ارسالها: 8911
#191
Posted: 7 Jan 2013 14:38
پــرواز 1
دستی فضای سبز پریدن را
در پنجه اش فشرد
و جوهر پَرِش
در استوانه ی سقوط ،
فرو ریخت .
خون پرنده ،
آیینه شد .
و آیینه
در بازتاب واژه ی پرواز
تا دره های حنجره ی خونبار
جاری است .
اینک پرنده ، اینک پر
و آیینه شکسته ی پرواز
وقتی که میله های قفس را
از بَر می خواند ....
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#192
Posted: 7 Jan 2013 14:39
پــرواز 2
چیزی پر پریدن را می بُرَد
در باد ، شاید خنجر می روید
و خنجر ،
با واژه ی پریدن
از خون می گوید .
منقار این کبوتر
شاید پیامی دارد
منقار
از شاخه های زیتون می گوید
از خون می گوید .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#193
Posted: 7 Jan 2013 14:40
پـــرواز 3
پرنده ماند و
سلطنت پر
پرنده دید ،
هر پنج
چون پنجه ی بریده در جام است
اما نشستن بر آن
رها شدن از وادی سر انجام است .
و
هر هفت
سی مرغ را به وادی هفتم :
- فنا -
گذر داده است .
پس از پنج
تا هفت
در هفت
سی مرغ ؟
سیمرغ ؟
پرنده ماند و
وادی حیرت .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#194
Posted: 7 Jan 2013 14:40
پــرواز 4
جنگل ،
شوق پرنده را ،
پرواز داد
و طوطیان حیرت را
از همرهان اینه ، با واژه های راز
آواز داد .
آواز ،
در لابلای شاخه ی شب ، آویخت ،
و برگ ها
از لرزش شبانه ، فرو ریخت ...
آنگاه
منقار سرخ ماند و سر سبز
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#195
Posted: 7 Jan 2013 14:41
پـــرواز 5
پرنده ،
چندان به اوج رفت که پنداشت
در چاه آسمان
پرواز می کند .
پرنده
در نی نی دو چشم عقابی
نخجیر شد .
خواب پرنده :
- قله ی پرواز -
در پنجه های مرگ
تعبیر شد .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#196
Posted: 7 Jan 2013 14:43
بــر آستـان ....
بر دست ها به جای انگشت
روییده تیغ های بلند تیز
وقتی که دست کسی را
در دست مهربان خویش فشارم
خط های دست من
از خون
جوبار می شود
و چکه ها
بر آستان در
طرح زنی است که چشمانش
روییده جای چشمه ی پستانش .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#197
Posted: 7 Jan 2013 14:44
خورشید در دست توست
« فرهنگ » ناز من
پنداشتی
خورشید :
این چشمه ی شکفتن و رستن
این آیت شکوه اهورا
در پنجه های بسته من خانه کرده است
در دید کودکانه معصومت
« بابا » بزرگترین مرد عالم است
و دست او
رستنگه شکوفه ی خورشید ....
افسوس
من با تو کی توانم گویم ز ماجرا ،
گویم که درد چیست !
نامرد کیست !
ترسم که این تصور زیبای کودکیت :
- خورشید دست من -
از سر برون کنی
زیرا اگر که پنجه گشایم
در دشت دست من
جاپای شب سیاه و سمج شوره بسته است .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#198
Posted: 7 Jan 2013 14:45
در جمــع کــورها
در خواب
سنگی رها شد از دستم
سرب هوای دودی مسموم را شکافت
و بالا
بالاتر ،
شمشیر یک شهاب مسافر شکسته شد .
شنگرف نور فرو ریخت .
در جمع کورها
پیغمبران
با هاله ی بنفش
ظاهر شدند
و ادعای نبوت
چندان که ....
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#199
Posted: 7 Jan 2013 14:46
لـحظه
وقتی که بیدار - خوابی
چیزی می شوی
آن حال
« آن » نیست
آن وقت
من ،
این نیستم
تو ،
آن نیستی
هان ....
ایی خدای کوه
فرهاد ،
فریاد .
ما را مبر ز یاد
در وقت وقت ها
وقتی که او
بیدار - خواب
چیزی است .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#200
Posted: 7 Jan 2013 14:46
لحظه ۲
پنداشتم
وقتی که دست من
با خط سرنوشت غریبش
در دست های توست ،
چیزی ،
نهایت شعرم
قلبم را ،
که هرگز زبان من
ممکن نشد که با تو بگوید
با لرزه ای ،
موجی ،
در دست های خوب تو خواهد ریخت .
من شرمسار بودم و هستم
من شرمسار از این همه کوتاهیم
من شرمسار از آن همه خوبیهات .
دستم در اوج شرمساری
می لرزد
می لرزد .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)