ارسالها: 320
#181
Posted: 25 May 2013 14:34
غربت ، دختر ِ همسایه نیست که از ترس کمربند ِ پدرم / با او غریبه باشم
برای منیکه از کودکی ، تولد هایش را در تنهایی و
پول تو جیبیش را در حضور ِ دیگران گرفته است
دیده نشدن چیز عجیبی نیست ....
حرف های دیگران/ مرا نشنیده بگیرند ، جفتمان آرام تریم .....
گاه ، دور شدن
..................... قبل از رفتن اتفاق میفتند
حتی اگر میخکوب باشی و خیره به رد پا
باور کن : گاه دور شدن ... قبل از رفتن اتفاق .... / می افتد
.
.
باید خودم را به اولین یتیم خانه ای که دیدم / تحویل دهم
و آینده ام را آماده کنم .
به تقدیر بگو دست به کار شود
برای افتتاح تنهایی ام
... این روبان را بالا بگیرد ...
میخواهم خودم را از همه / ببُرم.
این روز ها از هر سفری که می آیید
برای من،فاصله بیاورید
کمی لکنت زبان
یک عصا و خط بِریل
و یک هدفون ِ گستاخ
که صدایش را
روی من و بی کسی ام / بلند کند
.
.
.
کاش تمام راه های ارتباطی
در دست احداث / باقی بماند ........
هومن شریفی
دیوانه ام
کــم دارم،
دو تختــه
کــه زيــر ســر تــو بگــذارم!
مــوهــايــت را بــه آن بــا فــاصلــه ببنــدی،
تــا مــن
گيتــار بــه دســت ِ ديــوانــه ای بــاشــم
کــه سمفــونــی خنــده هــايــت را بــه
بتهــوون، فخــر بفــروشــم
ویرایش شده توسط: WhiteTiger
ارسالها: 320
#182
Posted: 25 May 2013 14:38
برای فرزاد موی سپید ِ خودکار فروش حوالی کافه اپرا
این روز سر چهار راه ها ... راهم را گم میکنم ...
وقتی که چشم های کودکی از چراغ قرمز تر است
میدانی ؟ خنده ام میگیرد از تو حرف بزنم
وقتی که حرف های من اندازه یک لقمه / برای خواهرت نان و آب نمی شود
وقتی دمپای کهنه ات را میدهی / تا خواهرت جوجه رنگی داشته باشد
و پا برهنه ... نزدیک میشوی
حافظ را نخوانده / دوست داری
که بیشتر از پدر به فکر شکم توست ....
غرورت را هر چراغ / قرمز به قرمز پبش خواهرت امانت میگذاری
و سمت هر پنجره میدوی که درزی برای هوا خوری دارد
درزی که هرچقدر کم / امید رد شدن یک اسکناس را از تو نمیگیرد
دستهایت آنقدر کوچک است که پینه به آنها نمی آید
چشمهایت را در چشم های من نچرخان
من / از پس ِ سنگینی این التماسی ِ زیرپوستی بر نمی آیم
تو از پدال ها هیچ نمی دانی .....
که وقتی سبز شد / باید گاااااااااااااااز ....... بگیری لبت را و به رویت نیاوری ................بروی
چراغ که سبز شد باید رفت ... قانون شکن بودن کار یک جنتلمن نیست
نسل من ترجیح میدهد
قبل خواب جای گوسفند شماری
کمی در فکرش به تو بپیچد / تا آرام بگیرد
و فردا
چهار راه به چهار راه
تو را کنار خود ارضایی هایش / به روی خودش هم نیاورد
.
.
نه
.
.
عذاب وجدان نگیر
.
.
ندیدنش گناه تو نیست
.
.
فال فروش سر چهار راه که دستش به شیشه پرادوی تو نمیرسد ...ا
.
.
.
هومن شریفی
دیوانه ام
کــم دارم،
دو تختــه
کــه زيــر ســر تــو بگــذارم!
مــوهــايــت را بــه آن بــا فــاصلــه ببنــدی،
تــا مــن
گيتــار بــه دســت ِ ديــوانــه ای بــاشــم
کــه سمفــونــی خنــده هــايــت را بــه
بتهــوون، فخــر بفــروشــم
ارسالها: 320
#183
Posted: 26 May 2013 12:00
تشویش های یک روانی ِ دسته دوم بسته بندی شده که از سورتمه ی بابا نوئل جا مانده :
دلم باهام کنار نمیاد ... میگیره ... ول میکنه ...
چیکار ِ بلا ها داری... یه خیابون سرم بیار ...
من بلدم راهمو از میون مانکن ها پیدا کنم ...
بلدم روی پاهام وایسم ... دیوارای اطراف سنگینیشونو روم بندازن
ببینم چند چندم ... دلی که نگیره به درد ِ بستن نمیخوره .....
چی ازم بمونه کافیه باهاش دو تا رویا بخرم ؟؟؟
بندازم به جون ِ تنهاییم ...
یه بارونی ِ بلند میخوام ..... بارونم نزد ، نزد ....
یه کم گشنگی ... یه بلیط رفت و برگشت / که وقتی پای رفتنم نیست
دل ِ برگشتنم باشه ...........
سیرم .... از شعر های که دوم شخص مفردش رو به خودت نگرفتی .......
از یه گذشته که چپاول ِ آینده شد ...
از خودم که نفهم تر از فهمیدن ِ باید و نباید هام ........
دلم به چی ِ بستگی هام خوش باشه ؟؟؟
منیکه بین دفتر شعرم و شناسنامه ام هیچ اسمی ازم نیست ....
منی که هنوز زیر ِ بار ِ عادت نمیرم ...............
مشکل تو نیستی ................
مشکل منم ... که تکلیفم با چلچراغم روشن نمیشه ............
تو فقط یه خیابونو اشتباه رفتی ... همین
یه حدس رو اشتباه زدی ....
یه سایه رو ، مرده فرض کردی ........
بسوزه پدر ِ بی پدری که بابا نوئل هم شب عید
توی کاسه ات ، خستگی هاشو میذاره .......
آخرشم به نفع شاهنامه شد ....
خوش که نبود ... فقط لفتش داد ..............
از دست تو هم معجزه ای نچکید .............
یه لال تحویل دنیا دادی ..................
نه اینکه حرف زدن بلد نباشه ها .... نه
دیگه گذشت ............... 32 تاش مال خودت ....
هوای گچ و پژش رو هم داشته باش
کریسمس / با اشاره های صورت مبارک .................................
دنبال مخاطب ِ خاص نگرد .. همه ی ما یکی رو داریم که مخاطب خاص باشه ......
به رومون نمیاریم دلمون هی نگیره ... هی ول نکنه .......................
هومن شریفی
دیوانه ام
کــم دارم،
دو تختــه
کــه زيــر ســر تــو بگــذارم!
مــوهــايــت را بــه آن بــا فــاصلــه ببنــدی،
تــا مــن
گيتــار بــه دســت ِ ديــوانــه ای بــاشــم
کــه سمفــونــی خنــده هــايــت را بــه
بتهــوون، فخــر بفــروشــم
ارسالها: 320
#184
Posted: 26 May 2013 12:07
با واژه های شسته از تو خواهم گفت
برنو های شانه به سر را برای خودم کوک میکنم
تو از شکار ِ شکارچی ها که برگردی تمام شهر حساب ابتکارشان را خواهند کرد .....
سیب ها را از سینه های حوا قرض می گیرند و روی سر میگذارند
تو هم گهگاه که دستت از پیک زدن خسته شد / نشانه بگیر ......
هیچ پیکی / به زمین افتادن یک سیب / سر نمی ارزد.............
و هیچ آهویی به ضامن ِ چاقویی که کند شده /قسم نمی خورد
.
.
.
تولد ِ سه سالگی سر ِ گو/رستانی که بر سقف آویزان است مبارک ................
********************************************************
بخوابانم ............. بخوابان تمام دغدغه های مرد ِ مستی را
که زیر باران / از تمام ِ سایه ها ساعت می پرسد
تو دیر میکنی
و جای بازوانت ... در فکر ..............
فرو می رود ....
مترسک ها به همین سادگی / خشک می شوند
حتی در دوره ای که فکر برق / به ذهن ِ تاریک ِ هیچ منتظر بی چتری نرسیده
.
.
تو که فهمیدی ... اشتباه ادیسون را به رویش نیاور
بـــــــــــــــــــاران/ رســــــــــــانا نیست
دیوانه ام
کــم دارم،
دو تختــه
کــه زيــر ســر تــو بگــذارم!
مــوهــايــت را بــه آن بــا فــاصلــه ببنــدی،
تــا مــن
گيتــار بــه دســت ِ ديــوانــه ای بــاشــم
کــه سمفــونــی خنــده هــايــت را بــه
بتهــوون، فخــر بفــروشــم
ارسالها: 320
#185
Posted: 26 May 2013 12:10
غمـــــــــــــــــــــــــــــــگینم
شبیه پیرزنی ، که آخرین سرباز ِ برگشته از جنگ
....
پسرش نیست
ولادیمیر مایاکوفسکی
********************************************************
در خودم شک دارم / که وانمود می کنم این همه اعتماد را
تردید میکشم به ناکجای تفکرم / و لبخندم زیر ِ سوال ِ هیچ تناقضی نمی رود
آنقدر نقشم را خوب گرفته ام / که باور نمی کنم گاهی دلم می خواهد
شبیه کودک ها / به گند هایم پی ببرند ................
تو راحت ترین صندلی را رزرو ِ / کشف کردنم کن
آنقدر در دیالوگ هایم / فرو رفته ام
که سایه ام / پشت سرم به من فحش می دهد
و من
به زور آبروی رو به رو داشته ام / لبخند تحویل فلاش ها خواهم داد
دیوانه ام
کــم دارم،
دو تختــه
کــه زيــر ســر تــو بگــذارم!
مــوهــايــت را بــه آن بــا فــاصلــه ببنــدی،
تــا مــن
گيتــار بــه دســت ِ ديــوانــه ای بــاشــم
کــه سمفــونــی خنــده هــايــت را بــه
بتهــوون، فخــر بفــروشــم
ارسالها: 320
#186
Posted: 26 May 2013 12:15
در خودم مانده ام
شعر می آید و می رود
دستی تکان میدهم و و دوباره مشعول چیدن ِ خود خواهم شد
دیگر نه چایی سرد خواهد شد
نه آسمانی به ریسمان ِ قلم خواهم بافت ..........
من به دست هایم قول داده ام
سر از نخ هیچ رابطه ای / در نیاورند
شاه قیچی ها / زبان ِ تیزی دارند ..........
که در شعر های من / رام نمی شوند ...............
در خود مانده ام ...
و به پیر مردی حسادت میکنم
که در خودش با زبان ِ بی زبانی روستایی
حرف میزند .............. و فحش هایش به هیچ خدای لژ نشینی بر نمی خورد
در خود / گرفته ام
آغوشی را که خواب ندارد ....
و شب ها برای قاب عکس ها از صورت ِ / یک عمر ندیده ات ترانه می خواند
در ... خود
بیخود شده ام... شاید زمان / یک شب از خیر ِ خوابم گذشت
شاید ... صبح ... حافظ فالش را پس گرفت
و تو از کنارم / جوان برخاستی / بی آنکه از من بپرسی
با جای خالی ات / در شعرخوابه هایم ... چگونه کنار آمدم .....................
هومن شریفی
دیوانه ام
کــم دارم،
دو تختــه
کــه زيــر ســر تــو بگــذارم!
مــوهــايــت را بــه آن بــا فــاصلــه ببنــدی،
تــا مــن
گيتــار بــه دســت ِ ديــوانــه ای بــاشــم
کــه سمفــونــی خنــده هــايــت را بــه
بتهــوون، فخــر بفــروشــم
ارسالها: 320
#187
Posted: 26 May 2013 12:18
سرت را / دو دستی بچسب ....
این درد ها به هیچ قرصی کارگر نیست .......
و تو از ارتفاع ِ هیچ ایوانی / بر نخواهی آمد .........
خواباندن ِ هزار سلول ِ نیمه مرده / در تختخوابی که از ساعت ها حساب میبرد
آنقدر به تنت زار می زند ، که شوق چشم گذاشتن نداشته باشی
حتی اگر در جیبت / هزار تیله ی کودکی خورده قایم کرده باشند ..........
بیا حوالی ِ پلی ... که خراب کردنش به خرش می ارزد ..........
شاید زمین از جاذبه خسته شد ...... و دنیا کمی تغییر رنگ داد
چای نیمه سردی دستت بگیر و باز هم سرت را دو دستی / بدزد
از تمام ِ حقایق لرزانی / که از استحکام ِ یک احتمال ِ پیش پا افتاده
دست از خطور به ذهن فلسفیده ات / بر میدارند ....................
ارتشی که سوار ِ حرف خودش نیست / از پیاده نظام ِ خیالی هم میترسد
هومن شریفی
دیوانه ام
کــم دارم،
دو تختــه
کــه زيــر ســر تــو بگــذارم!
مــوهــايــت را بــه آن بــا فــاصلــه ببنــدی،
تــا مــن
گيتــار بــه دســت ِ ديــوانــه ای بــاشــم
کــه سمفــونــی خنــده هــايــت را بــه
بتهــوون، فخــر بفــروشــم
ارسالها: 320
#188
Posted: 26 May 2013 12:22
شعر های من از رفت ِ تو / آمد گرفته اند
تو فرار هایت را / بر قرارمان ترجیج بده
من ضمانت ِ دو پایی را که قرض کرده ای / خواهم کرد
به آنجا که رسیدی از احتمال ها برایم بنویس
می خواهم سر ِ شعر هایم / قمار کنم
قرض ِ تو سنگین تر از / سایه ات .... به جاده هاست
********************************************************
در بوق های کش دار ِ کسی /ممتد شدن ....
دست به دامن ِ خیابان های سایه / خورده در هاشور ِ نیمه شب
دروغ های روزانه ات را مرور می کنی
و از رفتگر ها تا سقوط خدا پیش می روی
از خود خوری هایت که دست کشیدی
یادت بیاید
دنیا هنوز سکه هایش / دو رو دارد
تو با کاسه هایت کنار بیا / از نیم کاسه ها
سری در بیاورند ......................
کمی آن روی ِ سگت را بالا بیاور
قلاده ها گاهی گاز میگیرند ........... وقتی که دور گردنت باشند .....
دیوانه ام
کــم دارم،
دو تختــه
کــه زيــر ســر تــو بگــذارم!
مــوهــايــت را بــه آن بــا فــاصلــه ببنــدی،
تــا مــن
گيتــار بــه دســت ِ ديــوانــه ای بــاشــم
کــه سمفــونــی خنــده هــايــت را بــه
بتهــوون، فخــر بفــروشــم
ارسالها: 320
#189
Posted: 27 May 2013 13:49
گاهی از سرِ کودکیهایم سر میروم. با دختر ها ... ببخشید
درخت های همسایه بیست سوالی بازی میکنم...
معلم مداد هم لای انگشتانم بگذارد باز هم میگویم :
این درخت عاشق دارکوبی بود که از شلیک های هوایی روزتظاهرات جان داد...
دارکوبی که تنها او میدانست چرا به مترسک ها سهمیه بنزین نمیدهند...
با اینکه یک پا بیشتر ندارند و از همه مستحق ترند...
این را نه تنها به شما بلکه به معلم خویش گفته ام که ف.اح.ش.ه ها نیز حق دارند
کارت تبلیغاتی چاپ کنند
کارتی که اگرچاپ شود شاید روی آن بنویسند :
آی ِ با کلاه شما را خریداریم.....
.
.
( به خدا حسین پناهی باید برگرده به کودکیش که به مادرش بگه :
من بودم که اون شب ، شیر برنج ِ سحریت رو خوردم.... )
......نمیشه
.....کاش شازده کوچولو هیچ وقت آلزایمر نمیگرفت
هومن شریفی
دیوانه ام
کــم دارم،
دو تختــه
کــه زيــر ســر تــو بگــذارم!
مــوهــايــت را بــه آن بــا فــاصلــه ببنــدی،
تــا مــن
گيتــار بــه دســت ِ ديــوانــه ای بــاشــم
کــه سمفــونــی خنــده هــايــت را بــه
بتهــوون، فخــر بفــروشــم
ارسالها: 320
#190
Posted: 27 May 2013 13:53
سلام پویا ...
مهم نیست مرا میشناسی یا نه
من همانی هستم که وقتی کتک میخوردی داشتم با دوست دخترم از آسمان های آزاد می گفتم
دارم به روز هایی فکر میکنم که شبیه تو می خوردم ...
اما پدرم آنقدر عاطفه داشت که بفهمد کمر بند از من قوی تر است
توسری میخوردم که نمردم .... این روزها عکست را میبینم ...
زیر چشمهایت بادمجان کاشته اند بی آنکه دور بازویت را اندازه بگیرند ....
حالاتو نیستی که ببینی چگونه از تو بیلبورد ساخته اند ....
به پدر و مادر بی عاطفه ات کاری ندارم ...
آنها بدبخت تر از آنی هستند که بفهمند وقتی برای یک پفک شوق میکنی یعنی چه ...
دردم از اجتماعیست که نمی داند با پدر مادر تو تفاوت زیادی ندارد ...
مردمانی که محبتشان را قسط بندی کرده اند ...
این ها همان مردمانی هستند که وقتی کسی در سعادت آباد چاقو میخورد میگفت : به من چه ...
همان مردمانی که رمضان که میشود توبه میکنند و عابد میشوند ...
و تا تمام شد یادشان می آید زیر کمر هایشان از همه دنیا واجب تر است
تو از این گرگ ها چه میدانی ؟
خوش به حالت به روزی نرسیدی که بفهمی پدر که اسطوره ی زندگی تو بود
کاندوم هایش را به سلیقه ی کسی غیر از مادر میخرید
نفهمیدی مادر رژ های خوشرنگش را برای وقتی میگذاشت که پدر به ماموریت می رفت .....
نفهمیدی همین آدم ها ،
که ادعای صداقتشان آسمان را تو سر زمین می کوبید دروغ هایشان را بعد از نماز شب میگویند
( در آغوش کسی که ...)
مردمی که تمام گناهشان را به گردن دولتشان انداختند و یادشان رفت ،
فرهنگ ناشی از تفکر یک ملت است
نیستی که ببینی آنقدر خود خواه هستند
که اگر بر خلاف میلشان بشنوند
آنقدر میسوزند که متلک می اندازند ، میزنند ، میترسانند ، اسید میپاشند
و یادشان میرود فرهنگ غیرت مدارشان چیزی جز این نبوده است
یادشان میرود ترساندن همان اسید پاشیدن خفیف است
همین آدم ها
با دختر هر کس جز بچه محل هایشان خوابیده اند و از بچه های محل دیگر گلایه دارند
بی آنکه یادشان بیاید آنها هم
با دختر هر کس جز بچه محل هایشان خوابیده اند....
این اجتماع دموکراسی می خواهد .... بی آنکه یادش بیاید فرهنگ دموکراسی را ندارد
پویا ...
آنقدر مرد باش که آبروی این ملت را آن دنیا نبر
این ملت ، آبرویش برایش از ناموسش هم مهم تر است
این ملت پر است از پدر مادر هایی که بکارت فرزندانشان ، آبرویشان است
به خدا نگو ما چگونه ایم .... دردمان می آید
تو که خوب میدانی
ما فردوسی را داریم که عرب ها را به حسادت بیندازیم
هه .. اما سگ هم داریم که از ما هوای بچه اش را بیشتر دارد
به حرامزاده بودنش هم کاری ندارد
.
.
.
این را میگویم تنها برای دانستن ... پدر پویا به زودی آزاد خواهد شد ... چه شد ؟ منتظر اعدامی ؟؟؟؟؟
هه ... پدر پویا ولی دم اوست .... او با اینکه پویا را کشته میتواند به خودش رضایت دهد ....
و رئیس دادگاه با توجه به رضایت ولی دم .... تنها برای او در نهایت 5 سال حکم میبرد ....
آنهم اگر شب در کنار زنش خوابیده باشد ... و صبح هواس درست حسابی داشته باشد
آنقدر خوب میشناسمت که میدانم طبق معمول به دولت فحش میدهی
این چیزی جز فرهنگ غیرت مدار نسل تو نیست ... که دارد در زاویه ی دیگر
خودش را نشان میدهد
.
.
.
یادت نرود ... دموکراسی وارداتی نیست
فرهنگش را که داشته باشی خودش می آید
حیف
حیف
حیف که نداری
و گر نه خواهرت آنقدر آزاد بود که
به همان تعداد شبی که تو در خانه ی دوستانت بخوابی
در خانه نباشد ...
حیف .....................
هومن شریفی
دیوانه ام
کــم دارم،
دو تختــه
کــه زيــر ســر تــو بگــذارم!
مــوهــايــت را بــه آن بــا فــاصلــه ببنــدی،
تــا مــن
گيتــار بــه دســت ِ ديــوانــه ای بــاشــم
کــه سمفــونــی خنــده هــايــت را بــه
بتهــوون، فخــر بفــروشــم