ارسالها: 24568
#86
Posted: 11 Dec 2013 20:09
آنگاه که روشنائی آسمان جایش را به تاریکی می داد
من در گوشه ای در انتظار تو بودم که بیائی....
تا تاریکی شب نرسیده ، تا باد و طوفان پائیز تند تند تر نشده
تا مردم در خیابان در حرکتند تا ترس همه جانم را فرا نگرفته ...
دعا می کردم که کاش زودتر بیائی که من از تنهائی شب و تاریکی آن می ترسم
ولی افسوس که تو هرگز نیامدی پدر....
و هیچ کس نفهمید که در آن باد سرد و سخت پائیزی من بی تو شکستم
که رفتنت را هر گز برگشتی نیست
ای مهربــان ....
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 9253
#87
Posted: 30 Dec 2013 02:34
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 2333
#89
Posted: 30 Mar 2014 20:15
.من نبودم و تو بودی ،
بود شدم و تو تمام بودنت را به پایم ریختی ،
حالا سالهاست که با بودنت زندگی می کنم ،
هر روز، هر لحظه، هر آن
و دم به دم هستی
ببخش که گاهی آنقدر هستی که نمی بینمت ،
ببخش تمام نادانیها و نفهمی ها و کج فهمی هایم را،
اعتراض ها و درشتیهایم را ،
و هر آنچه را که آزارت داد
دستانت را می بوسم و پیشانیت را ،که چراغ راه زندگیم بودی و هستی و خواهی بود ،
خاک پایت هستم تا هست و نیست هست
به حرمت شرافتت می ایستم و تعظیم می کنم
ویرایش شده توسط: paridarya461
ارسالها: 2333
#90
Posted: 30 Mar 2014 23:47
پدرملبخندی است در چار چوب قاب .
پدرم خوابی شیرین است که هر لحظه انتظار دیدنش را می کشم.
پدرمنوازش اشک است در پهنه ی صورتم ....
پدرمخاطره است
پدرم خاطره شد....
پدرمداستانی است حماسی که در ذهن نا آرامم بارها و بارها مرور می شود.
پدرمترانه ایست امید بخش که در گوش جانم بارها زمزمه میشود.
پدرم قطعه ایست غمگین که در فراق سروده شده
پدرمتکیه گاه آرزوهای من است
پدرم یاد است...
پدرم یاد خاطره های شیرین است
پدرم یاد دستان پینه بسته و چشمان امیدوار است
پدرم خاطره ی صمیمی لحظه های سلام و احوالپرسی است
آری پدرم یاد است .
پدرمخاطره است .
پدرم در تک تک ثانیه های وجودم جاریست.
پدرم هست ....
همراه لحظه های دلتنگی و شادی ام .
آری» پدرم دیگر نیست « خطاست!
ویرایش شده توسط: paridarya461