ارسالها: 8724
#81
Posted: 26 Jul 2011 13:35
همه تن آبی ام
عزیزِ سیب های طالقانم دوستدارم کو
میان کوچه های رشت جاپایِ نگارم کو
بغل پرورده ی آلالِگانِ دُرفَک آغوشم
یکی برفابگون نهری که جوشد از کنارم کو
صبا با های هایم دیلمانی شروه ای دارد
مبارک خوانیِ زرده ملیجه در بهارم کو
همه تن آبی ام می آیم از رویای کوهستان
پُرم از درّه ی آغوش زیتون رودبارم کو
چه مایه عاشقی آموخت سروِهرزویل از من
بهار سبز پوشان عطش را برگ و بارم کو
مگر از باد منجیلم سرشتند اینکه در هردم
دوان از دشت می پرسم دیارم کو دیارم کو
اگر با خاک همدستم به دامان که آویزم
وگر پا در رکاب باد می را نم غبارم کو
عزیزان کشتگان عشق را باید سپاس آورد
یکی مهتابگون شمع چراغی بر مزارم کو
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#82
Posted: 26 Jul 2011 13:38
تو ماه باش
مباش سبزه که در خوابِ تو چرا بکنند
ترا که پوشش سبزی علف صدا بکنند
یله به خاک تو پهلو زنند گلّه ی سیر
به سایه سار خیال تو خوابها بکنند
خدای را مشو از راه همنوایی عشق
که در نیِ نَفَسَت بیدلان هوا بکنند
ترا به گاوچرِ میل هر علفخواری
همین به سایه ی تسلیم خود رضا بکنند
تو اهل ریشه نئی خاک را زمین بگذار
که این تکیده تنان ریشه نابجا بکنند
کدام ریشه چه دشتی تو اهل پروازی
مکن که با تو از این دست ناروا بکنند
گیاه زنده دلی در زمین نمی روید
بیا که سبز ترا در صدای ما بکنند
درآ به چاه من ای ماه ماهِ نخشبی ام
مکن که در شب گودالی ات فنا بکنند
هنوز گمشده ام در غبار دلتنگی
مکن که آینه ام را دوباره ها بکنند
تو ماه باش و بتابان مرا که مهجوران
پلنگ شیردلی در شبت رها بکنند
ببال در نفس بامدادی شیون
مباش سبزه که در خوابِ تو چرا بکنند...
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#83
Posted: 26 Jul 2011 13:39
کافرمسلمان
سجّاده کردم سفره را در سجده بر نان پاره ای
طاعت به جا آورده ام با کفرِ ایمان واره ای
نام آورِ نان آمدم کافرمسلمان آمدم
در گریه پنهان آمدم چون خنده ی بدکاره ای
خیل ولایتخواه من طغیانگرِ گمراهِ من
عیسی ادا رجّاله ای مریم نما پتیاره ای
در اشک توفان تازِ من دریا به قُطر قطره ای
در آهِ گردون گردِ من هفت آسمان سیّاره ای
چندی شررخیز آمدم از شعله لبریز آمدم
آتش برانگیز آمدم از حبسِ سنگِ خاره ای
در محشرِ شیطانی ام شیطان خدای شیطنت
در خلقتم آدم فریب حوّای گندمخواره ای
زانو به زانوی زمان پهلو نشینم با زمین
در من شناور لحظه ها چون بی ثمریخپاره ای
تا در چرای سبزه ها آهو زبان فهمم شود
بازآفریدم واژه را در دفتر جوباره ای
با شبروان سر می کنم در خرقه وار بی سری
از هاله ی آهِ سحر بر سر مرا دستاره ای
در جُلجتای جان من هر دم اناالحق زن درخت
بر نیل گُلبانگم روان نوزادِ بی گهواره ای
از من تواضع چون سپر در یورش سرنیزه نیست
بردار خونم سربدار سرکش تر از فوّاره ای
شیون مبادا دم زنی با همدمان بی دردِ عشق
پندارِ عاشق مردنت از زندگی انگاره ای
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#84
Posted: 26 Jul 2011 13:40
برای بردن تو
شب عروسی تو عشق را کفن کردند
ترا به حجله ی خون سوگوار من کردند
زِ چشمم آینه هایت مگر بیندازند
کتان کهنه ی مهتابی ات به تن کردند
شکوه نغمه ی من رنگ و بوی نوحه گرفت
خجسته قُمری شعرِ مرا زغن کردند
از اینکه خار عَطَشکامی ات نیازارد
به پیشواز تو در هر قدم چمن کردند
چه زود روح بیابان دمیده شد در تو
به سبزه های تو تنجامه ی گَوَن کردند
شبِ محاقِ تو حیرانیِ خدایان را
ستاره ها همه انگشت در دهن کردند
بَدَل به آهِ دِلم لاله های کوه شدند
کنار برکه ی آیینه انجمن کردند
هویّتِ غم خاک تو هرکجایی شد
غریبه ها همه در خانه ات وطن کردند
غزالِ غربتی ام تا غزل غریب شود
برای بردن تو از طلا رسن کردند
تراش داده ی شعر منی که شیون را
به بیستون خیال تو کوهکن کردند
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#85
Posted: 26 Jul 2011 13:41
تنازع
عاشقی نکرده ایم.
من به چشم گاو
سبزه ام
گاو
در نگاه من
کباب
............................................................................................
از دوست داشتن
چگونه دوستش نداشته باشی
هنوزا
گنجشکان خاطره
در آبادی صبح
می مویند
بذری باد آورد
به ناگاه
کشتزارت کرد
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#86
Posted: 26 Jul 2011 13:42
دختر
آیا چه می خواهد خریدن
از این بازار
مردی که خانه را
ترک گفته باشد
سیبی
مچاله آمده
در عفّت خانگی اش
دریغا
دخترم را
از روزنه ها می بویند
مردان پا به سال
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#87
Posted: 26 Jul 2011 13:46
سه تار
تنهایی ملایم است
گنجشک های زخمه
فرا رسیده اند
به ناگهانی اندوه
سایه ای
سینه ام را
بر آتش نهاده است
چادری بگستران
در خلوت خانگی آقتاب
چادری بگستران
توت های آوازش رسیده است
این شاخه
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#88
Posted: 26 Jul 2011 13:47
هرگز
دهانشان خالیست
از واژگان شاداب
به صدایی می میرند
به سکوتی
بر می خیزند
نیلوفر آب های زلالم
پیچان بر پهنای
این گرداب
نه ... نه
از طبل های میان تهی
هیاهویی را
باور نداشته ام
هرگز
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#89
Posted: 26 Jul 2011 13:47
تهی شو
پرواز چیزی نیست
جز تهی شدن
از علایقِ زمینی
تهی شو
تهی شو
بسان سایه
از رنگ های چشم آزار
عشق تابستان است
طپش استوایی دل
وزشِ دریایی اشک
تهی شو
تابستان
زیبایی ات را برهنه می خواهد
دریا نیز.
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#90
Posted: 26 Jul 2011 13:48
جهان وانسان
برکه ایست
جهان
با موجاب های زیبایش
کودکی ست
انسان
با سنگ ریزه هایش
آه ...
تصویرِ چه بسیار گردابی
فراچنگ من است
نمی گذارد این
بی دین
این
زمین ...
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***