ارسالها: 8911
#51
Posted: 26 Aug 2012 07:57
عاشقـــــــانه
ای دست
ای مخمل نسیم
ای بازگشته از سفر بیکرانگی :
- از سرزمین پاک گیاهان مهرزی -
ایکاش
گرده های محبت را
در ذهن سبز گونه ی من ، بارور کنی .
ایکاش ،
می گشودیم آرامایکاش
جمله های تنم را
آهنگ عاشقانه می دادی
آنگاه
آن عاشقانه را
از بر می خواندی
ایکاش
با من می ماندی
روزی هزار بار
من را به نام می خواندی
ایکاش ...
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#52
Posted: 26 Aug 2012 07:58
دردا
پیوند ها،
آرامش نباتی خود را
گم کرده اند .
آوندها ،
در ذهن بی طراوتشان
در انتظار جاری سبزینه مانده اند .
دردا چه خشکسال سیاهی .
گنجشک ها ،
کوچیده اند از قفس باغ ،یک لحظه گوش کن :
چتر بنفش بال ملخ ها
تفسیر آیه های گرسنه است :
- یاد آور ترحم سیلوها .
دردا چه خشکسال سیاهی
روباه ها
روباه های بی گنه زیرک
الماس های خوشه ی انگور را
بر تاک های خالی ،
تصویر می کنند .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#53
Posted: 26 Aug 2012 08:00
... خــــــــواب
بر کاغذ بلند خیابان
هر مرد جمله ایست
زن جمله یی است
« نیز »
بر کاغذ بلند خیابان .
در شهر ما، یک آبجو
یک قهوه
یک سلام
- چون واژه های ربط -دنیای جمله های پیشین را
پیوند می زند .
آوند های آجری جوی
از کوچه های تنگ گل آلود
« آمیب های خواب رضایت را »
در خانه های مردم بیمار می برد .
لیوان من ،
لیوان تو ،
لیوان او ،
سرشار - چون همیشه - ز آمیب های خواب ...
در کافه ، ما به یاد کسی باده می زنیم :
دنگ .
دنگ .
نوش .
نوش .
نوش.
در نیمه های شب
بر کاغذ بلند خیابان
یک جمله نقش بست .
تیر بلند برق که بیدار مانده است
با واژه ی پلید طناب ربط
مفهوم جمله را
با روزهای خالی
پیوند می زند .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#54
Posted: 26 Aug 2012 08:01
ترانـــــــه 1
شعری بر تو خواندم
نوازشی از دستانت جاری شد
دستانت جاری شد .
من نوید نوازشم
و سینه ی تو از عطر شعری لبریز .
=========================
ترانـــــــه 2
انگشتان کشیده ی تو :
- این معلمان مهر آموز -
تولدی را در من آغاز می کنند
من ابدیت را زمزمه می کنم
و بر کوهی بلند می خوانم :
« ای معلمان ، برمن کتابی را بگشایید
که از ابدیت عشق سخن می گوید و در کوهها
اشتیاق پاسخ را ببار می نشاند .»
===========================
ترانـــــــه 3
چون زاده شدیم
تراوایی بین ما بود
سالها دم زدیم ، بی آنکه زیسته باشیم .
پس ،
عشق ما را زاد .
چون زاده شدیم
تراوایی بین ما نبود .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#55
Posted: 26 Aug 2012 08:05
ترانـــــــه 4
ای پرواز واژه ها
آیه های نگاهت را بر من جاری کن
من به انتظار شست و شوی ، بر کران رود نشسته ام .
سراینده آیه ها مغرورست
و من
شنونده یی با غرور سراینده .
===============================
ترانـــــــه 5
در ما روز آغاز شد .
محراب مرا خواند و به ستایش ایستادم
زمین پر از دوستی است و کشتزاران
شاداب باران برکت .
دیشب درختان زیباترین شعرشان را سرودند .
برویم و « قصیده ی درخت » را تمام کنیم .
================================
ترانـــــــه 6
اندوهناک ، از رهگذری رسیدیم .
سفری در پیش بود .
دردی به ما رسید که نخواندیمش
و با ما
شکوهی بیگانه ماند ، که می خواندمان
چرا که فاصله ی دو روح، فاصله ی دو تن بود!
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#56
Posted: 26 Aug 2012 08:08
آن سـوی تـــــپه ها
دنگ .
دنگ .
خرگوش تیر خورده ، از لای تاک ها
بر برف می خزد .
دنیای زندگی « شاید » آن سوی تپه هاست .
حتی دم قشنگ خرگوش
از خون گرم معجزه ، خالی است .
رحم شکارچی ،
مانده است گرم خواب .
گلدان خاطرش
سرشار از تنفس گل های سرخ برف.
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#57
Posted: 25 Oct 2012 12:50
ســـــرزمیـــن پـــــــاک
چاپ اول:۱۳۴۱
شعــــــر هــــــای موجـــــود در مجمــــــــوعه ی ســـــرزمیـــن پـــــــاک
- وسوســـه
- در واپسیـــــن دیـــدار
- شــــب وداع
- یک سایه
- آن بهار و این بهار
- برای گربه ام
- قصه ساحل
- از هر دری هزار
- شعر سبز
- درها ودیوارها
- ....
- طرح
- پیش بینی
- سرزمین پاک
- پیوند
- شعر یک شنبه
- طرح 22
- تندیس ، الگو
- مرثیه
- ... و سرخ ها
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#58
Posted: 25 Oct 2012 12:52
وســــوسه
گویم ؛
او را به خود فشارم ، بی تاب .
گویم ؛
لب بر لبش گذارم ، پر شور .
ترسم ؛
از دست من ، چو دود گریزد .
ترسم ؛
دندان او ، چو برف شود آب .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#59
Posted: 25 Oct 2012 12:53
در واپسین دیدار
یکروز ، ما از هم جدا خواهیم شد غمناک .
یک روز، من در شهر احساس تو خواهم مرد .
یک روز ، آن روزیکه نامش واپسین دیدار ما باشد .
تو ، بر صلیب شعر من ، مصلوب خواهی شد .
آن روز ما از هم گریزانیم .
آن روز ما - هر یک درون خویشتن - یک نیمه انسانیم .
آن روز چشم عاشقان در ماتم عشقی که می میرد ،
خاموش ، گریانست .
آن روز قلب باغ ها در سوگ گلبرگی که می افتد ،
بی تاب ، لرزانست.
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#60
Posted: 25 Oct 2012 12:54
شــــب وداع
آسمان شهر ما ، از صبح می بارید .
خیابان ، زیر نور نقره صدها چراغ ،
آن شب
تن بیمار را با روغن باران ، جلا می داد .
در آن خلوت ، صدای پای ما بود و صفیر باد .
و تنها چتر سرخ او ، دم بدرود
لب ما را به کار بوسه با هم دید .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)