ارسالها: 8911
#21
Posted: 24 Aug 2012 17:15
عاشقــــــــــانه 7
سخت رهایی زمن نهان گرانبار
اندوه این جدایی را
ایا کدام تیغ دو نیمه تواند کرد
که
درین راه
من گرانبار شایسته
و تو سبکبار بایسته .
هان ای نیام بیدار کدامین تیغ
برین آخته شفاعت من کن
که تمامی این اندوه حصّه ی من باد!
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#22
Posted: 24 Aug 2012 17:17
عاشقــــــــــانه 8
چه خوبی ای زرد پی « آشیل »
که مرا به قله ی رفیع دوست رهنمون شدی
چه رحمت باز یافته ای .
چون از معبر باریک می گذشتم
دریافتم
که من
نخستین مردی نیستم که برین شکوه ره می یابم
اما چون به سختان باز پس می نگرم
و معبد را ، فراز آشیانه عقاب می بینم .
بر آستان معبد سجده می کنم .
که :
من نخستین مردی نیستم که برین شکوه ره می یابم .
خدایا ،
اما
فرجامین زایر معبدم بشناس .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#23
Posted: 24 Aug 2012 17:19
توپ زمیـــــــن
زندانی جوان
از مانده های جیره ی نانش
بانگ قناریان خمیرین را
پرواز می دهد
رؤیای گربه ها
دنیای زرد بال قناریهاست .
ای شاخه صبور گلابی
یکدم رها بکن
سنگین این قفس را-با گربه های مست -
زنجیر زندگی
سیاره ی زمین را چون واژه ی خدا
آویخته به گردن « دالایی لاما * » ی پیر .
هان دستهای خسته ی بودا
زنجیر واژه را بگسل .
تا هول مرگ
و ترس سقوط
سیاره ی زمین را در کام خود کشد .
پیچیده در اتاق
آواز خک .
آواز باد .
آواز آب
و بانگ قناریان دلشاد.
توپ زمین
در پیش چشم گربه ی من چرخ می خورد .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#24
Posted: 24 Aug 2012 17:20
پـــــــــل
او
بر آن کرانه بود
بانگم پلی شد و تا او رفت
او
بر این کرانه بود .
آب گلین
بر پایه های سنگی پل شعر می نوشت :
« این قصه را نهایت خود بی نهایتی است
آیا دو امتداد موازی
حتی
در خوابهای هند سگی می رسد به هم ؟»
تنها نه او
که
صدها
هزارها
بر لب سوال
در جست و جوی پاسخ « آیا؟ »
از پل گذشته اند .
شعر روان رود
راز آشنای پاسخ « آیا ؟ » ست
اما
با عابران پل
ره - بارهای کهنه و سنگین ادعاست.
شعر روان رود .
بر خیل عابران نگشوده است
یک گوشه از نهفته ی « آیا ؟ »
تاریخ مرگ پل
بر پایه های سنگی حک است .
رود بزرگ
آن را سروده است .
تاریخ مرگ پل
شاید نهایتی است
بر مرزهای هندسه بی نهایتی .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#25
Posted: 24 Aug 2012 17:22
آواز تـــــــاک
آواز عاشقانه تاکان
شب را به همسرایی می خواند
شب تازه خفته بود
رود بلند بانگ شغالان
با تاک ها به زمزمه برخاست .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#26
Posted: 24 Aug 2012 17:26
پیغــــــــام خاک
هنگام آن رسیده که تقویم باد سرد
در وازه های ساکت بهمن را
از لحظه های یاس تهی دارد
و همراه جیوه ی متحرک
در لوله های تنگ حرارت سنج
سوی بهار سبز شتابد .
آوندها - این کوچه های سبز -
از خواب های قطبی بیدار گشته اند
و پیغام دوستانه ی ژرفای خاک راتا انتهای مویرگ برگ می برند .
ای سبز جاودانه
ای کلروفیل
پیغام خاک را
با شاخه های منتظر دست من بگو
تا بارور شود .
تا آفتاب را
دعوت کنم به خانه ی قلبم
و با سخاوتی که از پدرم ارث بردهام
زنبیل های سرشار از سیب نور را
بخشم به خیل گرسنگان شهر :
- این شبزیان تنبل بیمار -
آنان که بی خبر ز کسان باد کاشتند
توفان درو کنند
و توفان
نظم و شکوه گردش باد آس قریه را
در هم شکسته است .
و دشتبان پیر
در باورش که این همه آسیب
تأثیر کوچ کردن ایمانست
بر کاغذ گشوده ی خاک زرد
تکرار واژه های گاو آهن است و خیش
و قوس های شاخ بلند گاو
افراشته است
پس طاق های نصرت درموکب بهار .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#27
Posted: 24 Aug 2012 17:27
واژه بــــــــرکت
تا بادها
با پرده های ساکن باد آس روستا
از آشتی سخن بسراید
دستان چوب پنبه ای من
در خواب های زرد گندمگون
نان :
- تکرار واژه ی برکت - را
از بر کرد .
و بر صف بلند منتظرانشادمانه خواند .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#28
Posted: 24 Aug 2012 17:30
عزیمتی بــــــــرون از خویش
تصویر بادهای غبارین استوا
در انتظار مرد مسافر جوانه زد
و مرد مسافر
با تیغ بازوان بلندش
عرض هوای ساکن سربی را
در امتداد محور « او ایکس » پاره کرد
و محور « او ایکس »
طول عزیمتی است برون از خویش
و ایکسپایان روزهای مکرر .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#29
Posted: 24 Aug 2012 17:31
معمار این جـــــــدایی
هرگز ، پروا ندارم اینکه بگویم :
من کشته ام .
من کشته ام .
هان بنگرید
خون می چکد
از پنجه های تشنه به خون من .
من کشته ام
او را
او را که سال هاستمعمار این بلند غم انگیز لال بود
معمار این جدایی بیمار
این بین ما نشسته :
دیوار .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#30
Posted: 24 Aug 2012 17:33
مرگ و میـــــــلاد
در استوای خون « لوتر کینگ »
خورشید ایستاد .
روز بزرگ تاریخ
آغاز می شود .
او
بکر وسیع قاره ی افریقاست .
او
مفهوم قهرمانی انسان قرن ماست .
و پرچم صداقت خورشیدبر نیزه های خشم سیاهان
میلاد یک سیاه زبر مرد را
تعبیر میکند .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)