ارسالها: 2517
#31
Posted: 1 Feb 2013 02:36
برخیــــز ز خــــواب تا شــــرابی بخــــوریم
زان پیـش که از زمــــانه تابــــی بخــــوریم
کایــــن چرخ ستیــــزه روی ناگــــــه روز
چندان ندهـد زمـــــان که آبــــی بخــــوریم
خیـــــام
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 2517
#32
Posted: 1 Feb 2013 02:50
صبح یک روز من از پیش خودم خواهم رفت
بی خبر با دل درویش خودم خواهم رفت
می روم تا در میخانه کمی مست کنم
جرعه بالا بزنم آنچه نبایست کنم
بی خیال همه کس باشم و دریا باشم
دائم الخمر ترین آدم دنیا باشم
آنقدر مست که اندوه جهانم برود
استکان روی لبم باشد و جانم برود
ساقیا در بدنم نیست توان جام بده
گور بابای غم هر دو جهان جام بده
برود هر که دلش خواست شکایت بکند
شهر باید به من دیوانه عادت بکند
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 1095
#33
Posted: 1 Feb 2013 02:57
باده نوش!...
دلربای آب،شاد و شرمناک،
عشقبازی می کند با جان خاک !
خاک خشک تشنه دریا پرست،
زیر بازی های باران مست مست !
این رود از هوش و آن آید به هوش،
شاخه دست افشان و ریشه باده نوش!
فریدون مشیری
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 2517
#34
Posted: 1 Feb 2013 03:16
شبا همش به ميخونه ميرم من
سراغ مي و پيمونه ميرم من
تو اين ميخونهها خسته دردم
بدنبال دل خودم ميگردم
دلم گمشده پيداش ميكنم من
اگه عاشقته واي به حالش
رسواش ميكنم من
يه روز خيمه زدي تو سرنوشتم
منم از عاشقيم واست نوشتم
گمون كردي هنوز پر شر و شورم
هنوز عاشقم و خيلي صبورم
تو كه قدر وفام رو ندونستي
ميشد يه رنگ بموني نتونستي
گمون نكن تو دستات يه اسيرم
ديگه قلبم از تو پس ميگيرم
شبا همش به ميخونه ميرم من
سراغ مي و پيمونه ميرم من
تو اين ميخونهها خسته دردم
بدنبال دل خودم ميگردم
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 6561
#35
Posted: 1 Feb 2013 17:07
باده ناخورده مست آمدهایم
عاشق و می پرست آمدهایم
ساقیا خیز و جام در ده زود
که نه بهر نشست آمدهایم
خیز تا از خودی برون آییم
که به خود پای بست آمدهایم
چون شکستی نبود جانان را
ما ز بهر شکست آمدهایم
در جهانی که مست هشیار است
هوشیاران مست آمدهایم
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#36
Posted: 1 Feb 2013 17:08
مست آمدی که موجب چندین ملال چیست
هشیار چون شوی به تو گویم که حال چیست
من حرف می کشیدن اغیار میزنم
آن مست ناز را عرق انفعال چیست
خنجر کشی که ما ز تو قطع نظر کنیم
کی میبریم از تو ، ترا در خیال چیست
از دشت هجر میرسم آگاهیم دهید
وضع نشست و خاست به بزم وصال چیست
وحشی مپرس مسأله عاشقی ز من
مفتی منم به دین محبت سؤال چیست
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#37
Posted: 1 Feb 2013 17:09
باده گاهی ز عنب هست و گهی از رطب است
این همان است که در روی تو لب روی لب است
دم کشیدند همه سبزدلان در هیئت
چای سادات اگر سبز نباشد عجب است
جام من هست کنون مثل دو تا عاشق مست
چشمم از باده ی رخساره تو لب به لب است
زلف در زلف و نگه در نگهند اهل نظر
رفتن و آمدن ما به برت شب به شب است
ابرویت حامی فرمان نگاهت شده اند
قتل ما را سر کویت سبب اندر سبب است
شکر فارس چو تجار برم سوی حجاز
فارسی شعر بخوانید که یارم عرب است
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#38
Posted: 1 Feb 2013 17:10
دوش رفتم به در میکده خواب آلوده
خرقه تردامن و سجاده شراب آلوده
آمد افسوس کنان مغبچه باده فروش
گفت بیدار شو ای ره رو خواب آلوده
شست و شویی کن و آن گه به خرابات خرام
تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده
به هوای لب شیرین پسران چند کنی
جوهر روح به یاقوت مذاب آلوده
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#39
Posted: 1 Feb 2013 17:11
چو بی گه آمدی باری درآ مردانهای ساقی
بپیما پنج پیمانه به یک پیمانهای ساقی
ز جام باده عرشی حصار فرش ویران کن
پس آنگه گنج باقی بین در این ویرانهای ساقی
اگر من بشکنم جامی و یا مجلس بشورانم
مگیر از من منم بیدل تویی فرزانهای ساقی
چو باشد شیشه روحانی ببین باده چه سان باشد
بگویم از کی میترسم تویی در خانهای ساقی
در آب و گل بنه پایی که جان آب است و تن چون گل
جدا کن آب را از گل چو کاه از دانهای ساقی
ز آب و گل بود این جا عمارتهای کاشانه
خلل از آب و گل باشد در این کاشانهای ساقی
زهی شمشیر پرگوهر که نامش باده و ساغر
تویی حیدر ببر زوتر سر بیگانهای ساقی
یکی سر نیست عاشق را که ببریدی و آسودی
ببر هر دم سر این شمع فراشانهای ساقی
نمیتانم سخن گفتن به هشیاری خرابم کن
از آن جام سخن بخش لطیف افسانهای ساقی
سقاهم ربهم گاهی کند دیوانه را عاقل
گهی باشد که عاقل را کند دیوانهای ساقی
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#40
Posted: 1 Feb 2013 17:12
مگر نگفته نبی تا به روز باز پسین
خدای هردو جهان توبه را نبندد در
شراب خوردن و آسایش از وساوس نفس
به از سپاس بزرگان و احتمال خطر
شراب خوردن و آسوده بودن از بد و نیک
به از تحمل چندین هزار بوک و مگر
شراب خوردن از آن به که در زمین امید
نهال مدح نشانی و فاقه آرد بر
شراب خوردن از آن به که در سرای امیر
بهغرچهیی دو سه بیپا و سر شوی همسر
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ویرایش شده توسط: Alijigartala