ارسالها: 285
#21
Posted: 20 Aug 2012 06:01
بانوی آبی
شستن ظرف ها که تمام و
سماور و چراغ خانه هم که خاموش و
بچه ها هم که خواب و
خوب
حالا یله روی این صندلی خسته
پلک می گذارم و فکر می کنم
از امروز گذشته چه مانده است
کیسه ای زباله و
چند تکه چینی شسکته ی خونی
و دست های بریده بریده ی رنگ ترنج ندیده ایکه سوز می زنند
امروز هم گذشت
بی اینکه صدایم کند : Blue lady
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#22
Posted: 20 Aug 2012 06:02
ایستگاه چندم ؟
شنا می کنی
در فاصله ی دو سوت
در امواج کسانی که بوی شور آب و آفتاب می دهند
سعی می کنی
با عکس کهنه ی کلیدی در جیب
سنگینی قفلی در سینه
و تصویر گمشده ای در زهن
در جستجوی سر نخ گمی
آویخته از پنجره ای تاریک
کسی سوال می کندآقا
این سوت چندم است ؟
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#23
Posted: 20 Aug 2012 06:02
چیزی به جای خودش نمانده
گم کرده آفتاب
راه بر آمدنش را
و در مزارع مصنوعی گلهای آفتاب
چه تظاهر مضحکی
در اشتیاق به نور
مد شده است
تعجبی ندارد اگر
حواسم اینجا نیست
وقتی که چیزی به جای خودش نمانده
جز حرکت سیاه و سپید یک پردهدر زمان مکرر
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#24
Posted: 20 Aug 2012 06:03
و من نفهمیدم
برخاستی
تن از غبار تکاندی و گفتی
باد هلهله می کرد و من نفهمیدم
برای چه آمده بودی
برای چه رفتی ؟
برخاستم
تن از غبار تکاندم و گفتم
یادش به خیر
باد
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#25
Posted: 20 Aug 2012 06:03
همین که
چمباتمه می زنم کنار تنهایی
و بار چرتکه ای که ندارم
حساب ورشکستگی ام را
نگاه می دارم
حساب آنچه که از دست رفته
است
تمام آنچه که در خاطره ات خاک می خورد
همین که برخیزم
همین که دو امتداد روسری ام را
به آرزوی تازه ای گره بزنمدوباره
زندگی آغاز می شود
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#26
Posted: 20 Aug 2012 06:04
ستارگان را که فوت می کنی
ستارگان را که فوت می کنی
کف می زنیم
چشمک زنان
هزار سالگی است را
از خواب کهمی پرم
نه شیری
بام کهکشان پیداست
مه از سرود روشن آن همه ستاره زمزمه ای
و نه هر چه مزمزه می کنم
طعم ناتمام بوسه ای کهبه امید نشانه ای از تو
زیر و رو می کنم اتاق کوچک را
انگار اتفاق تازه ای نیفتاده است
اما نه
آمده ای و آخرین شعر نانوشته را
که در هوا موج می زده از من ربوده ای
حالا نشسته ام اینجا
کنار پنجره ای باز
کنار پرده ای که تکان می خورد هنوز
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#27
Posted: 20 Aug 2012 06:05
لمس کن
لمس کن
صدای من این جاست
ترانه ی آرام
روی نبض آبی دستت
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#28
Posted: 20 Aug 2012 06:14
عاشق پسرم ! چکاره می شوی ؟
مثل مادرم عاشق
عاشق چه می شوی پسرم ؟
رنگین کمان خنده
روی سپیدی دندان کودکم
به رقص
بادبادکی که سوار باد می شود
به مقصد خورشید
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#29
Posted: 20 Aug 2012 06:54
شاید میان عکس
زندان دلپذیری از هزاربوی و رنگ دل آویز
و قاب های کوچکی از عکس های مان
آویخته ای آنجا - کنار هم
بی احتمال آن که بگویی
شاید میان عکس نگنجیم
بی احتمال آن که بدانی
نفسم تنگ می شود
در قاب روزهای ملال آور سکوت
بی احتمال آن که بیابی
پا در گریزی
عادت دیرینه من است
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#30
Posted: 20 Aug 2012 10:55
سیب
نگاه کن
در لحظه ای بزرگ به ثبت رسیدی
در لحظه ای مایل به خنده که انگار
گفته باشی : سیب
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.