ارسالها: 24568
#61
Posted: 21 Jun 2013 12:48
دختر بابا نوشت:
دارم از بغض خفه میشم
چطور رفتنت رو باور کنم؟؟؟
بابا کاش میومدین و میگفتین
دیگه غصه نخور اینا همش یه خواب بود
بابا حاضر بودم این روزای نبودنت، این جای خالیت
این بغض هرلحظه ام این گریه های بی صدام یه کابوس بودن
یه کابوس وحشتناک اما میومدین و همه رو فیصله میدادین
دل تنگ دخترت نوشت:
بابا این چند روز همش بهانه گیری کردم مثل دختر بچه های
یکی دوساله..بابا من فقط شما رو میخوام خودتونو..
ابا چرا سهم من از دنیای عاشقانه پدر خالی شد؟
یک دنیا حسرت آغوشتون،یه عالمه جای خالی و یک بار
فقط یک بار گفتن باباجونم سلام همراه با پاسخ..
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 2333
#62
Posted: 4 Jul 2013 17:13
بابامرا به خون جگر پروریده
یک عمر بهر من به جهان رنج دیده ای
این درد را چگونه تحمل توان نمود؟
من زنده ام،تو در دل خاک آرمیده ای...
******
حال ما در هجر بابا کمتر از یعقوب نیست....!
او پسر گم کرده بود و ما
پدرگم کرده ایم ....
******
ای مظهر رنج بی نهایت...
ای کوه غــــــرور، تا به غایت...
بر آن همه غیـــــرت تو، احسنت
،تبارک...
ای تکیه گه من ، پدرم
ویرایش شده توسط: paridarya461
ارسالها: 24568
#63
Posted: 10 Jul 2013 23:37
کاش هرگز بزرگ نمی شدم
و نمیفهمیدم
که پدرم به من دروغ می گفت:
هر چیزی را در خاک بکاری روزی سبز خواهد شد
و این لطف خداوند است
حال مدتهاست که
انتظار میکشم
اما نه .....
پدرم
سبز نشد...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 336
#65
Posted: 20 Aug 2013 12:39
پدر، عشق تو مثل لطافت و زیبایی یک روز قشنگ بهاری است.
پدر، یاد تو مثل بیخیالی و راحتی یک روح سبکبال، در گردش یک روز خوش آب و هوای تابستانی است.
پدر، فکر به تو مثل گرمای کنار هیزمی سرخ شده از آتش، در یک روز سرد زمستانی است. پدر، امنیت در تو مثل آغوش گرم مادری پر مهر، برای فرزندی ترسان از دنیای ناشناختههاست.
پدر، کلام تو مثل مشعلی روشن و فروزان، در تاریکی راههای مخوف و پر پیچ و خم زندگی است.
پدر، روح تو مثل آرامش و سکون، بعد از یک جابجایی مکان، از زمانی تا به ابدیت است.
پدر، سپر تو نه مثل، بلکه خود عشق، خود امنیت، خود کلام و خود نجات توست
قبلنا پسره 15 سال میرفت زندان بعد دختره به پاش میموند ......
الان نمیشه بری سرکوچه ماست بخری!!!!!!
ارسالها: 336
#66
Posted: 20 Aug 2013 12:51
ا آمدم تا که بگویم پدرم
امدم تا که ببویم گل رویت پدرم
جرعه ای نوش کنم اب به سویت پدرم
امدم با دل و جان کعبه ی عشقم پدرم
زجه ی عشق زنم شانه به مویت پدرم
امدم هم چو سحر محو تماشا پدرم
غرق گردم به تماشای وضویت پدرم
امدم عقده گشایم بکنم راز ونیازی پدرم
بزنم بوسه ی عشق زیر گلویت پدرم
تا صبا قصه ایثار تو را گفت به صبح
پر زدم تا برسم بر سر کویت پدرم
امدم خود بشناسم که چرا ماندم ز عشق
لایق عشق شوم همدم بویت پدرم
همه وقت گویم و باز هم سخنم این باشد
قبلنا پسره 15 سال میرفت زندان بعد دختره به پاش میموند ......
الان نمیشه بری سرکوچه ماست بخری!!!!!!
ویرایش شده توسط: amirshafiei
ارسالها: 336
#67
Posted: 20 Aug 2013 12:56
پدرم،مطلع عزّت،مظهرعشق وعطوفت
پدرم، نشانۀ، هر چه خوبی و صداقت
پدرم، مهر و وفا تجلیّ قلب لطیفت
نفسم بسته به لبخند نگاهت
پدرم، معدن احساس و غروری
پشت من پناه من در همه حالت
پدرم،منشأ امنیت وحلم واستواری
دست پر مهر شماست،مایۀ برکت
پدرم،بهتر ازاین کلمات،هدیه ندارم
سایۀ امن شما برسرمان تا به نهایت ...
قبلنا پسره 15 سال میرفت زندان بعد دختره به پاش میموند ......
الان نمیشه بری سرکوچه ماست بخری!!!!!!
ارسالها: 336
#68
Posted: 20 Aug 2013 13:01
مظهرِ بر صبر و وفا ای پدرم ، ای پدرم
فخر منی من به فدایت ، گهرم ای پدرم
پیرشدی باز که شیری تو پناهم شده ای
گر تو نباشی به خدا در خطرم ای پدرم
پای توبوسم که ببخشی تو خطایم ز کرم
نیک بدانم که ترا ، بد پسرم ،ای پدرم
گرچه خودم یک پدرم، صاحبِ بر یک پسرم
باز تویی قوّت دل ، تاج سرم ،ای پدرم
شاد شوی شاد شوم ،خنده کنی خنده کنم
باغم واندوهِ تو من خون جگرم ای پدرم
دست نوازش به سرم چون بکشی ،غصّه رود
کاش تو باشی همه عمرم به برم ای پدرم
مهرِتو باجان بخرم بی تو فقیرم به جهان
با تو ولی صاحبِ هر سیم و زرم ای پدرم
خسته زِ هر سو که بیایم بنشینم به برت
راحت و آسوده ، زِ هر دردِ سرم ای پدرم
گرچه نگفتی که چرا خون جگری خسته دلی
من پدرم ، راز تو را ، باخبرم ای پدرم
پیرِ فداکارِ جفا دیده چو بینم ،به خدا
چهره ی زیبای تو آید نظرم ، ای پدرم
قبلنا پسره 15 سال میرفت زندان بعد دختره به پاش میموند ......
الان نمیشه بری سرکوچه ماست بخری!!!!!!
ارسالها: 336
#69
Posted: 1 Sep 2013 10:22
پدرم ديشب مرد
ودر اندوه غم جانكاهش
تا ابد مي مانم.
پدرم مرد ولي
من هستم
وغمش با همه تلخي ودرد
بامن است تا افق خاطره ها
پدرم مرد
ولي
ياد آن چشمانش
ميبرد حسرت يك سير دل
ديده شدن...
وقت مردن پدرم چشمانش
باز ماند و ابديت در آن
تا فراسوي خيال با او بود ...
من خودم ديم كه
مرد روياي بلند مادر
با دو ذستش ميرفت
سمت آن قبله ي نور
وسر آخر جا ماند جسم كم طاقت او ...
پدرم رفت و
من تنها با
يك دل غمزده
در حسرت لبخند گلش
تا قيامت ماندم......
قبلنا پسره 15 سال میرفت زندان بعد دختره به پاش میموند ......
الان نمیشه بری سرکوچه ماست بخری!!!!!!
ارسالها: 336
#70
Posted: 1 Sep 2013 10:24
پدرم عمود منصف نان بود
بی گندم
و گم شد در سرابی واژگون
با چتری باز
ولی یک روز برفی
انقدر قبر پدرم را گود کند گورکن
تا رسید به اب پدرم
پدرم انقدر گندم را پخش کرد
که پیر شد
و ما انقدر بخش کردیم
که سیر شدیم
تازگی ها پدرم عکس نان را به دیوار میچسباند
تا ما نگاه کنیم و سیر شویم
تا او نگاه کند و پیر شود
قصه بابا نان بیاورد مشق همیشگی ما هست
قبلنا پسره 15 سال میرفت زندان بعد دختره به پاش میموند ......
الان نمیشه بری سرکوچه ماست بخری!!!!!!