انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 5 از 9:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  پسین »

سبک شناسی


مرد

 
اصل خط دنيا کجا است؟

تا اوايل قرن نوزدهم اصل تحقيق را گمان چنان بود که اصل و ريشهٔ خطوط از سه خط برخاسته است و آن سه: خط چيني، خط هندى و خط سامى است و معتقد بودند که خط قديم مصرى (هيريوغلف) و خط ميخى از اصلى ديگر است که از زبان‌هاى قديم محفوظ مانده است. (کلاپروت: کتاب منشاء خطوط ۱۸۳۴ ـ Klsproth. Heinriche - Julius 1783 _ 1835) ولى بعدها به اين عقيده گرويدند که تمام خطوط از روى خط فنيقى (کنعانيان) گرفته و ساخته شده و تنها خط مصرى و چينى باقيماندهٔ خط‌هاى نگارى قديم است.
عقيدهٔ ديگر نيز پيدا شد که گفتند فنيقى از خط مصرى که به‌تدريج از صورت‌نگارى و نقشى خارج شده بود استخراج و صورت الفبائى بدان داده شد ـ به اين شکل که بيست و دو علامت از خط مصرى که هر يک مخرج حرفى بود گرفته الفبائى که بعد تنهٔ ساير خطوط گرديد از آن ترتيب دادند.
عقيدهٔ ديگرى نيز هست که گويند خط فنيقى و خط عبرى ديگر که نمونهٔ آن در جزيرهٔ 'کريت' پيدا شده است، گرفته شد.
عقيدهٔ ديگر مى‌گويد که خط فنيقى مأخوذ ميخى است که آن را اصلاح کرده و به‌صورت الفبائى درآوردند ـ و هر کس در عقيدهٔ خود متوسّل به قرائن و شباهت حروف و مرجّحات ديگر مى‌شود، و آنچه مسلم است آن است که خط فنيقى قديمى‌ترين و سهل‌ترين خطوط الفبائى دنياى قديم بوده، خط عبرى و سُريانى و نَبَطى و عربى و مُسنَد و آرامى وَ پهلوى و يونانى و لاتين و سنسکريت و سغدى و ايغورى و حبشى و ساير خطوط موجود دنيا غير از چينى از آن خط عاريت و تقليد شده است، و اينکه آن خط از چه خطى گرفته شده و آيا اصل آن از خط ميخى يا خط مصرى است، ترديد است.
     
  
مرد

 
ايرانيان خط را از کجا آموختند؟

مردم ايراني، که به فرمودهٔ زرتشت از سرزمين ايْرانَ وَيِچَ بيرون رانده و براى پيدا کردن چراگاه و خورش به‌سوى خوارزم و ايران رهسپار شدند غالباً مردمى بيابانى و چوپان و برزيگر بيش نبودند و از خود خط و ادبيات و فرهنگ و آداب شهرنشينى نداشتند. اين معنى از حالت آريائيهاى سکائى و تخارى و سَرْمَتْ‌واَلاّن (رجوع کنيد: ايران ساسانى کريستن‌سن، ص ۱۰ ـ ۱۳)، که بعدهد از مشرق آسيا وارد ايران شده و براى به‌دست کردن چراگاه و خورش با برادران ايرانى خود که پيشتر از آنان وارد ايران يا هند شده بودند و زد و خوردهاى خونين پرداختند، معلوم مى‌شود و مى‌بينيم که آن قوم نه خطى داشتند و نه داراى کتابى و شريعتى بودند، و به‌جز پرستش قواى طبيعى و ستارگان کيشى نداشتند و از اين‌رو داراى تربيت شهرنشينى که خط سرآمد آن است نبودند.
ديگر مى‌بينيم که خطوط پذيرفته‌شدهٔ اين اقوام نيز خطوط ملل سامى است يعنى همان خطى که ساير برادران آريائى ما چون هند و يونان و رم و فرنگ و روس و ژرمان و ساير شاخه‌هاى نژاد سفيد آن تقليد کردند.
در اساطير و نامه‌هاى باستانى ايران نيز اين معنى ثبت است که خط از طرف ديوان به پادشاهان باستان ايران مانند طهمورث زيناوند آموخته شد و اين سخن در شاهنامه ياد شده است آنجا که گويد:
چون طهمورث آگه شد از کارشان
برآشفت و بشکست بازارشان

کشيدندشان خسته و بسته خوار
به‌جان خواستند آن زمان زينهار

که ما را مکش تا يکى نو هنر
بياموزى از ما کت آيد به ‌بر

نبشتن به خسرو بیا مو ختند
دلش را به دانش برافروختند

نبشتن يکى نه که نزديک سى
چه رومى چه تازى و چه پارسى

چه سغدى چه چيني و چه پهلوى
نگاريدن آن کجا بشنوى


از اين روايت فردوسى که از روى روايات باستانى ايران گرفته شده است نيز به ‌خوبى برمى‌آيد که آرياهاى آن روز که در ايران استقرار يافته بودند، خود داراى تمدّن و خطّ نبودند و اين مبادى و اصول را از رعايا و زيردستان مغلوب خود آموختند و آن زيردستان مردم قديم ايران بوده‌اند که بعدها از آنان به‌ 'ديو' تعبير شده است، و يا اسراى جنگى از نژادهاى همسايه و يا اتباع ملل مجاور که مغلوب ايرانيان مى‌شدند.
مى‌دانيم که ايرانيان (مادى‌ها) در طول مدتى که يوغ ‌بندگى و رعيتى ملل مقتدر سامى (آشور) را به گردن داشتند، با خط آشورى که خط ميخى است آشنا شدند و سپس که گردن از قيد ذلّت و بندگى آنان برتافتند و دولتى مستقل از خود برقرار ساختند خط ميخى را تکميل کردند، و از اين‌رو مى‌بينيم که در بدو تشکيل دولت هخامنشى اين خط مانند خطّ ملّى مورد استعمال پادشاهان بزرگ چون کورش، داريوش، خشيارشا، اَرْتَخشْتَرْهَ و غيره است، و در سنگ‌ها و مهرها و فلزات و گل‌پارها و ديگر کتيبه‌ها و نوشته‌ها آن را به‌کار برده‌اند، و سپس نيز خبر داريم که خط ديگرى که آن‌ هم از خطوط مردم سامى است، مورد استعمال ايرانيان قرار گرفته به خط پهلوى مشهور گرديد.
     
  
مرد

 
خطوط ایران پیش از اسلام

این بخش مشتمل بر عناوین زیر است:
خط اوستائی یا دین دپیری
خط پهلوی
خط میخی
     
  
مرد

 
خط اوستائى يا دين دپيرى

دين دپيرى در اصل 'دَيُنْ دُپيوريه' است يعنى 'خط ديني' و کلمهٔ 'دَين' به ياء مجهول به ‌همان معنى 'دين' تازى است که به ياء معروف و از لغات آرامى به عربى رسيده است و شايد اصل اين دو لغت يکى باشد و ايرانيان از ساميان يا بالعکس سامى‌ها از آرياها گرفته باشند. اما کلمهٔ دوم 'دُپى‌وريه' مرکب است از 'دُپي' به ‌معنى خط و 'ور' از ادات فاعلى و 'يه' که همان ياء مصدرى فارسى است که با هاء ساکن مرکب بوده است و در زبان درى هاء از آن اسقاط گرديده است ـ و معناى آن 'خط‌نويسى ديني' است، توضيح آنکه 'دپي' در اصل 'سومري' دب به ضم اول و باء تحتانى بوده است ـ و بابليان آن را دپ به ضم اول و باء سه ضم اول و باء سه نقطهٔ تحتانى مى‌گفتند، و در عيلامى کهنه نيز چنين است. پس در ايران دُپى شد و در سانسکريت نيز همچنين است، و صيغهٔ وصفى آن 'دُپيورم' بود، و در زبان درى 'دَبير' شد ـ اما خود کلمه را تازيان به زبان به اختلاف مانند 'دبيريه' و 'دفيري' و 'دفيره' ضبط کرده‌اند ـ لغات دبستان و دبيرستان و ديوان و دفتر همه از ترکيب‌هاى 'دپي' است که هر يک با پساوندى ترکيب گرديده است.
خط اوستائى يا زند که آن را دين پيرى نامند، به ‌اغلب احتمالات، در زمان ساسانيان اختراع شده است، چه تا آن عهد متون اوستا سينه‌ به سينه مى‌رسيده است، و يا با خطوط مختلف هر عصرى يادداشت مى‌شده است. عاقبت به ‌سبب تطورى که رفته‌رفته در زبان ايرانيان پيدا شده بود بيم آن بود که تجويد و قرائت کتاب بزرگ زردشت دستخوش گردش روزگار شود و اصل و حقيقت آن سخنان از ميان برود، از اين روى و بدين انديشه، بهتر دانستند که خط درست و کاملى اختراع کنند، تا بتوانند همهٔ اصوات و حروف زبان قديم را چنانکه هست بر صفحه ثبت نمايند، و از خط پهلوى ناقص يا خط سُريانى که يکى از خطوط خوب آن زمان شمرده مى‌شد ليکن از حروف و مقاطع صوت زبان قديم اوستا بى‌بهره بود. اين هنر انتظار نمى‌رفت که تمام لغات و اصوات و قرائت صحيح اوستا را در کنف خود صيانت نمايد.
اين بود که خط اوستا (دين پيري) از طرف مؤبدان و فضلاء ايرانى در اواخر عهد ساسانيان اختراع شد، چنين که صورت يک دسته از حروف مصوته که شکل نداشت و حال زير و زبر فعلى خط ما را داشت و چند حرف بى‌صدا که در اوستا بود و در خط پهلوى نبود مانند: (ث) ثاء مثلثه (ذ) ذال معجمه (ت) نوعى تاء مَثناه فوقانى (ن) نون غُنّه (خو) خاو واو ـ معدوله (ش) شين مخصوص ـ اختراع کردند و اوستا را بدان خط نوشتند، و از برکت اين خط، که به ضرس قاطع مى‌توان آن را بهترين و کامل‌ترين خطوط دنيا ناميد تجويد و قرائت کتاب آسمانى ساسانيان از فساد و انحراف مصون ماند
مانى در عصر شاپور اول و هرمز به صدد اصلاح خط افتاده بود، و پى برده بود که اگر خط ملى ايران خوانا و درست نباشد علوم و ادبيات دستخوش فساد و ضياع است و خاصه در اين کار دين خلل وارد مى‌شود و هر کس کتاب آسمانى را به ميل و ارادهٔ خود تبديل و تغيير مى‌دهد، اين بود که در صدد علاج اين امر بر آمد، و عاقبت خط سُريانى را که در آن تصرفاتى کرده بود براى کتب خود اختيار کرد. و از اين روى معلوم مى‌شود که خط اوستائى در آغاز کار ساسانيان وجود نداشته است، زيرا اگر اين خط با اين کمال و تمامى و زيبائى در آن روزگار موجود مى‌بود شايد مانى که حاضر شده بود خط سريانيان و نسطوريان را اختيار کند بى‌شک خط مؤبدان ايرانى را بر آنها ترجيح مى‌داد.
و دلايل ديگر نيز در دست داريم که مى‌رساند که خط اوستائى در عهد ساسانيان به‌وجود آمده است اما کى و چه زمان اين کار صورت گرفته است، سند قطعى و مسلمى در دست نيست. بعض محققان بر آن هستند که در اواخر عهد خسروان ساسانى ـ يعنى در قرن ششم ـ اين اصلاح به‌عمل آمده است. بايد اعتراف کرد که اين کار يکى از بزرگ‌ترين کارهاى پرفايده‌اى بود که علماى ايران به انجام دادن آن دست زدند، و هرآينه اگر اين کار نشده بود شک نيست که زبان اوستائى و خود آن کتاب که امروز يکى از مفاخر ايران و بزرگ‌ترين يادگار عصور باستان است بعد از حملهٔ عرب و اين همه فترت‌هاى تاريخى بالمره از ميان رفته بود و شايد در نتيجهٔ محو آن آثار، آثار اساطيرى و داستان‌هاى باستانى ايران که در شاهنامه‌ها مى‌بينيم و مأخذ همه اوستا بوده است نيز در ميان نبود.
توجه به ‌اصلاح خط از عهد مادى‌ها و هخامنشيان در دماغ مردم پيدا گرديده و چنانکه ديدم براى نخستين‌بار اصلاح مزبور در خط ميخى کلدانى به‌عمل آمد و خط نگارى مذکور را به خط الفبائى ميخى بدل ساختند.
در همان اوقات اين فکر در يونان هم پيدا شد، زيرا يونانيان خط خود را از مردم فنيقى گرفته بودند و چنانکه مى‌دانيم خط فنيقى ناقص بود و حروف مصوته در ابجد فنيقى ثبت نمى‌شد ولى يونانيان اين عيب را بر طرف کردند و براى حروف مصوته صورت‌هائى اختراع نمودند که جزء ساير حروف ابجد نوشته شد و روش خط را هم از راست به چپ تغيير دادند، اهالى ادسا (اورها) که قومى از آراميان بودند و خود را 'سرياني' ناميدند نيز اصلاحاتى در خط نمودند و صداهائى که در حروف آرامى قديم موجود نبود براى هر يک صورتى اختراع کردند تا بتوان لغات علمى را از يونانى و فارسى و عربى به‌درستى ترجمه کنند و اين خط يکى از بهترين خطوط قرون اوليهٔ ميلادى و صدر اسلام محسوب گردد و علماى شرق تا مدتى بعيد در سوريه و بين‌النهرين و ايران (خاصه در دارالعلم جنديشاپور) و حتى در ايتاليا و سيسيل و اسپانيا به خط سريانى کتاب مى‌نوشتند، و کتاب‌هاى 'ماني' بيشتر بدان خط نوشته مى‌شد.
خط اوستا داراى ۴۴ حرف باصدا و بى‌صدا است و هم امروز کامل‌ترين خطى است که در دنيا موجود مى‌باشد، و در ظرف چند ساعت با چند درس مى‌توان حروف مذکور را فراگرفت و کلمات ايزدى دين قديم را بدون غلط با همان لهجه و تجويد اصلى قرائت کرد.
     
  
مرد

 
خط پهلوى

خط پهلوى از خط آرامى گرفته شده است و خط آرامى در اصل منتهى مى‌شود به دو خط قديم که يکى فنيقى و ديگرى عبرى است.
فنيقيان که آنان را کنعانيان هم مى‌نامند در حوالى سه‌هزار سال پيش از مسيح از سواحل خليج‌فارس يا از داخلهٔ جزيزةالعرب وارد سواحل فرات شده و در آنجا رحل توطّن افکندند و سپس از آنجا به‌طرف سوريه و فلسطين رفتند و در سواحل بحر ابيض دولتى تجارتى به‌وجود آوردند.
عبريان که بدون شک از ملل سامى‌نژاد مى‌باشند از شبه‌جزيرهٔ طورسينا و به ‌قول استادمرگليوس از يمن به ‌قول دانشمندى ديگر از حجاز که زادگاه اصلى آن قوم بوده است برخاست و به‌ عادت صحراگردى و باديه‌نشينى هجرت کردند و عاقبت در حوالى قرن سيزدهم قبل از ميلاد در حدود فلسطين و ارض کنعان با کنعانيان همسايه شدند و بعد از جنگ‌هاى خونينى وارد فلسطين گرديدند و بعدها شهر اورشليم را عمارت کرده در آنجا خانه کردند نام 'عبري' از مادّه 'عَبَرْ' و به ‌معنى عبور و حرکت و اشاره به صحرانوردى آن طايفه است، و به ‌مناسبت 'اسرائيل' که لقب 'يعقوب' بوده به بنى‌اسرائيل موسوم شدند.
در اخبار يهود آمده است که 'عبري' نام 'ابراهيم' جدّ بزرگ بنى‌اسرائيل است که از شهر 'اور' کِلَده گريخته و از نهر عبور کرده است ـ و معلوم نيست که اين نهر اردن است يا نهر فرات، و بعضى گويند 'عبري' نام يکى از اجداد ابراهيم بوده است، و علماى معاصر ترجيح مى‌دهند که عبرى ر ا از مادهٔ عبور گرفته و آن را شامل بنى‌اسرائيل که از صحارى عبور مى‌کرده و در حال بدوى مى‌زيسته‌اند بشمارند ـ چنانکه عرب را هم از همين ريشه و ماده و به‌ همين معنى مى‌دانند و ثلاثى مجرد يعنى اصل و ريشه فصل 'عَبَرْ' و 'عَرَبْ' را يکى دانند که به قاعدهٔ قلب لغات يافته است. (رجوع کنيد: تاريخ‌الغات الساميه ص ۷۹ ـ ۸۰ ـ ۸۰ و بعدها.)
بايد دانست که اقوام عبرى اختصاص به فرزندان 'ابراهيم' داشته‌اند چه طوايفِ ديگرى نيز به اين نام خوانده شده‌اند که بعدها با اعراب به هم آميخته و از يهود جدا شده‌اند.
قديمى‌ترين نمونه‌اى که از خط فنيقى يافته‌اند، کتيبهٔ 'ستون‌مه‌زا' است که تاريخ آن به ۸۹۵ ق.‌م مى‌رسد ـ ديگر جامى است سه قطعه که در جزيرهٔ قبرس يافته‌اند که تاريخ آن را با عهد 'سليمان' پادشاه يهود ۹۷۱ ـ ۹۳۱ ق.‌م به‌ حدس و تخمين برابر کرده‌اند و چون اين دو کتيبه به هم شباهت ندارند، تصور کرده‌اند که خط فنيقى از خط عبرى گرفته شده است، ولى به دلايلى ديگر که محلّ ذکر آن اينجا نيست، اين عقيده مُرجّح شده است که موجد خط الفبائى آرامى فنيقيان هستند که يا از خط مصرى و يا از خط‌ميخى سومرى آن را تقليد در آن اصلاحاتى به‌کار برده‌اند، و از حالت نقشى به مرحلهٔ الفبائى در آورده‌اند.
اين خط که بعدها خط آرامى و نبَطى و مُسْنَدْ و حَبَشى و قِبْطى از آن تقليد شد، در ايران به خط پهلوى تبديل يافت، يعنى آن خط با بندگان و جيره‌خواران سامى وارد ايران شده و در زمان هخامنشى و بعد از آن در عهد اشکانيان مورد استفاده واقع گرديد و رفته‌رفته در آن تغييرهائى راه يافته خط پهلوى اشکانى را به‌وجود آورد.
خط پهلوى از خط آرامى گرفته شده است و پادشاهان هخامنشى اين خط را يعنى آرامى را ترويج کرده‌اند.
خط‌ميخى براى نقر و نقش کتيبه‌ها به‌کار مى‌رفته است و از براى نامه‌ها و ديگر نيازمندى‌هاى عمومى مناسب‌ نبوده است. از اين‌رو خط ساده و الفبائى 'آرامي' که از عهد کلدانيان در آسياى صغير معروف بود به‌تدريج اهمّيت پيدا کرد، ابتدا به مناسبت سهولت هر جا به خطّ ‌ميخى چيزى نوشته مى‌شد نام صاحب خطّ ـ يا اگر آن چيز ظرف سفالى يا جنس ديگرى بود نام خريدار يا فروشنده را ـ در کنار آن به خطّ آرامى مى‌نوشتند، ولى بعدها وسعتِ استعمال اين خط به جائى رسيد که در تمام قلمرو ايران و عراق آسياى صغير و مصر عموميّت يافت، و مکاتيب حکام و پادشاهان و روابط ملل روزنامه‌هاى دولتى و فرمان‌ها و نوشته‌هاى عادى همه با خطّ آرامى انجام مى‌گرفت ترقى روزافزون اين خط با حمايت و تقويت شهنشاهان هخامنشى حاصل آمد که در شاهنشاهى عالى خود متعرِّض آئين و رسوم و خطّ و زبان ملل تابعه نمى‌شدند. مخصوصاً خط آرامى را از لحاظ سهولت آن رواج دادند و به‌کار بردن آن را در ممالک مفتوحه انتشار فرمودند.
     
  
مرد

 
خط پهلوى(ادامه)

زبان آرامى به دو لهجه منشعب گرديد: لهجهٔ عراقى که آن را لهجهٔ آرامى شرقى نامند و لهجهٔ سوريه و فلسطين و طور سينا که آن را آرامى غربى نامند. خط آرامى هم به چند شيوه و رسم‌الخط درآمد و آنچه در ايران مادَرِ خط پهلوى قرار گرفت شيوه و قلم آرامى عراق بود.
اصل خط آرامى که از کجا شاخه گرفته است درست محقق نيست، برخى تصوّر کرده‌اند که خطّ مذکور از روى خطّ هيريوغلف مصر تقليد شده است زيرا هر چند خطّ نامبرده خطّ الفبائى است معذلک حروفى در آن خطّ هست که حاکى از صورتى است که خود آن حرف هم به معنى همان صورت است مانند الف 'عَلفيّا' به معنى 'گاو' که در اصل به شکل سر گاو بوده و بعد که از حال نگارى به حال صوتى افتاده صداى 'آو' يافته و بعد حرف الف و صداى 'اَاِاُ' پيدا کرده است. ديگر 'ب' که نام او 'بيت' است و در اصل به‌‌صورت جَمل = شتر بوده و طِطْ که نام و صورت افعى است و عين که به ‌شکل چشم است و لامد که به شکل عصا است و هى که به‌صورت شبکه است و غيره... و گروهى گويند که خطّ آرامى از مخترعات يکى از ملل سامى است و جمعى آن را مأخوذ از خطّ فنيقى دانند و جماعتى گويند خطّ فنيقى از خط آرامى اخذ شده است زيرا خطّ آرامى از دو هزار سال قبل از ميلاد وجود داشته است.
داريوش سوم به ‌غدر و خيانت بعض ايرانيان به ‌قتل رسيد و کشور ايران مُفتامُفت به چنگال اسکندر گجستک افتاد، و تمام شهرياران ايران را کشت و ايران را کشت و ايران را با بيداد و غَدْر به‌ مشت آورد و خود هم به‌زودى بمرد و سلوکيديان بر ايران غليه يافتند و اين فتنهٔ پرآوازه به ‌سود يونانيان آوازگر (آوازه‌گر ـ به ‌همان معنى پر و پا گانديست و چاوچى يا به‌اصطلاح اخير 'هوچى‌' است.) تمام گرديد، خط يونانى و آداب آن کشور که او نيز چون ايران مسخر گردنکشان مقدونى شده بود، در ايران شيوع يافت، سکه‌هاى آن زمان و سکه‌هاى اوايل عهد اشکانيان با آن خط زده شد ـ حتى قباله‌هاى املاک هم تا ۱۵۰ سال ق.‌م به ‌خط يونانى نوشته مى‌شد و کتيبه‌هائى از گودرز اشکانى و غيره به اين خط بر صخره کنده شده است و در لرستان و بختيارى و بيستون موجود است.
ديرى نگذشت که خط پهلوى جاى خط يونانى را گرفت و چنانکه کريستن‌سن مورّخ معاصر مى‌نويسد يونانى‌مآبى اشکانيان که از خراسان برخاسته سرداران يونانى را مغلوب و از خاک ايران بيرون کرده بودند، تقليدى صورى و از لحاظ (مُد) بود، و چيزى طول نکشيد که زبان و آداب يونانى منسوخ و آداب آريائى ايران به‌صورت طبيعى خود بازگشت کرد، و سکه‌ها و نوشته‌هاى ملى با خط پهلوى شروع شد ـ و خط‌ميخى ديگر موقعى براى اعاده به‌دست نياورد.
     
  
مرد

 
خط ميخى

لفظ (ميخى) از عربى گرفته شده چه تازيان اين خط را 'خط‌المسماري' نامند و فرنگيان آن را خط سه گوش يا اسفينى 'Ecriture Cuneiform. Keilscheift' ناميده‌اند و اين اصطلاح دقيق‌تر از اصطلاح تازى است.
سومريان مردمى بودند که پيش از (۳۰۰۰) سال قبل از ميلاد مسيح در قسمت جنوبى عراق سکونت داشته و داراى تمدنى بوده‌اند و خطى نيز داشتند که آن را از چپ به راست مى‌نوشتند و اين خط ميخى است.
در حدود سنهٔ (۳۰۰۰) قبل از ميلاد طوايفى سامى نژاد که آنها را فنيقى يا کنعانى مى‌نامند از جزيرة‌العرب يا سواحل خليج‌فارس به سرزمين عراق تاخته و در جنب سومريان دولت و مدنيّتى که آن را از سومريان آموخته بودند ايجاد کردند ـ ولى تمدّن و دولت مذکور دوام نکرد و بار ديگر مقهور سومريان شد و آن مردم به سوريه و فلسطين شتافتند و در سواحل بحر ابيض سکنى گزيدند (از اين‌رو گويند که کنعانيان -فنيقى‌ها- خط ميخى را از سومريان ياد گرفته آن را کامل کردند.) ولى طوايف سامى ديگرى بعد از آنها در بابل و آشور قدرت پيدا کرده دولت‌هاى عظيمى به‌نام دولت (کاسانيان) و (آشوريان) و (کلدانيان) از اواسط قرن ۱۸ ق‌م به‌ بعد به‌وجود آوردند و بابل و نينوا پايتخت کلده و آشور شهرت جهانى يافت.
در همين ايام طوايفى که به (عيلام) يا ملکوتِ (اَنزان) موسوم بودند در خوزستان و سواحل خليج‌فارس و لرستان و قسمت غربى و جنوبى ايران برخاسته و رقيب بزرگى براى آشوريان شدند و شوش پايتخت آنان مشهور جهان شد.
خط ميخى از چهار تا پنج هزار سال پيش از ميلاد در نزد سومريان ساکن جنوب بين‌النهرين معروف بود و از شکل بدوى (نقشي) ترقى کرده و مرحلهٔ دوم و سوم را مى‌پيمود، طوايف آشور و عيلام نيز همان خط را از سومريان گرفته و به‌کار بردند ـ اين خط در حوالى (۱۷۰۰) ق‌.م در مرحلهٔ دوم و سوم بود که ايرانيان مادى هم آن را گرفته و به‌کار بردند.
درست روشن نيست که از چه تاريخ اين خط به‌دست مادها افتاده است، اما معلوم است که اين خط در دست ايرانيان رو به ترقى و اصلاح نهاده و در اواسط قرن (۶) ق.‌م از مرحلهٔ 'نموداري' يعنى علامتى و 'آهنگي' يعنى صوتى به‌صورت الفبائى درآمده است، و وقتى که کورش کبير دولت هخامنشى را سر و صورت داد و بابل را در ۵۳۸ ق.‌م فتح کرد، خط ميخى که هنوز در کلده و آشور و عيلام به‌صورت نمودارى و آهنگى بود در ايران صورت الفبائى يافته بود ـ کتيبه‌ها و نوشته‌هاى سنگى و سفالين پادشاهان هخامنشى که به زبان کلدانى و عيلامى و فارسى است اين معنى را گواهى صادق است. از اين‌رو مى‌توانيم بدانيم که ايرانيان مادى از ديرباز با اين خط انس داشته‌اند و آن را ديرى ورزيده و به‌کار انداخته و قريحه و ذوق خود را در اصلاح آن برگماشته‌ و آن را به اين صورت درآورد‌ه‌اند ورنه چگونه در مدت چند سال هخامنشيان مى‌توانستند آن را از صورت اصلى به اين صورت درآورند؟
     
  
مرد

 
خط میخی(ادامه)

خط ميخى کلدانى داراى حروف و ا‌َشکالى بسيار بود که بعضى از آنها نمودار يک ذات يا يک معنى ـ و بعض ديگر نمايندهٔ صوت و هجائى خاص بود، که با يک يا چند صوت از آنها يک معنى ساخته مى‌شد. و ما براى نمونه چند مثل ذکر مى‌کنيم:

علامات يا نمودارها (نقل از صفحهٔ تاريخ‌الغات الساميه تأليف دکتر اسرائيل و الفنسون طبع قاهره)


اين جدول به‌عينه شامل ساير خط‌ها مانند هيريوغلف و فنيقى و فنيقى قديم و عبرى و آرامى و خط چينى جديد و غيره مى‌گردد. اين جدول به‌درستى به ما نشان مى‌دهد که چگونه صورتى از صور خط‌نگارى به‌تدريج مختصر و زيبا گرديده و به حرفى از حروفى بدل شده است. خط فنيقى و آرامى پدر خطوط اسلامى است.

صوت‌ها يا آهنگ‌ها (نقل از صفحهٔ ۳۶ تاريخ‌الغات الساميه طبع قاهره)




مجموع مقاطيع حروف بى‌صدا خط‌‌ميخى کلدانى از ۱۸ حرف تجاوز نمى‌کرده است به‌ قرار ذيل: ا، ب، ج، د، ز، ح، ط، ک، م، ن، س، پ، ص، ق، ر، ش، ت
و با ‌آنکه آشورى‌ها و بابلى‌ها از نژاد سامى بوده‌اند معذلک حروف ستبر و فخيم عربى مانند ظاء و ضاد و حروف حلق مانند غين و عين و ها و حرف شين و خا در آن نيست. و از اين‌رو حدس مى‌زنند که اين خط سومريان از مردمى غيرسامى آموخته‌اند و يا خود سومريان غير سامى بوده‌اند.
     
  
مرد

 
خط میخی مادی

اما حروف الفباى ميخى مادى ۴۲ حرف بوده است و ۳۶ حرف آن را از روى حرف ميخى آشورى ساخته‌اند که پنج حرف آن از حروف صدادار بوده است و شش حرف ديگر از جنس 'نمودار' بر آن افزوده‌اند و آن شش علامت: بَغا ـ اوهرمزد ـ دَهْيو ـ شاه ـ بومى و علامت ختم جمله مى‌باشد ـ توضيح آنکه نمودارها در الفباى آشورى از هشت‌صد حرف هم تجاوز مى‌کند ولى در الفباى مادى يا هخامنشى چنانکه مى‌بينيم از شش حرف نيست و اين است صورت آنها:



از اين نمودارها تنها ختم جمله در زمان داريوش مستعمل بوده است و مابقى در کتيبه‌هاى خشايارشا و جانيشينان او ديده شده است ـ و معلوم نيست آنها قديمى است يا بعد پيدا شده.
     
  
مرد

 
خط میخی ایرانی

اصلاح مهمى که در ايران راجع به‌ خط ميخى شده است، جاى حيرت است، زيرا چنانکه گمان کرده‌اند و على‌القاعده نيز همين‌طور به‌نظر مى‌رسد که ايرانيان اين خط را از مردم همسايه 'آشور' يا 'عيلام' يا هر دو گرفته‌اند و اگر فرض کنيم که در آغاز تمدن و استقلال دولت مادى اين وام گرفته شده است باز تا ابتداى دولت هخامنشى از نظر مدّت چندان دور نبوده است که بتوان گفت که بالطبع و از لحاظ تطّور چنين اصلاحى در خط‌ميخى صورت گرفته است ـ يعنى اولاً آن را از حالت علامتى و صوتى (هجائي) به حالت الفبائى درآورند و ثانياً اعراب را جزء حروف قرار دهند و ثالثاً براى حروف مختص به زبان آريا که در خط آشورى نبود صورت‌هائى اختراع نمايند، بنابراين شکى نيست که اين اصلاحات تدريجى و به طريق تکامل و تطوّر طبيعى صورت نگرفته بلکه بر حسب هوش و قريحهٔ ملى به ‌امر و فرمان بزرگان يا شهنشاهان يا مغان وجود يافته است و دفعةً و به‌طور انقلاب و نو درآمد موجود شده است.
ممکن است گفته شود که به راهنمائى دبيران فنيقى يا آرامى يا يهودى که در زير دست بزرگان ايران خدمت مى‌کردند و حروف الفبائى داشته‌اند و از پيش با آن آشنا بوده‌اند اين اصطلاح پيدا شده است. اين تصور دور نيست ليکن اشکالى دارد و آن اينکه خود يهود يا آراميان با فنيقيان هم حروف مصوّته و اعراب را داخل خط نکرده‌اند، چنانکه از آثار قديم فنيقى و يهود و آرامى معلوم مى‌شود که نه تنها اعراب جزء کلمات آنها نيست بلکه الف و واو و يا هم در کتيبه‌ها و نوشته‌هاى قديم آن مردم پيدا نمى‌شده است و در اواخر الف و واو يا را، براى نشان دادن حرکات، گاهى به‌کار مى‌برده‌اند. پس از انقراض يهود و پراکنده شدن در آفاق، چون ديدند اين سه حرف کافى براى اداء مقصود نيست و لغات آنان دستخوش فنا خواهد شد، قاعده‌اى براى حرکات وضع کردند (تاريخ اللغات الساميه ص ۱۰۳) که امروز به‌طور ناقص در خط مربع (خط عبري) ديده مى‌شود. در اين صورت معنى ندارد که اصلاح خط‌ميخى از ناحيهٔ مردم سامى صورت گرفته باشد و شکّى باقى نمى‌ماند که اين اصلاح مربوط به غريزهٔ ذاتى و طبيعى آريائى است چنانکه ملل گِرِگ و لاتين و هند نيز بعد از قبول حروف فنيقى همين کار را کردند. و اگر بخواهيم ساميان را در عمل کتابت ايرانيان مؤثر بشناسيم بايد به‌عکس تصور فوق ضايع شدن خط ايران و از ميان رفتن اعراب را در خط پهلوى و خطوط اسلامى مربوط به ‌تأثير وجود آن قوم بدانيم چنانکه در جاى خود به اين معنى اشارت خواهيم نمود.
و چيزى که خط‌ميخى را از بين برد (چنانکه معروف است) حملهٔ اسکندر و قدرت سرداران او نبود ـ بلکه دشوارى اين خط سبب از ياد رفتن آن گرديد، چه خط‌ميخى با قلمى نوک‌تيز چوبى يا فلزى بر روى پاره‌هايِ گل سخت‌شده کنده کارى گرديده و يا با همان قلم بر الواح سنگى و معدنى حکاکى مى‌شده است، برخلاف خط مصرى و فنيقى که روى چوب يا پاپيروش و پوست حيوانات با هر نوع قلمى کنده شده يا با رنگ نوشته مى‌شده است. اما در خط‌ميخى چنين نبوده بلکه بيشتر پارچهٔ گلى را برداشته با چنين قلمى بر روى آن خطوطى کنده و پارچه‌ها را خشکانيده و سپس پهلوى هم قرار مى‌دهند، و آن پارچه‌هاى گِل را به زبان 'کلداني' 'اَجُر' و آن خطوط را 'دُپي' مى‌ناميدند، و از آن آجرها دو کتابخانه يکى در شوش و ديگرى در تخت‌جمشيد اخيراً کشف گرديده است.
     
  
صفحه  صفحه 5 از 9:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  پسین » 
شعر و ادبیات

سبک شناسی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA