ارسالها: 285
#51
Posted: 20 Aug 2012 11:03
تلخ
بادام تلخ
باریکه ماه را چگونه دیده ای
از لابه لای پنجه ی برگت ؟
گویی شکوفه ی عریانی از بلور
خفتیده در آغوش منحنی نور
و
چشم های من
اندام ماه را چگونه عاشق شدید
از عمق ظلمت گودال خویش ؟
آویختن به ریشهبالا کشیدن از آوند نفسگیر شاخه تا نشانه ی بادام و
تجربه ای که ، تلخ
پا گرفت
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#52
Posted: 20 Aug 2012 11:04
تعلیق یا
اذان موسیقیایی ناقوس
تداعی مرگ است
یا تولدی که جاذبه ی دست هایم را
به سمت نوازشی بی کرانه خواهد برد ؟
پیچ پیچ
طنابی لطیف گرد گلوها
مرا به هر تولد از این دست
مشکوک می کند
این هدیه زندگی ست
یا تعلیق جاودانه ی انسان دیگری ؟
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#53
Posted: 20 Aug 2012 11:05
تا برگردی
تا برگردی
دلخوش از خاطره ی کم رتگ حرارتی از تو
سقوط می کنند
اشیا
در جمود بی مانندشان
پرده ها ایستاده
صندلی ها نشسته
و رخت ها آویخته بر طناب برودت
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#54
Posted: 20 Aug 2012 11:07
کوک می زند
کوک می زند
چهل تکه از پاره های روزگارش را
مثل مادرانی که پنجره
سوی چشم هاشان را
قطره قطره ربوده ست
مثل
مادرانی که بوی خاک مرطوب می دهند
کوک می زند
زمین و آسمان و پنجره اش را
و چشم سوزنشاز هوای سربی و سنگین
هی می سوزند
چرا که نه این کوچه
نه این خانه
نه این اتاق
و نه بی تابی آغوش بی کرانه اش
انتهای دنیا نیست
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#55
Posted: 20 Aug 2012 11:07
کسی چه می دانست
کسی چه می دانست
تاوان کدام حرف نگفته چه قدر است ؟
بعععله ! گذشته گذشته است
اما عزیزترینم کسی چه می دانست
امروز
بخت از کدام روی سکه می افتد
و در میان بازی شاه دزد ضیافت هر شب
قرعه ی بره شدن به نام که می افتد ؟
کمک
حس می کنم که فرو می روم تا خرخرهدر گند آغل گاوهای مقدس
کمک
حس می کنم که : غرق می شوم
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#56
Posted: 20 Aug 2012 11:08
قهر
قهر
نام دیگر مرگ است
قهر می کشد ما را
بی طناب و تیر و مجازات رسمی و قانون
یکی دو واژه تلخ و تمام
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#57
Posted: 20 Aug 2012 11:08
فصل سوم
فصل سوم سالی صبور
هنوز
موازی راه ایستاده ام
یادم بماند آفتاب
سر از کدام سو زده امروز
هوای آمدنت
مرا دوباره گرفته است
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#58
Posted: 20 Aug 2012 11:09
فرستاده
مرا فرستاده است
بی آنکه مادرم از یک نسیم نظر کرده
بارور شده باشد
بی هاله ای از نور
بر فراز سرم
مرا فرستاد
و گفت
عاشق شو
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#59
Posted: 20 Aug 2012 11:09
فال قهوه
هروله می روم
تمام کودکی ام را
در خیابانی که خواب های تو را
دور می زند و هنوز
امیدوارم که بوی تو حس شود
از دهان
چند سایه که مستند
نه قطب نمایی در مشت و
نه سکه ای در جیب
معلوم نیستچگونه
تا به کجا
می کشانی ام ؟
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#60
Posted: 20 Aug 2012 11:09
فال قهوه
زیر و روی می کند
ورق های سیاه و سرخش را
واژگونه می کند
فنجان قهوه ام را زنی از محله ی جلفا
در فنجان ات آیینه ای ست
در آینه ات مردی
که پشت چشمان خاکستری اش
آتش آب دیده ی هزار زمستان
به گریه می افتم
در آیینه ات بارانی ستبرای دیم زار گندم و سیب ستان
در آیینه ات آیینه ای ست
و بی پایانی اندوهی
نامت را بیهوده پنهان می کنی
به اتاق کوچکت
برگرد
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.