ارسالها: 285
#1
Posted: 17 Aug 2012 11:52
دروود
درخواست ایجاد تاپیک با نام (یاسر قنبرلو) را در تالار شعر و ادبیات داشتم.
که شامل بیوگرافی و اشعار او میباشد.
باتشکر
● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●
کلمات کلیدی
یاسر قنبرلو+زندگینامه+زندگینامه قنبرلو+بیوگرافی+بیوگرافی قنبرلو+زندگینامه کامل قنبرلو+بیوگرافی کامل قنبرلو+ آثار قنبرلو+اشعار قنبرلو+طوفان+حضرت زن+خوابگاهی برای بیداری+مرگ یک اتفاق معمولی است+حالا که آمدی+حکومت نظامی+حسابم با کرام الکاتبینه+مجهول+برای کسی که مثل هیچ کس نیست+هرچه مرهم می گذارم بند می آید مگر+ چوپان دروغگو+رس+زخم های شور+باز کم است+حضرت مرگ+معترف+ندیدی انگار+تو کجا عشق کجا+عشق در به در+ باد و رخت+کل اشعار قنبرلو
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#2
Posted: 20 Aug 2012 03:20
یاسر قنبرلو 31 خرداد سال 1370 در استان قزوین به دنیا آمد.
در حال حاضر او متاهل است و در دانشکده شهید شمسی پور استان تهران در رشته کامپیوتر تحصیل می کند.
یاسر قنبرلو در جشنواره شعر فجر سال 90 در بخش ترانه به عنوان شاعر برتر شناخته شد.
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#3
Posted: 20 Aug 2012 03:27
طوفان
شطرنج بازی می کند اما نمی داند
در آستینش مـُهره های مار هم دارد
یک بار بُرده ٬ غافل از اینکه پس از چندي
این بازی پُر درد سر تکرار هم دارد
باید « کلاغان » ، کشور او را نگه دارند
وقتی که می بندد دهان « باز» هایش را
از تخت ها و چشم ها یک روز می افتد
شاهی که نشناسد غم سرباز هایش را
من می شناسم هم وطن های غریبم را
آن ها که در هر خانه ای خاکستری هستند
این ها که در سطح خیابان چیده ای انگار
سرباز های سرزمین دیگری هستند !
وقتی که نوحی نیست کشتی هم نخواهد بود
آرامشی دیگر پس از طوفان نمی ماند
اخبار را شاید ولی احساس را هرگز
همواره بعضی چیز ها پنهان نمی ماند
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#4
Posted: 20 Aug 2012 03:28
حضرت زن
تو مثل سرزمین من بزرگی
که هر شب داره به تاراج میره
یکی از دامنت میره به معراج
یکی با دامنت معراج ، میره !
همون جایی که به تیراژ موهات
کتاب ضعفتو ، تالیف کردی
نشستی مشق چشماتو نوشتی
یه دنیا رو بلاتکلیف کردی
اسیر بی گناه ترس و تقدیر
رفیـق اشک و خون و آه و ناله
دلیل اختلاف بین ادیان
معمّایی ترین بحث رساله
تو مرز بین اسلام و یهودی
گناه سیب لبنانو بپوشون
یه چیزی رو تنت بنداز دختر
بلندی های جولانو بپوشون !
چقد باید سر تو جنگ باشه
سر دنیا رو با چی گرم کردی
تو باید دست شیطونو ببندی
تو که حتی خدا رو نرم کردی
تو مثل سرزمین من بزرگی
که هر شب داره به تاراج میره
یکی از دامنت میره به معراج
یکی با دامنت معراج میره
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#5
Posted: 20 Aug 2012 03:29
خوابگاهی برای بیداری
تو و این پرسه های یک نفره
تو و این کوچه های تکراری
شعرهایی برای ننوشتن
خوابگاهی برای بیداری
تو و این دوستان نامردت
تو و این شعرهای بی شاعر
تو و این کافه های تنهایی
تو و این ... خاک بر سرت یاسر !
کاش می مردی و نمی دیدی
کاش چشم همه بصیرت داشت
کاش افسانه های کودکی ات
مثل حنانه ات حقیقت داشت !
کاش دنیا همان دو روزی بود
که تو در رشت گریه می کردی
هیچ فرقی نداشت دلتنگی
رفت و برگشت گریه می کردی...
زندگی کفـٌه های اجبار است
یک ترازوی مست و دیوانه
یک طرف ، نفرت تو از دنیا
یک طرف ، عشق تو به حنانه
زندگی روی موج تکرار است
باز هم گریه ، باز هم شانه
باز هم نفرت تو از دنیا
باز هم عشق تو به حنانه
صبر کن ! تازه اول راه است
برد تو از شکست می آید
یعنی آسان ز دست خواهد رفت
هر چه آسان بدست می آید !
صبر کن ! شب تمام خواهد شد
بعد از این روزهای بی تابی
می روی توی غار مردمکش
مثل اصحاب کهف می خوابی !
کوه باش و بریز توی خودت
عشق باید به کوه تکیه کند
مرد باش و به درد عادت کن
چه کسی دیده مرد گریه کند !؟
قصه ی عشق از زمین که گذشت
از هوایی شدن هراسی نیست
پیش بینی نکن چه خواهد شد
عشق مثل هواشناسی نیست
قصه ی عشق و زندگی این است :
پرسه در کوچه های تکراری
شعرهایی برای ننوشتن
خوابگاهی برای بیداری !
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#6
Posted: 20 Aug 2012 03:30
مرگ یک اتفاق معمولی است
روي پيشاني ام سياه شده
دستمال سپيد مرطوبم
دارم از دست مي روم اما
نگرانم نباش ، من خوبم !
هيچ حسي ندارم از بودن
تيغ حس مي كند جنونم را
دارم از دست مي دهم كم كم
آخرين قطره هاي خونم را
در صف جبر خاك منتظرم
اختيار زمان تمام شود
زندگي مثل فحش ارزان بود
مرگ بايد گران تمام شود !
از سرم مثل آب ، مي گذرد
خاطراتي كه تلخ و شيرين است
زندگي را به خواب مي بينم
مرگ ، تعبير ابن سيرين است
در سرت كل خانه چرخيدن
توي تقدير ، در به در گشتن
هيچ راهي براي رفتن نيست
هيچ راهي براي برگشتن
خودكشي بر چهار پايه ي عشق
مثل اثبات ، دال و مدلولي است
نگرانم نباش .. من خوبم
« مرگ يك اتفاق معمولي است »
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#7
Posted: 20 Aug 2012 03:58
حکومت نظامی
وطنت تن منه ، بوسه بزن
بدون مرز و بدون واهمه
توي سرزمين بي حاكم ما
ــ يه سكوت عاشقونه حاكمه ــ
من و تو يه قلب ديوونه داريم
پاي تـخـتـي كه بدون حاميه
واس خوابوندن گرد و خاكمون
همه جاش حكومت نظاميه !
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#8
Posted: 20 Aug 2012 03:59
حسابم با کرام الکاتبینه
تو از کعبه من از اصحاب فیلم
ولی کفر من از جنس یقینه
اگه از آسمون سنگم نباره
حسابم با کرام الکاتبینه
خدا هم با تموم عنکبوتاش
نتونسته خیالامو ببافه
تو از موسی من از دربار فرعون
میون ما یه دریا اختلافه !
عصاتو پرت کن توو آب ، بابا
که فرزندت یه دریا از تو دووورهیه
دریا که اگه رو من بریزیش
نمی تونه گناهامو بشوره
اگه من با تو خیلی فرق دارم
یکی از بازیای سرنوشته
که دنیا واس تو مثل جهنم
جهنم واس من مثل بهشته !
تو از کعبه من از اصحاب فیلم
ولی کفر من از جنس یقینه
اگه از آسمون سنگم نباره
حسابم با کرام الکاتبینه
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#9
Posted: 20 Aug 2012 04:01
ادبیات خانه ات باشد
حلق خود را 4 پاره کنی
شعر تنها رسانه ات باشد
توی شهری که بی ادب شده است
ادبیات خانه ات باشد
دستمالی سیاه برداری
چیزی از صلح و جنگ بنویسی
متناقض نمای غم باشی
زشت ها را ــ قشنگ ــ بنویسی
پیشگو باشی و بفهمانی
که غروب از طلوع معلوم است
به کجا می روم که در این راه
ته خط از شروع معلوم است ...
«تلخ» ، مثل همین که می نوشی
واقعیت برای غمگین هاست
فال من را نگیر .. میدانم
زندگی قهوه ای تر از این هاست !
گفتی از غصّه دست بردارم
از گل و عشق و خانه بنویسم
تو خودت را به جای من بگذار
با کدامین بهانه بنویسم
در سرم درد شب نخوابی هاست
درد « شک می کنم به ... پس هستم ! »
افه ی شاعرانه ی من نیست
دستمالی که بر سرم بستم
دست بردار از سرم لطفا
حرف هایت فقط سیاهی داد
وقتی از «من» سوال می پرسند
«تو» جواب مرا نخواهی داد
شعر تنها جوابگوی من است
نوزده سال و این همه سختی !؟
مثل دالی بدون مدلول است
شعر گفتن بدون بدبختی !
حلق خود را 4 پاره کنی
شعر تنها رسانه ات باشد
توی شهری که بی ادب شده است
ادبیات خانه ات باشد !
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#10
Posted: 20 Aug 2012 04:02
مجهول
رفتم از چند مبداء معلوم
تا رسیدم به مقصدی مجهول
آخر عمر هم نفهمیدم
زندگی فاعل است یا مفعول
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.