ارسالها: 2890
#101
Posted: 11 Dec 2014 18:37
زندگی بار گرانی ست
که بر پشت پریشانی تُوست
کار آسانی نیست
نان درآوردن و غم خوردن و عاشق بودن
پدرم
کمرم از غم سنگین نگاهت خَم باد ....
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود
ارسالها: 24568
#103
Posted: 18 Jul 2015 12:30
نمی شود که بگویم چه روز سختی بود
پدر برای همیشه به آسمان پر زد
دری به پنجره می گفت بی ستون چه کنم ؟
در ورودی خانه ، سیاه بر سر زد
***
سفر برای همیشه عبارت سختی ست
دوباره دیدن تو آرزوی بی ثمر است
برای مادر و خانه ستون شدم اما
ستون خانه برایم هنوزم پدر است
***
چقدر گل بخرم روی خاک بگذارم
تو بر نداری و گل روی خاک جان بدهد
چه مشکل است بگویم که دوستت دارم
جواب حس مرا ، اشک آسمان بدهد
***
دلم برای نصیحتت چقدر لک زده است
دوباره صحبت سیگار را وسط بکشی
و من به فلسفه پاسخ دهم که درگیرم
تو روی فلسفه بافیم ، باز خط بکشی
***
دلم برای سوال و جواب لک زده است
دلم برای تشرهای تو چه بی تاب است
تمام شب به سوال و جواب و رویایی
گذشت و عکس تو خندید که پدر خواب است
***
به روزگار بدم شکل بدتری دادی
به حکم بزرگ شدن ، زخم پشت زخم بخورم !
همیشه خواسته بودم که قبل تو بروم
نه اینکه خاک تو را بی هوا قسم بخورم
***
یتیم معنی اش این شد که خاطرات پدر
همیشه زخم عمیق مرا نمک بزند
مرا کتک نزد ، اما زمانه قسمت کرد
که خاطراتش از این پس مرا کتک بزند
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 22
#104
Posted: 24 Aug 2015 18:26
پدر........
میخواستم متنی شعری چیزی برات بنویسم ولی دستم خالیه
این بین من نیستم که باید شرمنده باشم ...شاید تو هم نه
هرگز نتونستم ببخشم اونی رو که تو رو از من گرفت
از حتی قبل از تولد
نفرین به اون پدر هایی که برای بچه هاشون پدری نکردن
har mojodi ro ke seda nadare dos daram
کسي باور نخواهد کرد
اما من به چشم خويش مي بينم
لبش خندان و دستش گرم
نگاهش شاد
تو پنداري که دارد خاطري از هر چه غم آزاد
اما من به چشم خويش مي بينم
چو شمع تندسوز اشک تا گردن زوالش را
فرو پژمردن باغ خیالش را
ارسالها: 148
#105
Posted: 18 Nov 2015 01:52
پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل
تیشه ای بود که شد باعث ویرانی من
یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند
مرگ ، گرگ تو شد ، ای یوسف کنعانی من
مه گردون ادب بودی و در خاک شدی
خاک ، زندان تو گشت ، ای مه زندانی من
از ندانستن من ، دزد قضا آگه بود
چو تو را برد ، بخندید به نادانی من
آن که در زیر زمین ، داد سر و سامانت
کاش می خورد غم بی سر و سامانی من
به سر خاک تو رفتم ، خط پاکش خواندم
آه از این خط که نوشتند به پیشانی من
رفتی و روز مرا تیره تر از شب کردی
بی تو در ظلمتم ، ای دیده ی نورانی من
بی تو اشک و غم و حسرت همه مهمان منند
قدمی رنجه کن از مهر ، به مهمانی من
صفحه ی روی ز انظار ، نهان می دارم
تا نخوانند بر این صفحه ، پریشانی من
دهر ، بسیار چو من سر به گریبان دیده است
چه تفاوت کندش ، سر به گریبانی من
عضو جمعیت حق گشتی و دیگر نخوری
غم تنهایی و مهجوری و حیرانی من
گل و ریحان کدامین چمنت بنمودند
من که قدر گهر پاک تو می دانستم
ز چه مفقود شدی ، ای گهر کانی من
من که آب تو ز سرچشمه ی دل می دادم
آب و رنگت چه شد ، ای لاله ی نعمانی من
من یکی مرغ غزل خوان تو بودم ، چه فتاد
که دگر گوش نداری به نوا خوانی من
گنج خود خواندیم و رفتی و بگذاشتیم
ای عجب ، بعد تو با کیست نگهبانی من !
(پروین اعتصامی)
ای غریبه باهاش دعوا نکن، سرش داد نزن، باهاش قهر نکن، دوستش داشته باش، اون .....؟
بخاطر تو ، منو فراموش کرد....!!!!!!
ارسالها: 1264
#106
Posted: 3 May 2016 05:07
برای پدرم که با درد و بیماری در ستیز است.
پدرم درد تو را دختر تو داند و بس
راز چشمان تو را دختر تو خواند و بس
بعد مادر که روانش خوش و خرم بادا
در کنار تو فقط دختر تو ماند و بس
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 3119
#107
Posted: 24 Jul 2017 14:07
نمک بر زخم من شیرین تر از خواب سحر گردد.
جگرها خون شود تا یک پسر مثل پدر گردد.
پدر از شوق دل در کودکی دست پسر گیرد
به امیدی که در پیری پسر دست پدر گیرد
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#108
Posted: 24 Jul 2017 14:08
پدری در کودکی از شوق دل دست پسر گیرد
به امیدی که در پیری پسر دست پدر گیرد
مصیبت آن زمان باشد پسر قبل از پدر میرد
که تابوت جوانش را پدر بر دوش خود گیرد
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 133
#109
Posted: 24 Jul 2017 14:18
دخـتــَــر کـه بــاشی
میـدونـی اَوّلــــیـن عِشــق زنـدگیـتــ پـــِدرتـه
دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مُحکــَم تــَریـن پَنــآهگــاه دنیــآ
آغــوش گــَرم پـــِدرتـه
دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مــَردانــه تـَریـن دستــی
کـه مـیتونی تو دستـِـت بگیـــری و
دیگـه اَز هـــیچی نَتــَرسی
دســــتای گَرم وَ مِهـــــرَبون پـــِدرتـه
هَر کـجای دنیـا هم بـــاشی
چه بـاشه چـه نبــاشه
قَویتــریـن فِرشتــه ی نِگهبـــان پـــِدرته
عاشقتم پدرم ای مرد واقعی زندگیم
تاخیر نکن حکم بده حاکم احساس
تا موی من و دست تو و شانه مهیاست
سازی بزن و سوز دل خسته دوا کن