ارسالها: 51
#101
Posted: 5 Oct 2012 08:46
زندگی یک ارزوی دور نیست
زندگی یک جست و جوی کور نیست
زیستن در پیله ی پروانه چیست؟!
زندگی کن زندگی افسانه نیست.
گوش کن...!!
دریا صدایت میزند!
هر چه نا پیدا صدایت می زند!
جنگل خاموش میداند تورا.
با صدایی سبز می خواند تورا.
اتشی در جان توست.
قمری تنها پی دستان توست.
پیله ی پروانه از دنیا جداست.
زندگی یک مقصد بی انتهاست.
هیچ جایی انتهای راه نیست!
این تمامش ماجرای زندگیست...!!!
درود بر زنان و دختران غیور و باشرف ایران زمین
ارسالها: 51
#102
Posted: 5 Oct 2012 09:02
زندگی را از طبیعت بیاموزیم،چون بید متواضع،چون سرو راست قامت،چون صنوبر صبور،چون بلوط مقاوم،چون رود روان، چون خورشید با سخاوت و چون ابر با کرامت باشیم.
زندگی خاریست از گل معرفت،هنگامی که سوزش ان را احساس کردی تازه همه چیز اغاز شده.
تپش های قلب انسان به او می گوید که زندگی دقیقه ها و ثانیه هاست.
همه رویدادهای زندگیت ،اینه ایست که اندیشه هایت را باز می تاباند.
برای زندگی فکر کن اما غصه نخور.
هرگز به دنبال کسی نباش که بتونی با او زندگی کنی ،بلکه به دنبال کسی باش که نتونی بدون او زندگی کنی.
تولد زندگی نیست،زندگی تولد است.
زندگی گرمی دلهای به هم پیوسته است
تا در ان دوست نباشد، همه درها بسته است.
درود بر زنان و دختران غیور و باشرف ایران زمین
ارسالها: 129
#104
Posted: 6 Oct 2012 13:51
بعضی وقتها فکرمیکنم زندگی یک شخص منحصربه فرده وکسی دیگه ی نمیتونه زندگی رواونجورببینه ولمس کنه این هم برمی گرده به این که چه دیدی دارید نگرش شما سازنده زندگی وهستی شماست زندگی برای ادمها یک زاویه دیده
ودرتوصیفش همین بس که زن است
انجاکسی ارمیده است که زندگی کردومردبدون انکه پرسشی داشته باشد(پل الوار)
زندگی یعنی رنج کشیدن اشاره به ایه قران( لقدخلقناالانسان فی کبد.ماانسان رادررنج آفریدیم)ولی تنها انسان است که رنج میکشدولبخندمی افریند(نیچه)
به نظرمن بیشتربایدرونحوه زندگی وتعالی بخشیدن به ان تمرکزکردتاماهیت وچرایی ان
جان برادرسرت راازریگزاراسمان بردارتودرزمینی وازان زمین(نیچه)
برنده می گوید مشکل است، اما ممکن
و بازنده می گوید ممکن است، اما مشکل ...
ارسالها: 1095
#105
Posted: 6 Oct 2012 23:03
کاش حقیقت داشت
قسمتي از كتاب کاش حقیقت داشت نوشته ی مارك لوي:
تصور کن برنده یک مسابقه شدی و جایزه ات اینه که بانک هرروز صبح یک حساب برات باز می کنه و توش هشتادوشش هزاروچهارصد دلار پول می گذاره ولی دوتا شرط داره.
یکی اینکه همه پول را باید تا شب خرج کنی، وگرنه هرچی اضافه بیاد ازت پس می گیرند.
نمی تونی تقلب کنی و یا اضافهٔ پول را به حساب دیگه ای منتقل کنی.
هرروز صبح بانک برات یک حساب جدید با همون موجودی باز می کنه.
شرط بعدی اینه که بانک می تونه هروقت بخواد بدون اطلاع قبلی حسابو ببنده و بگه جایزه تموم شد.
حالا بگو چه طوری عمل می کنی؟
او زمان زیادی برای پاسخ به این سوال نیاز نداشت و سریعا .....
«همه ما این حساب جادویی را در اختیار داریم: زمان.
این حساب با ثانیه ها پر می شه.هرروزکه از خواب بیدار میشیم هشتادوشش هزارو چهارصد ثانیه به ما جایزه میدن و شب که می خوابیم مقداری را که مصرف نکردیم نمیتونیم به روز بعد منتقل کنیم.
لحظه هایی که زندگی نکردیم از دستمون رفته. دیروز ناپدید شده. هرروز صبح جادو می شه و هشتادوشش هزاروچهارصد ثانیه به ما میدن.
یادت باشه که من و تو فعلا از این نعمت برخورداریم ولی بانک می تونه هروقت بخواد حسابو بدون اطلاع قبلی ببنده.
ما به جای استفاده از موجودیمون نشستیم بحث و جدل می کنیم و غصه می خوریم.
" بیا از زمانی که برامون باقی مونده لذت ببریم. "
--------------------------------------------------------------------------------
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#106
Posted: 28 Oct 2012 12:07
زندگی این است...
شکسپیر میگوید:
من همیشه خوشحالم، میدانید چرا؟
برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم،
انتظارات همیشه صدمه زننده هستند...
زندگی کوتاه است... پس به زندگیات عشق بورز...
خوشحال باش... و لبخند بزن... فقط برای خودت زندگی کن...
قبل از اینکه صحبت کنی » گوش کن
قبل از اینکه خرج کنی » درآمد داشته باش
قبل از اینکه دعا کنی » ببخش
قبل از اینکه صدمه بزنی » احساس کن
قبل از تنفر » عشق بورز
زندگی این است... احساسش کن، زندگی کن و لذت ببر
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#107
Posted: 1 Nov 2012 14:12
زندگی دفتری از خاطره هاست .
زندگی دفتری از خاطره هاست
خاطراتی شیرین-
خاطراتی مغشوش-
خاطراتی که زتلخی رگ جان میگسلد.
ما ز اقلیمی پاک-
که بهشتش نامند-
بچنین رهگذری آمده ایم.
گذری دنیانام-
که زنامش پیداست-
مایه پستی هاست.
ما ز اقلیم ازل-
ناشناسانه بدین دیر خراب آمده ایم
چو یکی تشنه بدیدار سراب آمده ایم
مادر آن روز نخست-
تک و تنها بودیم
خبری از زن و معشوقه و فرزند نبود
سخنی ازپدر و مادر دلبند نبود
یکزمان دانستیم-
پدرومادر و معشوقه و فرزندی هست
خواهر و همسر دلبندی هست
***
زندگی دفتری از خاطره هاست
خاطراتی که زتلخی رگ جان میگسلد:
روزی از راه رسید-
که پدر لحظه بدرودش بود
ناله در سینه تنگ-
اشک در چشم غم آلودش بود
جز غم و رنج توانکاه نداشت
سینه اش سنگین بود-
قوت آه نداشت.
با نگاهی میگفت:
پس از آن خستگی و پیری و بیماریها-
دفتر عمر پدر را بستند
ای پسر جان، بدرود!
ای پسر جان، بدرود!
لحظه ای رفت و از آن خسته نگاه-
اثری هیچ نبود
پدرم چشم غم آلوده حیرانش را
بست و دیگر نگشود.
***
زندگی دفتری از خاطره هاست
خاطراتی که ز تلخی رگ جان میگسلد:
روزی از راه رسید-
که چنان روز مباد
روز ویرانگر سخت
روز طوفانی تلخ
که به دریای وجودم همه طوفان انگیخت
زورق کوچک بشکسته ما-
در دل موج خروشنده دریا افتاد
کاخ امید فرو ریخت مرا-
مادر خسته تن خسته دلم-
زمن آهنگ جدائی دارد
حالت غمزده اش-
چشم ماتمزده اش بامن گفت:
که از این بند گران عزم رهائی دارد.
***
مادرم آنکه چو خورشید بما گرمی داد-
پیش چشمم افسرد
باغ سر سبز امیدم پژمرد
اشک نه، هستی من-
گشت در جانم و از دیده برخسار دوید
مادرم رفت و به تاریکی شبها گفتم:
آفتابم زلب بام پرید.
***
زندگی دفتری ازخاطره هاست
خاطراتی که ز تلخی رگ جان میگسلد:
لحظه یی میاید-
لحظه یی صبر شکن-
که یتیمی سر راهی گرید
پدری نیست که گردی ز رخش برگیرد
مادری نیست که درمانده یتیم-
جای در دامن مادر گیرد.
***
زندگی دفتری از خاطره هاست:
بارها دیده ام و می بینم-
مادری اشک آلود
با نگاهی پردرد
چشم در چشم غم آلود پسر دوخته است
وز تهی دستی خویش-
بهر تنها فرزند-
سالها حسرت و ناکامی اندوخته است
پشت سر می بیند-
دشت تا دشت، غم و غربت و سرگردانی
پیش رو مینگرد-
کوه تا کوه پریشانی و بی سامانی
من بجز سکه اشک-
چه توانم که بپایش ریزم؟
نه مرا دستی هست-
که غمی از دل او بردارم
نه دلی سخت کزو بگریزم
***
ما همه همسفریم
کاروان میرود و میرود آهسته براه
مقصدش سوی خدا آمده ایم-
باز هم رهسپر کوی خدائیم همه
ما همه همسفریم
لیک در راه سفر-
غم و شادی بهم است
ساعتی در ره این دشت غریب-
میرسد «راهروی خسته» به «خرم کده» یی
لحظه یی در دل این وادی پیر-
میرسد «همسفری شاد» به «ماتمکده»یی
***
زندگی دفتری از خاطره هاست
خاطراتی شیرین-
خاطراتی مغشوش-
خاطراتی که زتلخی رگ جان میگسلد:
یکنفر در شب کام-
یکنفر در دل خاک
یکنفر همدم خوشبختی هاست-
یکنفر همسفر سختی هاست
چشم تا باز کنیم-
عمرمان میگذرد
وز سر تخت مراد-
پای بر تخته تابوت گذاریم همه
ما همه همسفریم
پدر خسته براه-
مادر بخت سیاه-
سوگواران پسر و دختر تنها مانده-
عاشقانی که زهم دور شدند-
دخترانی که چو گل پژمردند-
کودکانی که به غربت زدگی-
خفته در گور شدند-
همگی همسفریم.
***
تا ببینیم کجا، باز کجا،
چشممان باردگر-
سوی هم بازشود؟
در جهانی که در آن راه ندارد اندوه-
زندگی باهمه معنی خویش-
ازنو آغاز شود.
زندگی دفتری از خاطره هاست
خاطراتی شیرین-
خاطراتی مغشوش-
خاطراتی که زتلخی رگ جان میگسلد
دلنوشته ای از زنده یاد مهدی سهیلی
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 2642
#109
Posted: 20 Apr 2013 11:42
قرار بود یکی از میان شما برای کودکان بی خواب این خیابان
فانوس روشنی از رویای نان و ترانه بیاورد
قرار بود یکی از میان شما برای آخرین کارتون خواب این جهان
گوشه لحافی لبریز از تنفس و بوسه بیاورد
قرار بود یکی از میان شما بالای گنبد خضرا برود
برود برای ستارگان این شب خسته دعا کند
پس چه شد چراغ آن همه قرار و
عطر آن همه نان و خواب آن همه لحاف؟
من به مردم خواهم گفت
زورم به این همه تزویر مکرر نمی رسد.
حالا سالهاست که شناسنامه های ما را موش خورده است
فرهاد مرده است
و جمعه نام مستعار همه هفته های ماست...!
سید علی صالحی
عقده یعنی کسی که اولین بار میره تو لیست، مدتش طبق قوانین باید سه روز باشه ولی یهو میشه دو ماه