ارسالها: 2554
#61
Posted: 28 Aug 2012 11:43
غمي نيست!
در كيسه ما گر درمي نيست، غمي نيست
ور جاه و جلال و حشمي نيست، غمي نيست
در جسم تو جان تا كه بود، شكر خدا كن
در جيب، تو را گر درمي نيست، غمي نيست
تا چند كني شكوه ز بيكاري و افلاس؟
اينها كه عزيزم، ستمي نيست، غمي نيست
با ظرف سفالين، دل خود خوش كن و خوش باش
در دست تو گر جام جمي نيست، غمي نيست
گر بنگري از ديده اشراف به اوضاع
گويي كه غمي نيست، غمي نيست، غمي نيست
چون زندگي دوزخيام عادت من شد
گر راه به باغ ارمي نيست، غمي نيست
چون هيچ به دنيا ز قلم خير نديديم
اندر كف ما گر قلمي نيست، غمي نيست
ما چون ز كسي هيچ نداريم توقع
گر اهل جهان را كرمي نيست، غمي نيست
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#62
Posted: 28 Aug 2012 11:47
مارگزيده!
قسم به موي تو، زان روزي من كچل شدهام
كه سرسپرده سلماني محل شدهام
اگر كه دست ارادت نميدهم به كسي
عجب مكن كه پشيمان ازين عمل شدهام
ز بسكه زود كنم اعتماد بر همه كس
به ساده لوحي و هالوگري مَثَل شدهام
روم پي رفقايي كه جمله بيخيرند
علاقمند به چكهاي بيمحل شدهام
به روز تجرب با عركه گشتهام همراه
ز دست راهزنيهاي او مچل شدهام
در آن رهي كه يكي گفت رفتنش سهل است
به چالهچوله درافتاده، پاك شَل شدهام
ز بخت بد به سرم سايه اجل شده است
همين كه يار فلان حضرت اجل شدهام
هزار نيش جفا خوردهام ز صد زنبور
به هر كجا كه روان در پي عسل شدهام
ز هيچ مسلك و راهي نديدهام خيري
لذا به آدم بيمسلكي بدل شدهام
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#63
Posted: 28 Aug 2012 11:48
دنيا گذران است!
ايام به كام دل بيدادگران است
آن خوب كند كيف كه از بدگهران است
خوش جنسي و انصاف خريدار ندارد
چون اين دو، متاعيست كه بسيار گران است
يا شاخه هستي ندهد ميوه عشرت
يا آنچه دهد ميوه نصيب دگران است
بيفكر و خيالي، سبب خوشگذرانيست
هر فرد كه بيكله شود، خوشگذران است
سنگش نخورد جز به سر آدم بدبخت
هر طفل كه در زير گذر سنگ پران است
هر ياوه فروشي رسد آخر به نوايي
زان روي كه بازار پر از ياوه خران است
من با همه بيهنري زارم و ناكام
با اين كه جهان بزمگه بيهنران است
دم دركش و اينقدر مكن سركشي آغاز
چون مشت مصيبت به سر خيرهسران است
از نيك و بد و راحت و رنج، آنچه كه ديدي
بيهوده مزن جوش كه دنيا گذران است
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#64
Posted: 28 Aug 2012 11:49
خوردنيهاي ناياب!
غصه خوردم ز جفاي فلك و غم خوردم
بله، اين بود فقط، آنچه دمادم خوردم
خواستم تا كنم از جاي، سرخويش بلند
تو سري از همه كس پشت سرهم خوردم
وسط رستم و سهراب ميانجي گشتم
چك ز سهراب و لگد نيز ز رستم خوردم
هر كسي خورد غذايي به سر خوان قضا
من بيچاره فقط سيلي محكم خوردم
خانهاي سست نصيبم شده، چون وقت خريد
گول سوگند فلان ميرزا قشمشم خوردم
جاي مرغ و پلو و بره و ماهي، همه شب
نان خشكيده و ترتيزك و شلغم خوردم
دست اميد چو بردم سوي هر كندويي
عاقبت نيش، فراوان و عسل، كم خوردم
زان همه خوردني عمده كه در عالم بود
آمدم تا كه به عالم، غم عالم خوردم
خوردم اينها و دگر سير شدم از همه چيز
اندكي نيز به عنوان دسر سم خوردم!
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#65
Posted: 28 Aug 2012 11:49
مدرسه بچه!
بايد كه دگر كم كنم از شام و ناهارم
يعني كه ز نان و ز پنير و ز خيارم
بايد بزنم از سرِ نانِ شكمِ خويش
تا بچه خود را به دبستان بگذارم
تا آنكه به يك مدرسه بگذارمش آخر
آنقدر دويدم كه به در رفت زوارم
تا بابت شهريه طفلم بدهم پول
بفروختم اين چند نمد پاره كه دارم
آن كس كه كند بهر من اين خرج تراشي
آگاه مگر نيست ز حال دل زارم؟
گيرم كه خري باركشم يافته باشند
آخر به چه انصاف كنند اين همه بارم؟
از زور تقلا به علي، جان بسپردم
تا كودك خود را به دبستان بسپرام
اين سان بَرَمش مدرسه تا عاقبت او را
از مدرسه بيكار و مهمل به در آرم
هر علم كه آموخته طفلك، همه هيچ است
تا رشوه نباشد، به چه كارش بگمارم؟!
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#66
Posted: 28 Aug 2012 11:52
سوز و ساز!
تكيه به وعدههاي ما، گر نكني، چه ميكني؟
گوش به اين فسانهها، گر نكني، چه ميكني؟
چون كه بلا و محنتي، بوده هميشه قسمتت
خوي به محنت و بلا، گر نكني، چه ميكني؟
چون نشود نصيب تو، هيچ جز اين دو تكه نان
ميل به يك چنين غذا، گر نكني، چه ميكني؟
اي كه حقوق تست كم، بهر مخارج شكم
گرم درين محيط جا، گر نكني، چه ميكني؟
چون كه فتادهاي تو هم، سخت به منجلاب غم
كِرم صفت در آن شنا، گر نكني، چه ميكني؟
دم چو زدي ز حق خود، درد سرت زياد شد
اين دم گاو را رها، گر نكني، چه ميكني؟
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#67
Posted: 28 Aug 2012 11:53
فتنه چنگيزي!
باد پاييز فضا را چه غمانگيز كند
آه از فتنه كه اين باد سبكخيز كند
باغ را كوبد و گلها همه پرپر سازد
كار غارتگري لشگر چنگيز كند
آن تك و تاز و چپاول كه نميبايد كرد
به گلستان و به بستان و به جاليز كند
بدتر از آنچه به تهران و شميران كرده است
به خراسان و به زنجان و به تبريز كند
رعد و برق آرد و ابر آرد و باران آرد
خاك را تر كند و گل كند و ليز كند
برگها را به زمين ريزد و هر شاخي را
لخت و لرزان چو تن بنده ناچيز كند
برد از بس به هوا باد خزان گرد و غبار
عاقبت كاسه صبر همه لبريز كند
خاك در صورت معصورمه و پروين پاشد
خار در ديده فرخنده و پرويز كند
همه را خاك به سر سازد و آشفته درون
كار آن مرد اداري به پس ميز كند
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#68
Posted: 28 Aug 2012 11:54
آقاي دورانديش!
ميروم تا منصب عاليتري پيدا كنم
در ميان جمله سرها سري پيدا كنم
زندگاني با چنين وضعي ندارد صرفهاي
ميروم تا آنكه وضع ديگري پيدا كنم
منصبي پرمنفعت خواهم كز آن در چند ماه
ثروتي آرم به كف، سيم و زري پيدا كنم
رتبهاي يابم كه با سازم برقصد هر كسي
لوطئي باشم كه هر سو عنتري پيدا كنم
عدهاي بهر طمع دور و برم گردند جمع
دستياراني بيابم، ياوري پيدا كنم
دست بر هر كس كه يابم زير بار من رود
پاي در هر جا كه بگذارم، خري پيدا كنم
از براي بچه بيدانش و بيعرضهام
منصب پر سود و بيدردسري پيدا كنم
نهر آن روزي كه از اين مملكت خواهم گريخت
در اروپا خانه خوش منظري پيدا كنم
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#69
Posted: 28 Aug 2012 11:55
فكر انتحار!
ز روزگار ملولم، به روزگار قسم
ز رنج كار به تنگ آمدم، به كار قسم!
اگر زياد دم از دشمني زني، اي دوست
خورم ز دست تو مرفين، به انتحار قسم!
در اين ديار بلاييست زندگي كردن
به خوي مردم بدخوي اين ديار قسم!
زنند گل به سرت تا كه پوستت بكنند
به آن گلي كه بود بر سر خيار قسم!
به زلف يار اگر بر نميخورد، همهايم
ز دست يار پريشان، به زلف يار قسم!
گرسنگي ندهد اذن پاك داماني
به رشوهخواري افراد رشوهخوار قسم!
مرام اين وكلا جز كلاهبازي نيست
به كهنهكاري رندان كهنه كار قسم!
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#70
Posted: 28 Aug 2012 11:55
هوچي!
هوچي كه گشته صاحب عنوان به زور هو
هر كار سخت را كند آسان به زور هو
امروز اگر فتد به خيال سخنوري،
فرداست، اوستاد سخندان به زور هو
ديروز اگر دمي ز خراسان گذشته است،
فردا شود وكيل خراسان به زور هو
آنقدر ماهر است و تونا كه آب را
در چشم خلق جلوه دهد نان، به زور هو
وقتي كه با نخستوزيري موافق است،
او را كند يگانه دوران به زور هو
اما همان دقيقه كه از وي شود ملول،
او را كند معلم شيطان به زور هو
شد دوره دوره هو و، هوچي اگر شوي
هر كار را دهي سر و سامان به زور هو
هوچي، قلم به دست به ناحق گرفته است
تا روي حق كشد خط بطلان به زور هو
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"