انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 1 از 9:  1  2  3  4  5  6  7  8  9  پسین »

سبک شناسی


مرد

 
در این تاپیک به بررسی
سبک های ادبی ایران خواهیم پرداخت
     
  
مرد

 
اوضاع تاريخى بعد از اسلام :

ايران در نتيجهٔ جنگ‌هاى نهصدساله با روم و فتور و کهولت دين مزديسنى و انقلاب فکرى و سياسى که از زمان پيروز و قباد پيدا شده بود روى به ضعف نهاد و تدابير خسرو اول و خسرو دوم هم به‌جائى نرسيد و شورش سپاهيان که بى‌شک به پشتوانى اعيان و روحانيان بر ضد خسرو دوم روى داد، ايران را طورى در هم شکست و ناتوان ساخت که نتوانست در برابر تاخت و تازهاى پى در پى تازيان تاب بياورد و با آنکه ايرانيان زيادتر از روميان به ايستادگى و رشادت به خرج دادند، اما زودتر از آنها منقرض گرديدند.
وضع جغرافيائى پايتخت ايران يکى از اسباب بزرگ اين انقراض به‌شمار مى‌آمد، و عاقبت آن پادشاهى بزرگ که چندين قرن علم و تمدّن و فرهنگ مشرق را به ‌سبب سازمان بزرگ و معقول خود نگاهدارى کرده و از آن پشتيبانى مى‌نمود، سرنگون گرديد.
اما تمدّن و فرهنگ او از ميان نرفت و برخلاف آنچه شهرت دارد زبان او نيز از تعرّض اجانب محفوظ ماند، و طولى نکشيد که بار ديگر از بيخ و ساقهٔ آن باغ نيمه‌ويران، به اهتمام باغبان محلى شاخ و برگ و بارى نو با پيوندهاى تازه‌تر پديدار گرديد، و دولت اسلام در همان محل قديم خود پايتختى به‌وجود آورد و دربارى ساخت که از حيث سازمانى اخلاقى و مادّى به مراتب طبيعى‌تر و استوارتر از عهد پيشين بود، و ادبياتى به‌وجود آورد که صد يک آن را در عهد ساسانيان نداشت و از لحاظ سياست نيز به ‌عين سياست ساسانى را پيش گرفت، در امور داخلى پادشاهان يا سپهبدان گماشت که با اختيارات نامحدود در ايالات مأمور مى‌شدند، و گاهى شهرياران رياست را به فرزندان خود مانند عهد هخامنش و اشکانى و اوايل عهد ساسانى به ميراث مى‌نهادند.
در امور خارجى نيز رقابت با روم فراموش نشد، بلکه بر قوّت آن افزود و اين دفعه نه تنها با روم بيزانس (قسطنطنيه) طرف بود بلکه با تمام پادشاهان اروپا دم از رقابت مى‌زد. همچنين در ترکستان و دشت قبچاق و هندوستان نيز لشکرهاى اين دولت همواره پيشروى مى‌کردند و بار ديگر تجارت بين شرق و غرب که اساس رقابت ايران و روم بود بالکلّ در دست دول اسلام افتاد و به همين سبب دولت روم و دول کوچک فرنگ رو به ضعف و زبونى نهادند و در جنگ‌هاى صليبى شکست خوردند.
اين دولت اگر چه به‌صورت دولتى عربى محسوب مى‌شد ولى اهل تحقيق دانند که در حقيقت مردان سياسى و سرداران و نويسندگان و حتى سربازان ايرانى پيشاهنگ و سايق اين تمدّن و جنبش بزرگ بودند و دولت عباسى دولتى نيمه‌ايرانى و نيمه‌تازى بود که دربار و مجموعهٔ فرهنگ و ادب و آئين کشورى ساسانيان به آن دولت انتقال يافته بود.
====================
پ.ن:تمام چیزی که ما الان داریم از صدقه سر همین افراده. افرادی که با دستگاه ظلم همکاری میکردند فقط برای
آنکه زبان پارسی ما حفظ شود
     
  
مرد

 
تاريخ‌نويسى به زبان فارسى و اوضاع تاريخى

در زمان المعتصم بالله عباسى (۲۱۸ ـ ۲۲۷) دربار خلافت، از رجال ايرانى که تا آن روز مورد توجه و علاقهٔ خلفا بودند تهى ماند، نکبت برامکه در عهد هارون‌الرشيد در حقيقت اعتماد ايرانيان را از دربار عرب سلب کرد و غدر و ناجوانمردى خلفا بر سر زبان‌ها افتاد(۱) و مخصوصاً اين قسمت در ميان طبقات نجبا و اعيان شهرت گرفت و طبعاً واکنش اين عقيدت ذهن خلفا را نيز مشوبتر ساخت و بيش به مردان سياسى و سرداران و دبيران ايرانى به اندازهٔ پيش اعتماد ننمودند ـ خاصه بعد از آنکه طاهربن‌الحسين هم در خراسان مأمون را خلع کرد اين سوءظن شدت يافت. بنابراين به‌سوى ترکان متوجه شدند، غلامان ترک فرغانى و کاشغرى در دربار بغداد عزيز شدند و از ميان آنان مردان بزرگى در سايهٔ پرورش خلفا بيرون آمد.
دربار معتصم بدين مردان آراسته بود، ولى چون اين طايفه مانند ايرانيان زيرک و دوربين نبودند و ميانهٔ آنها به اعراب و ايرانيان گرم درنمى‌گرفت، به توطئه‌هاى دربارى دچار آمده و از ميان مى‌رفتند، و باز دستهٔ ديگر از همان طايفه به روى کار مى‌آمدند ـ اين عمل موجب تزلزل دربار خلفا گرديد و ظلم و تعدّى در اکناف کشور رواج يافت. تن‌پرورى و عياشى کارفرمايان هم مزيد علت شده از مرزهاى مملکت سرکاشان برخاستند، و عاقبت از طرف مصر و افريقا به‌دست فاطميان افتاد، و سيستان و خراسان که به ‌سبب قيام خارجيان به رياست حمزة بن آذرک مغشوش بود به ‌ضميمهٔ فارس، به‌دست آل‌ليث استقلال پذيرفت، و طبرستان به‌دست سادات زيدى افتاده از مرکز جدا گشت و بنوساج در آذربايجان دم از استقلال زدند، و ديگر اين ممالک چنانکه بايستى به‌ حيطهٔ تصرف بغداديان بازنگشت.
================
(۱) . از سخنان يعقول ليث صفار است که بسيار مى‌گفته است: 'دولت عباسيان را بر غدر و مکر بنا کرده‌اند نبينى که به ‌ابوسلمه و بومسلم و آل برامکه 'کذا' و فضل سهم با چندان نيکوئى کايشان را اندر اندولت بود چه کردند؟ کسى مباد که برايشان اعتماد کند!' (تاريخ سيستان طبع تهران ص ۲۶۸).
     
  ویرایش شده توسط: shakaat   
مرد

 
تاريخ‌نويسى به زبان فارسى و اوضاع تاريخى(ادامه)

در دورهٔ آل ليث که آنها را لثيان و صفاريان نيز گويند (۱۴۷ ـ ۳۹۳)(۲) زبان عربى زبان دربارى و زبان نجبا و معمول به دبيران رسائل بود، و پس از قدرت يعقوب سر سلسلهٔ آن خاندان (۲۴۷ ـ ۲۶۵)(۳) شعرا يعقوب را مدح به عربى گفتند، و يعقوب گفت (چيزى که من اندرنيابم چرا بايد گفت؟) پس محمدبن‌وصيف دبير رسائل يعقوب شعر پارسى گفتن گرفت و اول شعر پارسى اندر عجم او گفت.(۴)
====================
(۲) . اين تاريخ تا انقراض خلف‌بن‌احمد است که در حقيقت خاندان يعقوب آن روز بر‌افتاد و قبل از اين هم يک‌بار به‌دست سامانيان برافتاده بود، و پس از اين هم باز ملوک نيمروز کرّوفرّى کردند و عاقبت به‌دست صفويه پاک منقرض گرديدند (رجوع کنيد به: تاريخ سيستان و احياءالملوک)
(۳) . کذا تاريخ سيستان ـ و رد طبقات ملوک اسلام ص ۱۱۶ ـ ۱۷ جلوس و مرگ يعقوب در (۲۲۵ ـ ۲۵۴) ضبط شده و ظاهراً اشتباه است رجوع کنيد به: 'تاريخ سيستان ص ۱۹۹ ـ ۲۰۰ ـ ۲۳۳ متن و حواشي'
(۴) . چنين است روايت تاريخ سيستان (ص۲۱۰) ولى ما در تاريخ شعر در ايران نموده‌ايم که شعر پارسى از قديم وجود داشته و پيش از اين زمان هم شعر پارسى گفته شده است شايد مراد تاريخ‌نويس شعر رسمى دربارى يا اشعارى به طريقهٔ قصايد عرب بوده است.
     
  
مرد

 
تاريخ‌نويسى به زبان فارسى و اوضاع تاريخى(ادامه)

قرن سوّم تمام نشده بود که دولت قوى ديگر در کنار جيحون به‌وجود آمد که از نظر نژاد و خانواده مقبول‌تر از صفاريان بود، اين سلسله با کمال زيرکى و دهاء توانستند با دربار بغداد طورى مماشاة کنند که رقبائى بر ضد آنها برنيانگيزاند، و آن دولت سامانيان بود (۲۶۱ ـ ۳۸۹) که خود را از نژاد بهرام چوبين مى‌شناختند، و اجداد آنها از عهد مأمون در ماوراءالنهر رياستى داشته بودند، و آل‌طاهر و آل‌ليث هم از آنان حمايت کرده به آنها مشاغل عمده رجوع مى‌کردند، دربار بغداد اسمعيل‌بن‌‌احمد ـ سرسلسلهٔ سامانيان ـ را بر ضد عمروليث دومين پادشاه صفارى که طرف نگرانى شده بود برانگيخت و عاقبت دولتى بزرگ‌ به‌وجود آمد که از اقصى ترکستان تا عقبهٔ حلوان در زير ادارهٔ آن دولت قرار گرفت.
در بين اين سال‌ها نيز در مرو و قهستان و طوس و چغانيان و گوزکانان و خوارزم مردانى ايرانى صاحب داعيه چون احمدبن‌سهل از خانوادهٔ کامکار، سيمجوردواتى و خانواده‌ او، کنارنگيان و سپهبدان طوس که بزرگ‌ آنان ابومنصور محمد‌بن‌عبدالرزاق طوسى بود، و آل محتاج و آل فريغون و مأمونيان برخاستند، و اين همه يک مقصد را دنبال کردند، و آن زنده کردن نام شهنشاهان فارس و احياء آثار گذشته ايران بود، چنانکه احمد سهل خود را از فرزندان يزدگرد مى‌شمرد و در دربار او مردى پير دهقان نژاد موسوم به 'آزاد سرو ـ يکى پيربدنامش آزاد سرو که با احمد سهل بودى به مرو (فردوسي)' زندگى مى‌کرد که به قول فردوسى داستان‌هاى رستم خاندان آن پهلوان در نزد او بود، و از قول او اين داستان‌ها وارد شاهنامه شده بود و ابومنصور کسى است که شاهنامهٔ فردوسى را به ‌زحمت از روى خداينامه و روايات دهقانان و پيران و غيرهم گردآورده و نويسانيده بود ـ و دقيقى شاهنامهٔ خود را به امر امير نوح يا ابومظفر چغانى گفته است و کتاب حدود العالم قديمى‌ترين جغرافياى فاسى (۳۷۲هـ) در دربار آل فريغون تأليف شده است، و شايد ابوعلى سيمجور که از ۳۷۸ تا ۳۸۴در خراسان رياست داشته يکى از تشويق‌کنندگان فردوسى در نظم شاهنامه بوده است، زيرا پسران محمد‌عبدالرزاق و اميرک طوسى که على‌التحقيق از مربيان و منعمان فردوسى بوده‌اند با او دوست و همدست و طبعاً همفکر بوده‌اند و عاقبت هم در وفادارى نسبت به ابوعلى سيمجور از ميان رفتند و ميرک طوسى با او هم‌زنجير گرديد، و فردوسى ظاهراً دربارهٔ او يا اين اميرک مى‌گويد(۵) :
نه زو زنده دارم نه مرده نشان
به چنگ نهنگان مردم‌کشان

======================
(۵) . ذکر اين اميرک طوسى در مقدمهٔ دوم کهنهٔ شاهنامه در نسخ خطى به‌نظر نگارنده‌ رسيده است و تاريخ فوت او را در حبس محدود غزنوى نيز در تاريخ گرديزى موجود است و بعيد نيست که مربى فردوسى در طوس اين مرد باشد و معلوم نيست ابوعلى فرصت پرورش فردوسى را داشته است.
     
  
مرد

 
تاريخ‌نويسى به زبان فارسى و اوضاع تاريخى(ادامه)

مأمونيان همان پادشاهانى هستند که دربار آنها مجمع بزرگ‌ترين علما و حکماى ايرانى مانند ابوريحان و ابوعلى‌سينا و ابوسهل مسيحى و غيره هم بوده است و در شعوبى بودن اين علما ترديدى نيست خاصه ابوريحان بيروني.
اين جنبش که در خراسان يکباره در قرن سوم پيش آمده است، نتيجهٔ روشن و مستقيم انتشار خداينامه و ساير کتب پهلوى است که در قرن دوم به‌وسيلهٔ ابن‌مقفع و ديگران و در واقع به تشويق و ترغيب برمکيان و آل‌سهل ترجمه شده بود و در ظرف يک قرن در اکناف ايران منتشر گرديده و اثر شگرفى در قلوب مردان سياسى ايرانى پيدا کرده بود، و نفرت درونى نجباى ايران از غَدْرومکر دربار بغداد نيز مزيد علت شده و فکر ايجاد دولتى مانند دولت ساسانى همه سرکشان و ارباب همم عاليه را برانگيخته بود.
هر چند اين دولت‌هاى کوچک به‌تدريج در دولت بزرگ سامانى تحليل رفت و آنچه باقى ماند صيد سرپنجهٔ غزنويان گرديد، اما همان‌طور که خود آن دولت‌ها در سامانيان تحليل رفتند فکر و انديشهٔ آنان نيز ضميمهٔ فکر سامانيان شد، رجال صاحب فکر در دربار بخارا گرد آمدند، خانوادهٔ جيهانيان و خانوادهٔ بلعميان و دانشمندانى مانند ابوطيبِ مصعبى که همه مردان فاضل و صاحب تأليف و نويسندگان نامى بودند و وزارت و خدمت امراى سامانى قيام کردند، و افکار تازهٔ خود را در آن درگاه تمرکز دادند.
غير از تشويق شعرا، به تشويق نثرنويسان نير از طرف سامانيان همت گماشته شد، ابوالمؤيد بلخى صاحب شاهنامه و گرشاسپنامه و عجايب‌البلدان يکى از تربيت‌يافتگان آن دولت است، شاهنامهٔ ابومنصورى و شاهنامهٔ منظوم مسعودى مروزى نيز يکى از مآثر سامانى است، چنانکه منظومهٔ ديگر که شاهنامهٔ فردوسى است بايد يکى از آثار شعرى آن عهد شمرده شوند نه على‌المشهور از آثار غزنوي.
مهم‌تر‌ين کارى که در اين دولت از لحاظ پيشرفت نثر فارسى انجام شده است و به‌دست ما رسيده يکى شاهنامهٔ ابومنصورى است، که در ۳۴۵ تدوين گرديد و مقدمهٔ آن به نثر و مابقى به شعر موجود است ـ ديگر ترجمهٔ تاريخ و تفسير کبير ابوجعفر محمد‌بن‌جرير طبرى است که در ۳۵۶ هجرى به‌وسيلهٔ ابوعلى محمد‌بن‌محمدالبلعمى وزير منصوربن‌نوح و علماى ماوراءالنهر ترجمه و فراهم آمده است، و نيز ظاهراً در همين اوان کتاب الابنيه فى حقايق الادويه (اين کتاب تأليف امام موفق‌الدين الهروى است و نسخه‌اى به خط اسدى طوسى از آن موجود است) نوشته شده و حدودالعالم من المشرق الى‌المغرب نيز در ۳۷۲ در گوزکانان تأليف يافته و متأسفانه به ‌سبب اهمالى که در قرن بعد در پيروى اين جنبش نژادى به‌عمل آمد و به‌جاى خود بيايد، نه فقط دنبالهٔ کار برديده شد، بلکه قسمت بزرگى از کتب آن دوره نيز از ميان رفت، چنانکه آثار شعوبيه در ساير اقطار اسلامى نيز به همين جهت از ميان رفته است!.
     
  
مرد

 
تاريخ‌نويسى در عرب:

تاريخ قديم مخلوط با افسانه بوده است اما بايد دانست که از عهد بسيار قديم، پادشاهان بزرگ وقايع عمدهٔ زمان خود را به وسايلى گوناگونى نگهدارى مى‌کرده‌اند که از ميان نرود و براى بازماندگان مايهٔ تجربت و براى آيندگان موجب عبرت و اعجاب گردد، و خبر داريم که در عهد هخامنش اين کار معمول بوده است و مطالب روزمره در روزنامه‌ها ثبت شده و در خزانهٔ خاص اين آثار که شايد (گنج نپشت) يا (دژنپشت) نام داشته است به ‌وديعه نهاده مى‌شده است ـ و يا آجرهاى گلى يا روى سنگ‌هاتى کوه و الواح سنگى و فلزيِ يادگار کارهاى خود را باقى مى‌گذاشته‌اند.
در عصر اسلامى هنوز قرن اول به نيمه‌ نرسيده بود که تاريخ‌نگارى آغاز شد و نخستين پادشاهى که به اين کار دست زد معوية‌بن‌ابى‌سفيان بود که عبيدبن‌شريةالجُرهُمى را بار داد و از او از اخبار عرب بپرسيد و او جواب‌هائى داد و معاويه دستور داد که آن روايات را گردآوردند و دو کتاب از اين مرد ماند يکى کتاب‌الامثال قريب پنجاه ورق و ديگر کتاب‌الملوک و اخبار الماضيين که چند جزوى است و اخبار تُبّعان و ذَوُن را ضبط کرده و اشعارى نيز نقل مى‌کند که شايد بيشتر آنها هم مانند آن اخبار ساختگى باشد!
در همان اوقات ضبط وقايع روزمرهٔ سياسى نيز آغاز شد و ظاهراً هم‌چشمى و منافستى که ميانهٔ احزاب اسلامى هر روز روى به شدت مى‌نهاد موجب اصلى اين اقدام و باعث بر آن شد که وقايع عمده را اشخاصى از هر دو طرف ضبط کنند و عادت بر اين جارى بوده است. و همين گردآورى‌ها بنياد و اساس تاريخ اسلامى را نهاده است ـ ما از روات حديث مفسّرين و نسابه‌ها و راويه‌هاى شعر سخن نمى‌گوئيم زيرا حديث ما دراز خواهد شد و تنها از روات وقايع سياسى سخن مى‌گوئيم:
از قُدماى روات اخبار و تاريخ عوانة‌بن‌الحکم الکلبى است که اخبار معاويه و بنى‌اميه را نوشته و کتابى هم در تاريخ داشته است (الفهرست: ص ۱۳۴). ديگر محمدبن‌اسحق‌بن‌يسار است که روايت وى را ضعيف مى‌پندارند، ديگر ابومِفنف الاُزْدى است که فتوح شام و عراق و حروب جمل و صفّين و نهروان و کتاب الغارات و مقتل على (ع) و مقتل حجربن‌عدى و محمدبن ابى‌بکر و مالک‌الاشتر.... و کتاب شورى و متقل عثمان و مقتل حسين (ع) و کتاب معويه و يزيد و پسر زبير و مختاربن ابن عُبَيْد و وقايع زياد ديگر تا هِشام و خلافت وليد را نوشته و روايات آن نزد شيعه و سنى موثوق‌عنه است ـ و گويند ابومِخنف در روايات و اخبار عراق استاد است و على‌بن‌محمد مداينى در اخبار خراسان و هند و فارس استاد است و واقدى به اخبار حجاز استاد است و همهٔ اين سه تن در اخبار شام شريک و برابر هستند.
تا عهد بنى‌العباس تواريخ منحصر بود به کتبى که روات مزبور و نظاير آنان از اخبار عجم و عرب و ملوک يمن و اخبار اسلام و سيرهٔ پيامبر و خلفاء راشدين و بنى‌اميه گردآورده بودند، ليکن در آن زمان فن تاريخ ترقى کرد و مورّخان عمده به‌وجود آمدند که ما مشاهير آنان را نام مى‌بريم.
     
  
مرد

 
تاريخ‌نويسى در عرب(ادامه)

- هِشام کلبى:
متوفى (۲۰۶ـ هجري)، اين شخص جامع روايات پيشينيان است، ليکن از تاريخ عرب و اسلام و شمه‌اى از انبياء بنى‌اسرائيل تجاوز نکرده است.
- محمد‌بن‌عمرالواقدى (۱۳۰ ـ ۲۰۷):
گويند شيعه بوده و تقيه مى‌نموده است، او نيز داراى کتب زيادى بوده است و تاريخى در مغازى داشته و کتابى به‌نام تاريخ کبير نيز تأليف کرده است ليکن روايات آن محصور در قضاياى مذکورهٔ اسلامى و عرب است و محمد‌بن‌سعدکاتب واقدى نيز تاريخ مختصرى داشته است.
- هيثم‌بن‌عدى (۲۰۷):
از روات و موّرخان است و تاريخ عجم هم نوشته است کتابى به‌نام اخبارالفرس هم به او نسبت مى‌دهند.
- ابوالحسن على‌بن‌محمد المداينى (۱۳۵ ـ ۲۱۵):
از موالى بوده و قبل از طبرى مهم‌ترين تاريخ‌نويسان اسلامى محسوب مى‌شود و روايات عمدهٔ طبرى در فتوح و مغازى از او است، کتابى در مفاخر عرب و عجم داشته است. و احمدبن‌الحارث دوست او نيز از اخبارنويسان است و کتابى به‌نام المسالک و الممالک تأليف کرده بود.
- علان الشعوبى:
از پيوستگان برمکيان بوده است و در مذمت و مثالب بيشتر قبايل عرب کتاب نوشته است و از شعوبيه بوده است.
- بلاذُري، احمد‌بن‌يحيى‌بن‌جابر ابوجعفر (۲۷۹):
از نويسندگان قرن سوم هجرى و از گزارندگان کتب فارسى به عربى است، و وصاياى اردشير را به ‌نظم آورده است و فارسى مى‌دانسته است و کتاب فتوح‌البدان او معروف است و اطلاعات زيادى عادات عهد قديم ايران داشته است.
- محمدبن‌جرير طبرى:
در اين زمان يعنى در قرن سوم هجرى موِرّخ بزرگ اسلامي. ابوجعفر محمد‌بن‌جريز الطبرى الآملى (۲۲۴ ـ ۳۱۰) ظهور کرد و در همان قرن چند تن ديگر از تاريخ‌نگاران به‌وجود آمدند و اين چند تن به ‌دقت و از روى مطالعه و تحقيق و با مراجعه به کتب اوستا و مراجع پهلوى اسناد خود را در تاريخ ايران انتظام دادند.
- احمد‌بن‌ابى‌يعقوب اليعقوبى معروف به 'ابن‌واضح' متوفى در سنهٔ (۲۷۸هـ) :
صاحب تاريخى است در دو مجلد که تا خلافت المعتمد على‌الله عباسى را به رشتهٔ تحرير کشيده است و تأليفى ديگر در جغرافيا موسوم به کتاب 'اَلبُلدان' دارد و در هر دو کتاب از اسناد تاريخى و ادبى ايران ساسانى استفاده کرده است.
- ابوحنيفه احمد‌بن‌داود الدينَوري، متوفى (۲۸۲هـ) :
صاحب تاريخى پرمغز ولى مختصر به‌نام 'الاخبارالطوال' که تا سنهٔ ۲۲۸ يعنى سال موت المعتصم‌بالله را نوشته است، در اين تاريخ اسناد قيمتى از تاريخ و معلومات ساسانى وجود دارد.
     
  
مرد

 
تاريخ‌نويسى در عرب(ادامه)

اين دسته را مى‌توان سرحلقگان فن تاريخ در اسلام دانست؛ چه اين جماعت تاريخ از حصار محدود روايات و قصص عربى که غالباً بيرون از حيز اعتماد و وثوق بود بيرون آوردند و آن را نظم و ترتيبى دادند، و چون خود ايرانى و همه از موالى بودند، فارسى مى‌دانستند و بلکه شايد به زبان پهلوى هم آشنا بودند و اسناد گرانبهائى از تواريخ ساسانى و اشکانى و قديم‌تر و از منابع ايرانى يا سريانى و از کتب بندهشن و دين‌کَرت و سيرالملوک گرد آورده تاريخ خود را بدان‌ها رونق علمى دادند و راه را براى آيندگان چون ابوالحسن على‌بن‌الحسين معروف به 'مسعودي' متوفى و در (۳۴۶هـ) صاحب 'مُروج الذهب و معادن الجوهر' و 'التّبيه و الاشراف' که هر دو در تاريخ است و کتب ديگر ـ و چون ابوعبدالله حمزةبن‌الحسن الاصفهانى متوفى در (۳۵۰ يا ۳۶۰) صاحب تاريخ پرمغز 'سنى‌ملوک‌الارض' باز کردند(۱)
==============
(۱) . سواى اين جماعت مورخان بزرگ معروف مانند 'محمد‌بن‌موسى الخوارزمي' معاصر مأمون و 'على‌بن‌محمد سليمان النوفري' و مورخان ديگر که در مقدمهّٔ 'مروج الذهب' و در 'الفهرست' نام آنها آمده است بوده‌اند اما از آثار آنان چيزى مهم به ما نرسيده است.

تاريخ الانبياء و الملوک تأليف ابوجعفر محمدبن‌حرير طبرى از بهترين مدارک و مأخذهائى است که تاريخ ساسانيان را مى‌توان از روى آن گرد آورد و نيز مسعودى در دو کتاب مشهور خود اسناد گرانبهائى به‌دست مى‌دهد ـ و حمزة‌بن‌الحسن نيز در تاريخ 'سنى‌ملوک‌الارض' که مجموعهٔ کوچک و پرمعنائى است، اخبار پراکندهٔ تاريخ ايران را گردآورده و بهترين مجموعه‌اى در اطلاعات گرانبهاء فراهم کرده است و مورّخان ديگر که بعد آمده‌اند همه خوشه‌چينان خرمن فضائل اين گروه هستند.
در واقع زحمات و اجتهادات اين دو دسته يعنى مورخان قرن سوم تا نيمهٔ چهارم، پايه و بنيان تواريخى شد که بعدها ديگران مانند ابن‌مسکوئه صاحب 'تجارب‌الاُمم' و ابن‌الاثير مؤلف 'کامل التواريخ' نوشتند و کامل‌ترين آنها تاريخ طبرى بود.
در قرن سوم اسلامى نويسندگان ديگرى هم بوده‌اند که در روايات عرب و ظرايف و نکات فرهنگى بحث مى‌کرده‌اند، از آنجمله است ابوعمر و جاحظ صاحب کتاب‌البيان و التبيين و کتاب‌التاج و کتاب‌الحيوان و کتب ديگر و ابن‌قُتَيبه است که کتاب عيون‌الاخبار او نمونه‌اى است از آئين‌نامک و مطالب بسيارى نيز از اين کتاب نقل کرده است. محمدبن‌عمران المرزبانى خراسانى است که از بزرگان علم و ادب بوده و 'کتاب‌الاوايل فى‌اخبار الفُرس القُدَماء و اَهلُ العَدل و التوحيد و شيء من مجالسهم' قرب هزار ورقه تأليف کردهٔ همو است که بدبختانه از ميان رفته است و نيز کتاب الفرخ و اخبار ابى‌مسلم هر يک را در صد ورق تأليف کرده ولى اثرى از آنها نيست، مگر ابومسلم‌نامهٔ فارسى مستند به کتاب اخير بدانيم و نيز فضلائى چون ابن‌خرداذبه و بعدها اصطخرى و سپس ابن‌عبرى و ابوالريحان البيرونى در تاريخ و ابن‌رُسته (ابوعلى احمدبن‌عمربن رُسته مؤلف 'الاعلاق النفيسه' است) و ابن‌فقيه همدانى (مؤلف کتاب البلدان) و ياقوت حموى (مؤلف معجم‌البلدان و معجم الادبا و مراصدالاطلاع و غيره) و مقدسى صاحب 'احسن التقاسيم' در جغرافيا و اخبار بلاد و تعيين عرض و طول آن اطلاعات مفيدى آورده‌اند.
     
  
مرد

 
ترجمهٔ کتب و ادبیات ایرانی:

مورّخان نوشته‌اند که به امر اسکندر کتب علمى و فلسفى به يونانى ترجمه و به يونان فرستاده شد ـ و نيز مى‌گويند که در عهد ساسانيان کتب علمى از يونانى به فارسى ترجمه شد و بين مغان و ارباب علم منتشر گرديد و اين عمل را به شاپور اول نسبت مى‌دهند ـ در عهد انوشيروان نيز حرکت علمى تازه‌اى در ايران پيدا شد و کتب علمى و ادبى و فلسفى و مقالات ملل از زبان‌هاى يونانى و هندى و قبطى و عبرى بار ديگر به زبان سريانى و پهلوى ترجمه شد.محور اين حرکت و جنبش بر پيرامون مرکز دولت شاهنشاهى ساسانى دور مى‌زد و کارکنان آن، گروهى از ترسايان نسطورى بودند.
که در الجزيره مراکزى براى نشر و تبليغ و تأليف داشتند و دستهٔ ديگر خود زرتشتيان و مغان بودند که در جنديشابور که دارلعم بزرگى بود و به تأليف و نشر مباحث علمى از طب و فلسفه مشغول بودند. در زمان انوشيروان، ژوستينين قيصر روم بنا به ترويج نصرانيت اسباب زحمت فلاسفه افلاطونيون جديد شد و هفت تن از ايشان به انوشيروان پناه آوردند زيرا اين حکميان نخواسته بودند زير بار تعاليم مسيحيت رفته باشند و گريخته به ايران پناه آوردند و در کنف دربار ساسانى اقامت گزيدند و نيز طوايفى ديگر از علماى فلسفه و طب از هر ملت و کيش در جنديشاپور که مدرسهٔ فلسفى و طبى وى جاى مدارس اسکندريه را گرفته بود هجوم آورده به کارهاى علمى مشغول بودن خاصه اطبائى که براى تکميل علم طب و رياضيات رهسپار بيمارستان و جنديشاپور مى‌شدند و اين مرکز اخير تا زمان بنى‌العباس داير بود و بُخت‌يشوع پزشک دانشمند ترسا از اساتيد بيمارستان مذکور بود. و نيز در خود دربار تيسفون هم نويسندگانى بوده‌اند که از آن جمله برزويه پزشک است که به امر انوشيروان کليله و دمنه را از هند به ايران آورد و آن را به پهلوى ترجمه کرد و قبل از او تيادورس نصرانى بوده است که به روايتى معاصر شاپور ذوالاکناف و به روايتى معاصر بهرام پنجم بوده است و کتاب (کناش) را در طب از سريانى ترجمه کرده است. (الفهرست ص ۴۲۲)
بعد از اسلام جنبش علمى مزبور در هم شکست، مگر در بعض جاى‌ها که علماى نسطورى دنبال کار را رها نکرده بودند، و به زبان سُرِيانى کتبى نوشته و ترجمه مى‌شد، و در اواسط عهد بنى‌اميه مسلمين به‌وسيلهٔ علمائى که زبان سريانى و يونانى مى‌دانستند شروع به استفاده‌هاى علمى کردند و کتبى زياد از سُريانى و قسمتى هم از يونانى به عربى ترجمه شد (رجوع کنيد به: الفهرست طبع قاهره. ۳۴۰ ـ ۳۴۱) و بزرگ‌ترين مردى که از مترجمان مذکور استفاده کرده و آنان را تشويق مى‌کرد خالدبن‌يزيد‌بن‌معاويه بود، معروف‌ترين مصنفين و گزارندگان: حنين‌بن اسحق و قسطى بن‌لوقاى بعلبکى و ابوعمر يحنابن‌يوسف الکاتب و اسحق‌بن‌حنين و حُبَيش‌بن‌‌الحسن و بَسل و اصطفن‌بن‌بَسيل و ابراهيم‌بن‌الصلت و ثابت‌بن‌القرّة و سملى و البطريق و يحيى‌بن‌البطريق و توما و يحيى‌بن‌ماسويه و ماسرجيس و ابوعثمان الدمشقى و سلام‌بن‌الابرش و ابن‌البهريز و زوريا و هلابن‌هلال و حجاج‌بن‌مطر و ابن‌ناعمه و غير هم بوده‌اند و بيشتر در عهد عباسيان مى‌زيستند.
در خلافت بنى‌العباس نوبت به ترجمهٔ کتب پهلوى رسيدٰ، قديمى‌ترين کسى که به اين کار دست زد عبدالله‌بن‌المقفع (روزبه پسر داذويهٔ گورى پارسي) است. ديگر: خاندان نوبخت، ديگر: موسى و يوسف پسران خالد ديگر: على‌بن‌زيادالتميمى گزارندهٔ زيج شهريار. ديگر: حسن‌بن‌سهل منجم و وزير مأمون. ديگر: بلاذُرى احمدبن‌ يحيى‌بن‌جابر، ديگر: جبلةبن‌الجهم البرمکي، ديگر: هشام‌بن‌القاسم، ديگر: موسى‌بن‌عيسى الکسروي، ديگر: زادوية‌بن‌شاهويهٔ اسپهاني، ديگر: محمد‌بن‌مطيار اسپهاني، ديگر: بهرام‌بن‌مردانشاه مؤبد شهر شاپور فارس، ديگر: عمربن‌الفرخان (از روى روايت الفهرست: ص ۳۴۱ ـ ۳۴۲) و شک نيست که گزارندگان ديگرى نيز بوده‌اند که نام آنان به ما نرسيده است.
     
  
صفحه  صفحه 1 از 9:  1  2  3  4  5  6  7  8  9  پسین » 
شعر و ادبیات

سبک شناسی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA