بازیچه سرخ این قلب سرخ و پر از درد من تقدیم به تو.زیباترین ، تنها ترین و جاوادنه ترین احساسم یعنی عشق در این قلب سرخ نیز برای تو.این قلب سرخ بی طاقت را از من بپذیر عزیزم... از تمام دار دنیا تنها همین قلب را دارم. همین قلبی که بارها شکسته شد، بارها از راه عاشقی ناکام ماند و بارها اسیر قلبهای بی محبت بی معرفتان شد. همین قلبی که هر که آمد پا بر روی آن گذاشت و رفت، قلبی که به هر کسی دادم با یک دنیا بی مهری و بی محبتی آن را شکست و به من بازگرداند.عزیزم این قلبی که اینک ویرانه ای بیش نیست را با تمام وجودم به تو هدیه میکنم.تو یکی بیا و با آن مدارا کن ،نگذار این قلب پر از غم ، غصه و عاشق من دوباره شکسته شود. هر که آمد بر این قلب عاشقم، لعنت گفت و رفت .عزیزم با اطمینان کامل این قلبم را به تو هدیه میدهم و انتظار دارم که قدر آن را بدانی و برای همیشه نزد خود نگه داری و با عطر نفسهایت، خون عاشقی ات ،احساس محبت و مهربانی ات آن را زنده نگه داری . همین قلب هزاران عاشق و مجنون دارد ولی من این قلب بی ارزشم را تنها لایق تو میدانم و تنها به تو تقدیم میکنم چون کسی دیگر، جز تو لایق آن نیست و قلب من ارزشی بالاتر از این دارد که در دلهای بی محبت و بی مهر دیگران اسیر شود. می دانم تو این بازیچه سرخ را دوست داری و تو یکی دیگر آن را بازیچه خودت قرار نخواهی داد و آنرا به عنوان پر ارزشترین و بهترین هدیه از سوی من نزد خود نگه خواهی داشت.میدانی که چقدر درون این قلب سرخ من عشق نهفته است؟ میدانی که درون این قلب شکسته من چقدر محبت و آرزو و امید نهفته است ؟ پس قدر آن را بدان ای یار عاشق من.تو که ادعای دوست داشتن و عشق ورزیدن را داری، ادعای این را داری که میتوانی آنرا حفظ کنی و با تمام وجودت این قلب مرا دوست میداری پس مرا به تنها آرزویم برسان و تو یکی قلب مرا با بی محبتی شکنجه نده! بیا و تنها از من این هدیه بی ارزش را بگیر و کاری کن اینک که برای من بی ارزش است برای تو با ارزشترین هدیه دنیا باشد. تنها با همین بازیچه سرخ زنده ام و وقتی ببینم در دل تو اسیر باشد و آن را از من بپذیرفته ای نه تنها برای همیشه زنده می مانم بلکه می دانم خوشبخترین عاشق دنیا خواهم بود و دیگر احساس تنهایی نخواهم کرد. این هدیه بی ارزش را از من بپذیر، تنها در دل خودت نگه دار، با خون عاشقی ات، احساس محبتت و هوای دوست داشتنت آن را برای همیشه زنده نگه دار عزیزم. این قلب سرخ نه امانتی است و نه دلخوشی! این قلب سرخ هدیه است همیشگی از طرف خداوند و از طرف کسی که تو را لایق آن میداند پس آن را با تمام وجودت از من بپذیر.
شاهد باش دوباره دلم هوای تو را کرده است،دوباره دلتنگت شده ام و دلم گرفته است.برایم بگو از عشق ، تا آرام شود دلم ، من که جز تو کسی را ندارم ، برایم درد دل کن تا دیگر احساس دلتنگی نکنم.در کنارم باش تا احساس تنهایی نکنم ، من که تنها تو را دارم ، دلم نمیخواهد احساس بی کسی کنم!مدتیست که چهره ماه تو را ندیده ام ، لحظه های دور از تو بودن را تحمل کرده ام و از تو شکایتی نشنیده ام.دوباره دلم هوای تو را کرده است ، دلی که به خیال دیدن تو تنها نشسته است .در انتظارم ، بی قرارم ، راهی جز تحمل کردن ندارم.ای زندگی شاهد باش که قلب عاشقم در عذاب است ، یارم در کنارم نیست و همیشه چشمهایم از دلتنگی اش گریان است.ای زندگی شاهد باش که همیشه به یادش هستم ، در گوشه ای مینشینم و چشم انتظارش هستم.ای زندگی شاهد باش که عاشقتر از من کسی نیست ، اگر روزی او نباشد جای من در این دنیا نیست.ای زندگی شاهد باش که تمام لحظه هایم به او فکر میکنم ، ثانیه ها را میشمارم تا صدایش را بشنوم .دوباره دلم هوای تو را کرده است.دوباره قلبم به امید تو تنها نشسته است.
بیقرارم بی قرار بی قرارم به خدا دیگر اشکی ندارم و دیگر از غم انتظار نایی ندارم.بی قرارم، منتظر لحظه دیدار با یارم و به جز ناله و غصه کاری ندارم.کاش زودتر انتظار به سر آید و خورشید از پشت کوه ها بیرون آید.لبخند شادی بر لبانم بنشیند و خوشبختی دنیا نصیبم شود.کاش زودتر لحظه ای که سالها منتظر آن ماندم فرا رسد و دیگر هیچ غمی در دلم نباشد.غمی دارم در دلم، غم دوری از یارم، غم دلتنگی و انتظار.بی قرارم، به خدا دیگر جانی ندارم .... بی قرارم به خدا دیگر راهی ندارم.تنها راه این است که منتظر ماند! تا کی باید اسیر این عشق پر از تنهایی بود!کاش زودتر همان لحظه رویایی فرا رسد، تا دیگر نه درد دوری در قلبم باشد و نه درد عاشقی.کاش به جای اینکه ناله غم انگیز آواز عاشقی را گوش میدادم، ترانه عاشقانه یارم را برایش زمزمه میکردم.سخت است اما روزگار غریبی است ای یار مهربانم.. باید تو نیز منتظر بمانی.میدانم گونه ات از این درد انتظار خیس خیس است و دیگر از صبر و حوصله خسته شده ای و بیقرار تر از منی پس به پایان راه بیندیش که بدون شک پایان راه زیباست، پایان راه همان به هم رسیدن ماست.بی قرارم به خدا بیقرارتر از پرنده ای می باشم که در قفس زندگی اسیر است و انتظار پرواز در آسمان آبی را می کشد.بی قرارم به خدا بی قرارتر از یک ماهی هستم که در تنگ اسیر است و منتظر روزی است که در دریای آبی وجودش شناور شود.نمیخواهم از این انتظار پر پر شوم! نمیخواهم مثل غنچه ای باشم که انتظار میکشد گل شود و بعد از آنکه گل شد یا پر پر شود و یا از شاخه اش چیده شود.میخواهم بعد از این انتظار تنها مرد خوشبخت روی زمین باشم، دوست دارم بعد از این انتظار سلطان بی چون و چرای سرزمین عشاق باشم. به امید سفر به سوی سرزمین خوشبختی ها منتظر می مانم چونکه دوستت دارم ای یاور همیشه مومن.
ساعت بی وفا کاش زمان نگذرد ، کاش عقربه های ساعت دیگر به جلو نرونداین لحظه ی زیبا را از من نگیر ای ساعت بی وفالحظه ای که با تمام وجود حس میکنم عشق را ،لحظه ای که با تمام وجود میفهمم که عشق یک افسانه نیست.عشق را در قلبم حس میکنم ، کاش این لحظه برای همیشه باقی بماند و یک ثانیه نیز جلو نرود.میترسم با گذشت زمان این عشق خیالی باشد ، میترسم از من سرد شوی و این لحظه تکرار نشدنی باشد.میترسم چشمهایم را باز کنم و ببینم که اینها همه یک خواب باشد.انگار که خواب نیستم ، اشکهایی که در چشمانم حلقه زده است را میبینم.اشک شوق ، به عشق آمدنت، لبخندی از ته دل به عشق بودنت.کاش زمان نگذرد ، کاش این لحظه بایستد ، ای روزگار دیگر نچرخ.بگذارید لحظه ای با عشق شاد باشم ، نه اینکه در خیال عاشق باشم و یا در خواب باشم.بگذارید عشق رو با تمام وجود حس کنم ، بگذارید دور از تنهایی خوشبخت باشم.
میدانم که نمی دانی میدانی که خیلی دوستت دارم، میدانم که نمیدانی بیش از عشق بر تو عاشقم.میدانی که بدون تو زندگی برایم پوچ است، میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر زندگی وجود ندارد.میدانی که بدون تو عاشقی برایم عذاب است، میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی نیست برای عاشق شدن.میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب می شود، میدانم که نمیدانی بدون تو دیگر لحظه ای باقی نیست برای ادامه زندگی.میدانی که همه فکر و زندگی ام تو شده ای و تمام لحظه ها نام تو را در قلبم زمزمه میکنم، میدانم که نمیدانی از زندگی برایم عزیزتری، زندگی در مقابل تو برایم کم است تو دنیای من شده ای عزیزم.می دانی که تو لایق این قلب عاشق منی، میدانم که نمیدانی تو لایق تر از آن هستی که تصور میکنی.میدانی که بدون تو من تنهای تنهایم، میدانم که نمیدانی آن زمان تنها تر از من دیگر تنهایی نیست.می دانی که خیلی بیقرارم و انتظار میکشم که به تو برسم, میدانم که نمیدانی از این انتظار دیگر خسته و دلشکسته شده ام.می دانی که از این دوری و فاصله در بیشتر لحظه ها چشمانم خیس است، میدانم که نمیدانی دیگر در اعماق چشمانم اشکی نیست.میدانی که آرزو دارم به تنها آرزویم که رسیدن به تو می باشد برسم اما میدانم که نمیدانی تو همان آرزوی منی.نمیدانی که بعد از تو به آن دنیا سفر خواهم کرد، می دانم و میدانم بعد از تو دیگر حتی مجالی برای نفس کشیدن نخواهد بود.
نفرین بر عشق دریای چشمانم خشکیده ، آسمان قلبم ابری و دلگرفتهدستهایم سردتر از یخ ، گونه هایم چروکیدهسهم من از عشق آوارگی ، کلام شب و روز من نفرین بر عشق.میگویند عشق مقدس است ، عشق کلامی جاودانه استاما کسی که این جمله را گفت قلب شکسته ی یک عاشق را ندیده است ، اشکهای چشمهای آن بی گناه را ندیده است ، غم و غصه های تلخ لحظه های جدایی را نچشیده است یا خیانت ندیده است.تو بگو، چرا سکوت کرده ای؟ عشق را برایم معنا کن ، چرا لال شده ای؟فکر نکن که بدون تو می میرم، تو برو و بدان که بی تو شاد هستم.مرا آزاد کن از آن قلب پر از گناهت ، برو در آغوش کسی بخواب که نشسته است چشم به راهت.مرا آزاد کن از دل بی وفایت ، برو و لبهایت را بر روی لبهای رقیبم بگذار ، مرا رها کن و تنهایم بگذار.نفرین بر تو ، نفرین بر سرنوشت ، کلام شب و روز من نفرین بر عشق.آن لحظه که آمدی و دستهایت را در دستان من گذاشتی حس کردم که دیگر دستهایت مثل گذشته سرد نیست.عشق ، بازیچه دست تو است، عشق تو سرچشمه ای از هوس است.مرا رها کن ، مرا از آن قلب سیاهت آزاد کن ، دیگر عشق را نمیخواهم.نفرین بر تو ، نفرین بر عشق.
شب یلدای چشمانم فرا رسید شبی که کاش فرا نمی رسید.فرا رسید شب یلدای چشمانم، شبی که در چشمانم اشک جاری است تا صبح.طولانی ترین شب سال که اشک می ریزم.فرا رسید لحظه سرد و بی وفا! لحظه ای که سحرگاهش دیگر اشکی در چشمانم نیست و دلم خالی خالی است.چشمانم شبی بلند را در پیش دارند شبی که تنها درآن گریه و زاری است.شبی که در اعماق چشمانم امواج اشک دیده میشود.چشمانم انتظار آغاز شب یلدا را میکشند تا هر چه دلشان خواست اشک بریزند. شبی که ستاره ای در آسمان نیست، سکوت همه جا را در بر گرفته.شبی که مهتابی نیست آسمان تاریکتر است و دلگیرتر.شبی که تنها آواز گنگ و نامفهوم جغدها به گوش می رسد.کسی نیست تا در شب بلند سال کشتی شکسته دریای قلبم را به ساحل آرامش برساند.کسی نیست که در این شب بلند همدم من باشد و با من درد و دل کند.شبی که در نگاه چشمانم تنها اشک دیده و می شود و دلتنگی.شبی بلند که تنهایی باید تا صبح اشک بریزم و ناله کنم.کاش در شب یلدای چشمانم، چشمی دیگر بود که با هم تا صبح اشک میریختیم.
خاطرات سوخته حالی پریشان دارم ، غصه ای بی پایان دارم ،انگار گذشته های تلخ از خاطرم رفتنی نیست ،آن صحنه تلخ عشق فراموش شدنی نیست.اتاقی پر از شده از دود سیگار...این اعتیاد به خاطر تو نیست ، شاید به خاطر این روزگار است.کاش گذشته ها نیز دود شوند و به همین راحتی به هوا بروند.کاش در دلم چیزی نماند از قصه تلخ عشق ،گهگاهی که تنها هستم اشک میریزم و خودم را سرزنش میکنمبا خود میگویم روزی از یادم میرود خاطرات تلخ ،اما آنچه که میگویم تنها برای آرامش این دل است،از درون قلبم چه خبر؟ خبری نیست جز غوغای غمها.حالی پریشان دارم ، غمی بی پایان دارم ،انگار باید پا به پای خاطرات سوخته ، سوختانگار باید مثل سیگاری که همیشه با من میسوزد خاکستر شد.خاکستر شد و از صحنه روزگار محو شد.من که میدانستم از قصه تلخ عشق چیزی که به جا میماند همین است.خاکستری که روزی بر باد می رود.هنوز آثار این سوختن در دلم باقی مانده ،لکه سیاه خاطرات در دلم به جا ماندهو گهگاهی با یاد تو آن هیزمی که در گوشه ی قلبم افتاده شعله ور میشودو باز میسوزاند قلبم را .فکر نکن که اعتیاد من به خاطر تو استاینها همه تقدیر و سرنوشت من است.بیخیال دنیا ، حال من همیشه پریشان است.
دوستت دارم و دوستت دارم تنهای تنها بودم، با تنهایی درد دل میکردم، من بودم و یک دنیا تنهایی.تو آمدی و مرا عاشق کردی، عاشق آن قلب پر از محبتت کردی.مرا در این دنیای عاشقی در به در کردی.بدان که من به آسانی گرفتار تو نشدم! در این راه عاشقی سختی کشیدم، درد کشیدم، انتظار سختی کشیدم تا با تو و عاشق تو بمانم.تو با ماندنت در کنارم کاری کن که همه این سختی ها را از یاد ببرم.اینک که من گرفتار تو شدم و راهی برای بازگشت به سوی تنهایی ندارم تا آخر راه با تو می مانم و بدان که برای عشقت جان خواهم داد.زندگی ام فدای تو، این قلب کوچک و پر از غمم برای تو، این همه احساس پر از عشق در وجودم نیز تقدیم به تو.بدان که بیشتر از همه چیز دوستت دارم، دوستت دارم، دوستت دارم و دوستت دارم ،باز می نویسم که دوستت دارم، عزیزم خیلی دوستت دارم.تکرار مکرر کلمه دوستت دارم را باز به زبان خواهم آورد تا بیشتر از هر لحظه ای باور کنی که من بیشتر از هر زمانی و بیشتر از هر چیزی دوستت دارم عزیزم.اینهمه سختی و اینهمه انتظار و اینهمه غم و غصه در این لحظه های عاشقی نشان از عشق و دوست داشتن من نسبت به تو می باشد.تو باور نکنی خدای عاشقان باور دارد که دوستت دارم .کلمه مقدس دوست داشتن و ابراز آن به تو با گفتن ، نوشتن و یا حس کردن آن نیست، باید با ماندن تا آخرین لحظه زندگی ام به تو ثابت کنم که دوستت دارم.شاید زمانی که مرگم فرا برسد بفهمی که من چقدر تو را دوست داشته ام، بفهمی که چقدر من برای رسیدن به تو سختی کشیدم و زمان مرگم باور کنی که به حرفم و عهدی که با تو بستم پایبند بودم. آری پس ای خدای بزرگ کاش زودتر مرگ من فرا رسد تا یارم باور کند چقدر او را دوست میداشتم. قدر مرا بدان ای یار، غرورم را در آن سرزمین تنهایی ها شکستی، مرا تسلیم آن قلب پاک و از عشقت کردی، مرا در این دنیای عاشقی دربه در کردی، مرا وابسته آن قلب پر از محبتت کردی، اینک که تو مرا عاشق کردی بیا و تا پایان راه با من باش .بیا و مرا پشیمان از این عاشق شدن نکن و مرا وسوسه نکن که دوباره با تنهایی باشم. تنهای تنها بودم، اما اینک با تو هستم، هستم می مانم و خواهم ماند و بارها گفته ام و میگویم و خواهم گفت که دوستت دارم، باز میگویم که دوستت دارم . دوستت دارم و دوستت دارم آری دوستت دارم . این کلمه را از حفظ نمیگویم، این کلمه مقدس را از ته دلم میگویم ،آری از ته دلم با صدای آهسته میگویم که دوستت دارم.
حقیقت عشق حرفی ندارم برای گفتن ، راهی ندارم برای ماندنشوقی ندارم برای از عشق نوشتن ، جایی ندارم برای رفتناینگونه باید بمانم ، بسوزم و بسازم با این عشق خیالیعشقی که آخرش پیداست ، زندگی با تو یک رویاستتقصیر قلبم بود که عاشق شدم تا چشم بر روی هم گذاشتم دیدم که اسیرم.اسیر قلبی که باور نمیکند مرا ، حس نمیکند مرا در لحظه های تنهایی اش.هنگام گفتن درد دلهایم صدای مرا نمیشنوی ، هنگام اشک ریختن ، گونه خیس مرا نمیبینی.احساس میکنم برایت سرگرمی هستم ، تو با من بازی میکنی و من تنها نظاره گر هستم.تو آرزوهایی را در دلت داری ، افسوس که من جایی در آرزوهایت ندارم.حرفی ندارم برای گفتن ، راهی ندارم برای ماندنماندنم بیهوده است ، رفتنم محال و این است یک زندگی پر از عذاب.تحمل میکنم این عذاب را ، منتظر میمانم تا بیاید روزی که یا مرا تنها میگذاری و یا عاشقانه با من میمانی مرا باور کن ای عشق ، نگذار در خیالم با تو باشم ، بگذار همیشه عاشق تو باشم ، به حقیقت این عشق ایمان داشته باش ، مرا درک کن و دوستم داشته باش.