انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 27 از 61:  « پیشین  1  ...  26  27  28  ...  60  61  پسین »

Alame Eghbal | علامه اقبال


زن

 


نفس شمار به پیچاک روزگار خودیم

نفس شمار به پیچاک روزگار خودیم

مثال بحر خروشیم و درکنار خودیم

اگرچه سطوت دریا امان بکس ندهد

بخلوت صدف او نگاهدار خودیم

ز جوهری که نهان است در طبیعت ما

مپرس صیرفیان را که ما عیار خودیم

نه از خرابهٔ ما کس خراج می خواهد

فقیر راه نشینیم و شهریار خودیم

درون سینهٔ ما دیگری چه بوالعجبی است

کرا خبر که توئی یا که ما دچار خودیم

گشای پرده ز تقدیر آدم خاکی

که ما به رهگذر تو در انتظار خودیم


     
  
زن

 


به فغان نه لب گشودم که فغان اثر ندارد

به فغان نه لب گشودم که فغان اثر ندارد

غم دل نگفته بهتر همه کس جگر ندارد

چه حرم چه دیر هر جا سخنی ز آشنائی

مگر اینکه کس ز راز من و تو خبر ندارد

چه ندیدنی است اینجا که شرر جهان ما را

نفسی نگاه دارد، نفسی دگر ندارد

تو ز راه دیدهٔ ما به ضمیر ما گذشتی

مگر آنچنان گذشتی که نگه خبر ندارد

کس ازین نگین شناسان نگذشت بر نگینم

بتو می سپارم او را که جهان نظر ندارد

قدح خرد فروزی که فرنگ داد ما را

همه آفتاب لیکن اثر سحر ندارد


     
  
زن

 


ما که افتنده تر از پرتو ماه آمده ایم

ما که افتنده تر از پرتو ماه آمده ایم

کس چه داند که چسان اینهمه راه آمده ایم

با رقیبان سخن از درد دل ما گفتی

شرمسار از اثر ناله و آه آمده ایم

پرده از چهره بر افکن که چو خورشید سحر

بهر دیدار تو لبریز نگاه آمده ایم

عزم ما را به یقین پخته ترک ساز که ما

اندرین معرکه بی خیل و سپاه آمده ایم

تو ندانی که نگاهی سر راهی چه کند

در حضور تو دعا گفته براه آمده ایم


     
  
زن

 


ای خدای مهر و مه خاک پریشانی نگر

ای خدای مهر و مه خاک پریشانی نگر

ذره ئی در خود فرو پیچد بیابانی نگر

حسن بی پایان درون سینهٔ خلوت گرفت

آفتاب خویش را زیر گریبانی نگر

بر دل آدم زدی عشق بلاانگیز را

آتش خود را به آغوش نیستانی نگر

شوید از دامان هستی داغهای کهنه را

سخت کوشیهای این آلوده دامانی نگر

خاک ما خیزد که سازد آسمان دیگری

ذره ناچیز و تعمیر بیابانی نگر


     
  
زن

 


شاخ نهال سدره ئی خار و خس چمن مشو

'شاخ نهال سدره ئی خار و خس چمن مشو»

«منکر او اگر شدی منکر خویشتن مشو»


     
  
زن

 


دو عالم را توان دیدن بمینائی که من دارم

دو عالم را توان دیدن بمینائی که من دارم

کجا چشمی که بیند آن تماشائی که من دارم

دگر دیوانه ئی آید که در شهر افکند هوئی

دو صد هنگامهٔ خیزد ز سودائی که من دارم

مخور نادان غم از تاریکی شبها که میآید

که چون انجم درخشد داغ سیمائی که من دارم

ندیم خویش میسازی مرا لیکن از آن ترسم

نداری تاب آن آشوب و غوغائی که من دارم


     
  
زن

 


بر خیز که آدم را هنگام نمود آمد

بر خیز که آدم را هنگام نمود آمد

این مشت غباری را انجم به سجود آمد

آن راز که پوشیده در سینهٔ هستی بود

از شوخی آب و گل در گفت و شنود آمد


     
  
زن

 


مه و ستاره که در راه شوق هم سفرند

مه و ستاره که در راه شوق هم سفرند

کرشمه سنج و ادا فهم و صاحب نظرند

چه جلوه هاست که دیدند در کف خاکی

قفا بجانب افلاک سوی ما نگرند


     
  
زن

 


درون لاله گذر چون صبا توانی کرد

درون لاله گذر چون صبا توانی کرد

بیک نفس گره غنچه وا توانی کرد

حیات چیست جهان را اسیر جان کردن

تو خود اسیر جهانی کجا توانی کرد

مقدر است که مسجود مهر و مه باشی

ولی هنوز ندانی چها توانی کرد

اگر ز میکدهٔ من پیاله ئی گیری

ز مشت خاک جهانی بپا توانی کرد

چسان به سینه چراغی فروختی اقبال

به خویش آنچه توانی به ما توانی کرد


     
  
زن

 


اگر به بحر محبت کرانه می خواهی

اگر به بحر محبت کرانه می خواهی

هزار شعله دهی یک زبانه میخواهی

مرا ز لذت پرواز آشنا کردند

تو در فضای چمن آشیانه میخواهی

یکی به دامن مردان آشنا آویز

ز یار اگر نگه محرمانه می خواهی

جنون نداری و هوئی فکنده ئی در شهر

سبو شکستی و بزم شبانه می خواهی

تو هم به عشوه گری کوش و دلبری آموز

اگر ز ما غزل عاشقانه می خواهی


     
  
صفحه  صفحه 27 از 61:  « پیشین  1  ...  26  27  28  ...  60  61  پسین » 
شعر و ادبیات

Alame Eghbal | علامه اقبال


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA