ارسالها: 8724
#71
Posted: 26 Jul 2011 12:33
انگیزه
به یکبار
درّه ای پُر از پروانه می شود
آغوشم
چنگ می اندازم
شعرهایی کوتاه
در دستان شب
پرپر می زنند
رهایشان می کنم
در ماه
خرده ریز واژه ها
فانوس برمی دارند
به جستجوی تو ...
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#72
Posted: 26 Jul 2011 12:35
تفسیر
زیبایی دیدنی نیست
زیبایی سرودنی ست
چشم می بندم
نامی نیست
نشانی نیست
تنها تویی
با گُلدان هایت
با ترانه هایت
و زمینی که مجمرِ کولیانست
بر گردِ سرت
..................................................................................
شیار
چیزی درونم را
وانمی گذارد
گندمم گویی
گرسنه ی خاک های خیال
فروافتاده
از منقاری سرخ
در شیار این شور ...
به گاهی که
خاموش می اندیشم
به انسان
غریبه نیستم
با هیچ کجای این
جهان
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#73
Posted: 26 Jul 2011 13:24
پایانه
بنویس:
بر سنگی که خاکش خواهد خورد
بر خاکی که بادش خواهد برد:
انسان
واقعیت واپسینِ آغاز است
در پایانه ی راهی
که از رفتن
باز می ایستد
..............................................................
صبوری
سرشاری
از ترانه ی دیدار
خیابان کوچک است
دنیا کوچک است
دلتنگی ات
بزرگ تر از همشهریانست
می دانم.
توقّف کن
چراغ سرِ چهارراه
قرمز است ...
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#74
Posted: 26 Jul 2011 13:25
شیطنت
کودک است شعر
پنجره ام
خیالش را
سنگی می پراند
در من
خرده ریزم را
می روبد
ستاره
.........................................................................
خویشی
جریانی دارم در تو
چون در شیار
بذر
تو مرا
می رویانی
و من ترا
به سبزی
تن می پوشانم
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#75
Posted: 26 Jul 2011 13:29
مرور
زنی
در آستانه ی زایمان عشق
رهایش کنید
رهایش کنید
می ترسم
از او زاده شوم
دوباره ...
.......................................................................................
نازکانه
نمک عشق کجاست؟
زخم
برداشت دل از
بردن نام چاقو.
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#76
Posted: 26 Jul 2011 13:31
کلمات
بوسه کن
محبت را
لب های عشق بزرگ است
بیم آن می رود
کلمات
در پُستخانه ها
پیرتر شوند.
.........................................................................
می خواهمت
عاشق است مه
معشوق است
درّه
دلشوره هایم را می سراید
توکای جوان
بر مازوی پیر
می خواهمت
می خواهمت
چون نرینه ی مِه
درّه های دشوار را ...
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#77
Posted: 26 Jul 2011 13:32
دوباره آن عسلی روزگار
اگر تو آمده بودی بهار می آمد
بهار با همه ی برگ و بار می آمد
گلوی زمزمه تَر می شد از ترانه ی رود
تَرَنُّمی به لبِ جویبار می آمد
سپیده ای که پُر از پلکِ باز پنجره هاست
به صبح آیینه ها بی غبار می آمد
به من که هیچ ... به چشم کبودِ منتظران
سوادِ سایه ی آن تکسوار می آمد
شکوفه بود و شکفتن به بانگ نوشانوش
دوباره آن عسلی روزگار می آمد
زمان به کامِ دلِ سرخوشان میان می بست
زمانه با دل عاشق کنار می آمد
به شادیِ رخِ گُل جامه ی سیاه دگر
کجا به چلچله ی سوگوار می آمد
پیاله وار شب و روزِ تردماغی را
دل شکسته ی ما هم به کارمی آمد
به چادری که زمین از بهانه می گسترد
نبات بارشِ توت از سه تار می آمد
درخت مصرع سبزی بلندبالا بود
به شعرِ قُمریِ صحرا تبار می آمد
هِزار شاخه غزل چون انار گُل می کرد
به هَمسُراییِ شیون هَزار می آمد
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#78
Posted: 26 Jul 2011 13:32
امسال بهارم
امسال بهارم همه پاییز دگر بود
پاییز که خوبست غم انگیز دگر بود
در هیچ دلی سوز مرا خوش ننشاندم
این غمزده را با همه پرهیز دگر بود
گُل بی تو دِماغ چمنی تازه نمی کرد
انگار پسِ پنجره پاییز دگر بود
چون باد من از غنچه دهانی نگذشتم
بی پرده گُلِ بوسه ی تو چیز دگر بود
بزمی نتوانست بگیرد عطش از من
این جام تهی آمده لبریز دگر بود
شورم همه شهناز و عراقم همه عشاق
با باربدم ماتمِ شبدیزِ دگر بود
غم بر سر پا بود و به میدان صبوری
دستم به گریبان گلاویز دگر بود
شمسم همه تنهایی و من رومی اندوه
گیلانِ مصیبت زده تبریز دگر بود
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#79
Posted: 26 Jul 2011 13:33
چونان انارم
بی ابرِچشمم آسمان اشکی ندارد
من پاره پاره می شوم تا او ببارد
صحرای مِه آلود مهتابم که مجنون
بر شانه های بید من سر می گذارد
چونان انارم میوه ی پاییزی غم
دستان دلتنگی دلم را می فشارد
آیینه و من هر دو مأنوسیم لیکن
چشمت مرا حیران تر از او می شمارد
نقشی نمی بندد خیالم جز تو ای عشق
دنیای من رویای شیرینی ندارد
وقتی نگاهم می کنی انگار موجی
این تشنه ماهی را به دریا می سپارد
ای کاش می شد دست خونگرم نوازش
در خاکِ بغضم بذرِ اندوهی نکارد
شیون چنان رنگ فراموشی گرفتم
غم هم اگر بیند مرا خاطر نیارد
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#80
Posted: 26 Jul 2011 13:34
از دم تکرار
هنوز در سفرِ گمشدن دیاری هست
برای گوشه گرفتن کنار یاری هست
چو موجِ خسته اگر پای از رکاب کشی
به قدرِ یک دو سه پهلو زدن کناری هست
همه هوایی کوهم مرا چه می بندید
سزای صحبت دیوانگان دیاری هست
سیاه شد نفس خانه از دمِ تکرار
برای تازه شدن طرف جویباری هست
اگرچه روزنه ای نیست شب پُر از سقف است
پسِ نگاه ستاره امیدواری هست
به بویِ بستن ابریشمی به شاخه ی باد
به روستای ستاره مزارداری هست
به پیش چشم تو با خویش می توان گفتن
ملول کوچه ی آیینه ها غباری هست
چو شعر شیونیان شمع تیره روزانی
بسوز و شکوه مکن این چه روزگاری هست
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***