ارسالها: 8911
#41
Posted: 24 Aug 2012 17:52
به رود بیندیــــــش
اگر بر آتش تیزی و تند می رانی
به آن که سوخته از درد سینه سوز نظر کن .
به سردناکی خاکستر کبود بیندیش
که ارتفاع زبان های سرخ بودن را
به خاک تیره نشاند .
زمانه کشمکش رفتن است و پیوستن
من این سروده ی خوش را به جان پذیرایم :
رها شو از سلاله ی دریا .
به رود بیندیش.
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#42
Posted: 26 Aug 2012 07:21
خستــــــه از بیـــــــرنگی تکـــــرار
شعــــــر های موجـــــــود در ایـــــن مجمــــــوعه
در آینــــــــه ها
بر مــــــــداری دیگر
طــــــــرح 23
سفـــــــر پیدایش
پرســـــش
عاشقـــــــانه
نفـــــــرت
شیر یا خــــــط
عاشقـــــــانه
دردا
... خــــــــواب
ترانـــــــه 1
ترانـــــــه 2
ترانـــــــه 3
ترانـــــــه 4
ترانـــــــه 5
ترانـــــــه 6
آن سوی تپه ها
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#43
Posted: 26 Aug 2012 07:28
در آینــــــــه ها
یک لحظه چون گیاه رؤیا ، رویید
تصویر : یک کلاس و معلم
در صاف شیشه های پنجره ی من
من،
این رویش را در آینه دیدم .
در صاف شیشه های پنجره ، نومید
مردی بر تخته ی سیاه نویسد
کوشد تا حل کند معادله یی را .
آیا « ایگرگ »در این معادله چندست ؟
تا کی بر تخته سیاه ، معلم
کوشد تا حل کند معادله اش را
ایگرگ ،
ایگرگ ،
ناگه غریوی برخاست .
« ایگرگ اینجا برابر صفرست »
در باغ ناشکفته ی ذهنم
روباه خستگی است که خواند
شاید یک آسپیرین ،
شاید
روباه را ز باغ براند .
اینک مجهول این معادله ،
صفرست .
دیگر در آن کلاس کسی نیست .
باید آن صفر را در آینه ها دید .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#44
Posted: 26 Aug 2012 07:29
بر مــــــــداری دیگر
در بیگزند این شب آرام
انسان ، غریو دوستیش را ،
پر می گشاید در کاخ روزها
در کاخ روزها
کز دود شمع های گچین یأس
خورشید های زنده ، نفس می برید سرد.
دیگر ملال زمزمه ی شک
که یکزمان
چون موم ، نوش کندوان را در برگرفته بود
بر خاک می چکد .
دیگر طلای روشن زنبورهای مهر
در خوابگاه مخمل زرد سرود ها
چون روز می دمد .
در بیگزند این شب آرام
اینک مداری دیگر آغاز گشته است .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#45
Posted: 26 Aug 2012 07:30
طــــــــرح 23
آشنایی ها ،
خواب رنگین فراموشی است :
سرخ و زرد و سبز ...
بی نم یک قطره باران ،
ابرهای سرخ
سر زمین خاطرم را ، سایه می ریزد
با سترون ها ، درنگ مرگ
رنگ های آشنای خواب :
سرخ و زرد و سبز ...
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#46
Posted: 26 Aug 2012 07:32
سفـــــــر پیدایش
کبود گرد شب ، از آسمان فرو می ریخت
غمین ، چو خنده ی پژمرده بر لبان مسیح
ز باغ عدن که روییده سوی خاور، سبز
دو خط نور درخشید چون دو بازوی پاک
دو خط نور که گفتی
در انتظار تجلای پیکری بودند .
نسیم پر برکت از شمال باغ وزید
زنی شکفت ،
دو بازوی او
دو خط نور
به باغ خاور اندیشه ، سفر پیدایش
ز واژه های درخشنده ، خط هستی یافت .
( و روح پاک خداوند
بر آبهای جهان وجود ، لغزان بود )
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#47
Posted: 26 Aug 2012 07:33
پرســـــش
بیدار مانده در نفس آبی پگاه
گلدسته های شهر :
- این شاعران شعر نیایش -
رنگین کاشیان معتاد
در دودناک شعر نیایش، نشسته گرم .
در زیر پای خویشتن احساس می کنم
سیاره ی زمین را با جاودانگیش
با انس رنگ های غریبش
با بیکرانگیش.این آشیان در هم موج و صدا و نور
این لانه ی عظیم ترین سکوت ها
در مرز کائنات - که انسانش -
تنها نشسته می گرید .
تنها نشسته می گرید .
من فکر می کنم
با این ستاره پرتو اندیشه گر نبود ؟
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#48
Posted: 26 Aug 2012 07:36
عاشقـــــــانه
در شبی ، سرشار اندوه نگاه او
آنچه در اندیشه ام رویید :
خط بی پایان گیسویش .
طرح تابستان بی اندوه بازویش .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#49
Posted: 26 Aug 2012 07:37
نفـــــــرت
من ، جوهر کبود نفرت را
در پنجه ام فشردم
و هرگز منتظر نماندم که جوهر
همچون کلاغچه فریاد بر کشد
و شکست تیره ی پشتش
روباه های زیرک ذهنم را
از خواب نیمروز برانگیزد .
از میله های خسته ی انگشتانم
جوهر چکید :چک ... چک ... چک
و تمام خشک کن های اداره
خیسید از مکیدن آن جاری کبود ،
و منشی من که تنبل و زشت است
پلک سفید چشمش را با آن کبود کرد .
افسوس مرز نفرت من آشکار نیست
من بارها
با تیرهای چوبی انصاف
و یاری معشوقه ام :
میم . کاف . ژ
مرز کویر نفرت را محدود کرده ام اما همیشه دستی
چوب نشان و یاری او را
ربوده است .
شاید اتاق یخ زده ی قلبی
در انتظار معجزه ی گرم چوبهاست .
افسوس مرز نفرت من آشکار نیست .
انبوه کار
و زمزمه کولر
و بوی خشک کن خیس
نیروی جست و جو را در من
شکسته است .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#50
Posted: 26 Aug 2012 07:39
شیر یا خــــــط
شیر یا خط ؟
شیر .
شیر یا خط ؟
خط .
سکه ، موج دود را بشکست و بالا رفت
در مدار لحظه ها چرخید
بیکران لحظه ها برجی شد و تک سکه ،
نا آرام
شیب تند برج را لغزید و روی پیشخوان غلتید
دنگ ..... د ..... دنگ ...... دنگ
شیر اگر آید پیامی می رسد رنگین
شیر اگر آید ، خدایا .....
باز تکرار نوازش های مهر آگین
مست های « بار » را تاب درنگی نیست :
در هم « هان شیر » ، « هان خط »
اوج می گیرد .
خامش « جوک بکس » را ، آن سکهدر هم ریخت .
یک تویست تند .
می شود رقصید
خسته از برنامه ی میز و مداد و کار ،
خسته از بیرنگی تکرار
می شود باز آبجو نوشید .
شیر یا خط ؟
شیر؟
سکه موج دود را بشکست و بالا رفت
در مدار لحظه ها چرخید
...................
موش یک وسواس در من می شود بیدار
خش خش سرپنجه اش بر چوب ذهنم
تلخ یک تکرار :
« کاش برج لحظه ها در خویش بلعد سکه ات را .
مرد
هر دو روی سکه ها ، خط است »
کاشکی .....
ایکاش....
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)