ارسالها: 285
#71
Posted: 20 Aug 2012 11:14
نمی دانم از تو
نمی دانم از تو
من اما
کلافه از تهی
از تنهایی
تصمیم های عاقلانه در آیینه سنگ می شوند
و من هزار تکه
تا
بتابانند خورشیدهای علاقه را
در زوایای بسته ی شب های بی چراغ
در شب های سرگردانیشب های رهگذرانی با پای تاول آجین شان
به دنبال کفش هایی کرخت مانده بر دست هاشان
نمی دانم از تو
من اما
کلافه در تهی
در تنهایی
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#72
Posted: 20 Aug 2012 11:14
نامه های دنباله دار
سلام یگانه ترینم
سپاسگزارم
به خاطر تمام نامه های ناتمام و مچاله ات در باد
لابد نامه را که باز می کنی
سیگار سرد سفیدی
کذاشته ای ما بین حرکت لبهات
و چند سرفه می کنی که دوباره کبود می شوم از اختناقمجاری وحشت
بگذر
چه بهتر
از خبرهای خوب و تازه بگویم
دی شب دوباره خواب دیده ام
تمام راه های جهان
به خیال تو ختم می شوند
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#73
Posted: 20 Aug 2012 11:14
مرا ببخش
مرا ببخش
ناگزیرم از نوشتن این همه نامه های سربسته ای که
امروز اواخر اردی بهشت سالی از این همه سالهای صبوری ست
تا چند ساعت
آینده
چه نازادگانی که منتظرند
تا ریه از هوای خرداد پر کنند
تا چند ساعت آینده
چه نوزادگانی که رها می شوند
بر بستر سنگلاخ رودخانه های فصلی بی فرجام
چشم های من که آب نمی خورند
نه عزیزم
این راه پیچ پیچ
به ترکستان هیچ ضرب المثلی هم
نمی رسد
به قول خواهرم
باید برای روزنامه تسلیتی بفرستم
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#74
Posted: 20 Aug 2012 11:14
از جهان سوم
فرو افتاده
از بام مه گرفته ی کهکشان
میان میدانچه ی فیروزه ای
کنار فواره ای که در ذهن کوچک عصیانش
رؤیای
نطفه ی ابری ست
فروغلتیده
در سرخی گردبادی از
عبور محموله های خون
در انعقاد سیاهی بشکه ها
فروپاشیده
در جنون
بی انجام
میدان
مه گرفته ی
بی لیلی
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#75
Posted: 20 Aug 2012 11:34
بانوی ماه
شنیده ام
که به آب های رفته
خبر از خوابهای بدی داده ای
و بعد
رد تو را گرفته اند که سراسیمه دویده ای
به
سمت موزه ی برزخ
درست
موقعی که
عاشق ترین پلنگ حفاظت شده
در خواب صخره ای بلند
خال کوبی ماه کرده بود زیر دو پلکش
درست
موقعی که
نقاره ارتکاب معجزه ای را
حنجره می دراند
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#76
Posted: 20 Aug 2012 11:34
بله ... فلانی هم
من آمده ام که
خوب
بگویم که
خوب
می ترسم از اینکه
خوب
از اینکه پشت چهچه زنگی
صدای کبودی
به لرزه در آید که : بله ... فلانی هم
من آمده ام که بگویم که از زمین بی تو می ترسم
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#77
Posted: 20 Aug 2012 11:34
تقصیر شما نبود
می خواستم ، چشم هایم به رنگ فیروزه باشد و
گیسوانم از طلایی ذرت
بلکه گریخته باشم از سماجت این سیاهی بی انتهای موروثی
می خواستم زاده شوم
در اعتدال بنادر آزاد
می خواستم پدر ! چه طور بگویم
این شرم شرقی قرمز
کلافه ام کرده ست
می خواستم : با مرد مهربان نجیبی که عاشق من بود
می خواستی : دکتر شوم ، پدر
همراه با هزار آرزوی بلند دیگر برای من
اما من له شدم پدر
پدر
تقصیر شما که نبود ! بود؟
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#78
Posted: 20 Aug 2012 11:35
دختر که نمی خندد
دختر که نمی خندد
دوچرخه ؟ نه جانم
دختر کنار مادرش شبیه درس ش بنشیند
و آش رشته هم بزند
و خیره شود آن قدر
به رد گرگر و خاکستر
که صورتش از فرط غصه
گل بیاندازدش ش ش
دختر که گریه نمی کند
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#79
Posted: 20 Aug 2012 11:35
رویاهای گمشده
زنان
با لبخندهای فصیح شان می گذرند
با زنبیل هایشان
که انباشته از بوی زندگی ست
و دست کودکانی که هروله می روند
در دست های بزرگشان
آرام و خسته می گذرند
تا خیس شان کند آواز بارانی
که از گوشه ی مهربانی ابری
چکیدن گرفته استتا رؤیاهای گمشده شان را
مخفیانه بگریند
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#80
Posted: 20 Aug 2012 11:35
شاعر - دیوانه
به هر که بگو
هر چه می خواهد صدایم کند
دست به گریبان که فرو کنم
اما از تو چه پنهان
لکنتم از شوق است و اندکی
هراس
نکند این همه خوابی باشد و
دستم از نور و ستاره تهی برگردد ؟
به گمانم اما
اخگری که به دامنم افتاداز جنس طور بود
اگر نه به استخوانم نمی گرفت
حالا بگو به هر که : هر چه می خواهد
صدایم کند
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.