ارسالها: 8911
#101
Posted: 11 Oct 2012 17:31
ابوالعبّاس القاسم بن مهدی السّیّاری، رضی اللّه عنه
و منهم: خزینۀ توحید و سمسار تفرید، ابوالعباس القاسم بن مهدی السّیّاری، رضی اللّه عنه
از ائمۀ وقت بود و عالم به علوم ظاهر و حقایق. صحبت ابوبکر واسطی کرده بود و از مشایخ بسیار ادب گرفته اظرف قوم بود اندر صحبت و ازهد ایشان اندر آفت. وی را کلام عالی است و تصانیف ستوده.
از وی میآید که گفت: «التّوحیدُ اَنْ لایَخْطُرُ بِقَلْبِکَ مادونَه.» توحید آن بود که دون حق را بر دلت خطر نبود، و خاطر مخلوقات را بر سرت گذر نباشد و مر صفو معاملتت را کدر نباشد؛ از آنچه اندیشۀ غیر از اثبات ایشان باشد و چون غیر ثابت شد حکم توحید ساقط گشت.
و اندر ابتدا وی از خاندان علم و ریاست بود، و از اهل مرو اندر جاه، کس را بر اهل بیت وی تقدم نبود. از پدر میراث بسیار یافت. جمله بداد و دو تاره موی پیغمبر صلی اللّه علیه بستد. خداوند تعالی به برکت آن وی را توبه داد و به صحبت ابوبکر واسطی رحمةاللّه علیه افتاد، و به درجتی رسید که امام صنفی از متصوّفه شد و چون از دنیا برون خواست شد، وصیت کرد تا آن مویها اندر دهان وی نهادند و امروز گور او به مرو ظاهر است و مردمان به حاجت خواستن آنجا روند و مهمات از آنجا طلبند و مجرب است. واللّه اعلم.
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#102
Posted: 11 Oct 2012 17:32
ابوعبداللّه محمّد بن خفیف، رضی اللّه عنه
و منهم: ملک وقت خود اندر تصوّف و طبعش خالی از تکلف و تصرف ابوعبداللّه محمدبن خفیف، رضی اللّه عنه
امام زمانۀ خود بود اندر انواع علوم و وی را اندر مجاهدات شأنی عظیم است و اندر حقایق بیانی شافی. روزگارش مهیا و هویداست اندر تصانیف و ابن عطا را و شبلی و حسین منصور و جُرَیری را یافته بود وبه مکه با ابویعقوب نهرجوری صحبت کرده. و اسفار نیکو کرده بود به تجرید. و از ابنای ملوک بود، خداوند تعالی وی را توبه داد و از دنیا اعراض کرد و خطر وی بر خاطر اهل معانی بزرگ است.
از وی میآید که گفت: «التوحیدُ الإعراضُ عَنِ الطّبیعةِ.» توحید اعراض است از طبیعت؛ از آنچه طبایع جمله نابینااند از نَعما و محجوباند از آلای او. پس تا از طبع اعراض حاصل نیاید، به حق اقبال موجود نگردد و صاحب طبع محجوب باشد از حقیقت توحید و چون آفت طبع دیدی به حقیقت توحید رسیدی.
و وی را آیات و براهین بسیار است. واللّه اعلم.
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#103
Posted: 11 Oct 2012 17:35
ابوعثمان سعید بن سلّام المغربی، رضی اللّه عنه
و منهم: سیف سیاست، و آفتاب سعادت، ابوعثمان سعیدبن سلّام المغربی، رضی اللّه عنه
از بزرگان اهل تمکین بود و اندر فنون علم حظّی وافر داشت و صاحب ریاضات و سیاسات بود اندر رؤیت آفات. و وی را آیات بسیار است و برهان نیکو.
از وی میآید که گفت، رضی اللّه عنه: «مَن اَثَرَ صُحْبَةَ الأغنیاءِ عَلی مُجالَسَةِ الفُقراءِ إِبتلاهُ اللّهُ بِمَوْتِ الْقَلْبِ.» هرکه صحبت توانگران برگزیند بر مجالست درویشان، خدای تعالی وی را به مرگ دل مبتلا گرداند. با توانگران صحبت گفت و با درویشان مجالست؛ از آن که از فقرا کسی اعراض کند که با ایشان مجالست کرده باشد نه کسی که صحبت کرده باشد؛ از آنچه اندر صحبت اعراض نباشد و چون از مجالست ایشان به صحبت اغنیا شود دلش به مرگ نیاز بمیرد و تنش به بند آز گرفتار گردد. چون اعراض از مجالست را ثمرت، مرگ دل بود، اعراض از صحبت چگونه باشد؟ و اندر این کلمات فرق ظاهر شد میان صحبت و مجالست. واللّه اعلم.
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#104
Posted: 11 Oct 2012 17:36
ابوالقاسم ابراهیم بن محمّد بن محمویه النّصرآبادی، رضی اللّه عنه
و منهم: مبارز صف صوفیان، و معبر احوال عارفان،ابوالقاسم ابراهیم ابن محمدبن محمویه النّصرآبادی، رضی اللّه عنه
وی اندر نشابور چون شابور اندر نشابور بود به علو حال و مرتبۀ رجال، بهجز آن که عزّ ایشان اندر دنیا بود و از آنِ وی اندر آخرت. و وی را کلام بدیع و آیات رفیع است. مرید شبلی بود و استاد متأخران اهل خراسان بود. اندر عصر وی چون وی نبود اعلم و اورع اهل زمانه بود اندر فنون علوم.
از وی میآید که گفت: «أَنْتَ بینَ نِسْبَتَیْنِ: نِسْبَةٍ إلی آدمَ، و نِسْبَةٍ إلی الْحَقِّ. فَاذا انْتَسَبْتَ إلی آدمَ دَخَلْتَ فی مَیادینِ الشَّهَواتِ وَمَواضِعِ الآفاتِ والزَّلّاتِ وَهیَ نسبةُ تَحقّقِ البشریّةِ؛ لقوله، تعالی: انّه کانَ ظَلُوماً جَهُولاً (۷۲/الاحزاب). و إذا اَنْتَسَبْتَ إلی الحَقِّ دَخَلْتَ فی مَقاماتِ الْکَشْفِ و البراهینِ والعِصْمَةِ، و هیَ نِسبَةُ تحقُّقِ العُبودیّةِ؛ لقوله، تعالی: و عِبادُ الرّحمنِ الّذینَ یَمْشُونَ عَلَی الأرْضِ هَوْناً (۶۳/الفرقان).» تو اندر میان دو نسبتی: نسبتی با آدم، و نسبتی با حق، تعالی. چون با آدم نسبت کردی، اندر میادین شهوتها و مواضع آفتها و زلتها افتادی که نسبت طبیعت بی قیمت بود و چون به حق نسبت کردی، اندر مقامات کشف و برهان و عصمت و ولایت افتادی. آن نسبت به آفت بشریت بود واین نسبت تحقیق عبودیت. نسبت آدم اندر قیامت منقطع شود و نسبت عبودیت همیشه قایم بود، تغیر بدان راه نیابد. چون بنده خود را به خود یا به آدم نسبت کند، کمال این، آن بود که گوید: «اِنّی ظَلَمْتُ نَفسی(۱۶/القصص)»، و چون به حق نسبت کند آدمی محل آن بود که حق تعالی گوید: «یا عِبادِ لاخَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ (۶۸/الزّخرف).» واللّه اعلم.
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#105
Posted: 11 Oct 2012 17:38
ابوالحسن علی بن ابراهیم الحصری، رحمةاللّه علیه
ومنهم: سُرورِ سرّ سالکان طریق، و جمال جانهای اهل تحقیق، ابوالحسن علی بن ابراهیم الحصری، رحمةاللّه علیه
از محتشمان احرار درگاه حق تعالی بود و از کبرای ائمۀ متصوّفه. اندر زمانۀ خود بی نظیر بود. وی را کلام عالی است و عباراتی خوش اندر کل معانی.
از وی میآید که گفت: «دَعُونی فی بَلائی، هاتُوا مالَکُم. ألَسْتُم مِنْ أولادِ آدمَ الَّذی خَلَقَه اللّهُ بِیَدِه و نَفَخَ فیه مِنْ رُوحِه وأسْجَدَ لَه ملائکَتُه، ثُمَّ أَمَرَهُ بأمرٍ، فَخالَفَ؟ إذا کانَ أوّلُ الدَّنِّ دُردیّاً، کَیفَ یکونُ آخِرُه؟» بگذارید مرا به بلای من، نه شما از فرزندان آدمید، آن که حق تعالی او را به ید قدرت خود بیافرید به تخصیص خلقت، و به جان بی واسطۀ غیر ورا زنده کرد و ملائکه را فرمود تا وی را سجده کنند، پس وی را فرمانی فرمود، در آن فرمان مخالف شد؟ چون اول خُنب دُردیّ بود آخرش چگونه باشد؟ یعنی چون آدمی را بدو بازگذارند همه مخالفت باشد؛ اما چون عنایت خود به وی فرستد همه محبت باشد. پس حسن عنایت حق برشمر، و قبح معاملت خود با آن مقابله کن، و پیوسته عمر اندر این گذار. و باللّه العون و العصمة.
٭٭٭
این است نشان بعضی از ذکر مقدمان متصوّفه و قدوۀ ایشان، رضی اللّه عنهم اجمعین و اگر جمله را در این کتاب یاد کردمی، و یا روزگار عزیز جمله را شرح دادمی و حکایات ایشان بیاوردمی، از مقصود بازماندمی و کتاب مطوّل شدی. کنون گروهی را از متأخران بدیشان پیوندم تا فواید و مواید بیشتر باشد. و باللّه العون و التوفیق.
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#106
Posted: 11 Oct 2012 17:41
بابُ فی ذِکرِ أئمَّتِهم مِنَ المتأخّرین، رضوانُ اللّه علیهم اجمعین
بدان جَبَرک اللّه که اندر زمانۀ ما گروهیاند که طاقت حمل ریاضت ندارند و بی ریاضت ریاست طلب کنند و همه اهل این قصه را چون خود پندارند، و چون سخن گذشتگان بشنوند و شرف ایشان ببینند و معاملات ایشان برخوانند، اندر خود نگاه کنند، خود را از آن دور یابند، برگشان نباشد که گویند: «مانه آنیم»؛ فاما گویند: «اندر زمانۀ ما این چنین کسان نمانده اند.» این قول از ایشان محال باشد؛ از آنچه خداوند تعالی هرگز زمین را بی حجت ندارد و هرگز این امت را بی ولی؛ کما قال النّبی، علیه السّلام: «لایَزالُ طائِفَةٌ مِنْ أُمَّتی عَلی الْخَیرِ والحَقِّ حتّی تَقومَ السّاعَةُ»؛ و لقوله، علیه السّلام: «لایَزالُ مِنْ أُمَّتی أربعونَ عَلی خُلُقِ إبراهیمَ.» هرگز امت من خالی نباشند از طایفهای که ایشان بر خیر و حق باشند تا قیامت و همیشه در امت من چهل تن بر خوی ابراهیم پیغمبر علیه السّلام باشند.
و گروهی از این که ذکر ایشان اندر این باب بیاریم گذشتهاند و روح به راحت و رَوْح سپرده، و گروهی زندهاند. رضی اللّه عَنْهم و عَنّا وعَنْ جمیعِ المسلمینَ، برحمتک یا أرحم الرّاحمینَ.
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#107
Posted: 11 Oct 2012 17:42
ابوالعباس احمدبن محمّد القصّاب، رضی اللّه عنه
منهم: طراز طریق ولایت و جمال جمع اهل هدایت، ابوالعباس احمدابن محمد القصاب، رضی اللّه عنه
مقدمان ماورا یافته بودهاند و با وی صحبت کرده.وی معروف و مشهور است به علو حال و صدق فراست و کثرت برهان و کرامت.
و ابوعبداللّه حناطی که امام طبرستان بود، گوید که: «از افضال خدای عزّ وجل یکی آن است که کسی را بی تعلم چنان گرداند که چون ما را در علوم دین و اصول آن و دقایق توحید، چیزی مشکل شود از وی پرسیم و آن ابوالعباس قصاب است، رضی اللّه عنه.»
امی بود، اما کلام و نکتش سخت عالی بود، اندر علم تصوّف و اصول. اندر ابتدا و انتها عالی حال و نیکو سیرت بود. و مرا از وی حکایات بسیار سماع است، اما مذهب من اندر این کتاب اختصار است.
گویند کودکی اشتری را زمام گرفته بود با باری گران و اندر بازار آمل میکشید و پیوسته آنجا و حَل باشد. پای اشتر از جای بشد و بیفتاد و خرد بشکست. مردمان قصد آن کردند که بار از پشت شتر فروگیرند و کودک دست به مستغاث برآورد. وی بدان برگذشت. گفتا: «چه بوده است؟» حال بازگفتند. وی رضی اللّه عنه زمام شتر بگرفت و روی به آسمان که قبلۀ دعاست کرد و گفت: «این اشتر را درست کن و اگر درست نخواستی کرد چرا دل قصاب به گریستن این کودک بسوختی؟»
اندر حال اشتر برخاست و راست و درست برفت.
از وی میآید که گفت: همه عالم را، اگر خواهند و اگر نه با خداوند تعالی خو میباید کرد والا رنجه دل گردند از آن که چون خو با وی کنی اندر بلا مُبلی را بینی، بلا بلا نیاید، و اگر خو نکنی چون بلایی بیاید رنجه دل گردی؛ که خداوند تعالی به رضا و سَخَط کس تقدیر خود متغیر نگرداند. پس رضای ما به حکم نصیب، راحت ماست. هرکه با وی خو کند دلش براحت شود و هر که از وی اعراض کند به ورود قضا رنجه گردد. و هو اعلم.
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#108
Posted: 11 Oct 2012 17:42
ابوعلی الحسن بن علی بن محمد الدّقّاق، رضی اللّه عنه
ومنهم: بیان مریدان و برهان محققان ابوعلی الحسن بن علی بن محمد الدقاق، رضی اللّه عنه
امام فن خود بود و اندر زمانه بی نظیر. بیانی صریح و زبانی فصیح داشت اندر کشف راه خداوند، تعالی. و مشایخ بسیار را دیده بود و با ایشان صحبت داشته. مرید نصر آبادی بود. تذکیر گفتی.
از وی میآید که گفت: «مَنْ أَنَسَ بِغَیْرِه ضَعُفَ فی حالِه، و مَنْ نَطَقَ مِنْ غَیْره کَذَبَ فی مَقاله.» هرکه را بدون حق اُنس بود اندر حال خود ضعیف باشد و آن که جز از وی گوید اندر مقالات خود کاذب باشد؛ از آنچه اُنس با غیر از غایت قلت معرفت باشد و انس با وی از غیر وحشت بود و مستوحش از غیر، ناطق نبود از غیر.
و از پیری شنیدم که: روزی به مجلس وی اندر آمدم به نیت آن که بپرسم از حال متوکلان. وی دستاری نیکوی طبری در سر داشت. دلم بدان میل کرد. گفتم: «ایّها الشیخ، توکل چه باشد؟» گفت: «آن که طمع از دستار مردمان کوتاه کنی.» این بگفت و دستار در من انداخت. رضی اللّه عنه.
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#109
Posted: 11 Oct 2012 17:43
ابوالحسن علی بن احمد الخرقانی، رضی اللّه عنه
و منهم: امام یگانه، و شرف اهل زمانه، ابوالحسن علی بن احمد الخرقانی، رضی اللّه عنه
از اجلّۀ مشایخ بود و قدمای ایشان و اندر وقت خود ممدوح همه اولیای خدای. شیخ ابوسعید قصد زیارت وی کرد، و با وی، وی را محاورات لطیف بود از هر فن. و چون میبازگشت، گفت: «من تو را به ولایت عهد خود برگزیدم.»
و از حسن مؤدِّب شنیدم که خادم شیخ ابوسعید بود که: چون شیخ به حضرت وی رسید نیز هیچ سخن نگفت، مستمع بود و بهجز جواب سخن وی بازنداد. من ورا گفتم: «ایّها الشّیخ، چرا چنین خاموش گشتی؟» گفت: «از یک بحر یک عبارت کننده بس.»
و از استاد ابوالقاسم قشیری رضی اللّه عنه شنیدم که: چون من به ولایت خرقان آمدم، فصاحتم برسید و عبارتم نماند از حشمت آن پیر؛ تا پنداشتم که از ولایت خود معزول شدم.
از وی میآید که گفت: راه دو است: یکی راه ضلالت و یکی راه هدایت. یکی راه بنده است به خداوند تعالی و یکی راه خداوند است به بنده. آنچه راه ضلالت است آن راه بنده است به خداوند، و آنچه راه هداست است راه خداوند است به بنده.
پس هرکه گوید: «بدو رسیدم» نرسید و هر که گوید: «رسانیدند» رسید؛ از آن که رسانیدن اندر نارسیدن بسته است و نارسیدن اندر رسیدن. و اللّه اعلم.
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#110
Posted: 11 Oct 2012 17:44
ابوعبداللّه محمد بن علی، المعروف بالدّاستانی، رضی اللّه عنه
و منهم: پادشاه وقت و زمان خود و مفرد اندر بیان و عیان خود، ابوعبداللّه محمدبن علی، المعروف بالدّاستانی، رضی اللّه عنه
عالم بود به انواع علوم، و سایس و مهذب و از محتشمان درگاه حق بود و وی را کلام مهذب و اشارات لطیف است. و شیخ سهلکی که امام آن دیار بود وی را خلفی نیکو بود. و من جزوی از انفاس وی از سهلکی شنیدم و آن سخت عالی و خوش است؛ چنانکه گوید: «التّوحیدُ عنکَ موجودٌ و أنتَ فی التّوحیدِ مفقودٌ.» یعنی توحید از تو درست است، اما تو اندر توحید نادرستی؛ که بر مقتضای حق وی قیام نکنی و کمترین درجه اندر توحید نفی تصرف باشد از تو اندر مِلک و اثبات تسلیم تو اندر امور خود مر حق را، عزّ وجل.
شیخ سهلکی گفت: وقتی اندر بسطام ملخ آمد و همه درختان و کشتها از کثرت آن سیاه گشت. مردمان دست به خروش بردند. شیخ مرا گفت: «این چه مشغله است؟» گفتم: «ملخ آمده است و مردمان بدان رنجه دل میباشند.» شیخ برخاست و بر بام برآمد و روی به آسمان کرد. در حال همه برخاستند و نماز دیگر یکی نمانده بود و کس را برگی زیان نشد. واللّه اعلم.
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)