انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 7 از 19:  « پیشین  1  ...  6  7  8  ...  18  19  پسین »

شعرهای می و مستی و میخانه


مرد

 
من همان مجنون مست یاغی ام،روز و شب محتاج جام باقی ام

یک شب کنار زاهد و یک شب کنار ساقی ام،از باده مدهوشم کنید


در خرقه پنهان میکنم می را و کتمان میکنم

هی بشکنم پیمان و هی تجدید پیمان میکنم


پندم ای زاهد مده،با که گویم من نمی خواهم نصیحت بشنوم

آی مردم پنبه در گوشم کنید،دردی کشم دردی کشم


بار رفیقان میکشم ،پر میکشم همچون همای

ای وای خاموشم کنید ای وای خاموشم کنید

"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
چون دم از سودای جانان میزنم

آتش اندر آب حیوان میزنم


شور لیلی طاقتم را طاق کرد

همچو مجنون بر بیابان میزنم


جرعهٔ دردی بصد خون جگر

میکنم پیدا و پنهان میزنم


میکشم آهی بیاد لعل او

آتش اندر آب حیوان میزنم


گر چه مستم راه مسجد میروم

گر چه گبرم لاف ایمان میزنم


بی‌نیـٰازم دار و معذورم اگر

خنده بر ناز طبیبان میزنم


عشقم اسباب بزرگی کرده ساز

تکیه بر جای بزرگان میزنم


داغ را هم داغ مرهم مینهم

زخم را هم زخم بر جان میزنم


گریه بر تاج فریدون میکنم

خنده بر تخت سلیمان میزنم


بر سر دریای خون جولان زنم

بی تو گر مژگان به مژگان میزنم


پادشاه وقت خویشم چون رضی

مهر طغرا را انالان میزنم
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
سال هاست که به دوش می کشم تار زخمی ام را

افسانه می سرایم از آفرینش خویش

از انتظار هزاران سالِ سال،

شادی را به ارمغان می جویم .


هنوز تار پُر گوشه ی من ،

هزار پرده دارد؛

سراسیمه نیست که خطا بنوازد

شهر آشوب نیست فتنه انگیزد

خیال من و تو راست که می نوازد .


آری،

سال هاست که به دوش می کشم تار زخمی ام را

در کوچه پس کوچه های زمان می چرخم

هزار پرده در پنجه دارم

خیال تو را نقش کرده ام به دل،

که سال هاست افسانه سراییده ام

از آن روز که مست بودم و راست گفتم

هزار نامرد پیدا شد که ناحق گفت.


آری ،

سال هاست که به دوش می کشم تار زخمی ام را

نیست کسی گوش فرا دهد

افسانه می سرایم از آفرینش خویش

شادی را به ارمغان می جویم

شادی را .
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
من و انکار شراب این چه حکایت باشد؟ .......... غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد

تا به غایـــت ره می خانـه نمی دانـــستم .......... ور نه مستوری ما تا به چه غایت باشد؟

زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز .......... تا تو را خود زمیان با که عنایت باشد؟

زاهـــد ار راه به رندی نـــبرد معذورســــت .......... عشق کاری است که موقوف هدایت باشد

من که شب ها ره تقوی زده ام با دف و چنگ .......... این زمان سر به ره آرم چه حکایت باشد؟

بنــــده ی پیــــر مغانم که ز جهلم برهاند .......... پیر ما هرچه کند عین عنایت باشد

دوش ازین غصه نخفتم که رفیقی می گفت .......... حافظ ار مست بود جای شکایت باشد


حافظ
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
من مست و تو ديوانه ما را که برد خانه

صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پيمانه


در شهر يکي کس را هشيار نمي بينم

هر يک بتر از ديگر شوريده و ديوانه


هر گوشه يکي مستي دستي زده بر دستي

وان ساقي سرمستي با ساغر شاهانه


اي لولي بربط زن تو مست تري يا من

اي پيش تو چو مستي افسون من افسانه


از خانه برون رفتم مستيم به پيش آمد

در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه


چون کشتي بي لنگر کژ ميشد و مژ ميشد

وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه


گفتم که رفيقي کن با من که منت خويشم

گفتا که بنشناسم من خويش ز بيگانه


گفتم : ز کجايي تو؟ تسخر زد و گفت اي جان

نيميم ز ترکستان نيميم ز فرغانه


نيميم ز آب و گل نيميم ز جان و دل

نيميم لب دريا نيمي همه دردانه


من بي دل و دستارم در خانه خمارم

يک سينه سخن دارم هين شرح دهم يا نه


تو وقف خراباتي دخلت مي و خرجت مي

زين وقف به هوشياران مسپار يکي دانه


مولانا
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
مستی

رفیق من امشب بد مستم
یا زیاد خوردم یا کم جنبم
پل تگری زدنو رد کردم
اصلا نمی دونم که با خودم چند چندم
من دچار سر دردم
تب دارم یه جورایی لش کردم

پی شکسته بندو این داستانا نباش
من بدجوری از خودم در رفتم
خیلی خوردم ولی هنو نمردم
این الکلا هنوز من نکشتن
فراموش کارم ایرادم اینه
پیک خالیه جلومو میگم هنوز نخوردم
پیک پیک بعدو علی نسخ توئه
دم ساقی گرم و سبد پرش
این که زیاد خوردم این نظر توئه
هر پیک پیکِ یه خبر نوئه
شاید ریختن اینا تورو خسته کنه
بده من بریزم از اول دست توئه
بخور نوش دم هرچی مستی خوره
بزار یه قصه بگم واست مزه کنه
یه یارو بود می گفتن پهلوونه
هر روز می رفت تو یه قهوه خونه
دو تا بطری عرق و
دوتا استکان می خواست
می شست می خورد می رفت مست تا خونه
تا اون قهوه چی پرسید صبح تا میای
تا اخر شبش که شل راه می یای
عرق یا ویسکی یا ودکا می خوای
چرا از هر کدومشون دوتا می خوای


گفت ما سه تا بودیم سه تا رفیق
قول دادیم هر جایی تنها بریم
جای هم بخوریم جای هم مست کنیم
جای خالی همدیگه بره پیک روی میز


گفت باشه ولی هرچی گشتم
گفتی سه تا اینا دوتاست و من تو شکم
یارو یه نگاه بهش کرد و بعد با لبخند
گفت این سهم اون دوتاست
من تو ترکم

مستی راستی کولیا بردن
منم کولیم واسه همین جفت آوردم
یارو خیلی مرد بود قده دونفر خورد
من چی بگم که قد دنیا خوردم

علی سورنا
     
  
مرد

 
عمرت تا کی به خود پرستی گذرد یا در پی نیستی و هستی گذرد

می نوش که عمریکه اجل در پی اوست ان به که به خواب یا به مستی گذرد

***************************
گرچه غم و رنج من درازی دارد عیش و طرب تو سرفرازی دارد

بر هر دو مکن تکیه که دوران فلک در پرده هزار گونه بازی دارد

**************************

یک جام شراب صد دل و دین ارزد یک جرعه می مملکت چین ارزد

جز باده لعل نیست در روی زمین تلخی که هزار جان شیرین ارزد


رباعیات خیام
     
  
مرد

 
مستی

من مستم و من مستم، از خويش دگر رَستم
هشيار نگردم من ، تا من به جهان هستم

هشيار چه گردم من؟ در ميكده هستي
ياران همه سرمستند ، من نيز يكي مستم

اي ساقی ميخانه ، مي ريز به پيمانه
هشيار نمي گردم ، من مست و خرابستم

هر گَه,کِه شدم هشيار ، غافل ز الستم من
دستم تو رها كردي ، افتاده درين پَستم

در فكر الستم من ، هر لحظه كه مستم من
عشقت همه در رگها، زان مي كه بخوردستم

من را تو ببر خانه ، اي صاحب ميخانه
در خانه نكويي كن ، جامي بده در دستم

اين نفس هوسبازم ، از خويش رها سازم
من پاي هوس بستم ، از بندِ هَوي جَستم

من رند تهيدستم ، من عاشق سرمستم
از وادي هشياران ، اسباب سفر بستم

در كشور عياران ، در شهرك ميخواران
قَر‌ابِه ي مي دستم ، در كوي تو بنشستم

فرید تربتی
     
  ویرایش شده توسط: moosam692   
مرد

 
در فصل بهار اگر بتی حور سرشت
یک ساغر مـِی دهد مرا بر لب کِشت

هرچند به نزد عامه این باشد زشت
سگ به ز من ار برم دگر نام بهشت

******************************
من ظاهر نیستی و هستی دانم
من باطن هر فراز و پستی دانم

با این همه از دانش خود شرمم باد
گر مرتبه ای ورای مستی دانم

****************************
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوش دلی گذارم یا نه

پر کن قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم ، برآرم یا نه

رباعیات خیام
     
  ویرایش شده توسط: moosam692   
مرد

 

مستی


مستي ام درد منو ديگه دوا نمي كنه
غم با من زاده شده منو ها نمي كنه
منو رها نمي كنه منو رها نمي كنه
شب كه از راه مي رسه غربت هم باهاش مياد
توي كوچه هاي شهر باز صداي پاش مياد
من غماي كهنمو ور مي دارم كه توي ميخونه ها جا بذارم
مي بينم يكي مياد از ميخونه زير لب مستونه آواز مي خونه
مستي ام درد منو ديگه دوا نمي كنه
غم با من زاده شده منو رها نمي كنه
منو رها نمي كنه منو رها نمي كنه
گرمي مستي مياد توي رگ هاي تنم
مي بينم دلم مي خواد با يكي حرف بزنم
كي مياد به حرفاي من گوش بده
آخه من غريبه هستم با همه
يكي آشنا مياد به چشم من
ولي از بخت بدم اونم غمه
مستي ام درد منو ديگه دوا نمي كنه
غم با من زاده شده منو رها نمي كنه
خسته از هر چي كه بود
خسته از هر چي كه هست
راه مي افتم كه برم
مثل هر شب مست مست
باز دلم مثل هميشه خاليه
باز دلم گريه ي تنهايي مي خواد
بر مي گردم تا ببينم كسي نيست
مي بينم غم داره دنبالم مياد
مستي ام درد منو
ديگه دوا نمي كنه
غم با من زاده شده منو رها نمي كنه
منو رها نمي كنه منو رها نمي كنه
منو رها نمي كنه منو رها نمي كنه

اردلان سرافراز
     
  
صفحه  صفحه 7 از 19:  « پیشین  1  ...  6  7  8  ...  18  19  پسین » 
شعر و ادبیات

شعرهای می و مستی و میخانه

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA