انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 19 از 23:  « پیشین  1  ...  18  19  20  21  22  23  پسین »

تاریخ ادبیات ایران از ساسانیان تا کنون


مرد

 
زبان فارسي در عهد صفوي

زبان فارسي در اين دوره مانند دوره تيموري در طريق انحطاط بود. در اوايل اين دوره لهجه آذري كه از لهجات قديم ايرانست در آذربايجان از ميان رفت و جز در برخي از نقاط باقي نماند. علت اين امر تمادي سكونت تركان و تسلط امراء و بعضي از قبائل ترك و مغول در آن ناحيه از قرن ششم به بعد بوده است و در نتيجه اين امر در اواخر قرن نهم در بسياري از مراكز عمده آذربايجان تكلم به زبان تركي معمول ومتداول شده بود ليكن درآغاز دوره صفوي بنابر آن چه از پاره‏يي شواهد و مدارك بر مي‏آيد تكلم به تركي عموميت كامل نداشت. اين نكته را هم بايد دانست كه تركي معمول در آذربايجان لهجه مختلطي است از آذري و عربي و مقدار كمي از لغات تركي كه به طور كلي تحت تسلط قواعد دستوري زبان ترك در آمده است. مسأله‏يي كه در دوره صفويان ذكر آن اهميت دارد علاقه و توجهي است كه سلاطين صفوي خصوصاً به زبان تركي داشتند. در اين دوره غالب اصطلاحات ديواني و درباري و نظامي تركي بود و در ميان رجال دولت تكلم به تركي رواج داشت و حتي سر سلسله صفوي، شاه اسمعيل، كه شاعري متوسط بوده ديوان تركي دارد و «خطائي» تخلص مي‏كرد.
از عجائب امور آن است كه در همين دوره سلاطين عثماني به ساختن غزلها و قطعات فارسي اظهار علاقه مي‏كرده‏اند و زبان پارسي و تعليم و تعلم كتب ادبي فارسي در دوره آنان در آسياي صغيري شيوع فراوان داشت و بقاياي نفوذ فارسي در آن سرزمين تا عهد ما نيز امتداد يافته است اگر چه روز به روز از قوت آن كاسته مي‏شود و طريق ضعف و فراموشي مي‏پيمايد.
اين نكته را نيز بايد به خاطر داشت كه رواج زبان پارسي در آسياي صغير منحصر به عهد سلاطين عثماني نبوده و از عهد سلاجقه آسياي صغير يعني از اواسط قرن پنجم هجري به بعد ادامه داشته است.
شيوع و رواج زبان فارسي در عهد صفويان و قرون پس از آن در هندوستان بيش از نواحي ديگر بود. انتشار زبان پارسي در سرزمين پهناور هند از وقتي شروع شد كه دين اسلام به وسيله ايرانيان مشرق به آن كشور راه جست و سلسله‏هاي غزنوي و غوري و مماليك غوري در آن ملك مراكز معتبري براي ترويج زبان و ادب فارسي و تشويق شارعان و نويسندگان فارسي به وجود آوردند. حمله مغول به ايران و پناه بردن گروه بزرگي از شاعران و نويسندگان و دانشمندان ايراني ماوراء‏النهر و خراسان به هندوستان رواج زبان پارسي را در آنجا قوت بخشيد و از همين عهد است كه گويندگان و نويسندگان مشهور در هندوستان ظهور كرده و به زبان فارسي ديوانها و دفترها پرداخته‏اند. در دوره امپراطوران تيموري هندوستان بر اثر توجه و علاقه وافري كه ايشان اظهار مي‏كرده‏اند و نيز در نتيجه اظهار علاقه امراء جزء مسلمان آن كشور كه غالباً از سلاله‏هاي ايراني بوده يا خاندانهايي كه با فرهنگ و تمدن ايراني آشنايي داشته‏اند، و همچنين بر اثر مهاجرت گروهي از ايرانيان به آن سرزمين، زبان فارسي به درجه‏يي در هندوستان رخنه كرد و آن قدر شاعر و نويسنده و كتاب و غزل و قصيده و مثنوي فارسي در آن نقطه پهناور پديد آمد كه گويي آنجا منشاء اصلي و واقعي زبان فارسي است.
بعد از سلاطين آل بابر اگر چه زبان فارسي يكباره از رواج و رونق نيفتاد ليكن لطمات شديد به آن وارد شد علي الخصوص رقابت زبان انگليسي و زبان اردو با زبان فارسي و بي‏قيدي ايرانيان در حفظ ميراث گذشتگان به شدت عجيبي از توسعه و نفوذ زبان فارسي در هند كاست و با اين حال بقية السيف آن رواج و انتشار هنوز هم قابل توجه و شايسته نگاهداريست.
     
  
مرد

 
شعر فارسي در عهد صفوي

شعر پارسي در عهد صفويان از حيث الفاظ و كلمات چندان قابل توجه نيست و اگر از چند شاعر معروف قوي بگذريم از ساير شعرا سخني كه لايق توجه باشد نمي‏يابيم.
علت اين امر آنست كه در اين دوره مانند دوره تيموري تربيت معمول شاعران كه در دوره‏هاي ساماني و غزنوي و سلجوقي و غيره وجود داشت از ميان رفته بود و بيشتر گويندگان اطلاعات وسيع و كامل از زبان فارسي و عربي نداشتند.
علاوه بر اين چون دربارها نسبت به شاعران اظهار حمايت نمي‏كردند شعر از دربار بيرون رفت و در دست عامه مردم افتاد يعني وضعي كه در دوره تيموري قوت گرفته بود در اين عصر عموميت و شدت بيشتر يافت. اين امر اگر چه وسيله ايجاد تنوع و تجددي در شعر بود ليكن از حيث اصول و قواعد زبان مايه شكست آن هم گرديد، از اين روي در عين آن كه در اشعار دوره صفويان مضامين و مطالب تازه يافته مي‏شود. در همان حال كلمات سست نيز بسيار است.
موضوع ديگري كه به سستي عبارات و كلمات در اشعار فارسي ياوري كرد رواج به شعر فارسي در سرزمينهاي غير ايرانيست كه در عين ايجاد مضامين و معاني تازه چون محيط غير مساعدي براي زبان فارسي بوده در دور داشتن آن از صحت و استحكام عادي خود مؤثر شد.
در شعر دوره صفوي مرثيه سرايي و مدح دين بسيار معمول بود و اين امر نتيجه طبيعي سياست مذهبي پادشاهان صفوي است. اين سلسله از آغاز تسلط خود بر ايران به شدت و با سختگيري بي‏سابقه‏يي شروع به ترويج در ايران كردند و در اين راه از هيچ گونه مجاهدت سياسي و نظامي و علمي و ادبي هم خودداري ننمودند چنان كه در نتيجه همين توجه، علوم ديني و علي الخصوص كلام و فقه و حديث شيعه در دوره آنان توسعه فراوان يافت و علماي بزرگي در اين ابواب ظهور كردند. پيداست كه اين سياست ديني در افكار گويندگان عهد و در شعر فارسي نيز بي‏اثر نبود و علي الخصوص ترويج و تشويق پادشاهان از مرثيه سازي و مرثيه‏سازان يا كساني كه به ذكر مناقب آل علي عليه السلام مبادرت مي‏كردند، بر درجه رواج اين نوع شعر مي‏افزود. صاحب عالم آراي عباسي در ذكر احوال شاعران دوره شاه طهماسب صفوي آورده است كه:
«در اوايل حال حضرت خاقاني جنت مكاني ]را[ توجه تمام به حال اين طبقه بود.... و در اواخر ايام حيات كه در امر معروف و نهي منكر مبالغه عظيم مي‏فرمودند چون اين طبقه علهي را وسيع المشرب شمرده از صلحاء و زمره اتقيا نمي‏دانستند زياده توجهي به حال ايشان نمي‏فرمودند و راه گذراندن قطعه و قصيده نمي‏دادند. مولانا محتشم كاشي قصيده غرا در مدح آن حضرت و قصيده ديگر در مدح مخدره زمان شهزاده پريخان خانم به نظم آورده از كاشان فرستاده بود، به وسيله شهزاده مذكور معروض گشت، شاه جنت مكان فرمودند كه من راضي نيستم كه شعراء زبان به مدح و ثناي من آلايند، قصائد در شأن شاه ولايت پناه و ائمه معصومين عليهم السلام بگويند، صله اول از ارواح مقدسه حضرات و بعد از آن از ما توقع نمايند زيرا كه به فكر دقيق و معاني بلند و اشعارهاي دور از كار در رشته بلاغت درآورده به ملوك نسبت مي‏دهند كه به مضمون «از احسن اوست اكذب او» اكثر در موضع خود نيست اما اگر به حضرات مقدسات نسبت نمايند شأن معالي نشان ايشان بالاتر از آنست و محتمل الوقوع است. غرض كه جناب مولانا صله شعر از جانب اشرف نيافت!»
با دقت در اين سخنان نمونه‏يي از افكار سلاطين صفوي نسبت به شعرا و مدايح يا غزلهاي آنان آشكار مي‏شود، اين فكر تقريباً در غالب شاهان آن خاندان موجود بوده و تنها به شاه طهماسب انحصار نداشته است. اينست كه مرثيه‏سرايي و مدح ائمه و معصومين در عهد صفوي راه كمال گرفت و علي الخصوص از ميان شاعران آن دوره محتشم كاشاني شاعر معاصر شاه طهماسب در اين فن گوي سبقت از ديگران ربوده است و او را به سبب اظهار قدرتي كه در اين فن كرده مي‏توان پيشرو همه شاعران مرثيه گوي قرون اخير دانست. روشي كه محتشم در رثاء ائمه به شعر فارسي ايجاد كرد مدتها بعد از او ادامه يافت و شاعران بزرگي تا عهد قريب بما در اين زمينه آثاري پديد آورده‏اند.
از نتايج رفتار شاه طهماسب و جانشينان او با شاعران، آن شد كه گويندگان خوش ذوق غزلسرا ومثنوي ساز و داستان پرداز كه در ايران بودند يا از دربارها دوري جستند و يا براي اعاشه به دربارهاي مشوق عثماني و تيموري هند روي آوردند و علي الخصوص مراكز بسيار معتبري در دستگاههاي امرا و سلاطين هند براي شعر فارسي ايجاد كردند مثلاً تنها در عهد اكبر شاه گوركاني پنجاه و يك شاعر از ايران به هندوستان رفتن و در دربار پذيرفته شدند و اين توجه به حدي بود كه حتي بعضي از شاعران از آن به عنوان مضموني براي بيان كثرت استفاده كرده‏اند مانند صائب در اين بيت:
همچو عزم سفر هند كه در هر دل است
رقص سوداي تو در هيچ سري نيست كه نيست

و ابوطالب كليم كاشاني غزلسراي استاد اين عهد دربازگشت از هندوستان از اظهار ندامت و تأثر خودداري نكرد و گفت:
اسير هندم وزين رفتن بيجا پشيمانم
كجا خواهد رساندن پرفشاني مرغ بسمل را

بايران مي‏رود نالان كليم از شوق همراهان
به پاي ديگران هم چون جرس طي كرده منزل را

ز شوق هند زانسان چشم حسرت در قفا دارم
كه روحم گر به راه آرم نمي‏بينم مقابل را


و عليقلي سليم يكي ديگر از شعراي اين عهد گويد:
نيست در ايران زمين سامان تحصيل
كمال تا نيامد سوي هندستان حنارنگين نشد


نكته ديگري كه در شعر دوره صفوي بايد به خاطر داشت رواج و تداول سبك هنديست كه مقدمات آن از اواخر دوره تيموري شروع شد و كمال آن درين عهد حاصل گشت و بزرگترين گويندگان اين سبك در عهد صفوي ظهور كردند. نفوذ سبك مذكور تا پايان دوره صفوي در ايران امتداد داشت و بعد از آن در اواخر عهد زنديه و اوايل دوره قاجاريه راه ضعف پيمود و جاي خود را به سبكهاي كهن فارسي داد ليكن در ساير مراكز زبان فارسي يعني در افغانستان و هندوستان هنوز هم باقيست.
سبك هندي مبتني بوده است بر بيان افكار دقيق و ايراد مضامين بديع و باريك و دشوار دور از ذهن در زبان ساده معمول و عمومي. مقدمات ايجاد اين سبك از فترت بين دوره ايلخانان مغول و ظهور تيمور به تدريج پيدا شد و در دوره تيموري و علي الخصوص در حوزه ادبي هرات مراحل ترقي را پيمود و در عهد صفوي به اوج كمال رسيد. علت عمده پيدا شدن اين سبك وضع اجتماعي آن ايامي است كه باعث شد مردم بيشتر به اوهام و افكار دقيق متوجه گردند و از عوالم مادي منحرف شوند و از طرف ديگر زبان فارسي در آن روزگار، به نحوي كه ديده‏ايم، تدريجاً از روش قديم دور شد و سبك و روش تازه‏يي كه مبتني بوده است بر اصطلاحات عمومي به ميان آمد. اين دو امر باعث شد كه شعر فارسي از طرفي داراي افكار و خيالات باريك شود و از طرفي ديگر از حيث زبان و سبك ظاهري سخن ساده و گاهي بي‏مايه باشد. در سبك هندي توجه شعرا بيشتر به آوردن مضامين بكر و تازه در هر بيت معطوف و معمولاً مضامين با دقت خيال و رقت احساسات و تصورات دور و دراز همراه بوده است و در حقيقت بايد گفت كه علاقه شاعر به فكر و خيالات و تصورات بيشتر بوده است تا به زبان و صحت استعمالات و متانت و جزالت كلام و همين امر باعث شد كه غالباً در ادبيات سبك هندي معاني مهم و زيبا و دقيق نهفته باشد.
علت تسميه اين سبك به «هندي» آنست كه بيشتر گويندگان طرفدار اين سبك كه معاصر با پادشاهان صفوي و گرفتار عدم توجه آنان به شاعران بوده‏اند به دربار گوركانيان هند مي‏رفته و در آنجا مي‏زيسته‏اند و به همين سبب سبك مذكور در هندوستان و افغانستان رواج بسيار يافت و هنوز هم در آن حدود رائج است. در سبك هندي غزل بيش از هر نوع شعر ديگر معمول بود زيرا بيان مضامين دقيق و باريك در غزل آسانتر است.
اينك چند بيت از شاعراني كه بدين سبك سخن گفته‏اند براي نمونه نقل مي‏شود:

از ميرالهي همداني معاصر جهانگير گوركاني:
روي درهم مي‏كشد از روي ما آيينه
هم چين پيشانيت گويا آيه‏يي در شأن ما

ز بس طراوت رويش نمي‏توان دانست
كه شبنم است به گل يا گره به پيشاني


از سالك يزدي معاصر شاه جهان گوركاني:
جواب نامه من غير نااميدي نيست
ز دست سودن بال كبوترم پيداست

صحبت ما عاقبت با دوست در خواهد گرفت
ما سراپا خار خشكيم او سراپا آتش است


از شوكت بخاري:
از بهر قطع كردن نخل حيات تو چون
اره دو سر نفس اندر كشاكش است

از غبارم گرد باد سرمه خيزد بعد مرگ
بس كه دارد گردش چشم تو سرگردان مرا

ديوانه كرد بس كه هوايت بها را باشد
كف از شكوفه به لب شاخسار را


از صائب تبريزي:
عالمي را كشت و دست و تيغ او رنگين نشد
تيزي شمشير پاك از خون كند شمشير را

زشت صاف از دل بگذرد گرم آن چنان تيرش
كه از بوي كباب افتد به فكر زخم نخجيرش

بر روي غافلان جهان خنده سپهر از رود
نيل كوچه به فرعون دادن است

بحر رحمت را تصور كرده بودم بي‏كنار
از غبار خط بدور عارضت حيران شدم


از طالي آملي:
ز غارت چمنت بر بهار منتهاست
كه گل به دست تو از شاخ تازه تر ماند

خواستم تا سينه بخراشم به ناخن جسم
زار در ميان پنجه‏ام مانند مو در شانه شد


از كليم كاشاني:
بود آرايش معشوق حال درهم عاشق
سيه روزي مجنون سرمه باشد چشم ليلي را

غرق وصال آگه ز آسيب چشم
بد نيست تا دام بر نيامد ماهي خبر نداد

نجات غرقه بحر تعلق آسان نيست
مگر به تخته تابوت بر كنار افتد


از محمد طاهر غني كشميري:
برنداريم ز اشعار كسي مضمون را
طبع نازك سخن كي نتواند برداشت

قلم تحرير كرد از سينه چاكم مگر حرفي
كه مكتوبم ز صد جاپاره چون بال كبوتر شد

ميان ما نزاكت همچو مو آن دلستان دارد
پر مور است شمشيري كه بر موي ميان دارد

دل به مردن نه غني چون قامتت گرديد
خم بهر اين خاتم نگيني نيست جز سنگ مزار
     
  ویرایش شده توسط: shakaat   
مرد

 
شعر فارسي در عهد صفوي(ادامه)

سخنوران عهد صفوي بر روي هم زباني ساده و دور از آرايش و پيرايش و سخني نزديك به لهجه عمومي و كلامي روان و احياناً سست با تركيباتي كه گاه از سادگي عاميانه و غلط است، داشته‏اند. در بيان افكار و خيالات خود بي‏نهايت به دقت و باريك انديشي متوجه بودند، نظر اصلي آنان در شاعري بيان مضامين دقيق و تازه و ابتكار در ايجاد آنها بود و هر چه بر مقدار اين مضامين و باريكي و دقت آنها در آثار شاعري افزوده مي‏شد اهميت و مقام او نيز در آن دوره بيشتر بود و علي الخصوص در هندوستان و دربار عثماني بدين باريك انديشي و خيال پردازي با ديده اعجاب و تحسين بيشتري مي‏نگريستند و معمولاً ديوان اين گونه شاعران و از آن جمله صائب تبريزي به رسم تحفه و هديه به دربارهاي عثماني و گوركاني فرستاده مي‏شد.
به سبب همين دقت معاني و رقت مضامين بايد گفت كه خلاف آن چه برخي از معاصران تصور مي‏كنند شعر عهد صفوي از همه حيث در درجات انحطاط سير نمي‏كرد بلكه از باب اشتمال بر افكار و مضامين تازه و قالبهاي جديد براي مطالب و معاني نو در ميان ادوار مختلف ادبي اختصاص و امتيازي دارد.
غير از مراثي و مدايح ائمه و معصومين، موضوع رايج ديگر در شعر عهد صفوي افكار غنائي و غزلي است كه گاه با رنگ تصوف و افكار زاهدانه و درويشانه و گاه با وعظ و اندرز همراهست.
افسانه‏سرايي و داستان سازي علي الخصوص به شيوه نظامي هم از كارهاي متداول شاعران اين دوره بود.
ساختن حماسه‏هاي تاريخي و ديني در سراسر عهد صفوي معمول بوده و بسياري از حماسه‏هاي فارسي از دو نوع تاريخي و ديني منسوب به اين دوره است.
قصائدي كه در مدح سلاطين ساخته شده باشد نسبت به غزل كمتر و پست‏تر و غالباً در مدح امپراطوري تيموري هند بوده است.
بسياري از شاعران آغاز دوره صفوي تربيت يافتگان اواخر عهد تيموري و علي الخصوص حوزه ادبي عهد سلطان حسين بايقرا بوده‏اند. از جمله آنان يكي عبدالله هاتفي خرجردي (متوفي به سال 927) خواهر زاده جامي بود از مهمترين آثار او «شاهنامه حضرت شاه اسمعيل» است كه حماسه‏يي تاريخي است. ديگر داستانهاي منظومي به تقليد از نظامي شامل شيرين خسرو و ليلي و مجنون و هفت منظر و تمرنامه (= تيمورنامه). تمرنامه در شرح فتوحات و جنگهاي تيمور براي جواب گويي بر اسكندرنامه نظامي ساخته شد و از نوع حماسه‏هاي تاريخي است.
ديگر از شاعران آغاز عهد صفوي كه او هم از تربيت يافتگان آخر دوره تيموري بوده و اوايل دوره صفوي را درك كرده است ميرزا قاسم گنابادي از سادات گناباد است كه او نيز از مقلدان نظامي بود. آثار مهمش عبارتست از ليلي و مجنون، كارنامه يا چوگان نامه، خسرو و شيرين، شاهرخ نامه، شهنامه ماضي (در شرح سلطنت شاه اسمعيل صفوي) و شهنامه نواب عالي (در شرح سلطنت شاه طهماسب صفوي).
ديگر از شاعران مشهور آخر دوره تيموري و آغاز عهد صفوي بابا فغاني (متوفي به سال 925 هجري) است كه به غزلهاي لطيف خود مشهور است.
همزمان همين شاعر اميدي طهراني (متوفي به سال 925) قصيده و غزل را خوب مي‏ساخت.
ديگر از اين دسته شاعران اهلي ترشيزي (متوفي به سال 934) است و ديگر اهلي شيرازي (متوفي به سال 942) صاحب قصائد خوب و مثنوي مصنوع «سحر حلال».
××××××چك شده
ديگر هلالي جغتايي (متوفي به سال 935) كه از غزل سرايان خوش ذوق و حساس اوايل قرن دهم هجري محسوب مي‏‏‏‏گردد و او علاوه بر غزلهاي پرشور مثنوياتي به نام «ليلي و مجنون» و «شاه و درويش» و «صفات العاشقين» سروده است.
ديگر از شاعران بزرگ اوايل دوره صفوي وحشي بافقي كرماني (متوفي به سال 991) از مشاهير گويندگان قرون اخير است. وي از معاصران شاه طهماسب صفوي بوده و قصايدي در مدح او ساخته است. غزلهاي اين شاعر شيرين سخن نيز در لطافت و حسن سياقت مشهور است. تركيب بندهاي كوتاه عاشقانه او علاوه بر تازگي در ادبيات فارسي از لحاظ لطف سخن و شور و التهاب قابل توجه است. مثنوي ناتمامي هم ازو به نام فرهاد و شيرين مانده است كه علي الخصوص ابيات آغاز آن در ميان اشعار متأخران زبانزد است.
اين مثنوي را در دوره قاجاريه وصال شيرازي به پايان برد.
شاعر هم عصر وحشي محتشم كاشاني (متوفي به سال 996) است كه پيش از اين اهميت او را در مرثيه سرايي بيان كرديم. وي علاوه بر مراثي دلنشين و معروف خود از قصايد و غزلهاي مشهوري هم دارد.
از بزرگترين غزلسرايان اين دوره جمال الدين محمد بن بدرالدين شيرازي متخلص به عرفي (964 ـ 999) است كه شهرت او در دوره صفوي هند و ايران و كشور عثماني را فرا گرفته بود. عرفي علاوه بر غزلهاي شيواي خود به سبك هندي قصايد و مثنويهايي هم دارد. مثنويهاي او به تقليد از نظامي ساخته شده و رساله‏هايي نيز به اسم رساله نفسيه نگاشت.
ديگر از مشاهير شاعران فارسي زبان دوره صفوي كه اگر چه ايراني نيست ولي در شاعري با استادان ايراني معاصر خود هم طراز بوده ملك الشعراء فيضي دكني (954 ـ 1004) برادر ابوالفضل وزير اكبر شاه است. فيضي نيز مانند عرفي در عهد خود اشتهار بسيار داشت. در قصيده و غزل و مثنوي استاد و صاحب آثار بسياري بوده است. از مثنويهاي مشهور او كه به تقليد از نظامي گنجوي ساخته است منظومه‏هاي: مركز ادوار، سليمان و بقليس، نل و دمن، هفت كشور و اكبر نامه را بايد نام برد.
ديگر سحابي استرآبادي (متوفي به سال 1010) است و ديگر نظيري نيشابوري (متوفي به سال 1021) كه قصيده و غزل و ترجيعات زيبا دارد، ديگر ظهوري ترشيزي (متوفي به سال 1024) و زلالي خوانساري (متوفي به سال 1024).
ديگر طالب آملي (متوفي به سال 1036) ملك الشعراء جهانگير تيموري، صاحب قصايد و غزلهاي مشهور.
ديگر شيخ بهاء الدين محمد عاملي (متوفي به سال 1030) دانشمند معروف كه از او مثنويهاي سوانح الحجاز مشهور به نان و حلوا، و شير و شكر كه هر دو شامل مسايل عرفاني و وعظ و اندرز است، دردست مي‏باشد.
ديگر از شاعران عهد صفوي حكيم شرف الدين حسن (متوفي به سال 1038) طبيب و نديم شاه عباس اول صاحب غزلها و مثنوي «نمكدان حقيقت» است.
ديگر ميرزا ابولقاسم خان فندرسكي از حكماي مشهور عهد صفوي (متوفي درحدود سال 1050) كه اشعار حكيمانه اي از وي باقيمانده است.
از شاعران بزرگ دورهء صفوي كه تالي عرفي شيرازي و از گويندگان بلند مقام سبك هنديست ابوطالب كليم كاشاني ملك الشعراء شاه جهان است كه بسال 1061 در كشمير وفات يافت. ديوان غزلهاي او مشهور است و گذشته از آن منظومه‏يي دارد به‏ نام ظفرنامهء شاه جهاني.
كسي كه كمال سبك هندي به او تمام شد محمد علي صائب تبريزي (1088-1010) است كه شهرتش هند و ايران و دربار عثماني را هم در عصر و زمان او گرفته بود .
صائب شاعري كثيرالشعر است و ابيات او يك صد و بيست هزار بر ميآيد. غزلهاي او در پختگي و اشتمال بر معاني و مضامين دقيق و امثال سائر مشهور است و چون در آثار گذشتگان هم مطالعه مي‏نموده سخن او بيش از ديگر شعراء هم عهدش محكم و استوار مي‏نمايد.
ديگر شيخ علي حزين (متوفي به سال 1180) صاحب دو كتاب مشهور تذكره حزين و تذكره معاصرين است. ديوان كليات او شهرت دارد.
از حماسه سرايان اوايل قرن يازدهم قدري نام شاعريست كه از او دو منظومه حماسه تاريخي جرون نامه (تاريخ ختم 1031 هجري) و جنگ نامه كشم (تاريخ ختم 1032 هجري ) باقي مانده است ديگر بهشتي مشكوكي كه شاهنامه بهشتي را در جنگهاي سلطان مراد سوم عثماني پسر سلطان سليم با محمد خدا بنده پادشاه صفوي بسال 985 به پايان برد. ديگر جمالي ابن حسن شوشتري كه فتوح العجم را در فتح تبريز به دست عثمان پاشا در سال 994 به نظم آورد. ديگر ملا كامي شيرازي كه وقايع الزمان يا فتحنامه نور جهان بيگم را در تاريخ آخرين سالهاي نورالدين محمد جهانگير پادشاه گوركاني هند و جنگهاي اين پادشاه با معاندان و سركشان در سال 1035 تمام كرد. ديگر بهشتي كه آشوب نامه هندوستان را در باب جنگها و كشاكشهاي پسران شاهجهان يعني وقايع سال 1067-1069 ساخت. ديگر ميرزا محمد رفيع خان باذل مشهدي معاصر شاه جهان متوفي بسال 1123يا 1124 هجري بسال 1123-يا1124 هجري صاحب منظومه حمله حيدري (حماسه ديني)و ميرزا ابوطالب فندرسكي كه بعد ازو منظومه باذل را بپايان رسانيد.
اين شاعران كه بر شمرده ايم مشهورترين گويندگان دوره صفوي هستند و گرنه در آن عهد خاه در ايران و خاه در هندوستان و دربار سلاطين عثماني گويندگان بسيار بوده اند و هر كس مي‏‏كوشيد براي خود ديواني ترتيب دهد و البته غالب آثار آنان افراد فاقد ارزش ادبي بوده است.
     
  
مرد

 
نثر فارسي در عهد صفوي

از منشيان دوره صفوي هم خواه آنان كه در ايران در دستگاه صفويان بوده‏اند و خواه آنان كه در هند در دستگاه گوركانيان و ساير امراي محلي بسر مي‏بردند نامه‏هاي تكلف آميزي در دست است.
از بزرگترين اين نويسندگان ميرزا طاهر وحيد قزويني (متوفي به سال 1120) است كه منشي و مورخ دربار شاه عباس دوم و وزير شاه سليمان بوده است. ازو منشآتي مانده كه در پاره‏اي از آنها با تكلفي بسيار كوشيده است سخنان پارسي بدون استعمال لغات عربي به كار برد. ميرزا طاهر وحيد در شعر نيز دست داشته و از مشاهير استادان سبك هندي بوده است.
از آثار منثور اين دوره در مسايل مختلف به ذكر اين چند كتاب مبادرت مي‏شود:
حبيب السير تأليف غياث الدين خواندمير كه از مورخان آخر عهد تيموري و آغاز عهد صفوي بوده است (متوفي به سال 941) و كتاب او تا حوادث آخر عمر شاه اسمعيل صفوي را شامل است.
تذكره شاه طهماسب صفوي به قلم شاه طهماسب اول(930-984 ) پسر شاه اسمعيل كه در وقايع سلطنت خود نوشته است.
احسن التواريخ تاليف حسن بيك روملو كه تا وقايع سلطنت شاه طهماسب صفوي را شامل است.
عالم آراي عباسي تاليف اسكندر بيك منشي شاه عباس بزرگ كه تا پايان حيات شاه عباس صفوي (985-1038) در آن به رشته تحرير در آمده و از ميان كتب دوره صفوي به حسن انشاء ممتاز است.
بهار دانش كه تهذيبي است از كليله و دمنه بقلم شيخ ابوالفضل دكني (مقتول به سال 1013)
وزير اكبرشاه. از شيخ ابوالفضل كتب ديگري مانند اكبرنامه در شرح سلطنت اكبرشاه و كتاب آيين اكبري باقي مانده است.
هشت بهشت در تاريخ آل عثمان از مولانا ادريس البتليسي معاصر سلطان بايزيد (886-918 ) و پسرش ابوالفضل محمد الدفتري كه آن را تا وقايع سال 952 كه شامل اتفاقات قسمي از دوره سلطان سليم ثاني است نوشتند.
مجالس المومنين از قاضي نورالله ششتري (متوفي به سال 1019) در شرح احوال گروهي بزرگ از شعرا و ادبا و فضلاي شيعه.
از جمله مسائلي كه در اين عصر مورد توجه بود تذكره نويسي است. از كتب تذكره در اين دوره يكي تحفه ثاني تأليف سام ميرزا (983 . م) پسر شاه اسماعيل صفوي است شامل شرح حال عده‏اي از شعرا اواخر قرن نهم تا اواخر قرن دهم.
ديگر لطايف نامه ترجمه مجالس النفائس امير عليشير است كه به دست فخري بن اميري در سال 927 صورت گرفت. از ترجمه اين كتاب اثر معروف ديگري داريم به نام تذكرة المثال يا جواهر العجايب.
ديگر مذكر الاحباب تأليف نثاري بخارايي است كه شامل شعراي دوره عليشير نوايي تا حدود سال 974.
ديگر نفايس المآثر در شرح احوال شعراي ايراني هند عصر اكبر شاه.
ديگر خلاصة الاشعار و زبدة الافكار تأليف تقي الدين كاشاني كه در سال 985 تأليف شد.
ديگر تذكره هفت اقليم تأليف امين احمد راضي كه در آغاز قرن يازدهم پايان يافته و از تذكره‏هاي معتبر فارسي است.
ديگر رياض الشعرا تألايف علي قلي خان واله داغستاني كه در قرن دوازدهم تأليف شد.
يكي از مسائل قابل توجه در ادبيات دوره صفوي كتب متعدد در لغت فارسي است. از علل عمده اين امر غير از حاجتي كه در هند به كتب لغت فارسي موجود بوده توجهي است كه شيخ ابوالفضل دكني وزير اكبر شاه به نوشتن انشاء‏هاي بليغ و بازگشت به سبك نويسندگان قديم داشته است و اين سبك بعد ازو در دربار گوركاني متروك ماند. معلوم است كه اين توجه، اطلاع از لغت فارسي و موارد استعمال و معاني آن را ايجاب مي‏كرده و به همين سبب از دوره او تأليف كتب در لغت زياد رواج يافته بوده است. پيداست كه پيش از اين تاريخ نوشتن كتب در بيان لغات گاه مورد توجه قرار مي‏گرفته اما رواج آن كم و پيش از دوره صفوي تعداد كتب لغت انگشت شمار بوده است. از جمله كتب مهم لغت كه از دوره شيخ ابوالفضل مذكور به بعد در هندوستان به وجود آمده و حقاً قابل توجه و عنايتاً نخست كتاب فرهنگ جهانگيري تأليف جمال الدين حسين انجور را بايد ياد كرد كه در دربار اكبر شاه و پسرش جهانگير مي‏زيسته است. وي كتاب خود را در سال 1017 بانجام رسانيده و به نام جهانگير در آورده و فرهنگ جهانگيري ناميده است.
پيش از تاليف فرهنگ جهانگيري، كتاب ديگري در لغت فارسي به دست محمد قاسم سروري كاشاني در ايران به نام شاه عباس صفوي تأليف و به سال 1008 تمام شده بود.
ديگر از فرهنگهايي كه د رهند تأليف شده فرهنگ شده فرهنگ رشيدي است تأليف عبدالرشيد الحسيني معاصر اورنگ زيب كه كتاب خود را در سال 1064 به پايان برده و آن يكي از كتب معتبر لغت فارسي است.
ديگر كتاب غياث اللغات تأليف محمد غياث الدين است كه در سال 1242 تمام شده.
علاوه بر اين كتب ديگري هم مانند مؤيد الفضلا (تأليف محمد لاد دهلوي) و بهار عجم و چراغ هدايت و جز آن در هند تأليف شده است كه فعلاً توضيح بيشتري را در باب آنها لازم نمي‏دانيم ليكن از ميان آنها خصوصاً ذكر فرهنگ برهان قاطع سودمند به نظر مي‏رسد .اين كتاب را محمد حسين بن خلف تبريزي متخلص به «برهان» در سال 1062 در هندوستان تأليف كرده و چون كتاب او مشتمل بر لغات بسيار و از ديگر كتب لغت فارسي كاملتر بوده تا كنون چند بار طبع شده است.
عيب عمده ابن كتب آنست كه بر اثر نداشتن روش دقيق در جمع آوري لغات غالباً فاقد ارزش علمي كامل هستند. در بسياري از موارد اتفاق افتاده است كه قرائتهاي غلط لغات عربي يا تركي يا فارسي وسيله ايجاد لغات جديدي براي لغت نويسان مذكور شده است مطلب ديگر آن كه در دوره اكبر شاه بلائي به زبان و تاريخ ايران روي آور شد و آن جعل كتابهاييست به اسم دساتير و شارستان و آيين هوشنگ كه همگي شامل لغات ساختگي به عنوان لغات ناب فارسي و حاوي مطالبي راجع به تاريخ ايران قديم است كه مطلقاً دروغ و به كلي ساختگي مي‏باشد. اين كتب مجعول به نام لغات خاص فارسي كلماتي بي بن و بي‏اصل پديد آورده است مانند پرخيده، ايرخيده، فرنودسار، سمراد و جز آنها. اين كلمات مجعول به عنوان لغات خالص فارسي در فرهنگهاي مذكور را ه جسته و در دوره قاجاري و عهد ما مورد استفاده كساني قرار گرفت كه به گمان خود خواستند «پارسي ناب» بنويسند و آن گاه اين مهملات را در آثار خود به عنوان پارسي به كار برده و قطعات نامفهوم مضحكي ازين راه به وجود آورده‏اند. مطاب تاريخي مجعول كتب مذكور هم بدبختانه به كتابهاي دوره قاجاري كه در تاريخ ايران قديم نوشته‏اند راه جسته و در اذهان برخي وارد شده است.
در دوره صفوي مؤلفات علمي و ديني متعددي به زبان فارسي فراهم آمده است كه در اين جا از ذكر بعض آنها گزيري نيست.
در تفسير قرآن: ترجمه الخواص يا تفسير زواري از علي بن حسين زواري از علماء مشهور اماميه در قرن نوزدهم هجري، معاصر شاه طهماسب صفوي است كه كتاب خود را به سال 946 به اتمام رسانيد. وي كتب متعدد ديگري نيز به فارسي تأليف و ترجمه كرده است مانند: شرح نهج البلاغه به نام روضة الانوار، ترجمه مكارم الاخلاق طبرسي به نام مكارم الكرائم، ترجمه اعتقادات شيخ صدوق به نام وسيلة النجاة، ترجمه طرائف ابن طاوس طراوة اللطايف و و مجتمع الهدي معروف به قصص الانبياء و غيره.
ديگر خلاصة المنهج در تفسير قرآنست به فارسي از ملا فتح الله كاشاني (متوفي به سال 988) شاگرد علي بن حسين زواري وي كتب ديني ديگري هم به فارسي دارد مانند منهج الصادقين في الزام المهالفين در تفسير قرآن كه پنج مجلد است و كتاب خلاصة المنهج اختصاري در از آن مي‏باشد و كتاب «تنبيه الغافلين و تذكرة العارفين» كه شرح فارسي كتاب نهج البلاغه است. جامع عباسي تأليف شيخ بهاء الدين محمد بن حسين عاملي معروف به شيخ بهايي معاصر شاه عباس صفويست كه چون به سبب فوت مؤلف ناتمام ماند آن را مولانا نظام الدين محمد بن حسين قرشي ساوجي (متوفي به سال 1038) به فرمان شاه عباس تكميل كرد. اين كتاب از مهمترين كتب فقهي شيعه در روزگاران اخير شمرده شده و چندين بار بر آن شرح و حاشيه نوشته‏اند.
ملا محمد باقر مجلسي (متوفي به سال 1111) از علماء ذي نفوذ آخر دوره صفوي و شيخ الاسلام ايران از اواخر عهد شاه سليمان تا اواخر عهد شاه سلطان حسين، نيز كتب متعددي در شرح مسائل مذهبي و ا خلاقي شيعه به فارسي و عربي تأليف كرده است و از جمله آنهاست: بحارالانوار، مشكوة الانوار، معراج المؤمنين، جلاء العيون، زادالمعاد، عين الحيات و غيره.
از جمله كتب معتبر كلامي اين عهد به فارسي يكي «كلمات مكنونه» است از ملا محسن فيض كاشاني (متوفي به سال 1000) شاگرد ملاصدرا به فارسي و عربي. وي كتب ديگر در مسائل ديني داشته و شعر نيز مي‏ساخته است. هدايت ديوان اشعار او را در حدود شش هفت هزار بيت تخمين كرده است.
شاگرد ديگر ملاصدرا يعني عبدالرزاق بن علي بن حسين لاهيجي متخلص به فياض نيز تأليفاتي در حكمت و كلام دارد. مهمترين كتاب او گوهر مراد است كه خلاصه‏ييست در اصول عقايد به فارسي.
     
  
مرد

 
وضع عمومى زبان فارسى از نخستين سال‌هاى سدهٔ هم تا ميانهٔ سدهٔ دوازدهم هجرى :

تاريخ رواج و انتشار زبان فارسى از آغاز سدهٔ پنجم هجرى شروع مى‌شود. در آن روزگار که دولت صفوى در ايران تأسيس مى‌شد دامنهٔ نشر اين زبان به همراه پيروزى‌هاى دولت عثمانى حتى به‌طرف شبه جزيرهٔ بالکان در اروپا گسترده مى‌شد، و از جانبى ديگر در سرزمين هند جانشينان دولت بهمنى دکن و لوديان و شيرشاهيان دهلى و پادشاهان و حاکمان مستقل بنگاله و گجرات و کشمير و خانديش و جز آنها هر يک به نوعى ميراث‌دار زبان و ادب فارسى در هند بودند، و در آن سوى آمويه دريا تا ميانه‌هاى آسيا ازبکان و خانان مغول به پارسى‌دانى و پارسى‌گوئى ميل مى‌کردند اما در آغاز عهد صفوى حملهٔ ظهيرالدين بابر از سال ۹۳۲ هـ به هندوستان و تشکيل سلسلهٔ گورکانيان هند بابى تازه در رواج زبان و ادب پارسى گشود و آن سرزمين را به بزرگترين پناهگاه نويسندگان و مؤلفان و شاعران فارسى‌گوى مبدل ساخت. از اين تاريخ تا مدت‌ها زبان فارسى به‌صورت زبان رسمى دربار هند و زبان سياست و ادب و شعر درآمد و ديرى نکشيد که شاعران بسيار از ميان مردم آن سامان در کشمير و لاهور و دهلى و ديگر جاى‌ها برخاستند و در آن ديار کتاب‌هاى معتبر در انواع گوناگون نثر و نظم به فارسى پرداخته شد و بسيارى از گويندگان ايرانى که بازار رايجى در ايران نداشتند به درگاه پادشاهان و سران و بزرگان آن ديار، که بيشترشان از ايران بدانجا رفته بودند، روى آوردند و عده‌اى از آنان با خانواده‌هاى خود در آن مرز و بوم باقى ماندند و کانون‌هاى فعالى براى نشر و بقاء و دوام زبان و ادب پارسى در آن سرزمين به‌وجود آوردند.
بنابراين با آنکه دوران صفوى دورهٔ مساعدى براى زبان و ادب فارسى در ايران نبود، بر اثر توجهى که در قلمرو دولت عثمانى و به‌وسيلهٔ اميران ترک و مغول آسياى مرکزى و به‌ويژه به همت فرمانرويان هند و فرمانگزارانشان در آن سرزمين شبه قاره به پارسى و پارسى‌گويان مى‌شد، سده‌هاى دهم و يازدهم و دوازدهم هجرى را يکى از بهترين دوره‌هاى رواج و روائى اين زبان در آسيا مى‌توان دانست و طبعاً همين امر به فراوانى نوشته‌ها و سروده‌هاى نويسندگان و شاعران ياورى بسيار نمود و مايهٔ آن شد که دوران صفوى يکى از بارورترين دوره‌هاى تاريخ براى ادب فارسى شود.
اما اين رواج و انتشار روزافزون دليل آن نبود که پارسى به همان ميزان از استوارى باقى بماند که در دوران‌هاى پيشين بود بلکه دگرگونى‌هائى که از سدهٔ نهم و آغاز سدهٔ دهم در آن رخ داده بود در اين عهد با نيروى بيشترى ادامه داشت.
     
  
مرد

 
ترکى و ترکى‌گوئى در قرن دهم تا دوازدهم

قيام شاه اسمعيل صفوى همراه بود با چيرگى چندين قبيله و عشيره از ترکمانان که همگى ترک‌خوى و ترکى‌گوى بودند و از عهد آن پادشاه تا بهرى از دوران پادشاهى شاه عباس زمام بيشتر کارها را در دست داشتند و بر اثر غلبه و فرمانروائى آنان زبان ترکى‌زبان حکمداران و سپاهيان و سپاهيگرى شد و بدين‌گونه محيط مساعدى که براى نشر زبان و فرهنگ ترکان در ايران فراهم آمده بود به‌وجود خود ادامه داد و از دوران شاه عباس به بعد هم اگرچه او بسيار از قدرت قزلباشان کاست، ولى آنان را بيکار ننمود و از ميان نبرد. اين دورهٔ طولانى از حيث رواج زبان ترکى و نفوذ آن در اصطلاحات ديوانى و در حوزه‌هاى امارت و حکومت، امتدادى بود از دوران تيمورى و غلبهٔ ترکمانان قراقويونلو و آق‌قويونلو.
قزلباشان ترکمانانى بودند که بيشتر از روم و از کناره‌هاى درياى سياه و درياى مازندران و برخى از ناحيت‌هاى آناطولى و آذربايجان فراهم آمده و در اين سرزمين اخير کسب قدرت نموده و در تمام دورهٔ شاه اسمعيل و در بخشى از عهد طهماسبى در آنجا متمرکز بوده‌اند. شاه اسمعيل خود در بين اين ترکمانان برآمده و زبان مادريش ترکى بود، و مانند گويندگان ترک زبان عهد خويش به فارسى و ترکى هر دو شعر مى‌سرود. پس چراغ دولت صفوى در کانون فعّالى از ترک‌خوئى و ترکى‌گوئى درخشندگى آغاز کرد.
از ميان لهجه‌هاى ترکى، ترکى آذربايجانى در ايران آن عهد پا گرفت و داراى ادبيات شايستهٔ اعتنا گرديد و نخستين شاعر بزرگ آن بنيانگذار پادشاهى صفوى، شاه اسمعيل بود که ديوان ترکيش به‌وسيلهٔ آکادمى علوم آذربايجان شوروى با عنوان 'شاه اسمعيل خطائى اثر لرى' به سال ۱۹۶۶ ميلادى انتشار يافته است و او در شعر ترکى 'خطائى' تخلص مى‌کرد.
در همان عهد شاه اسمعيل و پسرانش ميان اطرافيان ايشان شاعرانى بودند که به ترکى و گاه هم ترکى و فارسى شعر مى‌ساختند مانند يوسف بيک و خيالى.
از ميان اينگونه شاعران دو زبانه بعضى در عهد صفوى نام‌آور و صاحب ديوان شده‌اند مانند فضولى بغدادى (م ۹۶۳ هـ) و ميرزا امان‌الله امانى (م. ح. ۱۰۱۶ هـ).
بديهى است که ادب ترکى خواه ترکى جغتائى و خواه ترکى آذربايجانى و ديگر لهجه‌هاى آن همگى از شعر و نثر پارسى متأثر است و زير تأثير مستقيم آنها و با همان قالب‌ها، وزن‌ها، ترکيب‌ها و تعبيرها، همان موضوعات، همان نوع‌ها از غزل و قصيده و جز آن به‌وجود آمده است چنانکه گاه همان فارسى همراه با فرنهادهاى دستورى ترکى است نه چيزى ديگر و از اينجا است که همهٔ شاعران ترک که در دوران تيمورى و صفوى در فرارود و ايران زيسته‌اند، و طبعاً آنان که در سطرهاى پيشين معرفى شد، به زبان فارسى شعر مى‌ساخته‌اند.
گذشته از اينگونه واژه‌ها که معمولاً به حالت بسيط يا مرکب به‌کار مى‌رفته و بسيارى از آنها در زبان فارسى باقى مانده‌اند، اصطلاح‌هاى ادارى و نظامى و ديوانى بسيار ترکى يا مرکب از ترکى و فارسى براى شغل‌ها و مقام‌هاى گوناگون متداول بود مانند:
قورچى (سلاح‌دار). قورچى‌باشى (رئيس سلاحداران). قاپوچى (دربان). قاپوچى‌باشى (حاجب). ديوان بيگى. بيگلربيگى (حاکم کل، استاندار، بزرگ شهر). قرقچى. و...
در تقويم نيز شيوهٔ سال‌شناسى ترکان به‌کار مى‌رفت يعنى هر سال به تقويم هجرى (سال قمرى) و با نام ترکى نموده مى‌شد مثل توشقان‌ئيل. پيچى‌ئيل و تخاقوى‌ئيل و جزء آن.
نام‌هاى خاص ترکى براى آدمى و مکان‌ها نيز در آن دوره بسيار معمول بود مانند ساروقپلان، قرابيگ، ارغون، کپک، قايتمس و مانند آنها.
بعد از صفويان، دورهٔ افغانان زودگذر و ناپايدار بود، نادر خود از طايفهٔ ترک‌نژاد افشار برخاست و بدين‌گونه چيرگى ترک‌زبانان و ترک‌زبانى تا عهدى که مطالعه مى‌کنيم امتداد يافت.
     
  
مرد

 
ادامهٔ تأثير و نفوذ عربى:

همراه نشر تشيّع در ايرانِ عهد صفوى و احياء دانش‌هاى مذهبى اين فرقه، دورهٔ جديدى از نفوذ فرهنگ عربى در ايران آغاز شد. در حوزه‌هاى مذهبى شيعه در اين عهد زبان اصلى تعليم و تأليف عربى بود و نگارش کتاب و رساله به فارسى در اين راه به‌ندرت و تنها از باب 'هدايت خلق' انجام مى‌گرفت. در مدرسه‌هاى بى‌شمار آن دوران هرکس که زانوى تعلّم بر زمين مى‌زد با دستور زبان عربى آموختن ادب آغاز مى‌نمود و تا پايان کار در هر رشتهٔ مجاز که تحصيل مى‌کرد با کتاب‌هاى عربى سر و کار داشت و چون به‌کار ادب و يا تأليف در زمينه‌هاى مختلف علمى و دينى مى‌پرداخت آموختگارى و خوگرى وى با زبان عربى به سراغش مى‌آمد و او را به استعمال بيش از دربايست واژه‌ها و ترکيب‌هاى عربى برمى‌انگيخت و يا بر آنش مى‌داشت که يکباره از زبان مادرى چشم بپوشد و عربى‌نويسى آغاز کند.
نفوذ زبان عربى در زبان فارسى حديثى تازه نبود بلکه همراه چيرگى تازيان و پراکنده شدن کيش اسلام در ايران آغاز شد و به‌گونه‌اى روزافزون، ريشه دوانيد و افزايش يافت، و پيدا است که دوران صفوى از اين فرنهاد برکنار نبود، با اين تفاوت که انگيزهٔ ياد شده، برانگيزه‌هاى ديگرى که پيش از آن وجود داشت افزوده شد و شدت اين تأثير و نفوذ را دو چندان کرد، به‌گونه‌اى که اگر سيرى کوتاه در نوشته‌هاى آن عهد کنيم به‌کار بردن واژه‌ها و تعبيرها و ترکيب‌هاى عربى را در همهٔ انواع نثر به وسعت بسيار و به فراوانى مشاهده مى‌کنيم و از چگونگى کاربُرد آنها در يک حالت آميختگى شديد و جوش‌خوردگى با واژه‌ها يا حرف‌ها و نشانه‌هاى پيوند فارسي به آسانى مى‌توان دريافت که اين نفوذ سطحى و تنها حاصل ادب‌آموزى نويسندگان و شاعران زمان نيست، بلکه نفوذى ژرف و عمقى در زبان همگانى آن عهد است که آميزه و آميغى از فارسى و عربى، و زبانى بود بيشتر عربى و کم‌تر پارسي! در اين زبان آميخته گاه کار به آنجا مى‌کشد که از واژه‌هاى پارسى نشانى نيست و واژه‌هاى عربى تنها و به همراهى حرف‌ها و نشانه‌هاى پيوند فارسى به‌کار مى‌رود و اگر چنين نباشد شمار واژه‌ها و ترکيب‌هاى عربى بر واژه‌هاى پارسى (به‌جز حرف‌ها و نشانه‌هاى پيوند) برترى بسيار دارد
=====================
پ.ن: نشانه های پارسی:مراد لغت‌هاى مرکبّ است که از اين دوره و يا از آخرهاى سدهٔ نهم به بعد در زبان فارسى راه جسته و بيشتر آنها هنوز هم باقى مانده‌اند، و آنها يا ترکيب‌هائى است که يک جز آن عربى و جزء ديگر فارسى است، خواه بى‌ياورى حرف‌ها و نشانه‌هاى پيوند باشد مانند: مفقود گرديدن، شيوع يافتن، تعدى کردن، اختيار نمودن، مرعى داشتن، مبالغه فرمودن، علمدار، بى‌قرار، بداقبال، عالم‌افروز، عافيت‌سوز، خوشحال؛ و خواه به يارى حرف اضافه (= کسرهٔ اضافه) مثل: شاهدان گلستان، سرپنجهٔ اقبال، عرصهٔ آسمان و جز آنها.
در نوع ديگر از اين لغت‌هاى مرکب دو يا چند جز عربى به‌وسيلهٔ حرف‌ها و نشانه‌هاى پيوند فارسى به هم پيوسته‌اند و اين نوع را شمارى نيست مانند: ابواب‌التفات، عرض اقدسِ اعلى، شآمت ظلم، حدّت شوق، فارسان مصاف نظم، عاکفان کعبهٔ مراد، صيدمعنى، بحر خاطر، صرصرحادثه و جز آنها و جز آنها...
     
  
مرد

 
پارسى آشفته و آشفته‌گويان پارسى:

آميختگى شديد لغات حاصل سده‌هاى پياپى از راهجوئى بى‌امان عربى در پارسى است و نمى‌توان آن را يکجا به دوران صفوى باز بست، با اين تفاوت که در دوران‌هاى کهن‌تر اين آميختگى بيشتر در زبان ادبيان و درس خواندگانِ روزگار بود نه در زبان ساده‌اى که نزديک به همهٔ طبقه‌هاى جامعه به‌کار برند.
زبان فارسى در عهد صفوى، آنگونه که در اثرهاى ادبى مى‌بينيم، در حالتى ممتد از دگرگونى سير مى‌کرد و اين دگرگونى به‌صورت‌هاى مختلف مانند ساده‌تر شدن برخى از واژه‌ها، تغيير يافتن معنى بعضى از آنها، متداول شدن واژه‌هاى تازه، رواج يافتن تعبيرها و ترکيب‌هاى نو تحقّق مى‌يافت و به هر صورت با زبان ادبى استوار دوران‌هاى پيش تفاوت مى‌پذيرفت و عدم توجه به همين دگرگونى است که بيشتر سخنوران عهد بازگشت و معاصر ما را به احساس نوعى از فساد و انحطاط در زبان فارسى آن عهد کشانيد اما اگر در زبان سخنوران دوران صفوى به نشانه‌هائى از فساد و انحطاط بازمى‌خوريم از اين جهت نيست بلکه به‌علت‌هاى ديگرى است، مثلاً بدين سبب که بيشتر گويندگان از مردم عادى و از پيشه‌وران و يا بى‌سرمايگان از ادب فاسى بودند؛ و يا آنکه عده‌اى از همين گويندگان اصلاً پارسى‌زبان نبودند و از ديار ترکان و هندوان برمى‌خاستند؛ و يا آنکه سنّت‌هاى ادبى قديم که اهل قلم را کار کشته و مجرّب به‌بار مى‌آورد به‌ندرت اجراء مى‌شد.
طبيعى است که گفتار اينگونه کسان مى‌توانست آلوده به لغزش‌ها و خطاهائى باشد که عادةً در زبان‌هاى تخاطب جارى است و رواج همان خطاها است که موجب شد تا بسيارى از غلط‌ها چهرهٔ صواب پذيرد و در غزل‌ها و قصيده‌ها و مثنوى‌ها و يا در نوشته‌هاى ديگر رخنه کند و رفته رفته توجه به فرنهادهاى دستورى و لغوى براى کسانى که صبح و شام خود را در 'خيالبندى' و مضمون‌يابى مى‌گذراندند امرى ثانوى گردد و سست‌گوئى و کم‌مايگى به مداومت و استمرار بينجامد.
اين سست‌گوئى و کم‌مايگى بلائى بود که از سدهٔ نهم دامنگير ادب فارسى شد و هيچ تازگى نداشت، اما انگيزه‌هاى تازه بر آنچه پيش از آن بود افزوده شد، و چون اين وضع در دوره‌اى طولانى‌تر و در سرزمين‌هائى پهناورتر جريان داشت طبعاً پيامدهاى آن آشکارتر از پيش بود. در اين‌باره به ذکر شاهدهاى زيرين، بى‌رعايت نظم تاريخى، بسنده مى‌شود:

ثنائى:
باشد هميشه يار درون دلم مدام
آن زهره‌ام کجاست که بينم به سوى دل


- بينش کشميرى:
بس که گلش دست ستم خورده شد
شيفته چون خاطر پژمرده شد


- سقّاى ماوراءالنهرى:
اساس پارسائى را شکستم تا چه پيش آيد
سر بازار رسوائى نشستم تا چه پيش آيد


- ناصرعلى سهرندى:
گلندامى که مى‌جوشد نزاکت از گريبانش
به‌دست خويش بندم برگ گل گيرم چو دامانش


- بيدل:
نزاکت‌هاست در آغوش ميناخانهٔ حيرت
مژه بر هم مزن تا نشکنى رنگ تماشا را

==================
حسرت دميده‌ام گل داغم بهانه‌ايست
طاوس جلوه‌زار تو آئينه خانه‌ايست
     
  
مرد

 
تغيير زبان آذرى:

تأثير زبان ترکى در پارسى و در لهجه‌هاى محلى باقى نماند، بلکه تمادى غلبهٔ ترکان بر ايران اندک اندک کار را به تغيير زبان در برخى از ناحيت‌هاى ايران خاصه در آذربايجان کشانيد چنانکه در اين دوره لهجهٔ آذرى که از لهجه‌هاى قديم ايرانى است در آن سامان از ميان رفت و جز در برخى از ناحيت‌ها باقى نماند.
تغيير زبان آذرى به ترکى در آذربايجان از آخرهاى سدهٔ يازدهم صورت پذيرفت ولى نبايد اين تغيير را دفعى پنداشت بلکه امرى تدريجى بود.
مبداء اين تغيير را بايد نهضت قزلباشان در آذربايجان دانست که از قبايل متعدد ترک بوده‌اند که هر يک به شعبه‌ها و به اصطلاح آن زمان به 'اويماقات' منقسم مى‌گرديده است. زبانشان ترکى و رسم و راهشان ايلى بود و چون در همه کارها مانند للگى شاهزادگان، ادارهٔ کارهاى لشکرى و کشورى، حکومت بر شهرها و ديارها، مستقيم يا غيرمستقيم دخالت داشتند، طبعاً در اهل زمانهٔ خود از درباريان و خاندان‌هاى سلطنتى گرفته تا مردم عادى مؤثر بودند، در رابطهٔ خود با ديگران و ديگران با آنان زبان ترکى را به‌کار مى‌بردند و گذشته از اين خاندان‌هايشان که در اردبيل و تبريز و ديگر شهرهاى آذربايجان استقرار يافته بودند کانون‌هائى دائمى براى نشر زبان ترکى بوده‌اند.
اين انگيزه‌ها سبب گرديد که زبان ترکى به‌تدريج از آغاز چيرگى شاه اسمعيل و قزلباشان بر آذربايجان بسيار زيادتر از آنچه از دوره‌هاى مقدم بر آنان انتظار مى‌رفت، در زبان مردم آن ديار اثر کند و با يک حرکت تدريجى در آن رخنه نمايد، تمام عنصرهاى مطلوب از بنياد لغوى آن را نگاه دارد و صورت ظاهر و هيئت خارجى آن را به‌گونه‌اى درآورد که وسيله‌اى براى ارتباط ذهنى جانبين گردد.
زبانى که از اين آميزش پديد آمد همان است که آن را ترکى آذربايجانى مى‌ناميم و آن نوعى يا لهجه‌اى از ترکى است که بنياد لغوى آن در حقيقت همان آذرى پيشين و فارسى و عربى دخيل در فارسى به‌ اضافهٔ مقدار نسبتاً کم‌ترى از واژه‌هاى ترکى است ولى چيرگى اساسى و بنيادى فرنهادهاى دستورى و لسانى ترکى (فعل‌، پيشوندها و جز‌ آنها) هيئت ظاهرى ترکى بدان داده است. گويا محيط آغازى اين حرکت تدريجى اردبيل و تبريز بوده و بعد از آن شهرهاى ديگر آذربايجان در اين راه گام نهادند و سرانجام ترکى‌زبان اغلب اهل آن ديار گرديد.
با اين حال هنوز در بعضى از جاى‌هاى آذربايجان همان زبان آذرى کهن باقى مانده است که قرابت بسيار با لهجه‌هاى مرکزى ايران دارد مانند لهجهٔ هرزن ديلى که در محال هرزن رايج است و لهجه‌هاى متداول در محال حسنو در قراجه داغ و بعضى از ديه‌هاى هرو آباد و خلخال و جز آنها.
     
  
مرد

 
نثر فارسى از نخستين سال‌هاى سدهٔ دهم تا ميانهٔ سدهٔ دوازدهم هجرى:

نثر فارسى اين دوره براى نگاشتن مطلب‌ها و موضوع‌هاى ديگرى نيز به‌کار برده شده است. از جملهٔ آنها کتاب‌هائى هستند که کم و بيش در موضوع‌‌هاى مربوط به شريعت و حکمت و کلام و تصوف و عرفان؛ و مبحث‌هاى علمى (مانند رياضيات و هيئت و نجوم و پزشکى و داروشناسى)، و دانش‌هاى ادبى و بلاغى (مانند فرهنگ‌نويسى و معما و عروض و قافيه و دستور زبان) نوشته شده است، و طبعاً هنگام بحث دربارهٔ انواع نثر در اين عهد بايد همهٔ آنها را در نظر داشت.

اثرهاى مذهبى
تاريخ وزيران و اميران و دولتمردان
تاريخ‌نويسى
تذکره‌هاى فارسى
تراجم احوال صوفيان
ترسل
جستارهاى اخلاقى
سرگذشت حکيمان و عالمان
قصه‌ها و داستان‌ها
کتاب‌هاى قصص و حکايات
موضوع‌هاى علمى
نثر صوفيانه و عارفانه
نثرهاى ادبى
     
  
صفحه  صفحه 19 از 23:  « پیشین  1  ...  18  19  20  21  22  23  پسین » 
شعر و ادبیات

تاریخ ادبیات ایران از ساسانیان تا کنون

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA