انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 11 از 71:  « پیشین  1  ...  10  11  12  ...  70  71  پسین »

Mehdi Loghmani | مهدی لقمانی


مرد

 
تو همانی که من میخواستم

تو عزیزی برایم، بهترینی برایم.


آری تو آغازی برایم، طلوع سحرگاهی برایم .


تو همانی که من مدتها آرزویش را داشتم که در قلبم بنشیند.


تو مانند چشمه ای در دل کوه می باشی که در دلم می جوشی با آن وجود پر از عشق و محبتت.


تو همان قبله ای، قبله امید و خوشبختی .


در برابرت سجده میکنم ای قبله امید من تا امید هایم زنده شوند.


پیش تر ها به خوشبختی امیدی نداشتم، اما با آمدنت و طلوع زیبایت در آسمان دلم امیدهایم همه در دلم زنده شدند


و آفتاب خوشبختی از سوی تو در دلم نشست.


تو همانی که من سالها انتظارش را می کشیدم.


آمدی و با حضورت صحنه دلم را نورانی کردی عزیزم.


اینبار با گریه، با فریاد، با تمام وجود می گویم که دوستت دارم تا همه عاشقان از صدای فریاد من آرام بگیرند!


تا زنده ام میگویم که دوستت دارم، اما زمانی که از این دنیا رفتم در وصیتم مینویسم که بر روی سنگ قبرم بنویسند


که خیلی دوستت داشتم و در آن دنیا نیز فراموشت نخواهم کرد!


این دوست داشتن را تا پایان برایت زمزمه خواهم کرد!


خانه ویرانه و سوخته دل من ارزش این را ندارد که قلب مهربانت در آنجا بماند،


قلب عاشق و پر از مهر تو جایش در خانه دل سرخ و پر از امید است.


اینک که آمدی و افتخار این را دادی که قلب مهربانت را در خانه دل سوخته شده من بگذاری


من با تمام وجودم از آن قلب سرخ و مهربانت نگهداری خواهم کرد.


تو همانی که برای رسیدن به تو، خودم را به آب و آتش خواهم زد، و به خاطرت قید این دنیا را خواهم زد،


تو همانی که ساعتها و لحظه ها در برابر خدایم سجده میکردم و عشقی مانند تو را از او میخواستم!


دیگر هیچ آرزویی از خدای خویش ندارم چون تو همان آرزوی منی!


تو همان عاشق دل سوخته یک مجنونی، همان نوای مهربان بارانی، آری تو طلوع یک سحرگاهی!


تو همانی که با آمدنت من دیوانه را مجنون تر از مجنون قصه ها کردی!


تو همانی که لایق منی، و بهار دل را به قلب من هدیه دادی و قلب پاییزی مرا پر از طراوت و تازگی کردی!


تو همان شکوفه بهاری هستی که بر روی شاخه خشکیده ای مانند من نشستی و قلب مرا تبدیل به باغ آروزها کردی.


آری تو همانی که من میخواستم، و همانی که برای عشقت جان خواهم داد.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
همیشگی باش

مدتها بود که در پی تو بودم ، لحظه ها را میشمردم ، منتظر آمدنت بودم.


مدتها بود قلبم رنگ محبت و عشق را ندیده بود، تنها بود اما از تنهایی لحظه های خوشی ندیده بود.


روزها بود که چشم انتظار مینشستم ، غروب می آمد و به انتظار طلوع مینشستم.


تو همان طلوع دوباره در آسمان تیره و تار قلبم هستی ، یک طلوع همیشگی ، بی آنکه غروبی را به همراه داشته باشد.


بتاب ای خورشید همیشه تابانم ، بتاب و سردی لحظه های بی کسی در قلبم را گرم گرم کن .


حضور تو در قلبم آغاز راه خوشبختی بود ، و اینک نیز خوشبختم از اینکه تو را دارم.


تو را دارم و هیچگاه نمیخواهم بی تو باشم ، نمیخواهم دیگر رنگ غروب را ببینم و گریان باشم.


میترسم دوباره رفیق تنهایی شوم ، شب بیاید و دوباره همان ستاره خاموش شوم.


ای تو که در دلم سرچشمه نور هستی نگذار که قلبم تاریک شود ، نگذار لحظه های زیبای در کنار تو بودن قصه فراموشی شود.


مدتها نشستم تا تو بیایی ، حالا که آمدی ، همیشگی باش ، جاودانه بمان و خستگی ناپذیر باش.


مثل آن طلوع دوباره ات در قلبم یکرنگ باش ، گذشته ها را به فراموشی بسپار و با ما وفادار باش .


بگذار تا اینبار عشق را با افتخار در آغوش خود بفشارم و به استقبال لحظه به تو رسیدن برم.

"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
عزیز دلمی

همدم من در این طوفان دریایی


عشق من در اوج سفیدی ابرهایی


همسفر من در میان جاده و صحرایی


همزبان من در تاریکی شبهایی


زیباترین نام در میان همه اسمهایی


قشنگترین چهره در میان همه چهر ه هایی


همزبان این دل تنهایی


زیباترین ستاره در آسمان شبهایی


خورشید در خشان من در روزهایی


تکه کلام همه در این روزها بر روی لبهایی


زیباترین شعر در میان تمام شعرهایی


خوشبوترین گل در میان گلهایی


پاکترین عشق در میان همه عشق هایی


عزیز دل من در میان این همه دلهایی


قله خوشبختی در میان کوه هایی


زندگی ام، عشقم، نفسم تویی
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
اگر تو نباشی

میشنوی صدای تپش قلبم را؟


قلبم به عشق تو میتپد!


میبینی اشکهای روی گونه ام را؟


این اشکها برای تو میریزد!


ببین که چقدر برایم عزیزی !


ببین که چقدر دوستت دارم !


بیا در کنارم بنشین و برایم از عشق بگو ،


یک بار بگو دوستم داری تا برایت بمیرم ،


یک لحظه به چشمانم نگاه کن ،


تا چشمهایم را فدای آن نگاه مهربانت کنم!


حس میکنی که چه احساسی نسبت به تو دارم؟


خودت بهتر از من میدانی که دیوانه وار دوستت دارم!


نگیر از من این لحظه های زیبا را ، تکرار کن آن حرفهای شیرینت را!


با من بمان برای همیشه ، از عشق بگو تا زنده بماند قلبم تا همیشه!


میدانی که چقدر دوستت دارم؟


به اندازه ی تپشهای قلبم ، قطره قطره اشکهایی که از گونه ام میریزد،


به اندازه ی تو که برایم یک دنیا با ارزشی دوستت دارم!


تا به حال دیوانه ای مثل من دیده بودی؟


حالا مرا ببین که دیگر دیوانه تر از من نخواهی دید!


دیوانه ای که از عشق تو مجنون شده ،


تا چشمهایت را دیده عاشقت شده !


حس میکنی گرمی دستانم را؟ اگر تو نباشی این دستها سرد سرد است!


میشنوی صدای تپش قلبم را ؟ اگر تو نباشی ...


چند نقطه و دیگر هیچ ، اگر تو نباشی جای من در این دنیا نیست!
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
باز هم میگویم دوستت دارم

ای زندگی ام، هستی ام، یاورم، دلدار زندگی ام، عشق من، امید زندگی ام، تمام وجود من دوستت دارم.


ای که امید زندگی را به من دادی، خون عاشقی را در رگهای من جاری ساختی،


حال و هوایی دوباره به زندگی من دادی ،


نفسی دوباره به من بخشیدی دوستت دارم.


ای پرستوی عاشق، عمر دقایق، گل شقایق، همیشه عاشق ، دوستت دارم.


ای وجود من، طلوع من، حضور پر شوق و شور من ، دوستت دارم .


ای دریای من، فردای من، دنیای من، رویای من ، دوستت دارم.


ای گل من، روح من، تمام وجود من، مهتاب من ، دوستت دارم.


روزی که تو پا به این دنیا گذاشتی، روز تضمین زنده بودن من بوده است.


روزی که تو پا به این قلب بی طاقت من گذاشتی، روز امید دوباره به زندگی ام بوده است.


روزی که به من بگویی دوستت دارم بهترین روز زندگی ام خواهد بود.


و روزی که از من جدا شوی روز مرگ لحظه هایم خواهد بود.


اینجا بدون تو بی رنگ و روست، بی عطر و بوست، اینجا بدون تو هوای دلم همیشه ابری است،

آسمان چشمانم همیشه بارانی است و همیشه بر روی لبانم نام تو جاری است .


هر جا هستی بیا تا دلم خون نشده و گلهای خانه مان همه پر پر نشده.


بیا و با خود بوی نرگس شیراز را با خود بیاور ای زندگی من.


ای که بدون تو دنیا برایم قفس است و عاشقی برایم هوس است و زندگی برایم بی نفس است .


ای زندگی من، عشق من، نفس من خیلی دوستت دارم .


باور کن که خیلی دوستت دارم و خواهم داشت.


گفته ام، میگویم و خواهم گفت و باز هم گفته ام، می گویم و خواهم گفت که خیلی دوستت دارم .


مجنونم از مجنون دیوانه تر تو و عاشقم از فرهاد عاشق تر تو.


لیلی هستی از لیلی عاشق تر و شیرینی از شیرین لایق تر.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
حبس ابد

به جرم عاشقی در زندان دلتنگی ها اسیرم


به جرم دوست داشتن آخر در اینجا میمیرم


لحظه ای گرفتنت دستهایت برایم آرزو شده


این انتظار زیادیست در این لحظه ها ، دیدن چشمهایت از دور دستها نیز برایم رویا شده


به جرم عاشقی محکوم به تحمل این دلتنگی هستم،


منی که تا به حال جنایتی نکرده بودم اینک در بند و زنجیر فاصله ها گرفتارم.


لحظه ای حتی در خواب به ملاقات من بیا ، شب و روزم یکی شده ،


روزهایم تاریک و شبهایم قیامت شده


اینجا که هستم تنها صدای تپش قلبم را میشنوم .


حس میکنم هر روز که میگذرد این تپش ها کمتر میشود.


همچنان که ثانیه ها آرام و خونسرد در حال گذرند ، من در اینجا بی قرار و بی تابم.


در انتظار روشنایی نشسته ام که از دلتنگی ها رها شوم ، خودم را ببینم و امیدوار شوم.


اگر جرم من عاشقیست اعتراف میکنم که مجرمم.


اگر محکوم به دلتنگی هستم ، گناه خویش را میپذیرم.


سرنوشت برای من حبس ابد بریده است ، کار من از کار این دنیا گذشته است.


من یک عاشقم ، دلم را در این راه فدا کرده ام ، دوستش دارم ،


به پایش تا آخر عمر مینشینم حتی اگر هیچگاه او را نبینم.


تو که از دلم خبر نداری ، پس مرا محکوم نکن ، به انتظارم ننشین تا آزاد شوم ،


من تا ابد میخواهم مجرمی باشم که در قلب مهربانت گرفتار باشم.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
دست خودم نیست

اگر می بینی عاشق تو هستم، دیوانه تو هستم و تمام فکر و زندگی من تو شده ای به خدا بدان

که این دست خودم نیست.


اگر میبینی چشمانم در بیشتر لحظه ها خیس است ،دستانم سرد است و اگر میبینی همه لحظه های دور از تو بودن

اینهمه سخت و پر از غم و غصه است بدان که این دست خودم نیست.


دست خودم نیست که همه لحظه ها تو را در جلو چشمانم میبینم و به یاد تو میباشم.


به خدا دست خودم نیست که هر شب به آسمان نگاه می اندازم و ستاره ای درخشان را میبینم و به یاد تو می افتم.


دست خودم نیست که هر سحرگاه به انتظارت مینشینم تا در آسمان دلم طلوعی دوباره داشته باشی.


عزیزم دست خودم نیست که اینهمه تو را دوست میدارم، این همه احساسات عاشقانه که من برای تو مینویسم

دست خودم نیست.


همه این احساسات و عواطف عاشقانه از این قلب عاشق من است و بدان که همه این دردسر ها و غم و غصه ها و

اشکها درد این قلب عاشق من است.


این قلب سرخ و کوچک من انتظاری بالاتر از عشق دارد ! این قلب من تو را میخواهد و به جز تو هیچ چیز از من

نمیخواهد!. نه خونی میخواهد نه نفسی، نه زندگی را میخواهد و نه هم نفسی این قلب سرخ تنها تو را میخواهد.

فقط تو را.


عزیزم دست خودم نیست، دست این قلب پر توقع من است .


به قلبم حق میدهم که تنها تو را میخواهد چون تو اولین و آخرین عشق واقعی و همدلی هستی که در اعماق قلبم

نشسته ای و کسی هستی که میتوانی قلبم را برای همیشه نزد خود نگه داری و با حضورت در قلبم انتظار آن را

برآورده کنی چونکه تو لایق آن هستی عزیزم.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
خوش خیال

راهم را گم کرده ام در جاده های زندگی.


به خیال یک همسفر تنها نشسته ام ، چقدر خوش خیال است قلبم.


هر راهی را میروم تنهایی با من همسفر است ، به هر دری میزنم درهای زندگی بر رویم بسته است.


احساس خستگی میکنم، یک قلب شکسته با یک دنیا امید و آرزو دنبال خودم میکشانم در این جاده های زندگی.


کسی دلسوز من نیست ، انگار همچنان باید رفت . رفت تا به آخر دنیا رسید.


و بعد با کوله باری از آرزو از زندگی جدا شد


عشق ،خانه قلبم را گم کرده است، قلبم درهایش را بر روی کسی باز نمیکند.


میترسد دوباره بیچاره شود ، در کوچه پس کوچه های غم آواره شود.


میترسد در آتش عشق بسوزد اما کسی نباشد که این آتش را خاموش کند.


از عشق دلهره دارم ، از عاشق شدن می هراسم.


هر که آمد همسفرم شد ، روزی رفیق نیمه راه شد.


هر که آمد همدمم شد ، روزی بلای جانم شد.


او که آمد فدایم شود ، قلبم را قربانی کرد.


او که آمد برایم بمیرد ، احساس را در وجود کشت و برای کسی دیگر مرد.


به خیال یک همسفر راه زندگی را میروم ، به خیال اینکه یک همسفر باوفا پیدا میشود همچنان تنها میمانم.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
به یاد من باش ای بهترینم

در غم هایم، غصه هایم، شادی ها و خنده هایم به یاد تو خواهم بود عزیزم.


در غروب دلتنگی ها، زیر باران، لحظه طلوع سحرگاه به یاد تو خواهم بود.


در کنار دریا، لحظه شکفتن گلها، در هر جای دنیا که باشم به یاد تو خواهم بود.


در لحظه دیدار با بهار، لحظه بوییدن عطر گلها، لحظه سفر کردن به آن سوی ابرها به یاد تو خواهم بود .


لحظه خوشبختی ام، تنهاییم، در لحظه پرواز پرستوهای عاشق به یاد تو خواهم بود.


تو نیز به یاد من باش ای بهترینم،هر جا که هستی نام مرا در زیر لبانت پیش خود زمزمه کن و یاد و خاطره مرا در قلبت نگه دار.


در لحظه شادی هایت چشمانت را بر روی هم بگذار و پیش خود احساس کن که من در کنار تو هستم.


اگر در کنار ساحل دریا رفتی احساس کن من نیز در کنار تو هستم.


اگر زیر باران قدم زدی احساس کن با من هستی و با هم در زیر باران قدم میزنیم.


اگر روزی خوشبخت شدی به یاد من نیز باش، و بدان که تنها آرزوی من خوشبختی تو بوده است نازنینم.


اگر روزی غم و غصه و تنهایی به سراغت آمد بدان که من نیز مانند تو در این سرزمین تنهایی ها غم و غصه دارم.


اگر روزی نماز شکر را به جا می آوردی مرا نیز دعا کن و به یادم باش.


خوشبخت باش تا من نیز خوشبخت باشم، شاد باش تا من نیز با لبخند و شادی زندگی کنم،

امیدوار باش تا من نیز امیدوار باشم

و به یاد من باش تا من نیز احساس کنم عاشقم و خوشبخترین مرد روی زمین می باشم.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
آرزو دارم

آرزو دارم همیشه در کنارم باشی ، یار و یاورم باشی ،سرپناهی برای این قلب عاشقم باشی.


آرزو دارم تکیه گاهم باشی ، من دردی در سینه باشم و تو دوایم باشی.


آرزو دارم همه هستی ام باشی ، زندگی به کامت باشد و همیشه شاد باشی.


آرزو دارم تنها برای من باشی ، قلب من در سینه ی تو و قلب تو در سینه ام باشد و ما هر دو در قلب هم باشیم.


آرزو دارم که به آرزوهایت برسی ، تو خوشبخت باشی و من نظاره گر باشم.


من که از دار دنیا تنها تو را دارم ، آرزو دارم همیشه با من باشی.


من که از تو چیزی جز وفا نمیخواهم ، آرزو دارم همیشه با وفا باشی.


آرزوهایم را زنده کن ای عشق من ،اگر روزی از هم دور بودیم، مرا همیشه در کنار خودت حس کن.


من که هر جا میروم ، با تو هستم ، گرچه در کنارم نیستی اما تنها نیستم.


آن قلب مهربانت هوای مرا دارد ، میگویم دوستت دارم ، برایم میتپد.


آرزو دارم همیشه قلبت به عشق من بتپد، نمیگذارم غم بیاید و قلبت را بشکند.


ای تنها آرزوی من ، آرزو دارم روزی بیاید که دیگر هیچ آرزویی جز همیشه با هم بودن در دلهایمان نباشد.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
صفحه  صفحه 11 از 71:  « پیشین  1  ...  10  11  12  ...  70  71  پسین » 
شعر و ادبیات

Mehdi Loghmani | مهدی لقمانی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA