انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 48 از 55:  « پیشین  1  ...  47  48  49  ...  54  55  پسین »

Masud Sa'd Salman | مسعود سعد سلمان


زن

 
آن را که تو در دلی خرد در سر اوست
وآن را که تو رهبری فلک چاکر اوست
آن را که به بالین تو یک شب سر اوست
سرو و گل و مهر و ماه در بستر اوست

********* *********
چون آتش و آب از بدی پاکم و ناب
چون آب صفا دارم و چون آتش تاب
در آتش و آبم کند ار چرخ عذاب
بیرون آیم چو زر و در زآتش و آب

********* *********
ای روی تو و زلف تو روز اندر شب
از روز و شب تو روز و شب کرده طرب
تا عشق مرا روز و شبت هست سبب
چون روز و شبت کنم شب و روز طلب

********* *********
دیبا به رخی بتا و زیبا به سلب
الماس به غمزه و تریاک به لب
خواهی که چو روز روشنی گیرد شب
برکش ز رخ آن ریشه دستار قصب

********* *********
تفت این دل گرم از دم سردم همه شب
شد سرخ ز خون چهره زردم همه شب
صد شربت درد بیش خوردم همه شب
ایزد داند که من چه کردم همه شب
مهمان من آمد آن بت و کرد طرب
شوخی که در او همی بماندم به عجب
چون نرگس و گل نبست نه روز نه شب
از نظاره دو چشم و از خنده دو لب
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
دل در هوس تو بسته بودم همه شب
وز انده تو نرسته بودم همه شب
از هجر تو دلشکسته بودم همه شب
سر بر زانو نشسته بودم همه شب

********* *********
دانی تو که با بند گرانم یارب
دانی که ضعیف و ناتوانم یارب
شد در غم لوهور روانم یارب
یارب که در آرزوی آنم یارب

********* *********
کس نتواند ز بد رهانید مرا
زیرا ثقت الملک برانید مرا
از رنج عدو باز رهانید مرا
وز خاک بر آسمان رسانید مرا
ای دوست به امید خیالت هر شب
این دیده گرینده نخسبد ز طرب
در خواب همت ببیند ای نوشین لب
بی روزی تر ز من که باشد یارب

********* *********
بر آب روان بخت روانت ملکا
قادر شده چو بخت جوانت ملکا
ملکست شکفته بوستانت ملکا
جان ملکان فدای جانت ملکا

********* *********
چون بار فلک بست به افسون ما را
وز خانه خود کشید بیرون ما را
از بس که بلا نمود گردون ما را
چون شیر دهانیست پر از خون ما را
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
از مهر نکرد سایه کوی تو مرا
یا آب وفا نداد جوی تو مرا
چندان به عذاب داشت خوی تو مرا
تا کرد چنین جدا ز خوی تو مرا

********* *********
قبله ست به دوستی ندای تو مرا
جانست به راستی هوای تو مرا
امروز چو کس نیست به جای تو مرا
در جمله چه بهتر از رضای تو مرا

********* *********
می دانستم چو روز روشن صنما
کاخر بروی تو از بر من صنما
زیرا چو کنی قصد به رفتن صنما
نتوان بستن تو را به آهن صنما

********* *********
در حبس مرنج با چنین آهن ها
صالح بی تو چگونه باشم تنها
گه خون گریم به مرگ تو دامنها
گه پاره کنم ز درد پیراهنها

********* *********
عشق تو بلند و صبر من پست چرا
روی تو نکو و خوی تو کست چرا
می خواره منم دو چشم تو مست چرا
پیش تو لبم بوس تو بر دست چرا
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
هر شیر که بود مرغزاری شاها
شد کشته به تیغ تو به زاری شاها
شیری پس ازین به کف نیاری شاها
می نوش دم بیشه چه داری شاها

********* *********
خویش از پی من همی گریزد ملکا
دشمن بر من همی ستیزد ملکا
از آتش من شرر نخیزد ملکا
از حبس چو من کسی چه خیزد ملکا

********* *********
ای مدحت تو فرض و دگر نافلها
در وصلت تو قافله در قافلها
حصنی که به صد تیغ کش آنرا نگشاد
کلک تو کند عالیها سافلها

********* *********
افکند دلم زمانه در زاریها
در دیده من سرشت بیداریها
امید تو می داد مرا یاریها
تا جان نبرم چنین به دشواری ها

********* *********
روزی بر من همی نیایی صنما
چون آیی یک زمان نپایی صنما
آخر تومرا وفا نمایی صنما
چون نیک مرا بیازمایی صنما
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
تا دیده ام آن لب گهر بار تو را
پیوسته نمک خوانم گفتار تو را
زیرا زبی لعل لب ای یار تو را
بگشاده دهان پسته کردار تو را

********* *********
گر زر گردیم می نجویی ما را
ور مشک شویم می نبویی ما را
هر چند به لای می بشویی ما را
کس مشنودا آنچه تو گویی ما را

********* *********
گرچه فلک از پیش برانده ست مرا
با بند گران فو نشانده ست مرا
تا دو لبت از دور برانده ست مرا
جز روی تو آرزو نمانده ست مرا

********* *********
گر بند کند رای بلند تو مرا
در جمله پسنده است پسند تو مرا
تهذیب تمام کرد پند تو مرا
تاج سر فخر گشت بند تو مرا

********* *********
بر کار به جز زبان نمانده ست مرا
در تن گویی که جان نمانده ست مرا
بندیست گران که جان نمانده ست مرا
از پای جز استخوان نمانده ست مرا
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
در بأس چو طاهر علی آهن نیست
بی منت طاهر علی گردن نیست
جز منت طاهر علی بر من نیست
والله که چو طاهر علی یک تن نیست

********* *********
آنی شاها که جز سخا کیش تو نیست
یک شاه ز بیم تو بداندیش تو نیست
ای آن ملکی که جز ملک خویش تو نیست
یک شاه چو طاهر علی پیش تو نیست

********* *********
با من چو زمانه تیر در شست گرفت
از بالا بخت من ره پست گرفت
از غفلت چون فلک مرا مست گرفت
جای ملک الموت مرا دست گرفت

********* *********
امروز جهان بهار از ایران ملکست
میدان همه پر نگار از ایران ملکست
رامش چو گلی به بار از ایران ملکست
افروخته شه کنار از ایران ملکست

********* *********
بر چرخ فتاده نور ایران ملکست
واندر هر دل سرور ایران ملکست
شادی همه از حضور ایران ملکست
بفزا به طرب که سور ایران ملکست
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
تا بار غمت نهاده بر محمل ماست
در جستن تو باد هوا حاصل ماست
دایم سر کوی عاشقی منزل ماست
رنگ رخ تو گواه درد دل ماست

********* *********
گر شاه به من چو شیر دندان خایست
بر پیل نهند آنچه مرا بر بایست
در دوزخم و همچو بهشتم جایست
کانجا باشم که پادشه را رایست

********* *********
بادام دو چشم تو دلم زار بخست
پسته دهنت جراحتش زود ببست
ز آن بود مرا گله ازین شکرم هست
ای پسته تو شیرین بادام تو مست

********* *********
اشک من و رخسار تو همرنگ شده است
روز من و زلف تو شبه رنگ شده است
گیتی بر من چون دهنت تنگ شده است
همچون دل تو جان من از سنگ شده است

********* *********
گر دورم از آن روی جهان آرایت
پیچان شده ام چو زلف عنبر سایت
گر بینم باز روی روح افزایت
چون پای برنجن اوفتم در پایت
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
تا تن به غم هجر تو نابود شده است
جان تار بلا و رنج را پود شده است
از عشق تو مایه دردسر سود شده است
ز آن چون آتش همه دمم دود شده است

********* *********
این طالع من یارب و این اختر چیست
کاین دل ز بلای دهر همواره غمیست
من زو نرهم یقینم و غمگین کیست
آن کس که بر این طالع من خواهد زیست

********* *********
هر چند گنهکار است آخر علوی است
فرزند پیمبر است و از آل علی است
زنهار شها که بیش از این مازارش
زیرا که به روز حشر خصمانش قوی است

********* *********
جویان وصال تو جدا از جانست
مست غم تو هر چه کند روی آنست
تا هر چه تو را به دوستی پیمانست
بستی و گشادنش فلک نتوانست

********* *********
آن بت که هوای او بداندیش منست
مجروحم و غمزگان او نیش منست
آن مه که همیشه عشق او کیش منست
اینک چو مهی نشسته در پیش منست
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
ای بازوی دولت آستینت ظفرست
در دست ز فتح روز کینت سپرست
چرخست زمین که بر زمینت گذرست
دلشاد نشین که همنشینت ظفرست

********* *********
تا من سر آن روی چو مه خواهم داشت
بر لشگر عشق تو سپه خواهم داشت
هر جا که روی پس تو ره خواهم داشت
بازارچه تو را تبه خواهم داشت

********* *********
آنی که زمان زمان مرا عشق تو بوست
بی روی نکوی تو نکویی نه نکوست
در عشرت و در نشاط امروز ای دوست
بیرون آیی همی چو بادام از پوست

********* *********
خوی تو چو رخسار نکوی تو نکوست
بی روی نکوی تو نکویی نه نکوست
چون نار همی پاره کنم بر تن پوست
از انده هجران تو ای دلبر دوست

********* *********
از حصن بلند دوزخ سرد مراست
با خون دو دیده چهره زرد مراست
صد یار عزیز ناجوانمرد مراست
کس را چه غمست کاین همه درد مراست
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
از چرخ چو بر تو مهر فرزندی نیست
دلتنگی کردن از خردمندی نیست
چون کار تو چونانکه تو بپسندی نیست
در روی زمین هیچ چو خرسندی نیست

********* *********
در فرقت آن کس که تن و جان تو اوست
این ناله سر بسته بی دل نه نکوست
در انده هجرانش اگر داری دوست
چون نای ز دل نال نه چون چنگ ز پوست

********* *********
در ماه چه روشنی که در روی تو نیست
ور خلد چه خرمی که در کوی تو نیست
مشک ختنی چو زلف خوشبوی تو نیست
یکسر هنری عیب تو جز خوی تو نیست

********* *********
رنج دل و رنج دیده جز دیده نجست
دانی که شد این گناه بر دیده درست
در جمله جهان صورتی از دیده نرست
کش چندین موج خونش از دیده نشست

********* *********
آن شیر که او به صید جز شیر نکشت
گشت از پس آن خوابگهش چون خرخشت
مسعود ملک نخست یک زخم درشت
زد بر مغزش چنانکه بگذشت از پشت
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
صفحه  صفحه 48 از 55:  « پیشین  1  ...  47  48  49  ...  54  55  پسین » 
شعر و ادبیات

Masud Sa'd Salman | مسعود سعد سلمان


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA