ارسالها: 285
#31
Posted: 20 Aug 2012 10:55
سفر
نشسته ام کنار یک غریبه که گه گاه
سکوت مرا می جود
سفر بخیر
سفر بخیر
درختهای آشنا
که دور می شوید
نشسته ام و
فکر می کنم
به یک بیابان راه
آه
چه قدر صندلی خسته است
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#32
Posted: 20 Aug 2012 10:56
زاده که می شوم
زاده که می شوم
هر بار گریسته ام از خاطره ای تلخ
دقیق یادم نیست
کدام دفعه ؟ کجا ؟ کی ؟ چرا ؟ چگونه ؟
نفس تنگ
شد و
گهواره تنگ تر از گل آلودی گودالی
که دانه نشا می کنند
گاهی با سوراخی در جمجمه و گاهی
از سوزش براده های نفرتی در چشم های دریدهآن قدر گریسته ام که نعره های ضعفم را
پیچانده در پیچ پیچ روده هایم و
تکه های ترد استخوانم را
کنار تراخم
چشم هایم
سپرده اند به خام
خدا کند این بار
زاده که می شوم
بوی سقف و کتاب سوخته نیاید
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#33
Posted: 20 Aug 2012 10:56
رویینه
ملتهب در می گشایم
نوازش آفرینش می رسد
نرم نرمک بر گونه می وزد
از خود می روم و
از تنفس عشق
رویینه باز می گردم
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#34
Posted: 20 Aug 2012 10:56
در من پرنده ای است
در چشم اندازت پرنده ای است
در گلویش آوازی
و در آوازش آرزوهایی است
برای تو
در دستت سنگی ست
در سنگ
دشنامی و
در دشنام دشنه ای و
در من
پرنده ایکه جان می کند
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#35
Posted: 20 Aug 2012 10:56
بازی تمام شده دیگر
چرا جواب نامه های قصیده ام
سپید می رسند ؟
می توانستی تکه ای تبسم مسیحایی
روی کاغذت بچسبانی
می توانستی لااقل
بهانه بنویسی
ببین عزیز ترینم
به هر حال بازی تمام شده دیگر
حالا تو در محاصره ی رؤیاهای منی
می توانی از پشت خاکریز خط مقدمبلند شوی و دست سوگند روی سینه بگذاری
و پرچمی سپید روی خاک بکاری
و هفت بار بگویی
من قول می دهم
تمام خطوط
مرزی جغرافیای ذهنم را
با هفت آب بشویم
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#36
Posted: 20 Aug 2012 10:57
با حفظ فاصله
سلامی رد و بدل می کنیم و دستی
با ترس و تحسین و احترام
بلکه گرمای استخوان نسلی سوخته
ببالد از آوند شیره های خام
تا به گل نشستن گونه های گیاهی ام
و بعد هم که راه می رویم
با احتیاط و با حفظ فاصله
هی
آن بار هم که به این جای قصه رسیدیم
کسی از روبه رودل به شک از بوی حرفهای ساده مان گذشت
و گوش کوچه از گوشه های تلخ برزخی پر شد
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#37
Posted: 20 Aug 2012 10:57
ایکاروس
عزیزترینم
چه کرده ام ؟ که در چنته ی مردی که می گذشت
چیزی نبود
جز چند نامه ی اداری کوتاه و
چند نشانی بی نام
چه
کرده ام ؟
جز اینکه به آفتاب گفته بودم که
خیره نمانی
حالا حتما به هر طرف که نگاه می کنیاز رنگ های آشنا خبری نیست
گوش می کنی ؟ در می زنند
حدس می زنی صدای پای که باشد
شاید ارزان فروش ترین گدای محله است
که چوب حراج می زند
دعای معتبرش را
شاید ، نه
نامه رسانی ست
با عکس تازه ای از تو
آه
خدای من
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#38
Posted: 20 Aug 2012 10:59
ای ماه
آبی زمین را گم کرده ام
ای ماه
مساحت زیبایی ات
مرا به عمق تجربه ای سیاه کشانده است
حالا بگو
ای ماه
راه
زمین
از کدام سوی این شب سرد است ؟
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#39
Posted: 20 Aug 2012 10:59
اولین ترانه
ساعت : یک دقیقه ی بامداد
کسی هلم داد و
بند ناف مرا برید و
گره زد به روشنایی مهتاب
دلم گرفته بود و
اولین ترانه
بوی شور گریه را می داد
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#40
Posted: 20 Aug 2012 10:59
رنگین کمان
بالا می آیند
چهره های ناشناس
از هیجان پله هایی که دستبه دست
مرا به تو می رسانند
تو نیستی
در جستجوی
رنگین کمان میثاقی
از خویش رفته ای
چشم های جوینده بالا آمده اند
و حالادر می زنند
هان
پنهان کن اسناد خویشی مان را
دستپاچگی ات را در جیب
ریشه های در هم تنیده مان را در کشوی میز
و رنگین کمان مان را
در دود کلماتی که رها شده اند
نه
چیزی دستگیر کسی نخواهد شد
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.