من و تو یعنی عشق بیا در میان عاشقان بهترین باشیم ، ما می توانیم عاشقترین باشیم.من و تو یعنی عشق ، عشق یعنی ما ، ما یعنی یک دنیا خوشبختی.تو یعنی بهترین ، زیباترین ، عاشقترین ، لایق ترین.تو یعنی برای من ، برای قلبم ، تا ابد و برای همیشه.تو یعنی اسیر ، یک اسیر در این قلب بی طاقت.من و تو با هم یعنی یک قصه بی پایان.من برای تو ، تو برای من ، ما برای هم ، چقدر قشنگ است این عشق من و تو.تو گل من ، من باغبان تو ، تو دریای من ، من ساحل تو.تو طلوع من ، من وجود تو ، تو نفس من ، من هوای تو.تو باران من ، من سرپناه تو ، تو مهتاب من ، من آسمان تو.تو اسیری در قلبم ، خیلی عزیزی برایم ، باور کنی ، باور نکنی برایت میمیرم.بیا در میان عاشقان دیوانه ترین باشیم ، ما می توانیم برترین باشیم.تو دنیای من ، من دیوانه تو ، تو بمان تا بگویم همه زندگی ام فدای تو.من و تو در میان عاشقان عاشقترینم ، من و تو از عشق بالاترینیم.عشق بدون تو عشق نیست ، این زندگی بدون تو زیبا نیست.با تو شادم ، بی تو پریشانم ، با من بمان تا همیشه لبخند عشق بر روی لبانم باشد.وقتی در کنارمی بهترین لحظه زندگی ام است ، در کنارم که نباشی باز جایی است که از تو یادی کنم آری در قلبم از تو یاد میکنم.زیباترین لحظه زندگی ام با تو ، قشنگترین خاطره هایم در کنار تو ، زندگی ام ، عشقم ، نفسم فقط تو.اینهمه احساس عاشقانه تقدیم به تو ، این قلب کوچک و بی طاقتم فدای تو ، یک دنیا عشق و محبت برای تو ، یک کلام پرمحبت دوستت دارم عزیزم از سوی عشق تو.
به احترام عشق به احترام عشق یک دقیقه سکوت...برای یک عمر تو را داشتن دستهایم رو به قنوت.در این لحظه قلبم ایستاده است ، به احترام تو دیگر نمیتپددرون قلبم فریادیست ، که با شکستن این فریاد دوباره شروع به تپیدن میکندفریاد عشق ، شکسته میشود فریادی که از اعماق قلبم شنیده میشوددوستت دارم ، این همان فریاد است ، من تنها تو را دارم ، این همان احساس است.به احترام عشق یک دقیقه سکوتبه عشق تو یک عمر نفس کشیدنبرای تو یک عمر فدا شدن .عزیزم مرا ببخش که جز این فریاد ، جز قطره های اشکم ، جز تحمل لحظه های دلتنگی احساسی را ندارم تقدیمت کنم ، اگر بخواهی قلبم را هم فدایت میکنم.به احترام چشمهایت زیبایت ، اشک میریزم ، به عشق آن قلب مهربانت ، برایت میمیرم.دوستت دارم ، این همان فریادیست که تا ابد خواهی شنید ، عاشقت هستم ، این همان احساس زیباییست که تا ابد حس خواهی کرد.به احترام عشق یک دقیقه سکوت، به عشق تو را داشتن یک عمر فریاد.فریاد... فریاد... فریاد... صدای تپشهای قلب من هم صداست با این فریاد.هم صدا ، تا آخر دنیا ، فریاد... دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم، باز هم تکرار این فریادبه احترام عشق یک عمر سکوت.
مینویسم برای تو ای مادرم می نویسم از مهر و محبت هایت ای مادرم.می نویسم که تو بهترینی.تو همانی که لایق این احساسات قلبی من هستی.با دلی پاک ، عاشقانه می نویسم که دوستت دارم ای مادر.تو همان عشق واقعی هستی که هر چه از تو بنویسم باز کم نوشته ام.می نویسم از آن قلب مهربانت ، از آن قلبی که به عشق فرزندش می تپد.بعد از خدای خویش تو را می پرستم ای تنها سر پناه لحظه های زندگی.عشق تو یک عشق واقعیست که با تمام عشق ها فرق دارد.نمی دانم چه بنویسم از تو ، آنقدر محبت و مهربانی در وجود تو است که با نوشتن آن هیچگاه ابراز نخواهد شد.ای تک ستاره آسمان زندگی ام ، ای تنها مروارید این دریای بزرگ زندگی دوستت دارم!ای گل من ، روح من ، تمام وجود من دوستت دارم.ای مادرم بدون تو این زندگی بی معناست ، بی فرداست.خانه بدون تو بی عطر و بوست ، بی رنگ و روست.با بودن تو می توان زندگی را معنا کرد ، آن لحظه است که معنای زندگی زیباست.ای تنها دلیل زنده بودنم به پاکی آن قلب مهربانت قسم دوستت دارم.تویی که معنای زندگی را به من آموختی ،هر چه دارم از تو دارم ای مادرم.ای فرشته نجات لحظه های زندگی دوستت دارم.تو همانی که شریک لحظه های پر از غم و غصه زندگی ام بودی ، هستی و خواهی بود.لحظه هایی که غصه در دل داشتم در دلت یک عالمه عذاب بود ، و لحظه هایی که دلم شاد بود در دلت غوغای لبخند و شادی بود.آنچه در این دفتر عشقم غوغا به پا کرده عشق تو است ای مادرم.آرزو دارم تنها برای یک لحظه دستان مهربان و گرمت را بگیرم و بفشارم و بر آن بوسه بزنم.دستانی که از همان دوران آغاز بچگی با من مهربان بوده و مرا به این نقطه از زندگی رسانده است.بگذار بر آن گونه زیبایت بوسه بزنم ای مادرم تا از تو به خاطر تمام محبت ها و مهربانی هایت قدردانی کنم با اینکه هر چه بگویم از تو و حتی زیباترین و بهترین هدیه دنیا را به تو بدهم باز ارزشت بالاتر از آنهاست.بگذار به خاکت بیفتم ، و در خاکت زار و زار گریه کنم و بگویم هیچگاه از کنار من نرو ای مادر!بگذار تو را لحظه ای در آغوش بگیرم و در آغوشت گریه کنم ، و درد دل این قلب شکسته ام را برایت بگویم. هدیه من به تو در این روز بزرگ بوسه ای بر آن دستان مهربانت است.ای همدم شب و روزم ، رفیق لحظه های زندگی ام دوستت دارم.ای مادرم ، هستی ام ، یاورم ، دلدار زندگی ام ، تنها سرپناه لحظه هایم خیلی دوستت دارم.
زیباترین رویای من تو یک حادثه نیستی ، رویای شیرینی در باور من هستی.عاشق شدنم اتفاق نبود ، همان رویای شیرین بود ،که به حقیقت پیوست.آن رویا خاطره نشد ، بهانه ای شد برای، با تو عاشقانه زیستن.میگویند اگر این بهانه نبود ، باز هم عاشقت می ماندم؟آری ،دوباره به خواب عاشقانه میرفتم تا رویای شیرین با تو بودن را ببینم.آن لحظه که سخن میگویی ، میتوان از حرفهای شیرینت شعری ساخت به رنگ عشق، اینبار دیگر دلگیر نیستم از سرنوشت ، این سرنوشت بود که تو را به من داد.بگو از عشق برایم ، ای رویای شیرینم ، کمی با من درد دل کن عزیزم.دلم میخواهد در این لحظه صدای تو را بشنوم تا به اوج احساسات برسم و برایت بنویسم شعری عاشقانه.تو یک شعر تازه ای که هر کس با شنیدن آن ، پرواز میکند به بلندای آسمان.اینک که خواب نیستم ، و به عشق تو نفس میکشم ، تو بخواب ، تا من برایت لالایی بگویم ، تو گوش کن تا شعری که به عشق تو سرودم را بخوانم.حالا تو به رویاها برو ، ببین آنجا تو زیباترین رویای منی.
ای کاش قدرش را میدانستم می دانستم روزی مرا تنها میگذاری ، و دوباره قلبم به عزای عشق می نشیند.می دانستم عاقبت این عشق جدایی است و قلبم باید در حسرت تو تنها بماند.کاش که عاشق نمی شدم و ای کاش هیچگاه تو را نمیدیدم.با اینکه می دانستم روزی باید از غم جدایی ات اشک بریزم اما باز بازی عشق رابا تو آغاز کردم.برو ای بی وفا ، تو که نمی دانی درد عشق بی دواست ، و نمی دانی عشق به چهمعناست ، همان بهتر که بروی و مرا تنها بگذاری ، میخواهم با تنهایی باشم ،بسوزم و آخر سر نیز بمیرم.می دانستم چنین روزی فرا می رسد که باید در غم عشقت بنشینم و این چشمهایبی گناهم لحظه به لحظه برای این عشق بی فرجام اشک بریزند.کاش که عاشق نمی شدم ، لعنت بر این سرنوشت و لعنت بر این قلب ساده ام.برو ای بی وفا ، برو به همان سرزمین خوشبختی ها ، تا من نیز در سرزمین تنهایی هایمبرای همیشه و تا ابد بمانم.با اینکه می دانستم عشقی در این زمانه وجود ندارد ، اما با تو آغاز کردم ، و انتظار چنین روزتلخی نیز بودم که باید با عشق وداع بگویم.برو که دیگر نه غروری برای شکستن دارم و نه اشکی برای ریختن.غرورم را شکستی ، این چشمهایم بی گناهم را بارانی کردی ، قلبم را شکستی ، احساس را در وجودم کشتی ، دیگر چه میخواهی ای عشق.اگر لیاقت این قلب عاشقم را داشتی به خدا جانم نیز فدایت می کردم.برو و دیگر نیز به سوی من نیا ، زیرا باید پشت درهای قلبم برای همیشه بمانی.دیگر نه احساسی از عشق در قلبم است و نه نامی از تو.این روزها با تنهایی رفیقم ، با اینکه تنهایی پر از درد است اما من برایش عزیزم.این روزها نه دیگر دردی در این قلب تنهایم است و نه دلتنگ تنهایی میشوم زیرا تنهایی همیشه با من است ، و رفیق لحظه های زندگی ام است.می دانستم روزی فرا می رسد که باید بگویم ای کاش که عاشق نمی شدمو می دانم روزی فرا می رسد که تو میگویی ای کاش که قدرش را می دانستم.
به سوی من بیا در قلبم دیگر جای تو نیست ، در عاشقانه هایم هیچ کلامی از نام تو نیست.دیگر در زیر باران هیچ یادی از تو نیست ، در لحظه غروب دلم برایت تنگ نیست.فراموشت میکنم ، دیگر هیچ احساسی نسبت به تو نیست.تو قلبم را شکستی ، با بی محبتی درهای محبت را به رویم بستی ،دیگر تا آخر عمرم هیچ حرفی از تو نیست.در قلبم دیگر جای تو نیست ، درهای قلبم برای همیشه به روی تو بسته است ، ورودت به قلبم تا ابد ممنوع است.عاشقانه هایی را که به عشق تو سرودم ، همه را پاره پاره کردم ، در آتش عشق دروغینت را ریختم و سوزاندم.از تو نفرت دارم ، دیگر به وجود تو هیچ نیازی ندارم ، عشق را مقدس تر از آن میدانم که تو را معشوق خودم بدانم.دیگر به سوی من نیا که قلبم در اختیار کسی دیگر است ، به سوی من نیا که وجودم برای کسی دیگر است، عاشقانه هایم به عشق کسی دیگر مینویسم و زندگی ام را لایق کسی دیگر میدانم.درقلبم جز او جای هیچکس دیگر نیست ، نام تو را در قلبم محو کردم و برای همیشه نام او را در قلبم حک کرده ام.
ببین چقدر دوستت دارم دلم دردش را می گویم و قلم زندگی درد دلم را در این دفتر عشق می نویسد.دلم درد هایش را می گوید ، چشمهایم می گرید و تو نیز میخوانی دردهایی راکه با چشمهای گریان نوشته ام.بخوان درد این دل خسته و عاشقم ... بخوان و بدان که من دیوانه ام.دیوانه تو ، قلب مهربانت و آن چهره ماهت.عاشقانه آن چه که برایت با احساسی پاک نوشته ام بخوان و این دل عاشق مرادرک کن.قطره قطره اشکهایم را در کلماتی که دیوانه وار در کنار هم قرار داده ام و از آنها جمله ای برای تو ساخته ام را ببین ! حالا فهمیدی که چقدر دوستت دارم !بخوان هر آنچه که از تو گفته ام و نوشته امبخوان و با من بمان، عاشقتر از همیشه بمانتو گرفتار یک قلب دیوانه شده ای ، دیوانه ای که لحظه به لحظه به یاد تو هست و بایاد تو این لحظات لعنتی زندگی را می گذراند.دیوانه ای که شب و روز قلمی در دست دارد و از عشق تو می نویسد.دلم دردش را می گوید ، تو میخوانی و با خواندن آنچه که از عشق گفته ام اشکمی ریزی.بخوان درد این دل دیوانه را و ببین که چقدر تو را دوست دارم عزیزم.
خدای عاشقان دردی که در سینه دارم ، دوای آن وجود تو است.آن فریادی که در سینه من برپاست ، فریادیست که از اعماق قلب من است.این تپشهای قلب من است که با فریاد، تو را صدا میکنند.تو را صدا میکنند و از تو یاری می جویند.مرا یاری کن ، تو که دوای دردهای منی ، قلب مرا تسکین کن.ای تو که تنها نیاز منی ، مرا از همه چیز و همه کس بی نیاز کن.من که جز تو کسی ندارم ، مرا از این تنهایی رها کن.رها کن مرا از غمهایم ، خاموش کن آتش غصه هایم ، به تو پناه میبرم ای تنها پناه بی کسی ها ، درهای رحمتت را به رویم باز کن.سجده میکنم بر خاک تو ، اشک میریزم به عشق تو ، ای تو که معنای واقعی یک عشقی.هر گاه به تو پناه می آورم ، دیگر احساس بی کسی نمیکنم ، نگاه کن به من خسته ، گوش کن به درد این دلشکسته ، دستهایم را بگیر و مرا یاری کن ،اگر تا آخر عمر بخواهی با چشمهای خیسم سجده میکنم به خاکت ، مرا آرام کن.آن کسی که از او یاری میخواهم ، آن کسی که میدانم همیشه با من است، هوای مرا دارد و با من وفادار است ، او خدای آسمانهاست که همیشه یار و یاور من است.
میروم از این خانه سوت و کور که هر گوشه از آن یاد و خاطرات با تو بودن است ،از این سرزمینی که هر جای آن صحبت از جدایی و نفرت است میروم.میروم به جایی که تنها صحبت از عشق و محبت باشد ، به جایی که بی وفایی در دلها جایی نداشته باشد.از این شهر ، از این شهر بی محبت با کوله باری از غم و نفرت میروم.میروم به جایی که لبخند همیشه بر لبان عاشقان باشد و عاشقان ، دلشکسته و نا امید نباشند.از این دنیا ، از این سراب تنهایی میروم.میخواهم از غمها و غصه ها رها شوم ، با عشق و محبت همنشین شوم.میروم به سرزمین شادی ها ، به جایی که تنها صحبت از رویاهای شیرین محبت و عشق باشد.از این سرزمینی که یک دل با وفا نیز در آن نمیتوان پیدا کرد میروم.میروم به جایی که قدر یک قلب عاشق را بدانند ، به جایی که مردمانش در مرامشان دلشکستن نباشد.دلم را با خود میبرم تا از این غمها و غصه ها رها شود ، و دیگر لحظه به لحظه بهانه نگیرد.از زیر سقف این آسمان میروم ، آسمانی که سرپناه من در لحظه های بی کسی نیست.میروم به جایی که از قلبهای عاشق مهمان نوازی کنند ، رسم عشق را زیر پا نگذارند، و به هم خیانت نکنند.از این باطلاق ، از این کویر خشک ، از این سرزمین بی محبت میروم.میروم به جایی که خوشبختی سهم همه عاشقان باشد.خاطرات با تو بودن را جا میگذارم و با تنها دار و ندارم در دنیا که قلب شکسته ام است از اینجا میروم ! میروم تا از یادت فراموش شوم.
دیروز کجا و امروز کجا؟ عشق های این زمانه ، عشق نیستعشق بازیچه دست ما نیستعشقهای این زمانه ، پوچ استعشق حقیقی در قصه هاست ، عشق تو دروغ استدیروز عاشق من بودی ، امروز عاشق کسی دیگرمیگویند عشق ، تنها یک بار بوجود می آیدیا ما دروغ میگویم یا آدمهای دیگردیروز برای من میمردی ، امروز برای کسی دیگردیروز مجنون من بودی ، امروز لیلای کسی دیگردیروز به من میگفتی دوستت دارم ، امروز به کسی دیگردیروز دلتنگ من میشدی ، امروز دلتنگ کسی دیگردیروز میگفتی که دنیای منی ، امروز دنیای تو،کسی دیگردیروز تکه کلامت تنها اسم من بود ، امروز تکه کلامت عزیزم، با اسم کسی دیگردیروز طلوع شیرین زندگی ات بودم، امروز غروب شیرینت در کنار کسی دیگرِدیروز در زیر تک درختی خشکیده به انتظار من مینشستی ،امروز در کنار باغی پر از گل به انتظار کسی دیگردیروز با یک شاخه گل به دیدار من می آمدی ، امروز با دسته گلی پر، به استقبال کسی دیگردیروز دستهای مرا میگرفتی و در کنارم قدم میزدی ،امروز در بستری نرم در آغوش کسی دیگردیروز با حرفهای عاشقانه ات مرا آرام میکردی، با من میخندیدی و مرا صدا میکردی ، میگفتی همه زندگی منی و مرا لحظه به لحظه عاشق خودت میکردی، اما امروز...امروز سهم من از عشق دیروز ، تنهاییستامروز تنها هستم ، تو در کنار کسی دیگرامروز به یاد دیروزم ، تو به یاد کسی دیگرامروز به یاد دیروز گریانم ، تو اشک میریزی از شوق داشتن کسی دیگرامروز من درد دلم را مینویسم ، تو نامه ی عاشقانه برای کسی دیگر.