✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿دل از دست کسی بردن نداندغم اندر سینه پروردن ندانددم خود را دمیدی اندر آن خاککه غیر از خوردن و مردن نداند✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿دل ما از کنار ما رمیدهبه صورت مانده و معنی ندیدهز ما آن رانده درگاه خوشترحق او را دیده و ما را شنیده✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿نداند جبرئیل این های و هو راکه نشناسد مقام جستجو رابپرس از بندهٔ بیچارهٔ خویشکه داند نیش و نوش آرزو را✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿شب این انجمن آراستم منچو مه از گردش خود کاستم منحکایت از تغافلهای تو رفتولیکن از میان برخاستم من✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿چنین دور آسمان کم دیده باشدکه جبرئیل امین را دل خراشدچه خوش دیری بنا کردند آنجاپرستد مومن و کافر تراشد✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿عطا کن شور رومی ، سوز خسروعطا کن صدق و اخلاص سنائیچنان با بندگی در ساختم مننگیرم گر مرا بخشی خدائی✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ مسلمان فاقه مست و ژنده پوش استز کارش جبرئیل اندر خروش استبیا نقش دگر ملت بریزیمکه این ملت جهان را بار دوش است✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿دگر ملت که کاری پیش گیرددگر ملت که نوش از نیش گیردنگردد با یکی عالم رضامنددو عالم را به دوش خویش گیرد✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿دگر قومی که ذکر لاالهشبرآرد از دل شب صبحگاهششناسد منزلش را آفتابیکه ریگ کهکشان روبد ز راهش✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿جهان تست در دست خسی چندکسان او به بند ناکسی چندهنرور میان کارگاهانکشد خود را به عیش کرکسی چند✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿مریدی فاقه مستی گفت با شیخکه یزدان را ز حال ما خبر نیستبما نزدیک تر از شهرک ماستولیکن از شکم نزدیکتر نیست✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿دگرگون کشور هندوستان استدگرگون آن زمین و آسمان استمجو از ما نماز پنجگانهغلامان را صف آرائی گران است✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ز محکومی مسلمان خود فروش استگرفتار طلسم چشم و گوش استز محکومی رگان در تن چنان سستکه ما را شرع و آئین بار دوش است✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿یکی اندازه کن سود و زیان راچو جنت جاودانی کن جهان رانمی بینی که ما خاکی نهادانچه خوش آراستیم این خاکدان را✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿تو میدانی حیات جاودان چیست؟نمی دانی که مرگ ناگهان چیست؟ز اوقات تو یکدم کم نگردداگر من جاودان باشم زیان چیست؟✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿بپایان چون رسد این عالم پیرشود بی پرده هر پوشیده تقدیرمکن رسوا حضور خواجه ماراحساب من ز چشم او نهان گیر✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿بدن وامانده و جانم در تک و پوستسوی شهری که بطحا در ره اوستتو باش اینجا و با خاصان بیامیزکه من دارم هوای منزل دوست✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿الایا خیمگی خیمه فروهلکه پیش آهنگ بیرون شد ز منزلخرد از راندن محمل فرو ماندزمام خویش دادم در کف دل✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿نگاهی داشتم بر جوهر دلتپیدم ، آرمیدم در بر دلرمیدم از هوای قریه و شهربه باد دشت وا کردم در دل✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ندانم دل شهید جلوه کیستنصیب او قرار یک نفس نیستبه صحرا بردمش افسرده تر گشتکنار آب جوئی زار بگریست✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿مپرس از کاروان جلوه مستانز اسباب جهان برکنده دستانبجان شان ز آواز جرس شورچو از موج نسیمی در نیستان✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿به این پیری ره یثرب گرفتمنوا خوان از سرود عاشقانهچو آن مرغی که در صحرا سر شامگشاید پر به فکر آشیانه✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿گناه عشق و مستی عام کردنددلیل پختگان را خام کردندبه آهنگ حجازی می سرایم«نخستین باده کاندر جام کردند»✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿چه پرسی از مقامات نوایمندیمان کم شناسند از کجایمگشادم رخت خود را اندریں دشتکه اندر خلوتش تنها سرایم✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿سحر با ناقه گفتم نرم تر روکه راکب خسته و بیمار و پیر استقدم مستانه زد چندان که گوئیبپایش ریگ این صحرا حریر است✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿چه خوش صحرا که در وی کاروانهادرودی خواند و محمل براندبه ریگ گرم او آور سجودیجبین را سوز تا داغی بماند✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ مهار ای ساربان او را نشایدکه جان او چو جان ما بصیر استمن از موج خرامش می شناسمچو من اندر طلسم دل اسیر است✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿نم اشک است در چشم سیاهشدلم سوزد ز آه صبحگاهشهمان می کو ضمیرم را برافروختپیاپی ریزد از موج نگاهش✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿چه خوش صحرا که شامش صبح خند استشبش کوتاه و روز او بلند استقدم ای راهرو آهسته تر نهچو ما هر ذره او دردمند است✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿امیر کاروان آن اعجمی کیست؟سرود او به آهنگ عرب نیستزند آن نغمه کز سیرابی اوخنک دل در بیابانی توان زیست✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿مقام عشق و مستی منزل اوستچه آتش ها که در آب و گل اوستنوای او به هر دل سازگار استکه در هر سینه قاشی از دل اوست✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ غم پنهاں که بی گفتن عیان استچو آید بر زبان یک داستان استرهی پر پیچ و راهی خسته و زارچراغش مرده و شب درمیان است✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ به راغان لاله رست از نو بهارانبه صحرا خیمه گستردند یارانمرا تنها نشستن خوشتر آیدکنار آب جوی کوهساران✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿گهی شعر عراقی را بخوانمگهی جامی زند آتش بجانمندانم گرچه آهنگ عرب راشریک نغمه های ساربانم✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿غم راهی نشاط آمیزتر کنفغانش را جنون انگیزتر کنبگیر ای ساربان راه درازیمرا سوز جدائی تیز تر کن✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿بپا ای هم نفس باهم بنالیممن و تو کشته شان جمالیمدو حرفی بر مراد دل بگوئیمبپای خواجه چشمان را بمالیم✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿حکیمان را بها کمتر نهادندبه نادان جلوه مستانه دادندچه خوش بختی ، چه خرم روزگاریدر سلطان به درویشی گشادند✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿جهان چار سو اندر بر منهوای لامکان اندر سر منچو بگذشتم ازین بام بلندیچو گرد افتاد پرواز از پر من✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿درین وادی زمانی جاودانیزخاکش بی صور روید معانیحکیمان با کلیمان دوش بردوشکه اینجا کس نگوید «لن ترانی»✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿مسلمان آن فقیر کج کلاهیرمید از سینه او سوز آهیدلش نالد چرا نالد نداندنگاهی یارسول الله نگاهی✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿