انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 13 از 19:  « پیشین  1  ...  12  13  14  ...  18  19  پسین »

شعرهای می و مستی و میخانه


زن

andishmand
 

صحبت از نام مکن صحبت جام است اینجا
هر چه گویند به جز باده حرام است اینجا

حرمت جام نگهدارکه صدچون جمشید
دست برسینه ،کمر بسته غلام است اینجا

درسرت گرهوس عالم قدس است بیا
کان همه بعد مسافت دوسه گام است اینجا


تا می و میکده و ساغر وساقی باقیست
حوری و کوثر و فردوس کدام است اینجا


گوشه ی میکده خلوتکده ای طاعت ماست
پیر رندان خرابات امام است اینجا

منشین طایر دل، از سرعالم برخیز
که جهان دانه و جان حلقه ی دام است اینجا

دعوی فضل ز نقص است در اینجا شب خیز
چون به یک ساغرمی کار تمام است اینجا
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شنو از این می پرست می زده
داستان می خوری در میکده

دوش رفتم بر در میخانه ای
تا بگیرم ساغر و پیمانه ای

بر در میخانه دیدم ناگهان
می پرستان جمله با شور و فغان

هر یکی ساغر به دست نظاره گر
بر رخ ساقی که گردد جلوه گر

هر یکی می خواست می مستی کند
ترک هستی های این هستی کند

تا که ساقی آمد و با صد خروش
گفت کی می خوارگان باده نوش

چیست غوغا بر در این میکده
نظم این میخانه را بر هم زده

می پرستان جمله آوردند جوش
بانگ سر دادند با جوش و خروش

کی تو ساقی همه دلهای ما
باده ای کن در این پیمانه ها

در میان می خواره ای ها بست بی شکیب
زد نهیبی اندر او صدها لهیب

گفت امشب از همه شب ها جداست
همنشین می خواران امشب خداست


گفت ساقی را که ای پیر گرام
کن دگر گفت و شنود خود تمام

آن خم سر بسته ات را باز کن
اینک بساط شور و مستی باز کن

آن خمی که سوزد و سازد مرا
آن خمی که آتش افروزد مرا

آن خمی که جمله خم های دگر
پای بست این خم سوزنده تر

آن خمی که دل ز خم ها می برد
آتش اندر جان خم ها می زند

هر که از این می خورد فانی شود
محو ذات حق شده باقی شود


انبیا هم مست از این پیمانه اند
تا ابد ساکن در این میخانه اند

هر که از این می خورد مجنون شود
گر جنونی داشته افزون شود
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

 
مــا را که به جز توبه شکستن هنری نیست بــا زاهــد بی مایـــه نشستن ثمـری نیست
برخیـــز جز این چاره نداری که در این جـــــــا جز جام می و مطرب و ساقی خبری نیست
مـا خانه به دوشیـــــم مـا بـــــاده فروشیـــــم
جـــز بـــــــــاده ننوشیـــــم، ننوشیـــــم، ننوشیـــــم
ما حلقه به گوش، حلقه به گوش، حلقه به گوشیم

در کلبـــه مــا سفره ارباب و فقیرانــــه جــــدا نیست
در حلقه ما جنگ و نزاعی به سر شاه و گدا نیست
ما مطرب عشقیم
در کعبه ما جنگ رسیدن به خدا نیست

ای زاهـــد دیوانـــه وا کن در میخانـــه
می زن دو سه پیمانه که ناخورده می و رفته ز هوشیم
باده بده، باده بده، باده بنوشیم
     
  
زن

 
شنو از این می پرست می زده .......................... داستان می خوری در میکده
دوش رفتم بر در میخانه ای ..................................... تا بگیرم ساغر و پیمانه ای
بر در میخانه دیدم ناگهان .................................. می پرستان جمله با شور و فغان
هر یکی ساغر به دست نظاره گر ............................. بر رخ ساقی که گردد جلوه گر
هر یکی می خواست می مستی کند ................. ترک هستی های این هستی کند
تا که ساقی آمد و با صد خروش ............................... گفت کی می خوارگان باده نوش
چیست غوغا بر در این میکده ....................... نظم این میخانه را بر هم زده
می پرستان جمله آوردند جوش ....................... بانگ سر دادند با جوش و خروش
کی تو ساقی همه دلهای ما ...................................باده ای کن در این پیمانه ها
در میان می خواره ای ها بست بی شکیب ................. زد نهیبی اندر او صدها لهیب
گفت امشب از همه شب ها جداست ....... همنشین می خواران امشب خداست
گفت ساقی را که ای پیر گرام ............................. کن دگر گفت و شنود خود تمام
آن خم سر بسته ات را باز کن ....................... اینک بساط شور و مستی باز کن
آن خمی که سوزد و سازد مرا .............................. آن خمی که آتش افروزد مرا
آن خمی که جمله خم های دگر ....................... پای بست این خم سوزنده تر
آن خمی که دل ز خم ها می برد .................... آتش اندر جان خم ها می زند
هر که از این می خورد فانی شود ........................... محو ذات حق شده باقی شود
انبیا هم مست از این پیمانه اند ........................... تا ابد ساکن در این میخانه اند
هر که از این می خورد مجنون شود ...................... گر جنونی داشته افزون شود
جرعه ای می خورده شاه ماسوا .................... تا علی گشته به عالم مرتضی
     
  
زن

 
صحبت از نام مکن صحبت جام است اینجا .............. هر چه گویند به جز باده حرام است اینجا
حرمت جام نگهدارکه صدچون جمشید ............. دست برسینه ،کمر بسته غلام است اینجا
درسرت گرهوس عالم قدس است بیا ............ کان همه بعد مسافت دوسه گام است اینجا
تا می و میکده و ساغر وساقی باقیست ............. حوری و کوثر و فردوس کدام است اینجا
گوشه ی میکده خلوتکده ای طاعت ماست ................... پیر رندان خرابات امام است اینجا
منشین طایر دل، از سرعالم برخیز............... که جهان دانه و جان حلقه ی دام است اینجا
دعوی فضل ز نقص است در اینجا شب خیز......... چون به یک ساغرمی کار تمام است اینجا
     
  
زن

andishmand
 

عرفات عشقبازان سر کوی یار باشد
به طواف کعبه زین در نروم که عار باشد

چو سری بر آستانش ز سر صفا نهادی
به صفا و مروه‌ای دل دگرت چه کار باشد

قدمی ز خود برون نِه به ریاض عشق،
کاینجا نه صداع نفحهٔ گل نه جفای خار باشد

به معارج اناالحق نرسی ز پای منبر
که سری شناسد این سِرّ که سزای دار باشد

ز میِ شبانه ساقی قدحی بیار پیشم
نه از آن میی که او را به سحر خمار باشد

نکند کمال دیگر طلب حضور باطن
که قرارگاه زلفش دل بی‌قرار باشد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
بزن به جام مستی شراب عشق پرستی
که مست گشته از آن تمام مُلک و هستی

سبو به جوش آمداز آن خروش آمد
که حد زنید ما رابه جرم می پرستی

به زاهدان بگویید که کافران بشویند
خدای عشق خود رادرون جام هستی


هر دو جهان ببخشد خدا شراب و خمُ را
گهی کنار کوثر گاه درون هستی

در این جهان فانی از کافران بگیرد
در جنت اش ببخشد با یک ثواب دستی

این بازی خدا است بر بندگان عاصی
یک جا گشودی آن رایک جا به قفل بستی

بزن به جام مستی شراب عشق پرستی
تا بشکند به سنگش این ظلم و خود پرستی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 

شب را همه در عالم مستی بودم
گویی از خود به در دور ز هستی بودم

کارم از عشق گذشت ودلم از دوست گسست
یادم آمد که چه بیگانه پرستی بودم

مرغ آزاد دلم را به قفس خو کردی
ای دریغا که عجب ظلم پرستی بودم

خانه عشق خراب و خانه عقل خراب
ای خدابین که چه ویرانه پرستی بودم

قصه عشق شنودم ز رهم دور شودم
وای برمن که چه افسانه پرستی بودم


شیداتوچه دانی زغم شمع مکن یاد زسوز
عمریست که همچو شمع پروانه پرستی بودم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 

بر این دل صبورم رنجی کشیده دوران ,
بر استوار روحم آتش کشیده حرمان,

ای روح بت پرستی برخیز زخواب هستی,
تو صورتی پرستی غافل زسیرت هستی,

از چشم او به مستی عقلت به راه پستی,
عقلی ندیده مستی غافل زنور هستی,

عشق زمین پرستی فکرت به اوج نشستی,
عشق خدا پرستی در اوج فکرت هستی,


از این دلم زناله گاهی زنم بداهه,
در راه مرغ و لانه توری کمین به دانه,

آن مرغ بی ترانه من باشم وتو دانه,
در راه عشق به دامی جان را دهم بهانه

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
راوی بگو به جانان ِ تا جان به لب نیارد
در شهر بت پرستی گام خدا گذارد

راوی بگو به باران در شهر ما ببارد
در خاک بی وفایی نخل وفا بکارد

ساقی بگو به مستی گیسی ز شب ببافد
در شهر می پرستی از می جدا بماند

راوی شکایتم گو حکمم بقا نباشد
تاوان دل پرستی کام جفا نداند

راوی سپاست ای دوست ِ چشمت دگر نبارد
بانوی غم پرستی عمرت به غم سر آمد


**************************

گویند به من که بت پرستی، هستم
وز چشم بتی تو مست مستی ، هستم

گر عاشق چشمان تو بودن پستیست
آری به خدا فرد پرستی پستم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 13 از 19:  « پیشین  1  ...  12  13  14  ...  18  19  پسین » 
شعر و ادبیات

شعرهای می و مستی و میخانه

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA