ارسالها: 320
#141
Posted: 17 Feb 2013 12:40
جنــــــــــــــــــــــــون دارم ... میفهمی ؟
آنقدر که زانو هایم را به زمین خوردن ِ قبل یاد گیری دوچرخه سواری ... پیش فروش کنم
تا فاصله هایمان را قسط بندی کنم
و گستاخانه دست ِ پیراهن خالیت را بگیرم
و پوست خودم را بکنم / تا در بالماسکه بی نقاب با آستین هایش برقصم
تا تو حسادت به خرج ِ دلبری هایم از بقیه بدهی
.
.
.
جنوووووون دارم / 64 هکتار
حوالی اقیانوس نیمه آرام ِ زمزمه هایت
که پیشانی ات را در آن بکارَم ... و موهایت را آسیاب به آسیاب باد بدهم
ساعت به وقت بی خوابی من ، خواب مانده است
تا پرستار قرص های سیاه و سفیدم را به خورد ِ سگ خنده هایم دهد
برای من که طناب ِ دار را به گردنش روبان میبندد
و دور صندلی ِ برق آنقدر میچرخد تا که آهنگ تمام شود
تا زود تر از همه بنشیند / بر دل تو ..........
چقدر خوب است
وقتی
باران /به سرم میزند
بی چتر در آغوش تو اضطراری فرود کنم
مهم نیست که بعدش تخت / خواب تو را از من جدا میکنند
و قرص هایم را رنگی تر
تا آرام شوم
شبیه یک پنگوئن که از مهاجرت دسته جمعی ماهی ها
سیاه پوشیده است ...شاید...
شاید برای همین است که در اتاق من اکواریوم نمیگذارند
باور کن قوانین مال ِشکستن است
به درک ... بگذار
اتاقمان را دور کنند
روانشناس هایمان را عوض کنند
اما آخرش که نمی توانند وقتی که باران میگیرد
شُر شُر زدن ِ ما را در هم پنهان کنند
حالا که خودم را سینه خیز از زیر پای ِ گردن کلفت ِ این میز ها
به تخت ِ تو رسانده ام
از سرِ بی خوابی هایت بپر
میخواهم در صفحه حوادث روزنامه های صبح
خبر فرار دو دیوانه را
از عقل دسته جمعی ِ اجتماع / تیتر بزنند
.
.
تو چشمهایت هم بسته بماند
من سر ِ صحبت با خودم را / از چشم های تو وا میکنم
راستی هر لحظه جنونم آزارت داد .. این دکمه ی قرمز را بزن
بقیه اش را به پرستار ها بسپر
با احترام به فیلم
im cyborg but that's ok
ساخته جان ووک پارک
دیوانه ام
کــم دارم،
دو تختــه
کــه زيــر ســر تــو بگــذارم!
مــوهــايــت را بــه آن بــا فــاصلــه ببنــدی،
تــا مــن
گيتــار بــه دســت ِ ديــوانــه ای بــاشــم
کــه سمفــونــی خنــده هــايــت را بــه
بتهــوون، فخــر بفــروشــم
ارسالها: 320
#142
Posted: 17 Feb 2013 12:45
تختخوابم را کوک کرده ام ... درست روی آغوش تو ....
سینه ام را صاف میکنم / از پیچ و تاب مو هایت
تن به تلفن میدهم ....
مشترک میشوم / در دسترس نبودنت
با کیوسک های زرد بی مشتری
بی جهت عرق میکنم ...بی جغرافیا / شُر ... شُر...
در نبود ِ شرجی ِ لهجۀ جنوبیت
انتحار میکنم در اشک هایم....
زَ ... مین را به خودم میبندم .... میروم ... زیر ....
حرف هایی که از بود و نبود ِ تو میخورم
قاتل میشوم / زنجیره ای ... که بپیچم / دور گردنت ....
و به حلقۀ دستت بیایم...
من با جای جای ِ خالی ِ تو عکس یادگاری گرفته ام / تا تو بی ترس
پشت آبروی مادرت و اختلال مخابرات پناه بگیری
تا به اندازه کلاغ ها از آنتن ها متنفر شوم ....
....
شکایت از اداره پست هیچ فایده ای ندارد اگر دستهایم به تو / نمی رسد
تو یک عمر است که یک وجب / از سر من گذشته ای
و من زخمی خواب زمستانی خرسی بوده ام
که زورش به هیچ ساعت شماطه داری
نمیرسید
...
....
تختخوابم را درست کوک کردم .... روی ِ جای خالیت
تو سکس متصل به سیگارت را / در دیگری بکش
من هم گلنگدن را در خودم میکشم
دوئل ... بدون ِ کُشته ... به اندازه یک قهوۀ ترک هم رسمیت ندارد ....ا
دیوانه ام
کــم دارم،
دو تختــه
کــه زيــر ســر تــو بگــذارم!
مــوهــايــت را بــه آن بــا فــاصلــه ببنــدی،
تــا مــن
گيتــار بــه دســت ِ ديــوانــه ای بــاشــم
کــه سمفــونــی خنــده هــايــت را بــه
بتهــوون، فخــر بفــروشــم
ارسالها: 320
#143
Posted: 17 Feb 2013 12:48
اتهام / خوردن از لب های تو
قید خدا را از / رگ هایم زدم ....
ماندم بین کشمکش دامن تو و جاده ای که از زیر / و رویت خبر دارد ....
سنگریزه هایی که خبر/ چین ِ دامنت را تا با هزار عشوه ،کش میدهند
از عاشقانه ها خسته ام .......
کمی جدی تر به بی خیالی بزن / وابستگی های مرا
می خواهم تمام شهر /قامت مرا از انتهای سایه ی تو بشناسد ....
که دمادَم ادامه میدهم دامن/پریشانی هایت را ....
جنون از این مسری تر می شود ؟
به واگیر ِ ارتفاع ِ چشم هایت تن دادن .....
بی آنکه از سقوطش ، هزار قهرمان ِ مردم پسند بسازی .............
کش بده مرا ... در تلاطم دامنت ..........
پناه بده / به مالیخولیای من
مرا در مخروبه ای ... به خواب برسان...
و سراغ ایمانم بر برگشتت را / به رخ هیچ پیامبری نکش
من با تمام سلول های خاکستری ام / به سیاه ماه ِ چشم هایت قد نمی دهیم
تو راهت را برو ............
مرا به ناشناخته ترین حجم ِ خالی ِ تن خورده ات بسپار
من آنقدر تو را در بی کسی های خودم به / جا آورده ام
که در میان کافه ها و کشیش ها
زن ها و زندان ها .....
عطر ها و پاشنه ها / ناشناس بمانم ....
عکس از یان بری
دیوانه ام
کــم دارم،
دو تختــه
کــه زيــر ســر تــو بگــذارم!
مــوهــايــت را بــه آن بــا فــاصلــه ببنــدی،
تــا مــن
گيتــار بــه دســت ِ ديــوانــه ای بــاشــم
کــه سمفــونــی خنــده هــايــت را بــه
بتهــوون، فخــر بفــروشــم
ارسالها: 320
#144
Posted: 17 Feb 2013 12:54
با دست هایی که بوی نان خامه ای میداد
کودک های خیابانی را به آغوش می کشیدی
بی آنکه بدانی
....
نه
.
.
عذاب وجدان نگیر
.
.
ندیدنش گناه تو نیست
.
.
دختر گل فروش سر چهار راه که دستش به شیشه پرادوی تو نمیرسد
عکس از امین روشن افشار
********************************************************
آتشی بر دست .....
شبیه فانوسی که در عمق دریا آب می رود
تمام دغدغه هایم را دود می کنم ......
خشک و تر ترین عقایدم را ....
پیرمردی باشم که شیشه سر گیجه هایش را با دریا عوض نمی کند
آسیابی باشم که سری در باد ها در آورده ..........
همه ی این ها را که در چمدان ِ زیر سرم بگذارم
در نهایت می توان با خیال راحت مرد ....
بی آنکه عروسکی را یتیم کرد
یا آرزویی بر زمین مانده باشد ...........
دیوانه ام
کــم دارم،
دو تختــه
کــه زيــر ســر تــو بگــذارم!
مــوهــايــت را بــه آن بــا فــاصلــه ببنــدی،
تــا مــن
گيتــار بــه دســت ِ ديــوانــه ای بــاشــم
کــه سمفــونــی خنــده هــايــت را بــه
بتهــوون، فخــر بفــروشــم
ارسالها: 320
#145
Posted: 17 Feb 2013 12:58
شبیه قاب عکس مونالیزا در خانه ی پیرزنی که دندان هایش ریخته است
دارم خنده هایم را درمان می کنم
خدا را در برق چاقو ها می بینم / که برایم چشم روشنی آورده
دعای زیر لبی که دستش به بلندگو ها رسید/ به ادعای
غربتش نمی ارزد ....
گریه می کنم / پشت سوراخ کلید...
و باز نمی شود / دلی که از دربان ِ تمام مهدکودک ها یتیم تر است
برایم از روز های خوبت بگو .... از کتاب هایی که خواندی
از تانگو هایی که رقصیدی ...
حرف هایت که تمام شد / در را که بستم ...
میتوانم لُخت شوم
دیوار ها هر چقدر هم هرزه باشند به زخم های من / نظری ندارند
یا اگر دارند دستشان/ نمک ِ پاشیدن ندارد ..............
هومن شریفی
دیوانه ام
کــم دارم،
دو تختــه
کــه زيــر ســر تــو بگــذارم!
مــوهــايــت را بــه آن بــا فــاصلــه ببنــدی،
تــا مــن
گيتــار بــه دســت ِ ديــوانــه ای بــاشــم
کــه سمفــونــی خنــده هــايــت را بــه
بتهــوون، فخــر بفــروشــم
ارسالها: 320
#146
Posted: 17 Feb 2013 13:03
می روند ... می آیند
فکر هایی که از خواب راحت بدشان می آیند
سرم را به بازی می گیرند ...
سرسره ای که پیچ می خورد از سقوط
و هیچ چیز درد ناک تر از حرف هایی نیست
که فرشته های روی شانه ات می زنند
و سرت باید نقش دیواری را بازی کند
که از موش های خبر رسان بدش می آید ..................
سرم ...............
درد می کند ..............
شبیه صندلی هایی که از فیلم ها خسته اند ...........
دیوانه ام
کــم دارم،
دو تختــه
کــه زيــر ســر تــو بگــذارم!
مــوهــايــت را بــه آن بــا فــاصلــه ببنــدی،
تــا مــن
گيتــار بــه دســت ِ ديــوانــه ای بــاشــم
کــه سمفــونــی خنــده هــايــت را بــه
بتهــوون، فخــر بفــروشــم
ارسالها: 320
#147
Posted: 17 Feb 2013 13:04
دنیا همیشه بر نظم خویش می ماند ...
گرگ ها از بره ها بیشتر از بقیه دفاع می کنند
کارخانه های تفنگ سازی بیشتر از تمام ِ کشیش ها در امور خیریه کمک می کنند
و جعبه ی سیگار تا عمر دارد سرطانش را بلند داد می زند ....
و مردم ... تنها برای باور کردن آفریده شده اند ...
بی آنکه کسی از حقیقت خبری بگیرد ....
حقیقت دلقکی خواهد بود که شب ها از پایش خورده شیشه در می آورد ....
و گریه هایش را زیر دوش حمام می برد تا چشم هایش را هم فریب دهد ....
بی آنکه بداند ...
مستعد ترین آدمی خواهد بود که به درد دزد خطاب شدن می خورد
و کسی فکر نمی کند دست های تاول زده
آنقدر سریع نیست که جیب زن ِ خوبی باشد
.
.
.
گفتم که
آدم ها بهترین موجوداتی هستند که دیده ام
کپــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی.....نا برابر ِ اصل ....
دیوانه ام
کــم دارم،
دو تختــه
کــه زيــر ســر تــو بگــذارم!
مــوهــايــت را بــه آن بــا فــاصلــه ببنــدی،
تــا مــن
گيتــار بــه دســت ِ ديــوانــه ای بــاشــم
کــه سمفــونــی خنــده هــايــت را بــه
بتهــوون، فخــر بفــروشــم
ارسالها: 320
#148
Posted: 17 Feb 2013 13:06
الف : حالم ازت بهم می خوره وقتی ساکتی ، وقتی ایمان دارم تو سرت یه عالمه صدای مستقل دارند رژه می رن
ب : بهت حق میدم ، اتفاقا یکی تو ذهنم داشت قبل تو همینو می گفت
الف : فکر می کنی کی هستی ؟ یکی که می تونه از همه چی تو ذهن همه خبر داشته باشه ؟؟؟؟
ب : تموم ِ آدما فکر می کنند از هم متفاوتند و این بزرگترین شباهتشونه
تموم آدما به نوع زندگیشون اعتراض دارند
دقیقا تو همون لحظه ای که با دقت دارند قوانین همون زندگی رو پیاده می کنند
تموم آدما چیزایی برای پنهان کردن از هم دارند که بهشون حس قدرت بده
تموم آدما دنبال خورد کردن کسی هستند که حس می کنند اصلا لایق جایگاهی که دیگران براش متصور هستند نیست
تموم آدما دنبال بزرگ کردن چیزی هستند که فکر می کنند خودشون کشف کردند
پیش بینی این افراد خیلی کسل کنندست ، چون از هزار راه پیچ در پیچ تهش یه پرچم رو بالا می برند
الف : تو حق نداری در مورد آدم ها قضاوت کنی
ب : من فقط جواب سوالتو دادم . هیچ آدمی از قضاوت کردن مصون نیست ... اینکه صداشو در نمیاره مفهومش این نیست که قضاوتی نداره... نکنه می خوای بگی وقتی داشتی صدای های تو ذهن منو میشمردی یه فرشته برات از ذهن من خبر اورده بود ؟
دیوانه ام
کــم دارم،
دو تختــه
کــه زيــر ســر تــو بگــذارم!
مــوهــايــت را بــه آن بــا فــاصلــه ببنــدی،
تــا مــن
گيتــار بــه دســت ِ ديــوانــه ای بــاشــم
کــه سمفــونــی خنــده هــايــت را بــه
بتهــوون، فخــر بفــروشــم
ارسالها: 320
#149
Posted: 17 Feb 2013 13:09
از کتابخانه ات بالا برو ...
آن ردیف آخر ... علمی تخیلی ها را قسم بده
که تو از اکران حقیقت در دنده هایت خسته ای
باور بکن ... محصاره در مخابرات شهری را
وقتی که اشغال می خورد پاهایت که از خطوط حتی آزادش هم خسته است
کار از این حرف ها گذشته است ... که در گیر ِ طفولیت ِ برج هایی شوی
که دارند پنجره ات را به جرم هوای آزاد مصادره می کنند
کار از تمام درد ها گذشته است
وقتی که آلزایمر حریف ناشناس ترین دندان ها روی دغدغه هایت نیست .......
تنها می توانی بالا بیاوری ... و تخیلت را به پروانه هایی سرگرم کنی
که از دقت ها خسته اند ...
از تکثیر ذره بین ها در نگاه منشر در فضا
از کتابخانه ات بالا برو .....
باید کتابی باشد که نقش اولش سر ِ نویسنده را کلاه گذاشته باشد ........
باید کسی باشد ........ که روزی از حصار ها ، خاطره ی سالم بدر برده.............
باید کسی در عین بی کسی باشد
که زیر هیچ تماسی نرفته است ........
خودش را از ذره بین ها پس گرفته و تا خود ِ امنیت دویده است
دیوانه ام
کــم دارم،
دو تختــه
کــه زيــر ســر تــو بگــذارم!
مــوهــايــت را بــه آن بــا فــاصلــه ببنــدی،
تــا مــن
گيتــار بــه دســت ِ ديــوانــه ای بــاشــم
کــه سمفــونــی خنــده هــايــت را بــه
بتهــوون، فخــر بفــروشــم
ارسالها: 320
#150
Posted: 17 Feb 2013 13:11
آدم ها را خوب میشناسم
حتی قبل اینکه دستشان را برای شلیک / رو کنند
باید سرم را / قبل از گریه و گلوله ات پایین بیندازم
من از این همه اصابت / به گرگ درون آدم ها ....
دارم برای خودم دانه می پاشم ..........
آدم ها را خوب می شناسم ....
شکارچی هایی که اول فاتحه میخوانند / بعد می کشند.
********************************************************
آی آدمــــــــــــــــــها ....
زمین چقدر به شما / می آید
اگر جاذبه هم نبود / شما دست از سقوط نمی کشیدید
********************************************************
گاهی به ماهرانه ترین وضع موجود لبخند میزنم
از در ِ سیرک که بیرون می آیم
یک نفر در گوشم می گوید :
تو هیچ وقت دلقک خوبی نخواهی شد
در راه خانه تنها به او فکر میکنم
و به تختخوابی که هر شب در گوشم همین جمله را زمزمه کرده است
دیوانه ام
کــم دارم،
دو تختــه
کــه زيــر ســر تــو بگــذارم!
مــوهــايــت را بــه آن بــا فــاصلــه ببنــدی،
تــا مــن
گيتــار بــه دســت ِ ديــوانــه ای بــاشــم
کــه سمفــونــی خنــده هــايــت را بــه
بتهــوون، فخــر بفــروشــم
ویرایش شده توسط: WhiteTiger