انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 3 از 23:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  20  21  22  23  پسین »

تاریخ ادبیات ایران از ساسانیان تا کنون


مرد

 
نويسندگان اين دوره:

در رأس نويسندگان اين عهد ابن‌العميد ابوالفضل محمدبن حسين قرار دارد. وى از مردم قم بود و ولادت و نشأتش در آنجا اتفاق افتاد و همانجا نزديکى از ادباء بزرگ به‌نام ابوعلى احمدبن اسمعيل بن عبدالله قمى معروف به ابن‌سمکه از حکما و ادبا و مترسلين عهد خود تلمذ کرد و مانند استاد خود مذهب اهل عدل و توحيد (اعتزال) را پذيرفت و به‌همين سبب خلاف صاحب‌بن عباد به حکمت علاقهٔ تام داشت و ادب او ممزوج به علوم عقليه بود و به‌همين جهت منادمان و مجالسان او هم اکثر از اين طبقه بوده‌اند مانند ابومحمد هندو و ابوعلى مسکويه و ابن‌سمکه. پدر ابن‌العميد يعنى ابوعبدالله حسين معروف به 'کله' دبير ماکان کاکى بود و بعد از کشته شدن ماکان به اسارت به خراسان رفت و در آنجا به‌عهد سلطنت نوح‌بن نصر صاحب ديوان رسائل شد و به عميد معروف گرديد و به اين جهت ابوالفضل را ابن‌العميد گفته‌اند. ابن‌العميد بعد از پدر در خدمت رکن‌الدوله حسن وارد شد و به وزارت او رسيد و تا پايان حيات خود يعنى سال ۳۶۰ در وزارت آل‌بويه برقرار بود. اهميت ابن‌العميد بيشتر در آن است که صنايع لفظى را با معانى دقيق گرد آورد و در بلاغت به درجه‌اى رسيد که او را تالى عبدالحميد آوردند و گفتند 'بَدئت الکتابة بعبدالحميد و ختمت بابن العميد' .
شاگرد ابن‌العميد صاحب کافى ابوالقاسم اسمعيل‌بن عباد از اهل طالقان بود. ابتدا نزد ابن‌فارس تلمذ مى‌کرد و سپس به‌خدمت ابن‌العميد درآمد و بعد از فوت او و برکنار شدن ابوالفتح پسر ابن‌العميد، به وزارت مؤيدالدوله رسيد و هم‌چنان در مقام خود باقى بود تا در سال ۳۸۵ درگذشت. صاحب علاوه بر تدبير و کارداني، در علوم لسانى و ادب و کلام سرآمد عصر بود و شاعران و نويسندگان را راتبهٔ منظم و صلات و جوايز فراوان مى‌بخشيد. پيش از اين توجه صاحب را به علوم ادبى بيان داشته و گفته‌ايم که از تأليفاتى در اين باب داشت که اهم آنها کتاب‌المحيط در علم لغت است. روش انشاء صاحب در کتب و رسائل او متوجه به ايراد صنايع لفظى بود. صاحب در استعمال سجع به‌حدى زياده‌روى مى‌کرد که از اين بابت مورد ايراد معاصران خود قرار گرفت و اين توجه شديد به صنايع مخصوصاً در رسائل او به‌خوبى ديده مى‌شود. رسائل صاحب در انواع مختلف سلطانى و اخوانى است و مجموعهٔ بزرگى از همهٔ آنها در دست است که اخيراً به‌طبع رسيده است.
يکى از بزرگترين نويسندگان اين عهد که از علماى معروف ادب محسوب مى‌شود ابوبکر محمدبن عباس خوارزمى (م ۳۸۳) است که اصلش از خوارزم و مادرش از طبرستان يعنى خواهر محمدبن جرير طبرى بوده است. وى در حفظ اشعار و ايام و اخبار عرب و در لغت و نحو و شعر و ادب عربى وحيد عصر خود بوده است.
رسائل خوارزمى به داشتن محسنات بديعى ممتاز و در همان حال سلاست و روانى خاص از آن مشهود است، و از اين جهت بين اسلوب او و اسلوب نويسندگان عربى در قرن سوم شباهت و قرابتى وجود دارد و اين معنى از مجموعهٔ رسائل خوارزمى به‌خوبى مشهود است.
معاصر خوارزمى احمدبن حسين همدانى معروف به بديع‌الزمان همدانى (م ۳۹۸ هـ) نثرنويس توانا و مشهور به زبان عربى است. وى علوم ادبى را در همدان نزد ابن‌فارس رازى فرا گرفت و بعد از آن به خدمت صاحب‌بن عباد رسيد و از او نيز در علوم ادبى عرب استفاده کرد. اهميت بديع‌الزمان در آن است که چه در رسائل و چه در مقامات خود صنعت را به‌حد کمال رسانيد و مخصوصاً مقامه‌نويسى را که ابن‌دُريد آغاز کرده بود رونق و کمالى داد و اکنون رسائل و مقامات او هر دو در دست است و به طبع رسيده.
     
  
مرد

 
نويسندگان اين دوره(ادامه)

شمس‌المعالى قابوس‌بن وشمگير بن زيار ديلمى پادشاه مشهور زيارى (م ۴۰۳ هـ) از نويسندگان بزرگ اين عهد است که رسائلى از او به‌عربى و اشعارى به تازى و پارسى باقى مانده است. مجموعهٔ رسائل او را ابوالحسن على‌بن محمد يزدادى گرد آورده و به 'کمال‌البلاغة' موسوم داشته است و آن اکنون در دست است و به چاپ رسيده. از اشعار پارسى او اين ابيات در لباب‌الالباب عوفى آمده است:

کار جهان سراسر آزست يا نياز
من پيش دل نيارم آزو نياز را

من بيست چيز را زجهان برگزيده‌ام
تا هم بدان گذارم عمر دراز را

شعر و سرود و رود و مى خوشگوار را
شطرنج و نرد و صيدگه و يوز و باز را

ميدان و گوى و بارگه و رزم و بزم را
اسپ و سلاح وجود و دعا و نماز را

شش چيز در آن زلف تو دارد معدن
پيچ و گره و بند و خم و تاب و شکن

شش چيز دگر نگر وطنشان دل من
عشق و غم و درد و گرم و تيمار و حزن

گل شاه نشاط آمد و مى مير طرب
زآن روى بدين دو مى‌کنم عيش طلب

خواهى که در اين بدانى اى ماه سبب
گل رنگ رخت دارد و مى طعم دو لب

ابونصر محمدبن عبدالجبار عتبى (م ۴۲۷) از اهل رى و از کبار مترسلان ايران در قرن چهارم و آغاز قرن پنجم است که ديرگاهى در خراسان در دستگاه ابوعلى سيمجور و ناصرالدين سبکتکين به‌سر مى‌برد و چندى هم سمت نيابت شمس‌المعالى قابوس را در خراسان داشته و مدتى در نيشابور نزد امير نصربن ناصرالدين سبکتکين سپهسالار خراسان از قبل سلطان محمود به‌سر مى‌برده است. کتاب مشهور او تاريخ يمينى است که در شرح سلطنت سبکتکين و سلطان محمود تا سال ۴۲۱ نوشته شده و به‌نام يمين‌الدوله محمود به تاريخ يمينى موسوم گرديده است. عتبى بسيارى از حوادث اواخر عهد سامانى را به‌مناسبت در کتاب خود آورده و آن اطلاعات نيز بسيار سودمند و مفيد است. اين کتاب را ابوشرف ناصح‌بن ظفر جرفادقانى (گلپايگاني) در آغاز قرن هفتم به نثر مصنوع پارسى ترجمه کرده است.
ديگر از نويسندگان اين عهد ابومنصور عبدالملک بن محمد ثعالبى نيشابورى (م ۴۲۹) اديب و نويسنده و مورخ بزرگ ايران در قرن چهارم و آغاز قرن پنجم است که در هر دو روش نثر مصنوع و مرسل استاد بوده است. از آثار مشهور او کتاب يتيمةالدهر در شرح احوال شعراى بزرگ عهد مؤلف از شام تا ماوراءالنهر است که هم از حيث انشاء بليغ و هم از باب اشتمال بر احوال و اشعار بسيارى از شعراى آن عصر خاصه شعراى تازى‌گوى ايران، که غالباً از وزراء و رجال بزرگ عهد بوده‌اند، اهميت بسيار دارد. ثعالبى کتاب يتيمةالدهر را به‌وسيلهٔ ذيلى به‌نام تتمةاليتيمة تکميل کرده و اين هر دو کتاب طبع شده است. ديگر از کتب او کتاب‌الاعجاز والايجاز، خاص‌الخاص، ثمارالقلوب فى‌المضاف والمنسوب، نثرالنظم، کتاب‌التمثيل و المحاضرة و چند اثر ديگر، و مهمتر از همه کتاب 'غرر اخبار ملوک‌الفرس و سيرهم' در تاريخ ايران قديم است که ثعالبى در تأليف آن مخصوصاً از کتاب شاهنامهٔ ابومنصورى استفادهٔ بسيار کرده است. اين کتاب را ثعالبى به‌ اسم نصربن ناصرالدين سبکتکين درآورده و بنابراين محققاً پيش از سال ۴۱۲ يعنى سال فوت آن اميرزاده به تأليف آن توفيق يافته است.
در زمرهٔ نويسندگان معروف اين عهد ذکر نام ابوحيان التوحيدي، على‌بن محمدبن العباس اديب و فيلسوف و معتزلى مشهور قرن چهارم (م ۴۰۰) لازم است. وى از جملهٔ دانشمندان بزرگ اين عصر است و در حسن تنظيم مطالب و سهولت انشاء چندان مهارت داشته است که او را 'جاحظ ثاني' لقب داده‌اند. ابوحيان علوم ادبى را در خدمت ابوسعيد سيرافى آموخت و چندى هم در محضر ابوسليمان سجستانى با گروهى از دانشمندان و حکماى عهد خود معاشرت داشته و مدتى نيز درک خدمت ابن‌العميد ابن‌عباد و ابن‌سعدان را کرده و با ابوعلى مسکويه فيلسوف و نويسندهٔ بزرگ رابطه داشته است. از آثار مهم او آنچه در دست داريم کتاب‌الامتاع و المؤانسة، کتاب‌الهوامل والشوامل، کتاب‌المقابسات، کتاب‌البصائر، رسالة فى‌الصداقة است.
ابوالفرج على‌بن الحسين الاصفهانى (۲۸۴-۳۵۶) نويسنده و اديب بزرگ قرن چهارم از مؤلفان عهد بوئى و از کسانى است که هيچگاه اهميت خود را در تاريخ تمدن اسلامى از دست نداده‌اند. وى در ادب شاگرد ابن‌دُرَيد و ابن‌الانبارى (م ۳۲۸) و محمدبن جرير طبرى بوده و اثر مشهور آن کتاب‌الاغانى است که رجال قرن چهارم مانند صاحب‌بن عباد و عضدالدولهٔ ديلمى به آن توجه بسيار داشتند و گفته‌اند عضدالدوله اين کتاب را از خود در سفر و حضر دور نمى‌داشت. ابوالفرج غير از اغانى کتب ديگرى مانند 'مقاتل‌الطالبين' و 'الاماءالشواعر' و 'الديارات' تأليف کرد.
در اينجا ذکر يک نويسندهٔ بزرگ بغدادى را هم از باب اهميت فراوانى که دارد لازم مى‌دانيم و او محمدبن اسحاق‌النديم الوراق معروف به ابن‌النديم (م ۳۷۸) است که کتاب مشهورش الفهرست در نوع خود اولين و مهمترين کتاب در تمدن اسلامى و در دنياى قديم است. در اين کتاب ابن‌النديم راجع به جميع علومى که در تمدن اسلامى رايج بود، و علماى معروف آن علوم تا عهد خود، و کتب مشهورى که نوشتند و هم‌چنين راجع به علماى قديم در علوم اوايل، و ناقلين کتب آنان و اصحاب آن علوم در اسلام با تأليفاتشان، و تمام کتبى که از زبان‌هاى مختلف در موضوعات گوناگون به‌عربى ترجمه شده بود، بحث کرده و حتى از تحقيق در اديان و مذاهب معروف عهد خود و کتب مشهور آنها و ترجمه‌هائى که از آنها شده بود، نيز غافل نمانده و بدين طريق يکى از بهترين کتب دورهٔ بلوغ تمدن اسلامى را به‌وجود آورده است.
ابوهلال العسکرى (م ۳۹۵) منسوب به شهر 'عسکر مکرم' از بلاد خوزستان از ادبا و نويسندگان و مؤلفان ادبى بزرگ اين دوره است و از جملهٔ آثار او کتاب‌الصناعتين و ديوان‌المعانى و جمهرةالامثال و التفضيل بين بلاغةالعرب والعجم است.

از کبار مورخان که تجاوز از دورهٔ حيات او نبايد سبب فوت نامش از شمار بزرگان اين عهد گردد حمزةبن‌الحسن الاصفهانى (ولادت در حدود سال ۲۷۰ و وفات در حوالى سال‌هاى ۳۵۰ الى ۳۶۰) مؤلف کتاب مشهور تاريخ سنى ملوک‌الارض و الانبياء و کتاب‌التصحيف و کتاب کبارالبشر و کتاب‌الامثال است که همه را در دست داريم. کتاب سنى ملوک‌الارض و الانبياء از حيث اشتمال بر اطلاعات کثير راجع به ايران داراى اهميت فراوان است و هميت کتاب است که در تأليف کتاب مجمل‌التواريخ والقصص اساس کار قرار گرفته است.
از مورخ و فيلسوف و دانشمند بزرگ اين عهد ابوعلى مسکويه و کتاب تجارب‌الامم او با ساير تأليفاتش پيش از اين ياد کرده‌ايم و تکرار نام او در اينجا تنها براى تذکار اهميتش در عالم نويسندگى است.
     
  ویرایش شده توسط: shakaat   
مرد

 
shakat
قربونت
     
  
مرد

 
بررسی شعر پارسی در قرن چهارم و نیمه اول قرن پنجم:

۱. قرن چهارم و نيمهٔ اول قرن پنجم، يعنى عهدى که دربارهٔ آن بحث مى‌کنيم، به‌وجود شاعران بزرگ و به رواج اشعار گوناگون آراسته است. فزونى عدد شاعران يکى از خصائص عمدهٔ اين عهد است. عدهٔ گويندگانى که نامشان به‌ما رسيده و در سفينه‌ها و تذکره‌ها و لغتنامه‌ها و کتب ادب اين عهد يا عهد قريب به آن ثبت شده ببسيار است، با آنکه محيط شعر فارسى درى تقريباً از حدود مشرق ايران تجاوز نمى‌کرده است و هنوز در سراسر ايران مانند قرن ششم گويندگانى ظهور نکرده بودند.
۲. مهارت گويندگان و قدرت آنان در تلفيق کلام و بيان مضامين و افکار بديع و فصاحت خود از مسائل بسيار مهم و قابل توجه درين عهد است چنانکه شاعران اين دوره همواره سرمشق سخنوران دوران‌هاى آينده بوده‌اند. علت بزرگ اين امر را علاوه بر آمادگى محيط براى ظهور افکار بديع و روشن، بايد طبيعى بودن زبان براى گويندگان بدانيم، يعنى شاعران اين عهد براى آموختن زبان درى و آگاهى از رموز آن به تحصيل و ممارست بسيار کمتر نياز داشتند، خلاف سخنوران قرن ششم در عراق و آذربايجان و ديگر نواحى ايران که براى کسب اطلاع از دقايق زبان پارسى درى محتاج مطالعهٔ ممتد در ديوان‌هاى شاعران خراسان و ماوراءالنهر بوده‌اند.
۳. کثرت شعر درين عهد از مسائل قابل توجه است. ابياتى که به رودکى نسبت داده‌اند بسيار است و 'به صد دفتر برمى‌آمد' و عدد اشعار فردوسى شصت‌هزار بود و براى ديگر شاعران اين عهد هم اشعار کثير در تذکره‌ها ياد شده است که از آن‌جمله مقدارى به‌عنوان استشهاد در کتب مختلف نقل شده و برخى هم با اشعار گويندگان ديگر درآميخته و مقدار فراوانى از ميان رفته است.
۴. از خصائص عمدهٔ شعر پارسى‌درى درين عهد سادگى و روانى کلام و فکر در آنست. مطلب مهم در اين اشعار آن است که فکر گوينده در آنها به‌سهولت و بدون دست‌آويختن به مضامين باريک، خيلى طبيعى و بدون تکلف، بيان شده است، از تعقيد و ابهام و خيالات باريک دور از ذهن در آنها کمتر اثرى ديده مى‌شود. کمترين آشنائى با لهجهٔ کهنهٔ قرن چهارم و آغاز قرن پنجم ما را در فهم زيبائى و فصاحت معجزه‌آساى اشعار آن عهد ياورى مى‌کند و براى دريافتن هيچ بيتى و سخنى از گويندگان آن زمان به تأويل و توجيه و تفسير حاجت نداريم.
۵. تحول اوزان شعرى و تکامل آنها در اشعار فارسى اوايل قرن چهارم نسبت به قرن سوم آشکار است و اين سير تکاملى را در اشعار تمام قرن چهارم و آغاز قرن پنجم مشاهده مى‌کنيم. بر اثر اين سير تکاملى گنجانيدن الفاظ در بحور سهل‌تر گشت و اوزان روانتر و مطبوع‌تر شد. پيدا است که هنوز اوزانى در زبان فارسى متداول بود که مى‌بايست در دوران‌هاى آينده ترک شود و اين خود نتيجهٔ مستقيم تحول اوزان موسيقى و نيز ثمرهٔ تحول تدريجى زبان فارسى در قرون بعد بوده است که امرى است بسيار طبيعي. علاوه بر اين رواياتى داريم که نشان مى‌دهند بسيارى از اشعار در اين دوران همراه با الحان موسيقى خوانده مى‌شد و پيدا است که در چنين حال خواندن ابيات به‌هر وزن خواه سهل و خواه صعب اشکالى نداشت و حال آنکه خواندن همان ابيات، خالى از لحن خاص آن، صورتى نامطبوع بدان‌ها مى‌دهد.
۶. تازه بودن مضامين و افکار شعرى هم يکى از خصائص شعر در اين دوران است زيرا شاعران با موضوعات تازه‌اى سروکار داشته‌آند که پيش از آن ساخته نشده بود حتى آنچه از ادب عربى اقتباس مى‌شده و بر ذوق پارسى‌گويان انطباق مى‌يافته است. پيدا است که در چنين حالى گوينده ناگزير بود به‌جاى تقليد و متابعت از پيشينيان به ابتکار دست زند. اثر روحى اين وضع تقويت نيروى ابتکار در شاعر و مهيا کردن او است براى ورود در موارد و مضايق گوناگون و خروج از آنها بى‌آنکه دچار ضعف و خطا گردد. آوردن ترکيبات تازه، استعارات نو و دلپذير، انواع تشبيهات اعم از محسوس و معقول و خيالى و وهمى و مفرد و مرکب، مهارت در انواع اوصاف از خصائص شعر اين عهد است.
۷. از خصوصيات شعر اين دوره يکى انعکاس صريح احوال اجتماعى و زندگانى شاعران و وضع دربارها و جريانات نظامى و سياسى در آن است. علت اساسى اين امر خيالى و اوهام و خيالات است بدين معنى که بيان لشکرکشى‌هاى سلاطين و سخن از زندگى خصوصى شعراء و افراد و ورود به مسائل مختلف حياتى بيشتر طرف توجه قرار مى‌گرفته است تا پيچيدن به اوهام و خيالات باريک مگر در اشعار غنائى و غزلي.
۸. در پايان اين عهد شعرا به استخراج معانى دقيق و آوردن ترکيبات تازه و مضامين مبتکر و تشبيهات نادر توجه خاص کردند و به‌همين سبب است که در سب شعر آنان نسبت به سبک اوائل عهد سامانى تغييراتى حاصل شد و حتى در نزد دسته‌اى از شعرا مانند عنصرى استفاده از افکار علمى براى ايجاد مضامين علمى هم معمول گرديد.
۹. زندگانى مرفه غالب گويندگان اين عصر و معاشرت با امراء و وزراء و رجال ثروتمند و خوشگذرانى‌هاى آنان در مجالس پرشکوه وسيلهٔ بزرگى شده است براى آنکه در شعر اين عهد همواره صحبت از کامرانى‌ها و عيش‌ها و عشرت‌ها شود و کمتر از ناکامى و نامرادى و يأس و بدبينى و انزوا و انقطاع از خلق و نظاير اين مسائل در آن سخن رود. از اينجا است که خواننده با خواندن اشعار اين عهد از حالتى مقرون به نشاط بيشتر بهره مى‌برد تا از يک رخوت و خلسه که نتيجهٔ خواندن اشعار خيال‌انگيز يا غم‌آور است و حتى در مواردى که سخن از بى‌وفائى جهان و نامرادى آدميان رود نيز شاعران نتايج مثبت از سخنان خود مى‌گيرند.
     
  
مرد

 
انواع شعر پارسى و موضوعات آن در قرن چهارم و ابتدای قرن پنجم

شاعران قرن چهارم و نيمه قرن پنجم در انواع مختلف ظاهرى شعر از مثنوى و قصيده و غزل و مسمط و ترجيع‌بند و رباعى و دوبيتى و قطعه و غيره طبع‌آزمائى کرده‌اند. بعضى ازين انواع مانند ترجيع‌بند و مسمط را در اواخر اين عهد مى‌بينيم و مبتکر مسمط منوچهرى شاعر پايان اين دوره است. مواد و مطالب اين اشعار هم که ترتيب‌دهندهٔ انواع معنوى شعر اين دوره است، خالى از تنوع نبود چنانکه مدح و وصف و غزل و حماسه و هجو و هزل و داستان و قصه همگى در اشعار اين دوره بود و برخى از آنها به‌ما رسيده و برخى نيز از ميان رفته است.

شعر حماسى
مهمترين دورهٔ شعر حماسى فارسى در قرن چهارم و نيمه قرن پنجم رونق حماسه‌هاى ملى درين دوره به درجه‌اى است که مهمترين آثار حماسى ايران و يکى از بهترين حماسه‌هاى ملى عالم يعنى شاهنامهٔ فردوسى در همين دوران به‌وجود آمده است. در اوايل اين عهد مسعودى مروزى (نخستين ناظم تاريخ داستانى ايران) و در اواسط اين دوره دقيقى و در اواخر آن استاد بزرگ حکيم ابوالقاسم فردوسى سه اثر حماسى خود را پديد آوردند و نظم داستان‌هاى منثور قهرمانى و ملى را متداول کردند و بعد از آنان در عصر سلجوقى چندين داستان حماسى ديگر به تقليد از فردوسى و در دنبال کار او به‌نظم درآمد.

اشعار غنائى
غزل و اشعار غنائى در قرن ۴ و نيمه قرن ۵ دنباله‌اى است از آنچه در اواخر قرن سوم و اوايل قرن چهارم مى‌بينيم. در آغاز اين قرن دو غزلسراى مشهور بودند که شاعران بعد آنان را به استادى در اين نوع شعر ستوده‌اند، از آن دو يکى رودکى و ديگر شهيد است. قدرت رودکى در غزل به درجه‌اى بود که عنصرى با همهٔ دقت خيال غزل‌هاى او را ستوده و خود را از آوردن مضامين دقيق آنها عاجز دانسته و گفته است:
غزل رودکى‌وار نيکو بود
غزل‌هاى من رودکى‌وار نيست

اگرچه بکوشم به باريک و هم
بدين پرده اندر مرا بار نيست

لطف سخن شهيد و رقت احساسات او و دل‌انگيزى غزلهايش به‌حدى بود که فرخى سيستانى با همه شيرين‌بيانى آنها را مثل خوبى و دلاويزى شمرده و معشوق دلاراى خود را بدين‌گونه وصيف کرده است:
از دلارامى و نغزى چون غزل‌هاى شهيد
وز دلاويزى و خوبى چون ترانهٔ بوطلب

تغزل‌هائى که در آغاز قصايد اين عهد ديده مى‌شود نوعى از اشعار غنائى دلپذير است که مخصوصاً از اواسط عهد سامانى به‌بعد رايج بود. اولين شاعرى که توانست از عهدهٔ سرودن تغزلات شيرين در آغاز قصايد به‌خوبى برآيد و در ايجاد ارتباط ميان تغزل و مدح مهارت و قدرت نشان دهد دقيقى است و چند غزلى هم که از او به‌دست آمده لطف خاص دارد. تغزلات قصيده‌سرايان ميدان وسيعى براى وصف معاشقات شعرا با معشوقگان خود ايجاد کرده و هريک از گويندگان در اين ميدان به‌نحوى جلوه‌گر شده‌اند و مبالغه نيست اگر بگوئيم عالى‌ترين و مطبوع‌ترين تغزل‌هاى اين عهد را در قصايد فرخى سيستانى مى‌بينيم زيرا او رانى کلام و سادگى فکر و صراحت گفتار خود را با احساسات رقيق طورى آميخته و با چنان ملاحت سخن گفته است که هر خواننده را در هر عصر و زمان که باشد مجذوب مى‌کند و به او لذت مى‌بخشد.
در اواخر قرن ۴ و نيمه قرن ۵ چند شاعر غزلسراى خوب مانند عنصرى و فرخى داريم. در آثار ديگر شاعران قرن چهارم و پنجم نيز ابيات غنائى بسيار مى‌بينيم اعم از آنکه از نوع غزل و تغزل باشد يا هر نوع کلام ديگرى که بيان از عواطف و احساسات گوينده کند.

شعر مدحى
شعر مدحى يا مديحه‌سرائى از آغاز ادب فارسى به پيروى از شعر عربى معمول بود. در تمام قرن ۴ و نيمه قرن ۵ شعراى بزرگ دربارى به مدح پادشاهان و رجال دربارى آنان سرگرم بودند. معمولاً هر شاعر مداح وظيفه و راتبه‌ئى داشت و در برابر آن موظف بود پادشاه را در اعياد و ايام رسمى و فتوحات و غيره مدح و تهنيت گويد و پيدا است که با هر مدحى ممکن بود صلات جديد نيز دريافت دارد. صلات وزراء و امراء بزرگ هم عوايد تازه‌اى براى شاعران ترتيب مى‌داد. شاهان سامانى و بعد از آنان سلاطين غزنوى با تمول سرشار خود انعام جزيل و صلات گران به مداحان خود مى‌دادند و از ميان آنان خصوصاً محمود غزنوى از ثروت بى‌کرانى که گرد آورده بود صله‌هاى بى‌سابقه به شاعران مى‌بخشيد. اين نکته هم شايان توجه است که يکى از علل بخشيدن مال فراوان در برابر مدايح شعرا علاقه‌اى بود که شاهان به بقاى نام و کسب شهرت و اهميت در ميان مردم داشتند و در حقيقت از مداحان به‌عنوان وسايلى براى تبليغ بهره برمى‌داشتند. نخستين کسى که ساختن قصايد کامل مدحى را با تشبيب و مدح و دعا معمول کرد رودکى است و ديگران در اين باب همه تابع او شمرده مى‌شوند و او همچنان که در بسيارى از ابواب شعر پيشواى گويندگان قديم بود در اين فن هم راهنماى آنان شمرده شده است.

شعر اندرزى و حکمى
نوع شعر اندرزى و حکمى هم از انواعى است که در قرن ۴ و نيمه قرن ۵ شروع شده و در دوران سلجوقيان تکامل يافته است. آوردن مواعظ و نصايح در اشعار پارسى از اوايل قرن چهارم معمول گرديده بود و گويندگان شروع به سرودن قطعات کوچک و کوتاهى در اين باب کردند ليکن کسى که واقعاً بدين کار همت گماشت و قصايد تمام و کامل در اين موضوع ساخت کسائى مروزى است و روشى که او ايجاد کرد بعد از او طرف تقليد ناصرخسرو قرار گرفت.

قطعات و تشبيهات
بر روى‌هم زندگانى مرفه و خوشگذرانى‌هاى شعراى قرن ۴ و نيمه قرن ۵ بيشتر آنان را به‌‌طرف لهو و آوردن افکار و مضامينى که لازمهٔ آن باشد کشانيده است. از اين روى در اشعار شاعران اين دوره غالباً به قطعات يا تشبيهاتى که نمايندهٔ اين فکر باشد باز مى‌خوريم على‌الخصوص در پاره‌اى از ابيات بازماندهٔ رودکى و در اشعار منجيک و فرخي.

داستان‌سرائى
داستان‌سرائى و قصه‌پردازى و آوردن حکايات و امثال هم در اشعار قرن ۴ و نيمه قرن ۵ معمول بوده است. رودکى غير از منظومهٔ کليله و دمنه که نخستين منظومهٔ حکمى اين عهد و در همان حال شامل قصص و داستان‌هاى کوتاه بود، شش منظومهٔ ديگر در وزن‌هاى مختلف داشته و معلوم است که بعضى از آنها حاوى داستان‌هاى عاشقانه بوده است. غير از اين منظومه‌ها داستان‌هاى عاشقانهٔ منظوم ديگرى هم در اين عهد داشته‌ايم که از برخى ابيات پراکنده‌اى و از بعضى تنها نام و نشانى در دست است مانند مثنوى يوسف و زليخاى ابوالمؤيد بلخى و مثنوى آفرين‌نامه از ابوشکور بلخى و مثنوى‌هاى ديگرى از او به بحر هزج مسدس و بحر خفيف، و مثنوى‌هاى 'شادبهر و عين‌الحيوة' و 'سرخ‌بت و خنگ بت' و امثال آنها. از داستان‌هاى منظوم عاشقانهٔ اين عهد که خوشبختانه به‌دست ما رسيده و فعلاً در زمرهٔ قديمى‌ترين آثار از داستان‌هاى منظوم است يکى وامق و عذراى عنصرى است که قسمتى مهمى از آن باقى مانده و ديگر ورقه و گلشاه عيوقى است.
     
  
مرد

 
شاعران بزرگ پارسی گوی در قرن چهارم و نيمهٔ اول قرن پنجم هجرى:

ابوالمؤید بلخی
بوشکور بلخی
دقیقی
رابعهٔ بلخی
رودکی
شهید بلخی
عسجدی
عنصری
غضایری
فرخی سیستانی
فردوسی
کسائی
منجیک
منطقی
منوچهری
     
  
مرد

 
ابوالمؤيد بلخى

ابوالمؤيد بلخى که نام او در شمار نويسندگان قرن چهارم هم خواهيم ديد، از شاعران مشهور آن قرن هم شمرده مى‌شود. اسم وى در عده‌اى از مآخذ قرن چهارم و پنجم و ششم هجرى تکرار شده است. مولدش شهر بلخ بود و با همهٔ شهرتى که داشت از احوال او اطلاع کاملى در دست نيست و همين‌قدر مى‌دانيم که در نيمهٔ اول قرن چهارم زندگى مى‌کرده و مشهور بوده است زيرا نامش در تاريخ بلعمى که مقارن سال ۳۵۲ هـ. تأليف شده است آمده. اثر معروف وى در نثر 'شاهنامهٔ بزرگ مؤيدي' بود که بعد از اين دربارهٔ آن سخن خواهيم گفت و علاوه بر آن آثار منظوم هم داشت و از شاعران بزرگ عهد خود شمرده مى‌شد. وى نخستين کسى است که داستان يوسف و زليخا را به‌نظم پارسى کشيد و غير از آن اشعارى داشت که معدودى از آنها در تذکره‌ها و کتاب‌هاى لغت فارسى من باب استشهاد نقل شده است. از او است:

انگشت راز خون دل من کند خضاب
کفى کز و بلاى تن و جان هر کس است

عناب و سيم اگر نبودمان روا بود
عناب بر سبيکهٔ سيمين او بس است

نبيدى که نشناسى از آفتاب
چو با آفتابش کنى مقترن

چنان تابد از جام گوئى که هست
عقيق يمن در سهيل يمن
     
  
مرد

 
بوشکور بلخى

ابوشکور بلخى بى‌ترديد از شاعران بزرگ و استاد قرن چهارم است و آنچه از او بازمانده نشان از مهارت او در شعر مى‌دهد. با اين حال نام او در هيچ‌يک از مآخذ که از او سخن گفته‌اند نياورده و همه جا به‌ ذکر کنيهٔ او (يعنى ابوشکور، يا: بوشکور) اکتفا کرده‌اند. عصر او محققاً مصادف با اواخر عهد رودکى و اوايل دوران فردوسى است و به‌عبارت ديگر اواخر ايام حيات نخستين و اوايل عمر دومين را درک کرده و اين معنى از مضمون‌هائى که بوشکور از رودکى گرفته و فردوسى از بوشکور اخذ کرده است برمى‌آيد.
از احوال وى در آغاز حيات اطلاعى نداريم و تنها معلوم است که از موطن خود بلخ به بخارا مهاجرت کرده و در آنجا زندگى را به مداحى امرا و رجال مى‌گذرانده است. از آثار او ابيات پراکنده‌اى در دست است که بعضى از آنها بازمانده‌هاى قصايد او است.
اثر مهم وى منظومه‌اى بوده به بحر متقارب مرسوم به 'آفرين‌نامه' که به‌سال ۳۳۶ هـ. به اتمام رسيد و ابياتى که از آن مانده نشان مى‌دهد که گويندهٔ آن به اندرز و بيان حکم و امثال در شعر خود توجهى خاص مى‌کرد و از اين‌روى آفرين‌نامه بيشتر جنبهٔ شعر حکمى داشته است. شعر بوشکور در آفرين‌نامه روان و خالى از صعوبت و اشکال بوده و اشتمال آنها بر نصايح و اندرزهاى حکيمانه بدان جلائى خاص بخشيده است. وى علاوه بر آفرين‌نامه دو مثنوى ديگر نيز داشته که از آنها هم ابيات پراکنده‌اى در دست داريم و غير از اينها بازمانده‌هائى از قصايد و قطعات و رباعى او نيز موجود و همه گواه بر استادى و مهارت او در سخنورى است. اين ابيات از آفرين‌نامهٔ او نقل مى‌شود:

به‌دشمن برت استوارى مباد
که دشمن درختيست تلخ از نهاد

درختى که تلخش بود گوهرا
اگر چرب و شيرين دهى مرو را

همان ميوهٔ تلخت آرد پديد
ازو چرب و شيرين نخواهى مزيد

ز دشمن گر ايدون که يابى شکر
گمان بر که زهرست هرگز مخور

خردمند گويد خرد پادشاست
که بر خاص و بر عام فرمانرواست

خرد را تن آدمى لشکرست
همه شهوت و آرزو چاکرست

جهان را بدانش توان يافتن
بدانش بود رشتن و بافتن

زدن مرد را چوب بر تار خويش
به از بازگشتن ز گفتار خويش

ز دانا شنيدم که پيمان‌شکن
زن جاف جافست، بل کم ز زن

بدان کوش تا زود دانا شوى
چو دانا شدى زود والا شوى

نه داناتر آنکس که والاترست
که والاتر آنکس که داناترست

نبينى بشاهان که بر تختگاه
ز دانندگان باز جويند راه

اگرچه بمانند دير و دراز
بدانا بودشان هميشه نياز

نگهبان گنجى تو از دشمنان
و دانش نگهبان تو جاودان

بدانش شود مرد پرهيزکار
چنين گفت آن بخرد هوشيار

که دانش ز تنگى پناه آورد
چو بيراه گردى براه آورد
     
  
مرد

 
دقيقى

استاد ابومنصور محمد بن احمد دقيقى از فحول شعراء عهد سامانى و دومين شاعرى است که به‌ نظم شاهنامه قيام کرد. سال ولادت وى به تحقيق معلوم نيست، ولى به احتمال اقوى در اواسط نيمه اول از قرن چهارم بوده است. در مولد او نيز اختلاف است. عوفى او را طوسى دانسته و هدايت (در مجمع‌الفصحا) گفته است که بعضى او را بلخى و برخى سمرقندى دانسته‌اند و لطفعلى‌بيک آذر او را در شمار شاعران سمرقند ذکر کرده است. وى آئين زرتشتى داشت ولى بنا بر رسم زمان کنيه و اسم مسلمانى اختيار کرده بود. از اشعار او تعلق وى به کيش‌بهى آشکار است(۱) و او تا پايان حيات بر دين خود باقى بود.

(۱). دقيقى چار خصلت برگزيده است
بگيتى از همه خوبى و زشتى

لب ياقوت‌رنگ و نالهٔ چنگ
مى چون زنگ و کيش زرتشتى


چنانکه از مطالعه در احوال او برمى‌آيد در جوانى به شاعرى پرداخت و هم در جوانى مقتول شد و اين واقعه که به‌دست غلامى اتفاق افتاد(۲) محققاً مربوط بود به پيش از سال ۳۷۰ يا ۳۷۱ هـ. زيرا فردوسى که در اين سال نظم شاهنامه را آغاز کرده بود از کشته شدن دقيقى سخن گفته و از طرفى ديگر مى‌دانيم که او به امر نوح‌بن منصور (سلطنت از ۳۶۵ تا ۳۸۷ هـ.) به‌نظم شاهنامهٔ ابومنصورى پرداخت. پس ناگزير قتل وى بعد از سال ۳۶۵ و پيش از سال ۳۷۰ اتفاق افتاده و به حکم عقل بايد مربوط بوده باشد به وقايع بين سال‌هاى ۳۶۷-۳۶۹ هـ.
(۲). ببينم آخر روزى بکام دل خود را
گهى آيارده خوانم شها گهى خرده... و غيره
يکايک ازو بخت برگشته شد
بدست يکى بنده برکشته شد
(فردوسى)

اهميت دقيقى در اشعار مدحى وى است(۳)، و او از پادشاهان سامانى ابوصالح منصوربن نوح (۳۵۰-۳۶۵ هـ.) و ابوالقاسم نوح‌بن منصور (۳۶۵-۳۸۷ هـ.) و از امراى تابع سامانيان، امير فخرالدوله احمدبن محمدبن محتاج امير چغانيان را مدح گفته و گويا به امراء چغانيان تعلق خاصى داشته و مداح مخصوص دستگاه امارت آنان بوده است و باز از همين خاندان چغانى امير ابوسعد مظفر و امير ابونصر بن ابوعلى را ستوده است.

(۳). ستايندهٔ شهرياران بدى
به‌مدح افسر تاجداران بدى (فردوسى)


از دقيقى قصايد و غزل‌ها و قطعات و ابيات پراکنده‌ئى در کتب تذکره خاصه لباب‌الالباب و مجمع‌الفصحاء و کتب تاريخ و ادب مانند تاريخ بيهقى و ترجمان‌البلاغة و حدائق‌السحر و المعجم، و کتب لغت خصوصاً لغت فرس اسدى، باقى‌مانده و همهٔ آنها دلالت تام بر استادى و مهارت و دقت خيال و لطافت معنى و روانى الفاظ اين شاعر استاد مى‌کند اما اثر جاويد و مهم او گشتاسپنامه(۴) يعنى قسمتى از شاهنامه است در شرح سلطنت گشتاسپ و ظهور زردشت و جنگ مذهبى ميان گشتاسپ و ارجاسپ تورانى.
(۴). اين نام را من از سى و اند سال پيش بر هزار بيت شاهنامه دقيقى نهاده‌ام و اکنوم مى‌بينم که پذيرفته و مشهور شده است.
شروع به‌نظم شاهنامه پس از تأليف شاهنامهٔ ابومنصورى (۳۴۶ هـ.) و اشتهار و رواج آن، در عهد پادشاهى نوح‌بن منصور که جلوس وى در سال ۳۶۵ بوده، و به امر او، صورت گرفت ولى شاعر هنوز هزار بيت آن را بيشتر ناسروده(۵) به‌دست غلامى کشته شد.
(۵). عدد ابيات دقيقى را فردوسى هزار و عوفى بيست هزار و حمدالله مستوفى (در تاريخ گزيده) سه هزار نوشته‌اند.
اين هزار بيت به بيت ذيل آغاز مى‌شود:
چو گشتاسپ را داد لهراسپ تخت فرود آمد از تخت و بربست رخت
و بدين بيت پايان مى‌يابد:

بآواز خسرو نهادند گوش
سپردند او را همه گوش و هوش


و شايد علت انتخاب اين قسمت از تاريخ شاهان ايران براى نظم، اشتمال وقايع آن به ظهور زردشت، پيغامبر مورد اعتقاد دقيقي، و تبرک جستن او به ظهور آئين نياکان وى بوده باشد. مطالب اين هزار بيت جز در بعض موارد منطبق است بر کتاب پهلوى 'آياتکار زريران' که ظاهراً هنگام نگارش داستان گشتاسپ در شاهنامهٔ ابومنصورى از آن استفاده شد.
دقيقى بى‌ترديد يکى از بزرگترين شاعران قرن چهارم است. ورود او در انواع مختلف شعر و قدرتى که در همهٔ ابواب آن نشان داده دليل بارزى است بر فصاحت کلام و روانى سخن و نيروى طبع و قوت بيان و حدت ذهن او. تغزلات بديع و غزل‌هاى لطيف و مدائحد عالى و اوصاف رايع او با معانى باريک و مضامين تازه و دل‌انگيزى که در همهٔ آنها به‌کار برده به شعر او دلاويزى و رونق و جلاء خاص مى‌بخشد. وى مخصوصاً قصايد مدحى را کمال بخشيد و خود هم متوجه مهارت خويش درين باب بوده و گفته است:

مديح تا ببر من رسيد عريان بود
ز فّر و زينت من يافت طيلسان و اِزار


و بعضى از قصايد او چنان مطبوع طباع افتاده بود که پس از وى چندبار مورد استقبال شاعران استاد قرار گرفت و سخنوران بزرگ نام او را در رديف گويندگان توانائى چون فرخى آوردند.
     
  
مرد

 
رابعهٔ بلخى

رابعهٔ قُزداريِ بلخى از شاعران قرن چهارم هجرى است که سخن او در لطافت و اشتمال بر معانى دل‌انگيز و فصاحت و حسن تأثير معروف است. شرح زندگانيش افسانه‌آميز و همراه با خيالات داستان‌سازان است. مى‌گويند که پدرش کعب از امارت‌جويان عرب بود و از بلخ تا سيستان و قندهار کامرانى‌ها داشت ولى نمى‌دانم که چنين امير مقتدرى کى بود! به‌هرحال افسانه‌سرايان گفته‌اند که دختر اين کعب به‌ بنده‌اى بکتاش‌نام، از بندگان برادرش، عشق ورزيد و برادر به بدگمانى و تعصب او را کشت. اين داستان را، گويا مخلوق افسانه‌پردازان است، رضا قليخان هدايت به‌نظم کشيد و نام آن منظومه را 'گلستان ارم' نهاد. صوفيان نيز از داستان‌‌سازى نسبت به اين شاعر لطيف سخن نيکوبيان غافل ننشستند و کوشيدند که عشق مجازى او را عشقى حقيقى جلوه دهند. اما عوفى در لباب‌الالباب سخنى کوتاه دربارهٔ او آورده و گفته است که زنى عاشق‌پيشه و شاهدباز بود و به پارسى و تازى شعر مى‌ساخت و او را به سبب آنکه در شعر خود ترکيب 'مگس‌ روئين' به‌کار برده بود، بدين لقب خواندند. مسلماً علت اشتهار او به عشقبازى و شيوع داستان معروف دربارهٔ او، اشتمال غزل‌هاى لطيف او است به معانى دلپذير عاشقانه و رواج آن در ميان عارف و عامي. از غزل‌هاى او است:

عشق او باز اندر آوردم به بند
کوشش بسيار نامد سودمند

عشق دريائى کرانه ناپديد
کى توان کردن شناد اى هوشمند

عشق را خواهى که تا پايان برى
بس که بپسنديد بايد ناپسند

زشت بايد ديد و انگاريد خوب
زهر بايد خورد و انگاريد قند

توسنى کردم ندانستم همى
کز کشيدن تنگتر گردد کمند

مرا بعشق همى محتمل کنى بحيل
چه حجت آرى پيش خداى عزّوجَل

بعشقت اندر عاصى همى نيارم شد
بدينم اندر طاغى همى شوم بمَثَل

نعيم بى‌تو نخواهم حجيم با تو رواست
که بی تو شکر زهر است و با تو زهر عسل

بر وی نیکو تکیه کن که تا یکچند
بسنبل اندر پنهان کنند نجم زحل

هر آينه نه دروغست آنچه گفت حکيم
فمن تکبّر يوماً فبعد عزّ ذل

ز بس گل که در باغ مأوى گرفت
چمن رنگ ارتنگ مانى گرفت

مگر چشم مجنون به ابر اندرست
که گل رنگ رخسار ليلى گرفت

بمى ماند اندر عقيقين قدح
سرشکى که در لاله مأوى گرفت

سر نرگس تازه از زر و سيم
نشان سر تاج کسرى گرفت

چو رهبان شد اندر لباس کبود
بنفشه مگر دين ترسى گرفت
     
  
صفحه  صفحه 3 از 23:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  20  21  22  23  پسین » 
شعر و ادبیات

تاریخ ادبیات ایران از ساسانیان تا کنون

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA