امانت عشق این قلب من یک امانت است از طرف من به تو تا لحظه ای که نفس میکشماحساسات من امانتیست به تو از طرف قلبم تا لحظه ای که جان دارم.این عشقم امانتیست از طرف قلبم تا لحظه ای که تو را دارم.بپذیر از من ، آنچه که میتوانم در راه عشقت فدا کنم. مرا ببخش اگر جز این امانتی چیزی در وجودم ندارم.همین قلب را دارم که آن هم روزی فدایت میکنم .همین چشمها را دارم که در راه عشقت جز اشک ریختن هیچ کاری ندارد.احساساتم نیز که در راه عشق تو ،تنها برای تو است.کاش میتوانستم پرواز کنم و ستاره ها را برایت بچینم ، کاش میتوانستم خورشید شوم و برای تو بتابم ، کاش میتوانستم قطره ای شوم و بر روی تو ببارم ، کاش میتوانستم همچو آسمان سرپناه تو باشم.همین قلب را که دارم ، انگار تو را دارم ، میخواستم قلبم را به تو هدیه دهم ترسیدم از فردا که این هدیه را دور بیندازی ،آن را به تو امانت دادم که اگر روزی خواستی آن را به من پس دهی تو درون آن باشی.پس دیگر حرفی ندارم، من عاشقم، جز ماندن راهی ندارم.تو همیشه در قلب منی ، لایق باشی یا نباشی همه هستی منی.همین که تو را دارم ، انگار همه چیز را دارم دیگر هیچ چیز از خدا نمیخواهم.اگر خدا به من قلبی داد برای زندگی کردن آن را به تو امانت دادم ، حالا دیگر هیچ کسی جز تو ندارم.حالا که دیگر قلبم را به تو امانت دادم اگر زنده ام به این خاطر است که در قلب تو هستم.پس تا لحظه ای که نفس میکشی من زنده ام ، تا لحظه ای که عاشقی ، من عاشقم و تا لحظه ای که تو را دارم ، تا ابد دوستت دارم.
عهد بسته ام تا چشمانت را دیدم دلم لرزیدتا تو را دیدم دیگر چشمهای جز تو کسی را ندیدپرنده ی تنها از قفس دلم پریدقلبم صدای تپشهای قلبت را شنید ، سرنوشت لبخندی زد و گفت شما عاشقید.قلبم دوباره به لرزه افتاد ، قناری عشق ، ترانه عاشقی را سر داد.شعرهایم بوی تو را میداد ، خسته نمیشدم هیچگاه از لحظه دیدار.با این قلب و دلت عهدی بستم به نام عشقت.چشمهایم خیره به چشمت ، دستم درون دستت ، به خدا همیشه وفادار میمانم به عشقت.این خزان با تو بهاری شده ، دلم برایت تنگ شده ، در کنار تو بودن تنها آرزویم شده ، نامت ورد زبانم شده ، عشق تو بهانه ای برای بودنم شده ، رفتنت کابوس هر شبم شده .خلاصه اینکه اگر باشی ، من زنده ام ، اگر نباشی به خدا میمیرم.قلبم میشنود صدای تپشهای قلبت را ، قلبم زنده است ، با همین صدا ، با همین نوای آشنا.با قلبت عهد بستم که همیشه عاشقت بمانم ، هیچگاه جز نام تو ، اسم کسی دیگر را بر زبان نیاورم ، تو اولین و آخرین عشق منی ، عهد بسته ام هیچگاه بهانه نیاورم.
خاطره ای از پاییز ، یادگاری از زمستان از پاییز برگ ریزان که از بهار نیز زیباتر بود تا زمستان خاطره ای از پاییز بهاریاز آن خش خش برگهای درختان تا بارش نم نم باران یک دنیا خاطره برجا مانده و امروز یادگاری از پاییز و زمستان به جا می ماند.بهار من که گذشت ، بهار ما آمد. بهار عمر من پاییز بود که گذشت ، این بهار ، بهار زندگی من است.بهاری زیباتر از دیروز که بوی محبت از شکوفه هایی به رنگ عشق همه جا را فرا گرفته.زمستان گرچه پر از خاطره های ماندگار بود اما تنها یادگاری که از آن به جا ماند همین بهار بود.ای دنیا از خواب سردی که رفته ای بیدار شو ، بهار آمده...ای تو که در دلت یک دنیا غم و اندوه نهفته است چشمهایت را باز کن و تنها یادگار روزهای سرد زندگی را ببین. حالا عاشقانه زندگی کن ، مثل ما ، مثل او که به امید تو لحظه های زندگی اش همیشه بهاریست !بوی بهار را حس کن ، شکوفه های زیبا را که به امید تو بر روی درختان نشسته اند را ببین حالا تو نیز بهاری شو ! بهاری باش ، و مثل بهار پر از هیاهو باش .پرندگان به هوای تو آمده اند که برایت بخوانند آواز آمدن طلوع دیگر از یک سال جدید.سالی که رفت دیگر گذشت ، به فردا بیندیش ، به بهاری دیگر ، به طلوعی دیگر !اگر قلبت پر از غم است ، غمها را از دلت رها کن ، شاد باش و عاشقانه به عشق فردای زیباتر از دیروز زندگی کن. امسال سال تو است ، سال زنده کردن خاطره هایی به رنگ سبز!من دیگر به دیروز نمی اندیشم ، تو نیز مثل من به فردای خویش امید داشته باش .گرچه بهار می آید و زود میگذرد اما هنگام رفتنش تو نیز همراه با او همسفر باش .از پاییز بهاری ، تا طلوع یک فصل رویایی . از زمستان سرد ، تا خاطره هایی به رنگ سبز.و اینک خاطره ای از پاییز و یادگاری از زمستان به جا مانده است خاطره ای به زیبایی پاییز و به طراوت باران ! غصه ها را در آغاز این بهار از دلت بیرون کن ، قلبت را پر از عشق و امید کن و در این سال جدید با یاری خداوند یک زندگی تازه را امیدوارانه تر از دیروز آغاز کن .من دیگر به دیروز نمی اندیشم زیرا میدانم که فردای من خیلی زیباست . ای دنیا از خواب زمستانی ات بیدار شو که بهار آمده .بوی بهار بوی پیراهن تو را میدهد ، زیبایی بهار به زیبایی چهره مهربان تو است ، رنگ آن به قشنگی رنگ چشمهای زیبای تو است و طراوات آن به پاکی قلب عاشق تو است عزیزم.
مرا تنها نگذار مرا تنها نگذار ، باور کن عشق مرا ، بشنو درد دلهای مرا.نرو که رفتنت دلم را بدجور میسوزاند، بمان و مرا آرام کن ، این دل مرا که درگیر دل تو است امیدوار کن.مرا تنها نگذار ، تازه گل همیشه بهاری مثل تو را پیدا کرده ام ، آنقدر در جاده های بی کسی گشته ام که همسفر مهربانی مثل تو را یافته ام ، من که قلبم را جز تو به کسی نداده ام ، من که جز تو عاشق کسی دیگر نشده ام و با کسی دیگر هیچ عهدی را نبسته ام.مرا تنها نگذار که تنهایی با من رفیق نیست ، نرو که زندگی بی تو زیبا نیست.شبهای بی ستاره سهم من است از اینکه دیگر تو نیستی ، آن لحظه دلتنگت هستم در حالی که هیچ ردپایی از تو نیست.با آن آواز لالایی که برایم خواندی ، به جای خواب همیشه چشمانم خیس است، این ترانه غمگین زمزمه هر روز من است ، مرا تنها نگذار که تنهایی منتظر آمدن من است.عم به استقبال آمدنم نشسته ، قایق امیدم به گل نشسته ، تمام درهای قلبت به رویم بسته ،مرا تنها نگذار ، به خدا دلم گرفتهبشنو دردهای مرا بغض گلویم را گرفته ...
بیا عاشق بمانیم بیا حالا که عاشق هم هستیم کاری کنیم که لحظه هایمان پر از شادی و عشق باشد.بیا حالا که همدیگر را عاشقانه دوست میداریم برای همیشه با هم بمانیم و عهدی که با هم بستیم را نشکنیم .بگذار با آرامش با هم باشیم ، نه اینکه لحظه هایمان پر از غصه و عذاب باشد.عشق کلام زیباییست ما بدنامش میکنیم ، عشق شیرین است ما تلخش میکنیم.عشق پاک و مقدس است ما از پر گناهش میکنیم.اگر به هوای این نشسته ای که تا ابد با هم باشیم کاری نکن که فردا پشیمان شوی.قدر مرا را بدان ، عاشقتر از من کسی نیست .قلبم را نشکن ، بی گناهتر از من عاشقی نیست.بیا حالا که قلبم را با اطمینان به تو دادم تو نیز پاسخ این اطمینان را به قلبم بده.برای من فراموش کردن یک بی وفا کار ساده ایست پس با ما بی وفایی نکن ، همچو من که عاشقانه دوستت دارم ، مرا دوست داشته باش.به خدا انتظار سختی نیست ، اگر عشق در قلب تو باشد مرا درک خواهی کرد.اگر به سختی عاشق شدم ، مطمئن باش اگر لایق من نباشی به راحتی نیز میتوانم قید تو را بزنماین یک غرور بی جا در وجودم نیست ، این یک حقیقت تلخیست که بعد از مدتها به آن پی برده ام.آنقدر بی وفایی دیده ام که شناختن کسی که مرا از ته دل دوست دارد برای من کار سختی است.من به تو ایمان دارم ، تو میتوانی برای من بهترین باشی ، تو میتوانی همانی باشی که مدتهاست در انتظار او نشسته ام .بیا حالا که دیوانه وار تو را دوست دارم ، قدر این عشق پاک را بدان ، که عاشقتر از من کسی نیست
راز گل عشق ابرها مثل من در کوچه پس کوچه های شهر سرگردانند.باران میبارد و من غرق در زیر قطره های بارانم ، دستهایم را بر روی گونه ام گذاشته ام تا کسی نفهمد که گریانم.با دلهره از کوچه ها میگذرم ، نمیخواهم کسی بفهمد که در جستجوی یارم.چه آرام میبارد باران بر تن نا آرامم ، چه زیبا میریزد اشکهایم همراه با قطره های باران.چه سخت میسوزد تن خسته ام ، به خدا مثل یک پرنده با بالهای شکسته ام.کسی نمیداند که همراه با خود یک قلب شکسته دارم ، به دنبال گلی هستم که تمام دنیا را در جستجوی او گشته ام .این یک راز است که اینگونه عاشق شده ام ، عاشق گلی که تنها با او ، به اوج عشق رسیده ام.گلی که سالها در جستجوی او گشته ام ، با چشمهای خیس به او رسیدم .او را از شاخه اش نچیدم تا خشک نشود ، مثل قلب من پر پر و شکسته نشود.در همانجا برایش مردم و گفتم همانجا خاکم کنید ، تا وقتیکه مردم با نام او رهسپارم کنید ! خاک شدم برای ریشه ی آن گل ، فدا شدم برای زیباترین گل.آیا او باور کرد که به عشق وفادارم ، تنها او را میخواهم و با او همصدایم.آیا او باور کرد که من فدایش میشوم .غریبه ای آمد و گلم را از شاخه اش چید و رفت.اینک این جان من است که خاک شد و در ریشه های آن شاخه ی بی گل گرفتار شد
به خدا دوستت دارم حالا که قلب من عاشق تو هست ، حالا که بعد از مدتی دل من دیوانه تو است بیا و مثل روزهای گذشته به من و این عاشقم عشق بورز.حالا که با هم عهد عشق را بستیم و تمام سدهای زندگی را شکستیم بیا و تا ابد برای من باش.دوستت دارم ، به خدا خیلی دوستت دارم .این کلام مقدس تنها لایق تو است ، پس میگویم تا باور کنی که خیلی دوستت دارم.تو برایم خیلی عزیزی عزیزم ، تو یک قبله امید برای منی.در برابرت سجده میکنم ای قبله امیدم تا تمام آرزوهایی که با تو دارم به حقیقت تبدیل شوند.با من مثل روزهای گذشته باش ، یک لحظه هم از من ناامید نباش .دلم نمیخواهد سردی قلبت را در قلبم حس کن ! بیا تا مثل دو عاشق واقعی در آسمان خوشبختی پرواز کنیم تا همه عاشقان با حسرت به من و تو بنگرند.حالا که من دیوانه وار تو را دوست دارم تو نیز عاشقانه مرا دوست داشته باش.اگر اشتباه کردم ، مرا ببخش ، اگر با قلبت مدارا نکردم مرا ببخش ، به خدا خیلی دوستت دارم و طاقت یک لحظه غمت را ندارم.تا مرا داری شاد باش ، با شادی تو من نیز آرامم.به من عشق بورز ، من به محبت کن ، مرا باور کن ،با مهر و محبتت مرا شاداب کن .تنها امیدم تویی ای تمام هستی ام ، تنها عشقم تویی ای تمام زندگی ام.مگر به جز تو چه کسی را دارم ، باور کن که جز تو تنها خدا را دارم.پس به آن خدایی که میپرستم دوستت دارم عزیزم.
راز ماندنم از خودت بگو ... این روزها چه میکنی؟مدتیست از تو بی خبرم ، این روزها کجایی؟من که این روزها کارم اشک ریختن استراستش را بخواهی از دلتنگی ات پریشانم.خیلی وقت است که روی ماه تو را ندیده ام ، حالت را از خدا پرسیدم اما پاسخی نشنیده ام .من که حس میکنم تو نیز دلتنگ منی ،این روزها بدجور درگیر دل منی .من که حس میکنم کار تو نیز دلتنگی و اشک ریختن است .ارزش من پیش تو قدر تمام عالم است.من که این روزها تمام فکرم رویای در کنار تو بودن است،قلبم این روزها به فکر خوشبختی و با تو بودن است .چند ماهی را تحمل کن؛ من که کارم در این روزها لحظه شماری است .حرفهای من به تو تمام نشدنی است .یک عالمه درد دل دارم ، دردهای من ، در دل تو است.بگذار تنها حرف دلم را بگویم ، راز ماندنم عاشق تو بودن است.
حالا نوبت تو است من که ماندم و با صداقت عشق را به تو ابراز کردمماندم و در آتش دلتنگی و فاصله سوختم .من که ماندم و بهانه ای برای رفتن نیاوردم ، یکرنگ با تو ماندم و یکدل نیز خواهم ماند.با غم عشقت ساختم ، در برابر سرنوشت ایستادم و در مقابل همگان تنها نام تو را فریاد زدم.حالا نوب تو است.تو خودت را نشان بده و بگو که عاشقی !چرا سکوت کرده ای؟ چرا حرفی نمیزنی ؟ درد دلت را بگو؟حالا نوبت تو است که عشقت را به من و همگان نشان دهی.بگو که چقدر مرا دوست داری ، بگو مرا برای چه میخواهی!من تو را درک کردم ، بهانه های تو را تحمل کردم ، حالا نوبت تو است که مرا درک کنی و بفهمی که در قلب من چه میگذرد...چگونه بگویم که تنها تو را میخواهم ، چگونه عشقم را به تو ثابت کنم؟حالا نوبت تو است من که تنها در راه عشق جانم را فدایت نکرده ام.نه دیگر این فکر را از سرت بیرون کن ! جان من در راه عشق فدا شده.این تنی که میبینی روح من است ، تن من در راه عشق از روحم جدا شده.من که ماندم و ساختم با تو و در غم عشقت سوختم ، حالا نوبت تو است که بسوزی و بفهمی که آتش عشق چقدر دردناک است.حالا نوبت تو است که در مقابل سرنوشت بایستی و ثابت کنی که تنها مرا میخواهی.حالا نوبت تو است که نام را فریاد بزنی و بگویی که تنها به عشق من زنده ای .حالا نوبت من است که سکوت کنم و تو پاسخ سکوتم را به قلبم بدهی.من که هر چه گفتی ، گفتم به روی چشمهایم ، هر چه اشکم را در آوردی گفتم فدای آن بی وفاییهایت ، هر چه مرا سرزنش کردی ، گفتم مرا ببخش عزیزم .حالا نوبت تو است ، که به من محبت کنی و عشق بورزی ، حالا نوبت تو است که معنای عاشق بودن و عاشق ماندن را به من بیاموزی.
خاطره این خاطره هاست که زنده می ماند ، این نفسهای تو است که به من زندگی میبخشد.با خاطره های تو زنده هستم ، به عشق تو خاطره ها را میخوانمنگذار که این خاطره ها بسوزد ، من اینجا به عشق تو زنده هستم نگذار دلم بمیرد.اگر خاطره نبود ،گذشته ها از یاد رفته بود ، من فراموش شده بودم و تو دلت تنها نبود.من که احساس تنهایی نمیکنم ، خاطرات با تو بودندر دلم غوغا میکند من که احساس بی کسی نمیکنماگر در کنارم نیستی با یاد تو زنده ام ،اگر دستانت در دستانم نیستبا خاطرات در کنار تو بودن و در کنار تو قدم زدن زنده امبا خود میگویم باز هم می آید روزی که دوباره خاطره های در کنار هم بودن تکرار شود.من به عشق تکرار خاطره های با تو بودن عاشق زندگی ام، من عاشق این تکرارم .این خاطره هاست که مرا لحظه به لحظه دلتنگت میکند ،این خاطره هاست که اشک را از چشمانم سرازیر میکنداین یاد تو است که مرا وادار با خواندن این خاطره ها میکند.قلبم تکرار میکند گذشته های با تو بودن را ، قلبم تکرار میکند کلام دوستت دارم را...