ارسالها: 2554
#151
Posted: 13 Sep 2012 04:59
امر به معروف و نهي از منكر وظيفه همه است
به كه بخواني به پشت ميز مكرر
صبحدم اين شعر و تا به شب كني از بر:
مصرع اول همه است، امر به معروف
مصرع دوم تمام، نهي ز منكر
هر كه نصيحت كند، به شوق ، بده گوش
هر كه دم ازحق زند، ز بيخ مشو كر
با همه رو راست باش و با همه گو راست
هيچ زمان بر زبان دروغ مياور
وعده اگر ميدهي، به وعده وفا كن
وعده كاري مده كه نيست ميسر
سود رسان باش و فكر سود كسان باش
شاخه بيبرر مباش و كيسه بيزر
تا كه تواني برس به داد ستمكش
فرصت جور و ستم مده به ستمگر
رحم به افلاس مشتري كن و، هر روز
قيمت اجناس خود مكن دو برابر
در ره يزدان ز روي صدق بنه پاي
بر در شيطان براي سود، منه سر
دم ز ترقي بزن چو نرخ تورم
تن به تزلزل مده چو ارز شناور!
خدمت اسلام كن، چو مؤمن مخلص
خادم هر كافري مباش چو نوكر
پيرو اخيار شو، بپوي ره خير
دست اجانب مشو، به پاي مكن شر
سوي سماوات همچو باز، بكش بال
روي كثافات، همچو پشه مزن پر
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#153
Posted: 13 Sep 2012 05:00
كوره راه عشق!
ز فرط فقر، نويسنده چون قلم برداشت،
فقط به خاطر پركردن شكم برداشت
براي پول، تو را مدح و بنده را ذم كرد
از آن زمان كه قلم بهر مدح و ذم برداشت
كسي كه روزِ عمل تخم فتنه كشت و فساد
چو گشت فصل درو، خرمني ز غم برداشت
سحر از آنچه به شب گفته بود، گشت خجل
كسي كه ساغر مي، دوش، پشت هم برداشت
دچار گمرهيام كرد و، توبه كارم ساخت
ز بس كه كوره ره عشق پيچ و خم برداشت
به راستي كه زيانها بَرَد ز كج روشي
هر آنكه از ره ناراستي قدم برداشت
ز يار هر كه جدا شد به خاطر اغيار
ز فرط جهل عسل را نهاد و سم برداشت
اسير ظلم نشد ملتي كه تيشة عدل
براي قطع رگ و ريشة ستم برداشت
به هر كجاي كه رو كرد، فتح با او بود
كسي كه در پي حفظ وطن علم برداشت
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#154
Posted: 13 Sep 2012 05:01
مكافات عمل!
بقال كه پيوسته ز موشان گله ميكرد
اي كاش، تلاشي ز براي تله ميكرد
فرياد ستمديده اگر از ته دل بود
در قصر ستمگر اثرر زلزله ميكرد
رهرو به تنش خستگي راه نميماند
تا منزل مقصود، اگر حوصله ميكرد
گر شوهر احمق زنش اندر سر زا رفت
زان بود كز اول حذر از قابله ميكرد
گر آفت جان همه شد قافله سالار
زان غفلت بيجاست كه از قافله ميكرد
آن پشه كه شب تا به سحر خون مرا خورد
اي كاش گذر در دهن چلچله ميكرد
كاش آن كه بَرَد نفع ز آزار خلايق
قطع نظر از منفعت حاصله ميكرد
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#155
Posted: 13 Sep 2012 05:01
نفرين شرق به غرب!
اي غرب، به دنياي پر از ننگ تو لعنت
بر راه تو و رسم تو و رنگ تو لعنت
سازت ننوازد بجز آهنگ غمانگيز
صدبار به ساز تو و آهنگ تو لعنت
زان سوي جهان ميفكني چنگ بدين سو
بر دست دراز تو و بر چنگ تو لعنت
از ننگ تو دنياي تو پر گشته سراسر
اي بر تو و دنياي پر از ننگ تو لعنت
كردي به سيه فخر كه رنگ تو سپيد است
بر فخر فروشي تو و رنگ تو لعنت
روي تو سپيد است و درون تو سياه است
بر چهره تابان و دل سنگ تو لعنت
در جنگ پي صلحي و در صلح كني جنگ
بر قاعده صلح تو و جنگ تو لعنت
دنيا ز تو جز سيلي و اردنگ نخوردهست
بر مشت تو و سيلي و اردنگ تو لعنت
فكر تو همه مكر بود، رنگ تو نيرنگ
اي بر تو و مكر تو و نيرنگ تو لعنت
از علم تو بمبافكن و بمب اتمي زاد
بر دانش و علم تو و فرهنگ تو لعنت
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#156
Posted: 13 Sep 2012 05:02
دردسر زمستان!
شد بار دگر موسم سرماي زمستان
هنگام اداهاي غمافزاي زمستان
آقاي خزان كرد به هر باغ خرابي
داد آن همه تحويل به آقاي زمستان
وقت است كه در هر طرفي آن بريزد
از مشك دو صد پاره سقاي زمستان
وقت است كه شلوار تو را تا سر زانو
آلوده كند سخت گل و لاي زمستان
ديگر نتوان گفت ز گلهاي بهاري
بايد كه سخن گفت ز گِلهاي زمستان
آن خاكه زغال كم و اين كرسي لق است
چيزي كه مرا كرده مهياي زمستان
در ديده ما لخت و پتيهاي تهيدست
درد و غم و رنج است سراپاي زمستان
وز بهر خوانين دل آسوده و خرپول
صد بزم توان چيد به شبهاي زمستان
آن مرد كه داراي شوفاژ است و بخاري
او را چه غم برف و چه پرواي زمستان
اين ما فقراييم كه بايد به شب و روز
چون بيد بلرزيم ز سرماي زمستان
احكام مجازات فقيران شده صادر
وين جمله رسيدهست به امضاي زمستان!
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#157
Posted: 13 Sep 2012 05:03
عواقب سرما!
بعداز اين سرماي سخت جانگزا خواهد رسيد
برف گاهي تا سر زانوي ما خواهد رسيد
برف كز بهر گروهي چون نشان رحمت است
بر سر جمعي دگر همچون بلا خواهد رسيد
پيش ما يك چند مهمان است آقاي زكام
شب صداي سرفه تا عرش خدا خواهد رسيد
بچه من سخت سرماخورده و افتاده است
هي به دستم نسخه از بهر دوا خواهد رسيد
گر نگيرم بهر او باراني و كفش و كلاه
داد و فرياد عيالم بر هوا خواهد رسيد
ميكند چون چكه سقف كلبه ويران من
آب باران تا به زير متكا خواهد رسيد
خرج چون بسيار گشت و قرض هم بسيار شد
هي طلبكار شرور و بيحيا خواهد رسيد
اين زبهر پول قند و چاي كوبد بر درم
و آن براي پول ماش و لوبيا خواهد رسيد
كرده صاحبخانه اجرائيه صادر بهر ما
از براي بنده اخطاريهها خواهد رسيد
ناگهان اندر ميان گيرودار و حيص و بيص
بهر من زوار هم از كربلا خواهد رسيد
بهر ما بيچارگان هي خرج پيش آيد، ولي
كس نميداند كه پولش از كجا خواهد رسيد
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#158
Posted: 13 Sep 2012 05:03
برف و شيره!
به جان رسيده زدست تو كار ما اي برف
بيا و بر سر مردم فروميا اي برف
تو رو سپيدي و گر در ديار ما آيي
سياه روي كنيمت به زير پا اي برف
كسي ز آمدنت غير برف پارو كن
نميشود متمتع در اين سرا اي برف
برو به سوي اروپا، و يا به آمريكا
مگرد دور و بر اهل آسيا اي برف
برو به خانه اعيان تندرست و قوي
مشو هوار ضعيفان بينوا اي برف
رضا مده كه خورم من چنان به روي تو ليز
كه نعرهام برود پاك بر هوا اي برف
ميا و آلت دست سه چار بچه مشو
كه از تو شير بسازند و اژدها اي برف
گر از نيامدنت عدهاي عزا گيرند
مراست ز آمدنت روز و شب عزا اي برف
چو وضع بنده ببيني، ز شرم آب شوي
اگر چه روي تو باشد چو سنگ پا اي برف
تو عين رحمت حقي، ولي نه بهر حقير
حقير را، چه بدين التفات ها اي برف!
كسي كه غرق گناهان بود، چه حق دارد
كه بهرهاي برد از رحمت خدا اي برف
ميا كه ميخورمت از گرسنگي زيرا
كه برف و شيره بود بهر من غذا اي برف
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#159
Posted: 13 Sep 2012 05:04
شير بييال و دم!
شيرمردي سيرت اشخاص فعال است و بس
عرصه پيكار، جاي رستم زال است و بس
زان سبب واماندهايم از شاهراه ارتقاء
كانچه بين ماست اكنون، جاروجنجال است و بس
زين درخت آن كس كه چندين شاخه بالاتر نرفت
هرچه زين پايين بچيند، ميوه كال است و بس
هر سري كز عقل خالي شد، سزايش توسري است
حاصل ديوانه گشتن، سنگ اطفال است و بس
مرگ ثروتمند بهر جيرهخوارانش عزاست
زن ميان آقاي وارث شاد و خوشحال است و بس
نيست دورانديشي و آيندهبيني كار ما
پيشگويي درخور اسحاق رمال است و بس
آن كه هيچ از خود ندارد در رياست اختيار
شير بيپا و سر و دست و دم و يال است و بس
با تو هر كس دم ز دلسوزي زند، دلسوز نيست
بيشتر قصدش از آن دلسوزي، اغفال است و بس
گولِ حسنِ ظاهرِ يك مشت بد باطن مخور
كانچه زيبندهاست زين ماران، خط و خال است و بس
آنچه امروز اين شغالان را در ايران كرده شير
سستي و بيحالي يك مشت بيحال است و بس
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#160
Posted: 13 Sep 2012 05:04
توبه گرگ!
كاسب بدجنس چون بيدين و ايمان ميشود
دمبدم رحمش كم و دخلش فراوان ميشود
ظاهراً خود را مسلمان خواند اما باطناً
در تقلب بدتر از هر نامسلمان ميشود
چونكه مردك چند روزي دست خود را بازديد
بيمحابا در چپاول گرم جولان ميشود
تا كه زورش ميرسد، هم كم فروشد هم گران
چونكه از اين راه سود او دوچندان ميشود
ناگهان افتد به ياد كيفر اعمال خويش
پيكرش از هول دوزخ، سخت لرزان ميشود
چونكه احساس پشيماني گريبانش گرفت،
توبهكار از معصيت در پيش يزدان ميشود
چون پشيمان شد ز بيانصافي اندر كار و كسب
هرچه پيش از آن گران ميداد، ارزان ميشود
ليك، بعد از هفتهاي، چون ديد دخلش كم شدهست
باز در اجحاف از ياران شيطان ميشود
بار ديگر، ميكند دست چپاول را دراز
چونكه پاك از آن پشيماني، پشيمان ميشود!
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"