انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 12 از 17:  « پیشین  1  ...  11  12  13  ...  17  پسین »

استاد ابوالقاسم حالت


مرد

 


تصادف نوروز و ماه مبارك

دو سه شب پيش شنيدم كه پس از عرض ادب
كربلايي رمضان گفت به استاد رجب:

عيد، امسال، به ماه رمضان افتاده است
چه توان كرد؟ كه گشته ست بدين‌سان كوكب

گر مصادف شده با ماه مبارك نوروز،
سوريان هيچ گه از سور نمانند عقب

آنكه مي‌رفت پي سور چراني در روز،
كند امسال هم اين كار، وليكن در شب

پشت هم باز كماكان ز تو عيدي خواهند
زهره، عباس، علي، فاطمه، يحيي، زينب

باز هم، آنكه هوادار عمو نوروز است،
هفت سين چيند و از ديدنش آيد به طرب

***
روز در خانه مخلوق مرو، روزه مخور
رو به خلاق كن و مغفرت از او بطلب

جاي سوهان و گز و نقل، كه مي‌خوردي روز،
شب در افطار، بخور چايي و حلوا و رطب

وقت آن نيست كه هر صبح بگويي: يا مفت
جاي آن است كه هر شام بخواني: يارب

روزه‌داري كن و حقگو شو و «ياحق» گويان
به دعا كوش دم عيد، چو مرشد مرحب

كن دعا از سر اخلاص كه در سال نوين
حق الهي همه را مال دهد يا منصب

فيض الطاف الهي، برساند همه را
به مراد و به مقام و به حساب و به حسب

***

آنكه از فقر گرسنه است به سرتاسر سال
روزي بي‌سحري نيز از او نيست عجب

ليك هر كس كه تن‌آسان و شكم پرور شد
شايد از روزه يكروزه هم افتد به تعب

بهر ما گر رمضان ماه مبارك باشد،
بهر امثال تو ماهي است قمر در عقرب

چون تو مغلوب هوي و هوس و خواب و خوري،
بر تو غالب شود ابليس لعين هم اغلب

اگر اندر صدد روزه خوري افتادي،
هرگز از راه غلط، مطلب خود را مطلب

يا سفر كن به نقاطي كه شب و روز خورند
مرد و زن در عوض آب انار آب عنب!

پول بسيار به كف داري و با پول امروز
مي‌توان بهر سفر يافت هزاران مركب

در سفر روزه توان خورد، تو هم كن سفري
به زواياي فرنگ و به اقاليم عرب

گذري كن به ژنو، يا به سوئد، يا به هلند
نظري كن به يمن، يا به عدن، يا به حلب

***
ليك گر هوش و خرد داري و ايمان درست
مشو از خاك وطن دور به قدر دو وجب

در همين شهر دل‌انگيز بمان، روزه بگير
تا تو را كس ندهد «روزه خورالملك» لقب

روزه هرگز نخورد مؤمن با فهم و كمال
جرم هرگز نكند آدم با اصل و نسب

تا كه با روزه حريف شكم خود نشوي،
متناسب نشود اين شكم و اين غبغب

عاقبت در عوض سود، زيان خواهي ديد
بگريزي اگر از روزه چو طفل از مكتب

آنكه ماه رمضان معده‌اش انبار غذاست،
از پي آتش دوزخ، شده حمال حطب

آدميزاد، بميرد اگر از گرسنگي،
بهتر از آنكه ز‌ دنيا برود لامذهب
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 


كيفر قتل‌نفس!

تا شدم اهل پاك داماني،
عقب افتادم آخر از همه كس

دور اقبال درگذشت از پيش
فقر و ادبار در رسيد از پس

بهره از گنج شادكامي و عيش
نگرفتم به قدر بال مگس

همچو گل، تا كه پاك دامانم.
زحمت از طعن خار بينم و خس

آنكه پاك است، در مذاق همه است
ناگوارا چو ميوه‌اي نارس

از فقيري، غذاي روز و شبم
نان و كشك است يا كه نان و عدس

قصه كوتاه، «نفس» را كشتم
تا نيندازدم به دام هوس

ليك گشتم دچار محبس فقر
كه بود جانگزاترين محبس

كنج زندان محنت افتادن
كيفر «قتل نفس» باشد و بس!
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 


چهار عنصر...!

از هر كنار بر سر من ريخت نانخوري
نگذاشت بهر بنده مجال تفكري

گر هر دقيقه‌اشك بريزم، عجب مدار
ابر سياه هستم و دارم دل پري

در خانه ام زني است كه در طول عمر خويش
هر گز نكرده از خدماتم تشكري

هي پول گيرد از من و ، تحويل من دهد
هر صبح لندلندي و هر شام غرغري

من پايبند او شدم، او پايبند من
آري جلنبري است، اسير جلنبري

اندر اداره نيز جناب مدير كل
قلدر شده است بهرم و آنهم چه قلدري!

جز اينكه جاهل است و دم از عقل مي‌زند
از او كسي نديده ريا و تظاهري

بايد كه در برابرش آريم سر فرود
گويي كه اوست آتش و ما نيز انبري

در هيچ كله‌اي نتوان يافت اين زمان
مغزي كه احتياج‌ندارد به دكتري

دارد جدال با من مستأجر ضعيف
آن مالكي كه بوده زماني سناتوري

گفتم چرا كني دو برابر اجاره‌را؟
ناگه به توپ بست مرا با تغيري

فرياد زد كه: «خانه من در خور تو نيست
آن به كه زندگي بكني زير چادري!»

از بسكه من ضعيفم و از بسكه او قوي‌است
ترسم سر مرا شكند با تلنگري

الحق كه جان دهد تن او بهر لاي جرز
كورا دلي است سخت‌تر از پاره‌آجري

افلاس و عقل كشت مرا، كاش داشتم
من نيز كله تهي و كيسه پري

زنداري و گراني و بيخانگي و فقر
بيچاره‌ام زدست چنين چار عنصري!
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 



زبيكاري به تنگ آمد فقيري
كه نام نامي او بود قنبر

بساط انداخت در ره تا فروشد
مداد و خط كش و خودكار و دفتر

به جاي مشتري، در اولين روز
هويدا گشت، مأموري دلاور

چنان زد بر سر بيچاره‌فرياد
كه شد از ترس و وحشت جامه‌اش تر

چنان تر ساند يارو را كه آمد
فرود از چشم او آب مقطر

لگد زد بر بساط مردك و ، گفت
كه: «از بهر چه كردي سد معبر؟

كنون مال تو خواهد كرد توقيف
تو را هم سخت خواهم داد كيفر»

به زاري گفت: «قربان، رحم كن، رحم
كه آخر من مسلمانم، نه كافر

منم ببچاره‌اي بيكار و بي نان
منم سر گشته‌اي بي زور و بي نان

اگر بردارم از اين كار هم دست
شود چرخ معاشم پاك پنچر»

چو مأموران اين سخن بشنيد، گفتا:
«چه نيكو درس خود را داري از بر!

مگر هر كس كه بي كار است و بي نان
از او بايد كه هر كاري زند سر؟

به عذر اينكه بيكاري، نبايد
كني سد راه بيكاران ديگر!»
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 


صادرات غير نفتي!

گفتمش: چلوار خواهم. گفت: صادر كرده‌ايم
گفتمش: سيگار خواهم. گفت صادر كرده‌ايم

گفتم: آغاز زمستان است، و نتوان لخت زيست
من كت و شلوار خواهم. گفت: صادر كرده‌ايم

گفتم: از بهر بلوز و دامن همشيره ام،
مخمل گلدار خواهم. گفت: صادر كرده‌ايم

گفتمش: يك بسته شمع و يك چراغ نفت سوز
بهر شام تار خواهم. گفت: صادر كرده‌ايم

گفتمش: تعمير كارم، و زبراي كار خويش
دسته‌اي آچار خواهم. گفت: صادر كرده‌ايم

گفتمش: در يك تجارتخانه‌ام انبار دار
دفتر و خودكار خواهم. گفت: صادر كرده‌ايم

گفتمش: از بهر درس و مشق فرزندان خود
من نوشت افزار خواهم. گفت: صادر كرده‌ايم

گفتم: آخر من مهندس هستم و از بهر كار
خط‌كش و پرگار خواهم. گفت: صادر كرده‌ايم

گفتمش: نجارم و محتاج تير و تخته ام
چوب يا الوار خواهم. گفت: صادر كرده‌ايم

گفتم: كپسول و قرص و شربت و آمپول و گرد
بهر يك بيمار خواهم. گفت: صادر كرده‌ايم

گفتمش: گفته است دكتر: ميوه بيحد بخور
ميوه بسيار خواهم. گفت: صادر كرده‌ايم

گفتم: آلود، لواشك، توت، كشمش، جوزقند
از پي نشخوار خواهم؛ گفت: صادر كرده‌ايم

گفتم: اندر خانه گر از خوردني چيزي بجاست
بنده يك مقدار خواهم. گفت: صادر كرده‌ايم

گفتمش: بندي، نواري، ريسماني، توبره‌اي
بهره حمل بار خواهم. گفت: صادر كرده‌ايم

گفتم: افسار خرم را دزد‌ها دزديده‌اند
بهر او افسار خواهم. گفت: صادر كرده‌ايم

گفتمش: كز شدت افلاس، بهر خودكشي
بنده زهر مار خواهم. گفت: صادر كرده‌ايم.

گفتمش: ما را برد آب و شما را برده خواب
ديده بيدار خواهم. گفت: صادر كرده‌ايم
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 


اگر ...!

اگر افتد به پاي خانه آب آهسته آهسته
بنا خواهد شد از بنيان خراب آهسته‌آهسته

اگر صد رشته را دشمن سر فرصت به هم تابد
براي گردني سازد طناب آهسته آهسته

اگر دهقان ز سمپاشي به گندم زار غافل شد
ملخ در كار، گردد كامياب آهسته آهسته

اگر با سوسك خوش تا كردي و دادي بدو ميدان
شود همخوابه‌ات در رختخواب آهسته آهسته

اگر كم كم رود هر روز بالا قيمت كاغذ
شود هر «با كتابي» لاكتاب آهسته آهسته

اگر اين قدر چيت چادري گردد گرانقيمت
شود هر پير زالي بد حجاب آهسته آهسته

اگر «مهري» ز بي مهري، برد مهريه را بالا
غرب را افكند اندر عذاب آهسته آهسته

اگر هي فارسي را پر كنيم از واژه تازي
مگس هم مي‌شود آخر «ذباب» آهسته آهسته

اگر القاب عهد ناصري را زنده گرداني
شود هر «ارقه‌اي» عاليجناب آهسته آهسته

اگر بي‌پول بگذاري به دكان كبابي پا
شوي بر آتش حسرت كباب آهسته آهسته

اگر در شب ز برق و شمع و نفت و گاز محرومي
دعا كن تا در آن ماهتاب آهسته آهسته
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 


رفته است گل بكارد!

معمولاً هميشه قريب دو ماه به عيد مانده شهرداري صورتحساب عوارض نوسازي را به درخانه‌ها مي‌فرستاد، با ده درصد تخفيف به عنوان جايزه خوش حسابي براي كساني كه قبل از پايان سال عوارض را مي‌پرداختند.
سال گذشته، براي بسياري از خانه‌دارها صورتحساب فرستاده نشد و مردمي كه يك سر دارند و هزار سودا از توجه به غفلت شهرداري غفلت كردند!
فقط دو روز به آخر سال مانده- آن هم دو روزي كه در طي تمام ساعات آن مردم دچار تهيه سيورسات عيد و هزار گرفتاري ديگر بودند و اصلاً فرصت روزنامه خواندن نداشتند – جرايد ياد آوري فرمودند كه هر كس صورتحساب برايش نرسيده قبل از عيد با رجوع به اداره مربوطه صورتحساب را بگيرد و بپردازد و گرنه مشمول پرداخت جريمه خواهد شد!
عده‌اي به علت گرفتاري نتوانستند به اداره مربوطه رجوع كنند عده‌اي هم كه رجوع كردند با صفي مواجه شدند كه يك سرش در «اداره مربوطه» بود و سرديگرش در ته «خيابان مربوطه»!
پيشامد اين وضع سر و صداي همه را درآورده بود و هر كسي چيزي مي‌گفت. عقائد مختلف بود و تشتت آراء وجود داشت. روي هم رفته اكثريت نسبي با دو دسته بود. عده اي مي‌گفتند شهرداري عمداً اين كار را كرده تا از اين بابت هم گروهي را جريمه كند.
دسته‌ديگر مي‌گفتند اين طور نيست و سهل انگاري متوجه كارمنداني است كه كار خود را ول مي‌كنند و دنبال گل كاري مي‌روند. آقايي هم، به شوخي يا جدي، مي‌گفت شهرداري جديد، چشم نخورد، تاكنون در همه جا حسابي گل كاشته!


پرسيد ساده‌لوحي، از جفت خويش، سارا:
«نوسازي معابر، متروك گشته، يارا؟»

گفتا: «كسي نياورد، امسال قبض ما را
تا زين طريق گيرند، از ما جريمه ها را

گويا كسي كه بايد، اين قبض ها بيارد،
رفته است گل بكارد!»

از روستايي از شهر، هرگز مشو فراري
برعكس، بيا از ده، رو سوي شهر آري

چون سازد از برايت، هي خانه شهرداري
آنكس كه باغ ها را، كرد از درخت عاري

تاجاي هر درختي، سنگ و ستون گذارد،
رفته است گل بكارد!

زآن دم كه او درآورد، سر درميان سرها
هي رنگ زرد ماليد، بر دكه‌ها و درها

برداشت هر چه پل بود، از روي جوي و جرها
از جوپر يدن آموخت، زين ره به رهگذرها

عيش و رفاه ما را، از بس مهم شمارد،
رفته است گل بكارد!

مردي حليم مي‌گفت، با همسرش، حليمه:
«بايد اجازه خواهيم، از دولت فخيمه

تا در قبال امراض، او را كنيم بيمه
زيرا نبوغ دارد، در بستن جريمه

و آن پول را به گلكار، يا باغبان سپارد
رفته است گل بكارد!»

«دل مي‌رود زدستم، صاحبدلان خدارا»
زيرا كه شهرداري، بيچاره كرده ما را

كز ما دريغ دارد، پروانه بنا را
آنكس كه از پي پول، مخلوق بينوا را

يك روز مي‌چلاند، يك روز مي‌فشارد،
رفته است گل‌بكارد!

باران به شهر تهران، بارد اگر دمي چند،
سيلابه‌اي كه با خود، لاي و گل آرد و گند،

ناگاه راهها را، آرد زهر طرف بند
از بهر چاره كار، آقاست آرزومند

كز عرش جاي باران، هي اسكناس بارد
رفته است گل بكارد!

سال گذشته روزي، ديدم به ماه آبان
دنبال دستشويي است، يك مرد آسيابان

اما نيافت جايي، هرجا كه شد شتابان
بايد توالتي ساخت، در توي هر خيابان

آنكو بدين مسايل، همت نمي‌گمارد
رفته است گل بكارد!

گويا كه شهرداري، يا فاش يا نهاني،
داده به كارمندان، تعليم باغباني

اين حرف را مبادا، نوعي مزاح خواني
زيرا به لطف آقا، مردم، چنانكه داني،

گويند: پشت ميزش، هركس كه جاندارد
رفته است گل بكارد!
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 


شيره‌كش‌ها!

آن قوم كه جز راه تقلب نگزيدند
گر سود نبردند، زيان نيز نديدند

دادند دمادم به كسان پند، وليكن
خود هيچ زمان، پند كسي را نشنيدند

ز آن آش دهن سوز كه پند است و نصيحت
بر جمله چشاندند، ولي خود نچشيدند

گفتند: تملق بد و بيجاست، ولي خود
از راه تملق، به مقامات رسيدند

گفتند كه: تعظيم قبيح است، وليكن
خود در بر هر سفله، به تعظيم خميدند

گفتند كه هرگز به اجانب مگراييد
اما به خفا سوي اجانب گرويدند

اين قوم، نكوشيده رسيدند به مقصود
قومي دگر از زور حسادت تركيدند

ديديدم كه آخر غلط از آب درآمد
هر نقشه كه جمعي غلط انديش كشيدند

با ياري آن قوم كه قلاب گرفتند
قومي دگر از شاخه، بسا ميوه كه چيدند

يك طايفه كردند گران، قيمت اجناس
يك طايقه، هر چند گران گشت، خريدند

يك قوم نمودند بهين مزرعه را سبز
يك قوم در آن مزرعه، بي‌رنج چريدند

ديدند گروهي، همه از شيره كشي رنج
چون عاقبت از كيفر زندان نرهيدند

بردند گروهي دگر از شيره‌كشي گنج
زيرا كه فقط شيره مخلوق كشيدند!
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 


كاش در اين جهان نمي‌آمدم
به مناسبت سالروز تولد خودم!


روي فلان بيغم گردن كلفت
از خبر تولد من شكفت

چون به من غمزده تبريك گفت،
گفتمش: اين جهان نيرزد به مفت

تا كه در آن كسي گذارد قدم
كاش در اين جهان نمي‌آمدم

آن كه بود از همه درويش‌تر
در اين جهان بيش خورد نيشتر

و آن كه دغل‌تر و بد انديش‌تر
از همه در كار فتد پيش‌تر

ظلم پي ظلم رسد دم به دم
كاش در اين جهان نمي‌آمدم

لنگه ابن سعد و اب سعود
برده به پاي «بوش»، اردن سجود

مشت خورد عرب زمشتي يهود
اگر چنين است سراي وجود

خرم و خوش باد ديار عدم
كاش در اين جهان نمي‌آمدم

گفت فلسطيني بي دادرس:
نمي‌رسد به داد من هيچ كس

غير همان غيرت ايران و بس
جز او كسي مرا نشد همنفس

هرچه كه فرياد تظلم زدم
كاش در اين جهان نمي‌آمدم

قسمتم آوارگي و ابتلاست
بهر نجات من، كه عيشم عزاست،

هيچ مسلمان ز جهان برنخاست
بجز همان ملت ايران كه خواست

رساندم به موطن و مولدم
كاش در اين جهان نمي‌آمدم

چيست دگر تمسخر آميزتر
از اين كه خونخوارترين جانور

شود مدافع حقوق بشر؟
هر چه كنم به كار دنيا نظر،

از اين جهان بيش‌تر آيد بدم
كاش در اين جهان نمي‌آمدم

در آن سرا، كرد «كريستف كلمب»
حكم حماقت خودش را پلمب

گرزگران خورد گورومب و گورومب!
گفت كه: از غم تركيدم چو بمب

بسكه ز كشف خود پشيمان شدم
كاش در اين جهان نمي‌آمدم

شود ضعيف، عاقبت هر قوي
تير اجل، خورد پس از شوروي

به ينگه دنيا كه شود منزوي
تا ز عمو سام دني، بشنوي:

«عجب معلق شدم از مسندم!»
كاش در اين جهان نمي‌آمدم

در اين جهان، ايمني و عدل و داد
بهر سر ماست، كلاهي گشاد

زين سبب آن كلاه را برده باد
به هر كجا كردم از اين وضع ياد

يكسره حال همه بر هم زدم
كاش در اين جهان نمي‌آمدم
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 


ديگر از چه چيزمي‌توان انتقاد كرد!
نزديك نوروز، هنگام خانه تكاني، پيش از آن كه روزنامه ها و مجلات كهنه را دور بريزم، نگاهي اجمالي به صفحات آنها انداختم كه مطالب به دردخور را ببرم و براي روز مبادا نگه دارم.
در اين ضمن چشمم به يك ورق روزنامه پاره پوره و زردرنگ افتاد كه مال شش هفت سال قبل بود. بالاي آن چهار سطر با تيتر درشت سخنان نخست وزير وقت را خواندم كه خلاصه آن چنين بود:
«تنها مشكل ما جنگ تحميلي است كه با پايان يافتن آن همه دردهاي ما نيز پايان خواهد يافت.»
اين حرف الهام بخش بنده در سرودن اشعار ذيل شد:


گفته بودند: شد چو جنگ تمام،
مي‌شود وضع خوب و كار به كام

راست گفتند، چون در اين ايام
كارها جمله يافته است انجام

من براي چه جيغ و داد كنم؟!
من دگر از چه انتقاد كنم؟!

دردما جنگ بود و ، پايان يافت
بعد از آن كار ملك سامان يافت

باز هر جنس نرخ ارزان يافت
هيچ جا عيب و نقص نتوان يافت

كه من از آن به شكوه ياد كنم
من دگر از چه انتقاد كنم؟!

طرح‌هاي سواد آموزي،
شده يكسر قرين پيروزي

زين جهت، بيسواد ديروزي
گشته است او ستاد امروزي

بحث بهر چه از سواد كنم؟
من دگر از چه انتقاد كنم؟!

چند معتاد داشتيم و خمار
چون بدين عده نيز شد اخطار،


زود منقل گذاشتند كنار
هيچ از اين هم به جانماند اثار

تا مذمت ز اعتياد كنم
من دگر از چه انتقاد كنم؟!

بسكه ملت به جيب همواره
هي چپاند اسكناس، يكباره

جيب او از فشار شد پاره
ناسپاسي است گر در اين باره

گله‌از وضع اقتصاد كنم
من دگر از چه انتقاد كنم؟!

مفسد و رشوه خوار و دزد و محيل
توبه كردند جمله با تعجيل

شد بكل دادگستري تعطيل
گشت قاضي چو باز پرس فسيل

شكوه بهره چه از فساد كنم؟!
من دگر از چه انتقاد كنم؟!

كرده اوضاع برق ايران فرق
ديگر از غرب مملكت تا شرق

گشته در نور محض يكسره غرق
از براي رئيس قسمت برق

به كه فكر «وان يكاد» كنم
من دگر از چه انتقاد كنم؟!

بس كه مي‌آورد زراعت سود
هر كسي گفت شهر را بدرود

در دهي رفت و گشت قارون زود
تو تهران دگر كه خواهد بود

كه دلش را به شعر شاد كنم؟!
من دگر از چه انتقاد كنم؟!
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
صفحه  صفحه 12 از 17:  « پیشین  1  ...  11  12  13  ...  17  پسین » 
شعر و ادبیات

استاد ابوالقاسم حالت

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA