراز

زلف پرپیچ بر شکست به گل
چشم پر خواب سرمه کرده به ناز

بر نهاده بر ابروان چوگان
تیر غمزه به چشم تیر انداز

گفتمش چون روی به نومیدی
چنگ مانند ناز کرد آغاز

ای نیازی مرا نیاز به توست
ورچه دارد به من زمانه نیاز

من چو پرداختم به مهر تو دل
تو زمانی به وصل من پرداز

********* *********
شمارهٔ ۱۲
ای می لعل راحت جان باش
طبع آزاده را به فرمان باش

روزگار بخست مرهم شو
دردمندم ز چرخ درمان باش

بی تو بیجان تنی است جام بلور
تن پاکیزه جام را جان باش

دلم از قحط مهر خشک شده است
بر دلم سودمند باران باش

گر تو زندان کشیده ای چون من
مر مرا یار بند و زندان باش

اختر شب شد آشکار به تو
کس نگوید تو را که پنهان باش

نامه ای می نویسم از شادی
بر سر آن نبشته عنوان باش

بچه آفتاب تابانی
نایب آفتاب تابان باش

شمع اگر نیست تو چون روشن شمع
پیش مسعود سعد سلمان باش
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
صفحه  صفحه 45 از 55:  « پیشین  1  ...  44  45  46  ...  54  55  پسین » 
شعر و ادبیات

Masud Sa'd Salman | مسعود سعد سلمان


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA