انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 13 از 23:  « پیشین  1  ...  12  13  14  ...  22  23  پسین »

تاریخ ادبیات ایران از ساسانیان تا کنون


مرد

 
دولتشاه

اميردولتشاه بن امير علاءالدوله بختيشاه غازى سمرقندى از جملهٔ مؤلفان و نويسندگان مشهور قرن نهم هجرى و مؤلف تذکرةالشعراى مشهور به 'تذکرهٔ دولتشاه' است. خاندان او در قرن نهم در خراسان داراى ثروت و شهرت بودند و از او و پسر عم و پدرش با عنوان امير ياد شده است. ولادتش بايد در حدود سال ۸۴۲هـ . اتفاق افتاده باشد و تا سال ۹۰۰ هـ. زنده بود. دولتشاه بر خلاف پدرانش که ملازم درگاه سلاطين بودند 'سررشته فقر و قناعت و دهقنت به‌دست آورد' و به کسب فضائل و کمالات پرداخت و در شمار اهل ادب و تحقيق درآمد و چون سال‌هاى عمرش به پنجاه رسيد به تأليف تذکرهٔ معروف خود همت گماشت و به سال ۸۹۲ به‌نام امير عليشير نوائى به پايان برد.
تذکرهٔ دولتشاه دومين کتاب معتبر فارسى در شرح احوال شاعران به طريق نظم تاريخى، يعنى بعد از لباب‌الالباب عوفى، و مشتمل بر يک مقدمه در ذکر چند شاعر تازى‌گوى، و هفت طبقه از گويندگان پارسى‌زبان است که طبقهٔ اول آن با نام رودکى آغاز مى‌شود و طبقهٔ هفتم با نام بيست تن از شاعران همزمان مؤلف پايان مى‌يابد و دولتشاه در 'خاتمهٔ' کتاب هفت تن از بزرگان ادب زمان خود را نام برده است.
اثر دولتشاه، به ‌سبب انشاء کتاب به نثر خود ميان شيوهٔ مرسل و مصنوع، و نيز به ‌سبب اشاره به احوال و اشعار بسيارى از شاعران، قابل ستايش است امّا عدم توجه وى به‌درستى و صحت تاريخى اخبار و اشارات از ارزش آن کاسته و در حدّ افسانه کودکان به آن تنزّل بخشيده است. دولتشاه در اين کتاب احوال يکصد و پنجاه تن از شاعران را آورده و به حوداث مربوط به عدهٔ زيادى از شاهان اشاره نموده است. اين کتاب به‌ سبب شهرتش بارها مورد استفاده تذکره‌نويسان بعد از وى قرار گرفته و چند بار به طبع رسيده و يکبار هم به ترکى ترجمه و تلخيص شده است.

شرف‌الدين على‌ يزدى
او، که پيش از اين زير عنوان 'شرف' شرح احوال و آثار منظومش آورده شد، در نثر فارسى اهميت فراوان دارد. چون در اکثر علوم عهد خود دست داشت تأليفات متنوعى برجاى گذاشته است. از آن جمله: شرح قصيدهٔ بردهٔ شرف‌الدين بوصيرى، کنه‌المراد فى علم وفق الاعداد، رسالهٔ حساب عقد انامل، حقايق التهليل، کتاب اسطرلاب، منشآت به شيوهٔ مترسلان استاد و حاوى اطلاعات بسيار دربارهٔ عصر نويسنده، منتخب حُلل مطرز در فن معما و لغز.
اثر مشهور او کتاب ظفرنامه او است که آن را به امر ميرزاابراهيم سلطان فرزند شاهرخ به سال ۸۲۸ در شيراز تأليف کرد و در حقيقت تأليف مجدد سرگذشت تيمور است که نخستين بار به‌وسيلهٔ نظام شامى به‌نام ظفرنامه و با نثرى خالى از عبارت‌هاى مصنوع فراهم آمد. ظفرنامه شرف‌الدين على با نثرى مزيّن و مصنوع و آميخته با اشعارى که بيشتر از خود نويسنده است تحرير شده و در تمام قرن نهم و آغاز قرن دهم از جمله نمونه‌هاى عالى انشاء و مثل اعلاء فصاحت و سلامت سخن شناخته مى‌شد. موضوع کتاب ظفرنامه بيان نسب تيمور و سرگذشت او است از آغاز تا مرگ، و کتاب را بعد از حمد و ستايش خداوند و پيامبر با حدود هشتاد بيت از منظومهٔ خود که به بحر متقارب در ذکر فتوحات تيمورى ساخته، آغاز کرده است.
مآخذ شرف‌الدين در تحرير اين کتاب‌ گزارش‌هاى رسمى احوال و جنگ‌ها و فتوحات تيمور بوده که روزانه به‌وسيلهٔ بخشيان اويغور، که همواره در اردوى امير گورکان و ملازم او بوده‌اند، تهيه مى‌شد و با استفاده از مطالب آنها منظومه‌اى به ترکى و ترجمه‌اى به نثر فارسى فراهم آمد و گويا همان ترجمهٔ منثور خالى از حليهٔ عبارت بود که به‌وسيلهٔ نظام شامى به انشاء منقّح فارسى درآمد و بار ديگر شرف‌الدين على‌ آن مطالب و اجزاء تاريخ را به حليه عبارات مزّين آراست بى‌آنکه تصرفى در آن کند و اضافاتى که از او است يا مربوط به کيفيت اداى معانى است و يا از راه افزودن آيات و احاديث و امثال و اشعار. نسخهٔ کامل اين کتاب يک مقدمه در تاريخ و انساب قبيله‌هاى ترک و مغول دارد که شرف‌الدين آن را پيش از نگارش ظفرنامه به خواهش ابراهيم سلطان زير عنوان 'تاريخ جهانگير' ترتيب داده بود و اين همان است که معمولاً آن را 'مقدمهٔ ظفرنامه' نيز مى‌نامند و به همين سبب آن را در همهٔ نسخه‌هاى ظفرنامه نمى‌بينم. قسمتى از اين کتاب که حاوى تاريخ دوران شاهرخ و ميرزاابراهيم سلطان بود از دست رفته امّا آن اطلاعات را مى‌توان در جلد دوم مطلع‌السعدين، که از آن استفاده شده، يافت. کتاب شرف‌الدين على به نام‌هاى متعدد غير از ظفرنامه نيز خوانده شده است مانند: تيمورنامهٔ شرف، فتح‌نامه امير تيمور و...
     
  
مرد

 
صاين‌الدين على تُرکه

خواجه صاين‌الدين على‌بن‌ محمد ترکهٔ اصفهانى از دانشمندان معروف قرن نهم بود. چون خاندانش اصلاً از خجند به اصفهان مهاجرت کردند و در آغاز ترک زبان بودند و به 'تُرکه' معروف شدند. وى در بسيارى از علوم معقول و منقول و در عرفان از مشاهير زمان خود بود و در عهد شاهرخ منصب قضاى يزد يافت ولى به‌ سبب آنکه آثارى در عرفان داشت متهم به تصوف شد و به امر شاهرخ به هرات رفت و در واقعه کارد زدن احمدلُر در شمار کسانى بود که به تهمت همدستى با او مأخوذ و معاقب شدند و او را مصادرهٔ اموال و نفى بلد کردند و مدتى با اهل و عيال سرگشته اين‌سوى و آن‌سوى دوانيدند تا سرانجام با اعتذار به خدمت شاهرخ بار يافت و با توسّل به ميرزا بايسنقر چندگاهى را در امان گذارنيد و گويا چندى هم قضاى نيشابور يافت. وفاتش به سال ۸۳۵هـ. اتفاق افتاد. او به محيى‌الدين‌بن العربى ارادت خاصّ داشت و فصوص‌الحکم را شرح کرد.
مهم‌ترين اثر صاين‌الدين همين شرح فصوص به عربى است و از ميان رسالات ديگرش به عربى رسالةالتمهيد فى شرح قواعد التوحيد در کلام و رسالهٔ 'بسلمه' مهم‌تر است. از آثارش به فارسى شرح قصيدهٔ ابن فارض با نثر آراسته مصنوع، کتاب اسرارالصلوة در مسائل عرفانى، اطوار ثلثهٔ تصوف، رساله در اعتقاد، مناظرهٔ رزم و بزم، رساله در شرح لمعات عراقى، رسالهٔ انجام در تصوف، و دو رسالهٔ شکوائيه به نام‌هاى نفثةالمصدور اوّل و نفثةالمصدور ثانى و ... در نثر صاين‌الدين گاه آثار صنعت ديده مى‌شد ولى بر روى هم سادگى انشاء بر آن غلبه دارد.

صفى
فخرالدين على فرزند کمال‌الدين حسين واعظ متخلّص به 'صفى' مانند پدرش از واعظان مشهور هرات و از مؤلفان و شاعران معروف دوران خود بود. او و جامى و دو دختر خواجه محمد فرزند شيخ‌سعدالدين کاشغرى را در حبالهٔ نکاح داشتند. فخرالدين على در نيمهٔ دوم قرن نهم به دنيا آمد و دوران جوانى را در هرات گذراند و دوبار به سمرقند رفت و شرف صحبت خواجه عبيداالله احرار، شيخ معروف طريقت نقشبنديه، را حاصل کرد. او پس از طى مدارج تحصيل و کسب کمالات جاى پدر را در وعظ و تذکير گرفت. در سال ۹۳۹ هـ. از هرات به 'غرجستان' رفت و نزد صاحب آن ديار شاه محمد سلطان با احترام پذيرفته شد و کتاب لطائف‌الطوائف را به‌نام او تأليف کرد امّا در همين سال، چون سرداران شاه تهماسب غرجستان را فتح کردند، به هرات بازگشت ولى هنوز به آن شهر نرسيده درگذشت و جنازه‌اش را به هرات بردند و به خاک سپردند.
فخرالدين على گذشته از لطائف‌الطوائف، که در قصص و حکايات لطيف از طبقات مختلف در چهارده باب تأليف کرده است، چند اثر ديگر دارد. رشحات عين‌الحيوة در شرح احوال مشايخ و بزرگان طريقت نقشبنديه يکى از آنها است. کتاب انيس‌العارفين، متضمن نصايح و مواعظ و تفسير بعضى آيات و اخبار و قصص و حکايات و کتاب حرزالامان من فتن‌الزمان، در علم اسرار حروف و خواص و منافع آن و خواص و منافع آيات قرآن، از ديگر آثار او است. نثر فخرالدين على به شيوهٔ زمان ساده ولى عالمانه و منقّح است. او شعر نيز مى‌سروده و منظومه‌اى به‌نام محمود و اياز ترتيب داده بود.
     
  
مرد

 
عمادالدين‌ محمود

خواجهٔ جهان ملک‌التجار عمادالدين‌بن محمّد گيلانى (يا استرآبادى) معروف به 'محمودگاوان' يا 'محمود قاوان' از مردان ادب و سياست در قرن نهم هجرى است. پدرانش از وزيران فرمانروايان گيلان بوده‌اند و گويند علت اضافهٔ نامش به 'گاوان' انتساب خاندانش به روستائى به همين نام از گيلان است. او به سال ۸۰۸ هـ. به دنيا آمد و در ماه صفر سال ۸۸۶ به قتل رسيد. بخش بزرگى از دوران زندگانى خود را در خدمت پادشاهان بهمنى دکن گذرانيد و در آن دستگاه به مقامات بلند نائل شد. کمال ترقى او در عهد سلطنت سلطان ‌محمدشاه بهمنى حاصل شد و در اوايل سلطنت همين پادشاه بود که عنوان 'خواجهٔ جهان' و منصب 'اميرالامرائى' و 'وکالت امور شاهى' بر لقب‌ها و منصب‌هاى سابق او افزوده شد و چندين فتح بزرگ که از همه آنها مهم‌تر تسخير ولايت سنگيسر و بعضى از بلاد بيجانگر بود بر دست او صورت گرفت و سلطان‌محمد دستور داد تا او را در منشورها چنين خطاب کنند: 'حضرت مجلس کريم سيدعظيم همايون صاحب‌السيف و القلم مخدوم جهانيان معتمد درگاه شاهان آصف جم نشان اميرالامراء ملک نايب مخدوم ملک‌التجار محمود گاوان‌المخاطب به خواجهٔ جهان' ، و غلام‌ او موسوم به 'خوش‌قدم' خطاب 'کشورخان' يافت و در شمار امراء حضرت درآمد و سلطان‌محمد بعد از بازگشت خواجه از جنگ بيجانگر و سنگيسر به خانهٔ او رفت و يک هفته در آنجا ماند.
گويند بعد از رفتن شاه به دولتخانه خود، در احوال خواجه تحولى پيدا شد به‌طورى که جز از کتاب و اسپ و فيل باقى اموال و دارائى خود را ميان علماء و فضلاء و سادات احمدآباد قسمت کرد و از دست نفس امّاره رست و گفت: 'کتاب‌ها وقف طالبان علوم است و اسپ و فيل در اصل تعلق به سلطان دارند و چند روزى به رسم عاريت نزد من مى‌باشند' ؛ و بعد از آن هميشه بى‌تکلّف لباس مى‌پوشيد و چون از مهّمات فارغ مى‌شد به مسجد و مدرسهٔ خود مى‌رفت و با فقرا و مردم صاحبدل صحبت مى‌داشت و به احوال ايشان مى‌پرداخت و در تيماردارى از آنان تقصير نمى‌کرد و در شب‌هاى جمعه و شب‌هاى متبّرک صرّه‌هاى زر سرخ و سفيد همراه مى‌گرفت و در لباس ناشناس در محله‌هاى شهر مى‌گشت و دردمندان و عاجزان را مى‌نواخت و مى‌گفت 'اين عطيّهٔ شاه است، دعاى دوام دولت او به‌جاى آوريد' . امّا سرانجام خواجه جهان در حالى که دو هزار سوار مغول نوکر خاصه داشت و دو هزار ديگر از جانب سلطان تابع او بودند، و بر همهٔ سپاهيان و ديوانيان و امور کشور فرمانروائى مى‌کرد، گويا سختگرى‌هاى او بر اميران به ‌سبب استيفاء حقوق دولت، وى را محسود امرا و درباريان گردانيد تا مزاج شاه را بر او متغير گردانيدند و ناسنجيده فرمان قتل او را داد، اگر چه پس از اثبات بى‌گناهى خواجه محمود، چنان از کرده پشيمان شد که رنجور گشت و دو سالى بيش باقى نماند.
ملاعبدالکريم همدانى از ارادتمندان خواجهٔ جهان کتابى در بيان احوال او نوشته بود که ميرزاقاسم فرشته خلاصه‌اى از آن در کتاب خود نقل کرده است. از ترجمهٔ حال خواجه پيدا است که او مردى بود ديندار و متعصّب در مذهب اهل سنت و جماعت، و نسبت به شيخين ارادت مى‌ورزيد، بازرگان بود و بعد از امارت و وزارت هم به يارى معتمدان و وکيلان بازرگانى مى‌کرد امّا به مال و منال جهان دلباخته نبود. نوشته‌اند که خواجه بعد از استماع فرمان قتل خود به سلطان گفت 'قتل من که به غايت پيرى رسيده‌ام سهل است امّا موجب خرابى ملک و بدنامى تو خواهد شد!' و همين هم شد، چه انقراض قطعى سلاطين بهمنى درست از تاريخ قتل خواجهٔ جهان آغاز شد و بعد از آن هيچ يک از شاهان بهمنى روى خوش نديدند.
خواجه محمود انواع دانش‌هاى معقول و منقول، خاصّه رياضى و طب را خوب مى‌دانست و در فنّ نثر و نظم و انشاء و حساب 'بى‌نظير روزگار خويش بود' و خط سياق را خوب مى‌نوشت. ديوان اشعار او در دکن مشهور و تا زمان تأليف تاريخ فرشته رايج بود و چند قصيده و ابياتى از آنها را در کتاب مشهورش رياض‌الانشاء آورده است. با جامى مکاتبات منشيانه داشت و بنابر مودّت غايبانهٔ ميان آن دو، جامى خواجهٔ جهان را در اشعار خود ستوده است. ملّانظيرى (غير از نظيرى نيشابورى) و ملاّ سامعى نيز او را ستوده‌اند.
مهم‌ترين اثر او منشآتش است به‌نام رياض‌الانشاء که در هند شهرت بسيار داشته و سرمشق منشيان شمرده مى‌شده و هنوز هم معروف است و در حيدرآباد به طبع رسيده است. اثر ديگرش مناظرالانشاء در آئين ترسل و مباحث مربوط به بلاغت است مقدمه آن به شيوهٔ منشيانه عالى و متن آن انشائى عالمانهٔ مقرون به ترجمه دارد و در مجموع مشتمل بر يک مقدمه و دو مقاله و يک خاتمه است.
عمادالدين محمود در انشاء فارسى شيوهٔ منشيانهٔ بسيار مبالغه‌آميز داشت. بدين معنى که در استعمال صنايع و به‌کار بردن لغات و ترکيبات عربى زياده‌روى مى‌کرد و در آرايش آنها به هر صنعت و زيور لفظى که در دسترس ذهنش بود کوتاهى نداشت و به همين سبب عبارت‌هاى بلند مى‌نوشت و در آنها معانى باريک و گاهى کاملاً شاعرانه مى‌گنجانيد.
     
  
مرد

 
فصيح خوافى

احمدبن جلال‌الدين محمدبن نصيرالدين يحيى ملقب و مشهور به 'فصيح' از رجال معروف قرن نهم و از مورخان موثّق دوران تيمورى است. خاندانش اصلاً از اهل 'روى' خواف بودند ولى خود او به سال ۷۷۷ هـ . در هرات ولادت يافت و همانجا مقيم شد و بدين مناسبت هروى شمرده مى‌شده است. فصيح از جوانى مانند پدرش عهده‌دار خدمت‌هاى ديوانى شد و مثلاً در سى‌سالگى مأمور شد که به همراهى سه تن از اميران براى تحويل گرفتن خزانهٔ خاصه شاهرخ که در سمرقند بود بدان شهر رود امّا از سال ۸۱۸ تا ۸۳۶ عهده‌دار مقامات بلند در درگاه شاهرخ و فرزندش بايسنقر بود ولى در اين سال معزول و مآخذه شد و مدتى هم مقيد و محبوس بود تا به سال ۸۴۵ از بند خلاص يافت و دوباره به ملازمت پادشاه رسيد. از اين تاريخ به بعد از فصيح خبرى نداريم و شايد فوت او هم قريب به همين سال اتفاق افتاده باشد زيرا آخرين مطلب کتابش همين خبر تشرف دوبارهٔ او به خدمت سلطان است.
اثر معروف او 'مجمل‌فصيحى' متضّمن وقايع به شمارش سال‌ها و به‌عبارت ديگر کتابى است در زمرهٔ سالنامه‌ها که وقايع هر سال به کوتاهى در آن آمده است و مؤلف آنها را از کتاب‌هاى موثّق دست‌چين کرده و يا از يادداشت‌هائى که فراهم مى‌آورده استفاده مى‌نموده و از اين راه کتابى پر ارج ترتيب داده و به شاهرخ تقديم کرده است. اين کتاب در يک مقدمه و دو مقاله و خاتمه تنظيم شده است. مقدمهٔ آن از هبوط آدم تا ولادت پيامبر اسلام، مقالهٔ اوّل از ولادت آن حضرت تا زمان هجرت، مقالهٔ دوم از آغاز هجرت تا سال ۸۴۵ و خاتمهٔ کتاب موقوف بر 'بعضى احوال هرات' در سال‌هاى پيش از هجرت است. نثر کتاب همه جا ساده و موجز و گاه همراه با بيت‌ها و شعرهاى پارسى و تازى است ولى ديباچهٔ آن به نثر منشيانه متوسط نوشته شده است. هر خبر با کمترين کلمات و به کوتاه‌ترين صورت ضبط شده و از حيث جمع‌آورى اخبار و اشتمال بر اطلاعات فراوان و سهولت در يافتن آنها اثرى بسيار سودمند است.

فضل‌الله‌بن روزبهان
امين‌الدين ابوالخير فضل‌الله فرزند روزبهان خنجى‌اصفهانى مشهور به 'خواجه ملاّ' يا 'خواجه مولانا' و 'امين' ، از دانشمندان و مؤلفان و نويسندگان نامدار قرن نهم است. وى از اهل سنت و در اعتقاد خود متعصب بود و به همين سبب چون شاه‌اسماعيل صفوى اصفهان را فتح کرد به کاشان گريخت و از آنجا به ماوراءالنهر رفت تا در کنف حمايت سلاطين سنّى مذهب ازبک به‌سر بَرَد و نشان او را به سال ۹۱۴ در بخارا و به سال ۹۱۵ در هرات و در سال ۹۱۸ در سمرقند داريم و مى‌دانيم که تا ۹۲۱ زنده بود و پس از آن سال درگذشت و در بخارا به خاک سپرده شد. او چندين اثر از خود برجاى نهاده است و او جملهٔ آنها است:
۱. تاريخ عالم‌آراى امينى در نظيره‌نويسى بر جهانگشاى جوينى و در ذکر سرگذشت سلطانان آق‌قو‌يونلو تا وقايع سال ۸۹۶.
۲. کتاب بديع‌الزمان فى‌ قصة حيّ بن يقطان به فارسى و در شرح تدرج نفس ناطقه در مراحل حکمت نظرى و عملى که آن را تحت‌تأثير کتاب حى‌بن يقطان ابن‌سينا نوشت .
۳. ابطال‌الباطل به عربى در ابطال تشيّع و ردّ بر کتاب نهج‌الحق علامه حلّى.
۴. شرح وصاياى عبدالخالق غجدوانى، از مشايخ نقشبنديه، به فارسى.
۵. مهمان‌نامه بخارا در تاريخ سلسلهٔ امراى ازبک.
۶. سلوک‌الملوک در يک مقدمه و پانزده باب.
۷. شرح قصيدهٔ بردهٔ شرف‌الدين بوصيرى.
     
  
مرد

 
کاشفى

کمال‌الدين حسين‌بن على کاشفى سبزوارى بيهقى واعظ، مشهور به 'ملاّحسين کاشفى' يا 'ملاّ حسين واعظ' از جمله دانشمندان و مؤلفان پرکار قرن نهم و آغاز قرن دهم هجرى است. وى نيمهٔ اول قرن نهم در سبزوار، قصبهٔ بيهق، به ‌دنيا آمد و آغاز عمر و بخشى از عهد جوانى را در سبزوار گذارنيد و چون بانگى خوش و بيانى دلپذير و اطلاعاتى وافر داشت مجالس وعظش محلّ قبول همگان بود و از اين راه شهرتى فراهم آورد و از سبزوار به نيشابور و از آنجا به مشهد رفت و سپس در هرات با جامى ملاقات کرد و با او معاشرت نمود و طريقت نقشبنديان را پذيرفت و در همان شهر به وعظ و تصنيف ادامه داد و در خدمت اميرعليشير نوائى مرتبه‌اى بلند يافت و هر بامداد آدينه در دارالسيادهٔ سلطانى و پس از نماز همان روز در مسجد جامع عليشير و هر سه‌شنبه در مدرسهٔ سلطانى و هر چهارشنبه بر سر مزار خواجه ابوالوليد احمد وعظ مى‌کرد تا به سال ۹۱۰هـ. درگذشت.
برخى او را شيعه و بعضى سنّى خوانده‌اند امّا چون فرزندش فخرالدين على صفى او را پيرو طريقت نقشبنديان دانسته مسلّم مى‌شود که متمايل به تسنّن بوده و از سوئى ولادتش در سبزوار که يکى از مراکز تشيّع بوده بازبستگى او را به تشيّع نشان مى‌دهد و به هر حال مردى بود عالم و آزاده و شاعر و نويسنده و واعظى راهنما و پاکيزه سيرت و نه گرفتار پنجهٔ تعصّب. آثار او متعدد و متنوع و در موضوعات گوناگون ادبى و دينى و علمى عبارت است از:
۱. جواهرالتفسير لتحفةالامير.
۲. جامع‌الستين در تفسير سورهٔ يوسف.
۳. مواهب عليه معروف به 'تفسير حسينى.
۴. مختصرالجواهر در تفسير.
۵. اخلاق محسنى.
۶. مخزن انشاء در فنّ ترسل.
۷. انوار سهيلى که تحريرى از کتاب کليله و دمنه است.
۸. اسرار قاسمى در سحر و طلسمات و کيميا.
۵. چند کتاب در احکام نجوم و کواکب.
۱۰. بدايع الافکار فى صنايع‌الاشعار در صناعات ادبى.
۱۱. رسالهٔ حاتميه دربارهٔ حاتم طائى.
۱۲. دو اختصار از مثنوى مولوى به نام‌هاى 'لباب معنوى' و لبّ لباب'
۱۳. فتوت‌نامهٔ سلطانى در شرح مراسم فتيان، و جز آن.
۱۴. روضةالشهدا در ذکر مصيبت اهل‌البيت و واقعه کربلا، که به ‌سبب شهرت بسيار در مجالس تعزيت شهيدان کربلا خوانده مى‌شد و به همين سبب آن مجالس را 'روضه‌خوانى' و خوانندهٔ کتاب را 'روضه‌خوان' ناميدند.

شيوهٔ نگارش کاشفى، هر جا که زير تأثير متنى ديگر يا ترجمه و نقل مطالب از زيان عربى نباشد، ساده و روان و در شمار منشآت خوب قرن نهم و آغاز قرن دهم است.
     
  
مرد

 
کمال‌الدين خوارزمى

مولانا کمال‌الدين حسين‌بن حسن خوارزمى کبراوى ذهبى از نويسندگان و شاعران و عارفان و معروف قرن نهم هجرى است. اصلش از ماوراءالنهر ولى محلّ اقامتش خورازم، و شاگرد و پيرو ابوالوفاء خوارزمى ملقب به 'پير فرشته' بود، و به برکت تعليم او از خردسالى باز با مثنوى مولانا سرگرم و از معانى عالى آن برخوردار شد و مدت‌ها آن را درست مى‌گفت و سپس به خواهش مريدان کتاب کنوزالحقائق فى رموزالدقائق را نوشت و سرانجام در اواخر دروان حيات به تدوين جواهرالاسرار در شرح مثنوى سرگرم شد. اشتغالش به مسائل عرفانى و استغراقش در آن معانى سبب شد که يکبار به ‌سبب يکى از غزل‌هايش که متضمّن بعضى مبالغات صوفيانه بود از سوى فقهاى حنفيه تکفير شد امّا در مجلس مباحثه با معاندان توانست اعتراضات آنان را پاسخ دهد و خود را از آن بليّه برهاند. وى در فتنه ازبکان در خوارزم بين سال‌هاى ۸۳۶ تا ۸۴۰ به قتل رسيد. از او اشعارى از قصيده و غزل و مثنوى و رباعى در دست است و کنوزالحقائقش هم به گفتهٔ خود او مثنوى عرفانى بوده نه کتاب منثور.
از آثارش به نثر يکى 'ينبوع‌الاسرار فى نصايح الابرار' است به فارسى در اخلاق، امّا اثر معروف او همان 'جواهرالاسرار و زواهرالانوار' است در شرح مثنوى مولوى که به‌نام غياث‌الدين ابوالفتح شاه ملک از اميران ترک خوارزم تأليف کرد. مقدمهٔ کتاب در ده مقاله است. مقالهٔ اول شامل ترجمهٔ حال سى‌ و دو تن از پيشروان تصوف و عرفان است. سپس سه دفتر اوّل مثنوى به ترتيب بيت‌ها شرح شده است. انشاء کمال‌الدين در آن بسيار روان و شيوا و همراه با سجع و جمله‌هاى موزون و به‌عبارت ديگر آميخته‌اى از شيوهٔ نويسندگى عارفان و منشيان است. شرح او همراه با بحث‌هاى اثباتى و تمثيلات و ذکر حکايت‌ها و استشهاد به آيه‌ها و اخبار و ايراد اشعار از شاعران و خاصّه از خود او است.

کمال‌الدين عبدالزراق
مولانا کمال‌الدين عبدالرزاق فرزند مولانا جلال‌الدين اسحق سمرقندى از مردان بزرگ عهد تيمورى و از مورخان مشهور آن دوران است. در شعبان سال ۸۱۶ در هرات ولادت يافت. علوم ادبى و دينى را نزد پدرش آموخت و به‌ سبب شرحى که در اثناء تحصيل بر رسالهٔ قاضى‌ عضدالدين ايجى به‌نام شاهرخ نوشت و بدو تقديم کرد به ملازمت آن سلطان انتخاب شد و از آن پس از حمايت او برخوردار بود و اين امر سبب شد تا موجب حسادت گروهى از مدعيان واقع گرديد. او يکبار از سوى شاهرخ به رسالت دربار سلطان بيجانگر (از بنادر هند) رفت و سه سال پر از خطر و مخافت را در اين سفر سپرى کرد و بلاد کاليوت و منگلور را ديد. يکبار هم به‌عنوان رسول به سرزمين گيلان رفت. درگذشتش به سال ۸۸۷هـ. رخ داد.
اثر معروف و جاويدان کمال‌الدين عبدالرزاق کتاب مشهور 'مطلع‌السعدين و مجمع‌البحرين' است در تاريخ مفصّل از روزگار سلطان‌ابوسعيد بهادرخان تا جلوس سلطان حسين‌بايقرا (۸۷۵هـ.) در دو مجلد. اين کتاب به‌ سبب آنکه هم مستند است بر مآخذ متقن مانند زبدةالتواريخ حافظ ابرو و ظفرنامهٔ شرف‌الدين‌على، و هم از اطلاعات و يادداشت‌هاى رسمى دربار تيمورى و نيز از مشاهدات مستقيم مؤلف در تدوين آن استفاده شده، از جملهٔ جامع‌ترين و معتبرترين کتاب‌هاى تاريخ عهد تيمورى است.
شيوهٔ انشاء کمال‌الدين در اين کتاب منشيانه، ولى دور از مبالغه در تکلّف و تصنّع است، چنانکه بسيارى از بخش‌هاى کتاب انشاء روان و منسجمى دارد و تنها گاهى نويسنده به آوردن عبارت‌هاى مزيّن و استشهاد به اشعار توجه نموده است. توصيف رايع عبدالرزاق از اين کتاب از سفر بيجانگر هند از جمله قطعه‌هاى خوب و زيباى نثر فارسى است.
     
  
مرد

 
لاهيجى

شمس‌الدين محمد‌بن على گيلانى لاهيجى نوربخشى متخلص به 'اسيرى' از مشايخ طريقهٔ نوربخشيه و شاعر و عارف و مؤلف نامبردار قرن نهم هجرى است. وى به سال ۸۴۹ هجرى که در خدمت سيّد محمّد نوربخش درآمد و در حدود بيست سال ملازم او بود و در طريقت به مراتب کمال رسيد و 'سه اجازهٔ ارشاد به حسب تقاوت احوال معنوى که دست مى‌داد، به سه نوبت' از او گرفت و يکى از آنها را در پايان مفاتيح‌الاعجاز نقل کرد. وى چند سالى پيش از پايان حيات استادش (=۸۶۹هـ) يا درست در آن هنگام به شيراز منتقل شد و به ارشاد نوربخشيان فارسى اشتغال جست و خانقاهى به‌نام 'خانقاه نوريه' در شيراز تأسيس کرد و سرانجام به سال ۹۱۲ از دنيا رفت و در خانقاهش مدفون شد.
اثر معروف و مهمّ او در تصوف و عرفان کتاب مفاتيح‌الاعجاز او است در شرح گلشن راز شيخ محمود شبسترى که در واقع يک دروهٔ کامل از بيان اصول عرفان است. اين کتاب به ‌سبب آنکه بر همهٔ شرح‌هاى منظومهٔ شيخ شبسترى رجحان دارد مشهورترين کتاب در اين زمينه است. لاهيجى غير از اين کتاب، منظومه‌اى به بحر رمل به‌نام اسرارالشهود و کتابى به نام معاش‌السالکين و ديوانى در پنج‌هزار بيت از قصيده و غزل دارد و بسيارى از بيت‌هاى اسرارالشهود را در شرح گلشن راز نقل کرده است و بايد يادآور شد که شعرش متوسط است.

محمد بيغمى

مولانا شيخ حاجى محمد‌بن على‌بن حاجى محمد بيغمى از داستانگزاران قرن نهم هجرى است. از زندگانى و احوال او اطلاعى در دست نيست. همين قدر مى‌دانيم که داستان کهنه‌اى را دربارهٔ پهلوانى به‌نام فيروزشاه پسر ملک داراب در حفظ داشت و آن را در حضور گروهى حکايت يا املاء مى‌کرد و کاتبى به‌نام 'محمود دفترخوان' آن را مى‌شنيد و يادداشت مى‌نمود و بعد در حضور جمع مى‌خواند. تاريخ تحرير مجلد اوّل اين داستان سال ۸۸۷هـ. است که در تبريز بر دست محمود دفتر خوان کتابت شده و شايد براى کتابخانه سلطان‌يعقوب آق‌قو‌يو‌نلو استنساخ شده باشد. نام کتاب 'دارابنامه' است و به همين سبب آقاى استاد صفا که آن را از روى نسخهٔ منحصر متعلق به کتابخانه 'روان' ترکيه در دو مجلد به طبع رساندند آن را 'داربنامه' خواندند امّا ترجمهٔ عربى از خلاصهٔ همهٔ اين کتاب که در چهار مجلد به سال ۱۳۳۶ هـ ق. در مصر طبع شده 'سيرةفيروه شاه‌بن ملک داراب' نام دارد و اين نامگذارى صحيح‌تر است زيرا تمام کتاب دربارهٔ سرگذشت فيروزشاه فرزند ملک داراب و سپس پسر او بهمن فراهم آمده و دخالت داراب در آن اندک است.
نثر بيغمى در اين کتاب بسيار روان و خالى از آرايش‌هاى عالمانه و منشيانه و نزديک به زبان عموم و حاوى بسيارى از مفردات و ترکيبات بديع، و قريب به دستهٔ لهجه‌هاى غربى ايران است. جمله‌هاى آن کوتاه، عبارت‌ها روشن و لغزش‌هاى لغوى و دستورى بسيار کم است. بيغمى با وجود سادگى کلام هر جا که به وصف دلبران و معشوقکان و پهلوانان و رزم‌آوران و يا به اوصاف مناظر طبيعى و ميدان‌هاى قتال مى‌رسد عبارت‌هاى دل‌انگيز و مقرون به تشبيهات و استعارات و مجازهاى زيباى دقيق دارد و اشعار مناسب از استادان و گاه از سرودهاى خود به بحر متقارب مى‌آورد. به روى‌هم دارابنامهٔ او يکى از آثار بسيار زيباى نثر فارسى و قابل مطالعهٔ پارسى شناسان است.
     
  
مرد

 
معين‌الدين اسفزارى

معين‌الدين محمد زمجى اسفزارى از مؤلفان و منشيان معروف خراسان در قرن نهم هجرى است. وى از اوان شباب به هرات رفت و در آنجا به کسب فضائل و کمالات معنوى همّت گماشت و در ادب و انشاء شهرت يافت. نخستين اثر او در فن ترسّل نگاشته شد و مشتمل بر فرمان‌ها و نامه‌هاى ديوانى او بود. اثر ديگرش کتاب روضات‌الجنات فى اوصاف مدينة هرات در جغرافيا و تاريخ هرات و برخى از بلاد خراسان است و آن را به تشويق خواجه قوام‌الدين خوافى نوشت. مقدمه اين کتاب داراى انشاء مصنوع است ولى متن آن با انشاء ساده‌تر از مقدمه نگاشته شد. وى شاعرى متوسط بود و بعضى از اشعار خود را در کتاب روضات‌الجنات آورده است.

معين‌الدين نطنزى


معين‌الدين نطنزى از مورّخان قرن نهم هجرى است. آگاهى ما از او کم است. همين قدر مى‌دانيم که با ميرزا اسکندر بن عمر شيخ بن تيمور مصاحب بود و در مدت حکومت ميرزااسکندر به تأليف کتاب منتخب‌التواريخ پرداخت و آن را به سال ۸۱۶ در شيراز به پايان رسانيد امّا به سال ۸۱۷ در آن تجديدنظر کرد و آن را از نام ميرزااسکندر به‌نام شاهرخ درآورد و به او تقديم کرد و به همين سبب از اين کتاب دوگونه تحرير بر جاى مانده است يکى آنکه به‌نام ميرزااسکندر عمرشيخ درآمده و ديگرى آنکه به شاهرخ تقديم شده است.
منتخب‌التواريخ معينى مشتمل است بر وقايع عمومى جهان از زمان هبوط آدم تا وفات تيمور به سال ۸۰۷ هجرى به اضافه بعضى از وقايع تا سال ۸۱۶ معين‌الدين اثر خود را با انتخاب مطالب از چند کتاب تاريخ ترتيب داد به همين سبب شيوهٔ تحرير و ميزان استفاده از واژه‌هاى عربى و مغولى در تمام کتاب‌ يکدست نيست امّا مواردى از کتاب خاصه آنچه مربوط به وقايع عمرشيخ و فرزند او است از خود مؤلف است و نثرى يکدست و پخته دارد.
     
  
مرد

 
ميرخواند

اميرخواند محمدبن امير برهان الدين خاوندشاه بن شاه کمال‌الدين محمود بلخى از مورخان بزرگ عهد تيمورى و از رجال آن عهد است. نسبتش به زيدبن على‌بن حسين (ع) مى‌رسيد. اميرعليشير نوائى، پدر ميرخواند يعنى سيد برهان‌الدين خاوندشاه را از شمار بزرگان 'قبةالاسلام بلخ' و 'اعلم علماء دين محمدى' معرفى کرده است. ولادت ميرخواند به سال ۸۳۷هـ. در بلخ اتفاق افتاد و از جوانى به هرات رفت و تحصيلات خود را در دانش‌هاى معقول و منقول به پايان رسانيد و مورد توجه اميرعليشير قرار گرفت به نحوى که آن امير در کتاب مجالس‌النفائس خود وسعت دانش‌ و خلق نيک و نسب شريف وى را ستود و ميرخواند هم به پاس محبت فيمابين روضةالصفا را به‌نام عليشير تأليف کرد. مهارت او را در انشاء و فنون ادب در عهد وى زبانزد بود و نثر پاکيزه و يکدست روضةالصفا خود گواهى صادق بر آن است امّا با وجود فضل و شهرتى که در ادب و انشاء داشت و در نزد رجال درگاه سلطان‌حسين بايقرا تقرّب حاصل کرده بود، به شغل‌هاى ديوان نپرداخت و در پايان عمر کارش به انقطاع و انزوا کشيد تا در زمضان سال ۹۰۲ بيمار شد و از گازرگاه هرات که در آن منزوى بود به هرات آمد و در ذيقعدهٔ ۹۰۳ از دنيا رفت و در کنار مزار شيخ‌بهاءالدين به خاک سپرده شد.
اثر معروف و مشهور ميرخواند کتاب 'روضةالصفا فى سيرةالانبياء و الملوک و الخلفا' است که مؤلف طرح آن را در هفت مجلد افکنده بود امّا بيمارى و مرگ به او اجازه نداد که آن را به پايان رساند و از اين روى بخشى از مجلد هفتم را نوادهٔ او غياث‌الدين خواندمير به اتمام رسانيد و تا وقايع سال ۹۲۹هـ. پيش رفت. اين کتاب تاريخى است مشروح شامل هفت جزء: مقدمه‌اى در بيان فوائد تاريخ، ذکر احوال پيغامبر، پادشاهى و شرح پادشاهان بنابر روايات ايرانى، اسکندر و برخى از حکماء يونان، اشکانيان و ساسانيان تا پايان شاهنشاهى يزدگرد، تاريخ اسلام تا پايان خلات المستعصم‌بالله، تاريخ ايران از طاهريان تا بخشى از سلطنت سلطان حسين بايقرا، نام مأخذهائى که مورد استفاده مؤلف بوده در ديباچه کتاب يا در مطاوى اخبار آمده است.
نثر ميرخواند روان و پخته و از جمله منشآت خوب اواخر عهد تيمورى است و کتابش بعد از اشتمال بر اخبار فراوان و سودمند از نظر شيوهٔ نگارش قابل توجه است. بعدها رضاقلى هدايت ذيلى بر اين کتاب در سه مجلد تا حوادث زمان خود نوشت و آن را به اسم ناصرالدين شاه قاجار 'روضةالصفاى ناصرى' ناميد.

نظام شامى


نظام‌الدين شنب غازانى تبريزى معروف به نظام شامى از مورخان و نويسندگان معروف نيمهٔ دوم قرن هشتم و آغاز قرن نهم هجرى است. وى بعد از حوالى سال ۷۹۵هـ. به دربار تيمور راه يافت و در شمار اطرافيان آن پادشاه درآمد و چنانکه خود نوشته است به سال ۸۰۴هـ. تيمور او را احضار کرد و مأمور تدوين کتابى در بيان احوال و فتوحات خود نمود و او شرح حال تيمور را تا وقايع سال ۸۰۶هـ به طريق اصلاح انشاء از روى يادداشت‌هائى که در شرح حالش نوشته شده بود تنظيم کرد. سپس در همين سال با اجازهٔ تيمور به تبريز رفت و در دستگاه جلايريان مقيم شد و در مدت منادمت سلطان‌اويس و سلطان‌احمد دو اثر سودمند به‌نام آن دو باقى گذاشت يکى رياض‌الملوک فى رياضيات السلوک به نثرى منشيانه در يک ديباچه و يک مقدمه و پنج باب و يک خاتمه به‌نام سلطان‌اويس، که ترجمه‌اى است از کتاب سلوان‌المطاع فى عدوان‌الاتباع تأليف محمدبن ظفرالمغربى (م. ۵۹۵هـ) با ملحقات و اضافاتى از خود؛ ديگر تلخيصى از داستان مشروح بلوهر و بوذاسف که از عربى به پارسى درآمده بود و نظام آن ترجمه را که مفّصل بود تهذيب و تلخيص کرد و به‌نام سلطان ‌احمد جلاير درآورد. وى در ديباچه‌اى که بر اين تلخيص نوشت شيوهٔ بعضى از نويسندگان زمان را که به اطناب و تکلّف و تنوّق در سخن توجه داشتند مردود دانست و حکايتى در اين باب به طريق طنز و فکاهه آورد که خواندنى است.
اثر مهمّ و معروف نظام همان کتاب 'ظفرنامه' او است در شرح حال تيمور گورکان و نظام بنابر گفتهٔ خود در تحرير اين کتاب کوشيده است تا از شيوهٔ سخن‌آرائى و نقش پيرائى اجتناب ورزد و به همين سبب کتابش، اگر چه خالى از اطناب و عبارت‌هاى زائد نيست، امّا نثرى بليغ و تا حدّى متمايل به شيوهٔ انشاء مترسلان دارد و از حيث عبارت در ميان تاريخ‌هاى عهد تيموريان ممتاز است.
     
  
مرد

 
شاعران پارسى‌گوى از اواخر قرن هشتم تا اوايل قرن دهم هجرى

عدد شاعران پارسى‌گوى در اواخر قرن هشتم تا اوايل قرن دهم هجرى يکصد و پنجاه ساله در قلمرو دولت عثمانى و در دستگاه ترکمانان و تيموريان و پادشاهان و اميران مسلمان هند بسيار زياد بود و آثار نزديک به تمامى گويندگان درجهٔ اوّل و دوم اين عهد باقى مانده است و اگر همهٔ آنان را برشماريم و نمونه‌ شعرشان را بياوريم کارى دراز آهنگ خواهد شد، پس به نام عده‌اى از مشهورترين آنان بسنده مى‌کنيم:

آذرى
آصفى
ابن‌حسام
اميدى
امير شاهى
اميرهمايون
اهلى شيرازى
بُسحق اَطعمه
برندق خجندى ”ابن‌نصرت“
بنائى
جامى
حسن‌شاه هروى
داعى
رستم خوريانى
ساير شاعران
شرف
عصمت بخارى (نصيرى)
فانى
فغانى
قاسم انوار
قبولى
کاتبى
لطف‌الله نيشابورى
مسيحى فوشنجى
مکتبى
نعمةالله ولى
هاتفى
هلالى
     
  
صفحه  صفحه 13 از 23:  « پیشین  1  ...  12  13  14  ...  22  23  پسین » 
شعر و ادبیات

تاریخ ادبیات ایران از ساسانیان تا کنون

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA