انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 33 از 71:  « پیشین  1  ...  32  33  34  ...  70  71  پسین »

Mehdi Loghmani | مهدی لقمانی


مرد

 
عشق من دلم گرفته

کاش در این لحظه که دلم گرفته است در کنارم بودی عشق من
کاش در کنارم بودی و مرا آرام میکردی
در این لحظه به یک نگاهت نیز قانعم ،عزیزم
حتی همان یک لحظه نگاه مهربانت نیز مرا آرام میکند.
ای تنها همدم لحظه های زندگی ام ، در این لحظه بدجور به وجودت نیاز دارم،
حالا که دلم گرفته کسی را جز تو ندارم ، که مرا آرام کند ،
مرا از این حال و هوای پر از غم رها کند.
در این لحظه که دلم گرفته ، بشنو درد دلهایم را عشق من ،
تویی که تنها امید منی ، تویی که تنها همدم لحظه های تنهایی منی
بیا در کنارم ،
خیلی بی قرارم،
میدانی در این لحظه چه آرزویی دارم؟
سر بگذارم بر روی شانه هایت و...
شانه های خیست ، دل آرامم ، نمیخواهم زمان بگذرد ،
نمیخواهم لحظه ای حتی دور از تو باشم
سر میگذارم بر روی سینه ات ، گوش میکنم به صدای تپش قلبت ،
تا بیش از اینکه آرامم، آرام شوم، در گرمای آغوش مهربانت گرفتار شوم
در این لحظه هیچ چیز جز آغوش تو و یک سکوت عاشقانه نمیخواهم...
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
به عشق بودنت

به عشق بودنت ، عشق را دوست دارم
به عشق شبهایی که صدایت را میشنوم عاشق سکوت و تاریکی ام
فدای دلتنگی هایت ، اشکهای گونه هایت
عشق من دوستت دارم ، بی نهایت...
نگاه مهربانت ، نمیدانم دیگر چه بنویسم در وصف چشمهای زیبایت.
چه بنویسم در وصف تو ، تویی که برتر از احساس منی
تویی که زیباتر از تمام کلمات عاشقانه ای
به عشق بودنت ، زندگی را با تمام تلخی هایش دوست دارم
لحظه به لحظه با تو ، تک تک ثانیه ها را دوست دارم
چند صباحیست از عشق می نویسم برای دلها
عزیزم از عشق نوشتن را، به عشق بودنت دوست دارم
چه بنویسم در وصف روی ماهت ، لحظه ای سکوت میکنم به احترام لبخند مهربانت
به عشق بودنت ، عاشق از عشق نوشتنم ، روزها می آید و می رود ،
من عاشق این دنیای عاشقانه ام
من که کسی نبودم،اما آنقدر در وصف تو نوشتم که اینک یک شاعر پرآوازه ام.
تو در قلب منی ، من در قلب تو ، به عشق این احساس، عاشق بودن را دوست دارم.
لحظه ی آمدنت
از حال میروم هنگام دیدنت
مست چشمهای توام
تو را به آن که میپرستی قسم، مرا تنها نگذار که بدجور گرفتار دل توام
احساسات عاشقانه ی من در وصف تو
اینهمه زیبایی در اطرافم ، گلستان پر از گل در کنارم، اما ...
اما چشمانم ساعتهاست که خیره به چشمان تو است.
به عشق بودنت ، عشق را دوست دارم ، به عشق بودنت با تو بودن را دوست دارم
به عشق بودنت فریاد زدن را دوست دارم
میخواهم فریاد بزنم که تا دنیا دنیاست و آسمان بالای سر ماست
به عشق تو زندگی کردن را دوست دارم.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
تمام وجودمی

دلتنگی های من
بی قراری های دل من
تویی تمام هستی من
بسته است وجودت به زندگی من
حال و هوای عجیب من ، من یک عاشقم ، این است جرم سنگین من.
قصه ی زندگی ام ، گذشته های پر از غمم ، بی خیال آنها ، از امروز است ، روز نفس کشیدنم.
نفس کشیدنم با تو ، همیشه گفته ام که وجودم برای تو
لبخند روی لبانم به شرط بودن تو ،دیوانه میکند مرا آن چشمهای زیبای تو...
اشکهای من ، تو دور از منی و من در بستر غم
حرفی بزن به من ، اسم مرا صدا کن عشق من
صدا کن اسمم را ، که این رازیست برای آرامش دل من
میترسم از فردایی که نیستی در کنار من
دست خودم نیست ، این کاووسی است که می آید به خواب هر شب من
بگذریم ، میرویم به سراغ درد دلهای هم
گفته بودی که مرا دوست داری عزیز من
گفته بودی که تنها مرا میخواهی عشق من
گفته بودم تو باش تا من نیز بمانم ،
نمیخواهم همچنان از غصه گذشته ی تلخم بنالم
نمیخواهم از ترس عاشق شدن تنها بمانم،
یا اینکه هنوز به انتظار به حقیقت پیوستن قصه عشق بمانم
من که چشمهایم را بسته ام ، تنها تو را میبینم
اینبار هم حرف دلم را گوش میکنم و
عاشقانه با تو در کنار ساحل عشق مینشینم!
دلتنگی های من ، بی قراری های دل من ،
تویی تمام وجود من ، خودت را رها کن در آغوش من...
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
به هوای تو

پنجره را باز میکنم
طلوع را میبینم و غروب غمها را فراموش میکنم
از اینکه در قلبم هستی و عشق منی افتخار میکنم
دلم برایت تنگ شده عزیزم ، این را اعتراف میکنم
به دور دستها نگاه میکنم ،
قلبم تند تند میتپد ، اسمت را زیر لب صدا میکنم
تو عشق منی و من خوشبخترینم
تا لحظه ای که نفس میکشم ،همینم
عاشقی که عشق را باور کرده و در این زمانه ای که پر از دروغ و نیرنگ است
با تو عاشقانه آغاز کرده ،
آغازی که پایانی نخواهد داشت ، زمانی بود که قلبم تنها ، غمها را درونش داشت
غم رفت و جای آن تو را گرفت ، از آن لحظه که آمدی تا حالا ، چشمانم بهانه ی تو را گرفت
حالا تو هستی و عشق هست و دل عاشق من
تو سرچشمه ی عشقی در قلب من.
پنجره را باز میکنم،
طلوع را میبینم و به هوای تو در آسمان عشق پرواز میکنم
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
راه اشتباه

راهی که او میرود، تو نرو
این راه مال تو نیست ، آخر این راه رسیدن به آرزوهای تو نیست
او هر شب در حال خودش به سر میبرد
اگر با او همسفر باشی ، آرزوهای تو را به گور میبرد
او هر روز با چند دل ، همدل است
با چند آغوش، همبستر است
با چند غریبه، همسفر است
حرفهای من یک هشدار برای تو است
دلم برایت سوخت ، هنوز اینجا پایان راه تو نیست
تو اشتباه نکردی ، هنوز گناهی شامل حال تو نیست
او اشتباه میکند که هنوز معنی عشق را نمیداند
فکر میکند عشق همان هوس است ،
هنوز معنی دوست داشتن را نمیداند
با یک دل وفادار بمان ، همیشه عاشق یک دل بمان
این را بدان که هیچگاه به امید عشق دوم نمان
از هوس بیذارم
همیشه از آغوش گرم و نرم او میگریزم
آغوش من مال یکی است
دلم وفادار کسی است
رفتن این راه در مرام ما نیست
دل من بازیچه دست آنها نیست
آغوش فقط مال یک نفر است
عشق بازی و هوس زودگذر است
به فکر پاک ماندن ، و همیشه ماندن باش
که عشقهای این زمانه هوس است.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
قلب عاشق من

همیشه بودی و هستی و خواهی بود
مگر میشود روزی نباشی و من نیز زنده باشم
محال است بی تو یک لحظه نیز نفس کشیده باشم.
دلم لحظه به لحظه با تو است ،
همیشه حس میکنم ، حال و هوای تو غرق در احساسات من است
اینجا دیگر جای آخر من است
قلبت را میگویم عزیزم ،
قلب تو جایگاه همیشگی من است
تو نیز که همیشه بوده ای
همانجا که قلبت را به من هدیه داده ای
هنوز دیوانگی مرا ندیده ای!
من دیوانه ی توام ،
همیشه چشم به راه آمدن توام.
فکری به حال قلبم کن که از حال رفته است
فکر نکن از راه عشق خسته است
او از عشق تو از حال رفته است
همیشه در قلبم بودی و هستی و خواهی بود
زمانی بود که قلبم در آرزوی داشتن تو بود
حالا به آرزویش رسیده است
قلبم تا ابد مال تو است
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
در آغوش عشق

من و تو در کنار هم ، تو در آغوش منی و من غرق در احساساتم
سکوت سهم این لحظه عاشقانه ، در قلبم فریاد میزنم عشق من دوستت دارم صادقانه
هنوز چشمانم خیره به چشمان تو است
دیدن چشمهای زیبایت آرامش من در این لحظه ی عاشقانه است
هنوز هم سکوت...
با دیدنت شده ام مات و مبهوت...
دستانت را میفشارم
تو مرا میبوسی و من تو را در آغوش خودم میفشارم
گرمای آغوش تو ، سر میگذارم بر روی شانه های تو
سکوت را با صدای ترانه اشکهایم میشکنم
تو گوش میکنی و با من همترانه میشوی
تو اشکهای مرا پاک میکنی و من اشکهای تو را
میبوسم گونه ی مهربان تو را
نمیخواهم این لحظه بگذرد ای خدا
کاش میشد در کنار هم باشیم ، تا آخر دنیا
گفتی که کاش میشد همیشه مال هم باشیم
نمیخواهم روزی بیاید که جدا از هم باشیم
گفتم عشق ما بی پایان است
قلبم تا همیشه گرفتار قلب عاشق تو است
حالا که گرفتار است ، به درد عشق دچار است ،
حالا که بی تو زندگی برایش بی معنا است
لحظه هایش بی تو همیشه گریان است
پس مطمئن باش لحظه ای نیز نمیتوانم بی تو باشم
من عاشق توام نمیتوانم لحظه ای جدا از تو باشم
میفشاریم دستانمان را در دستان هم
آرام میگریم در آغوش هم
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
در دام هوس

حیف آن قلب مهربان تو است که سیاه شده
حیف آن چشمهای زیبای تو است که خمار شده
حیف آن تن عریان تو است که گرفتار هوس شده
نگاهی به خودت بینداز ، حیف تو است که انگشت نما شده ای
همه به تو میگویند بی حیا شده ای
چرا باید وجودت مال این و آن باشد
آنگاه این قلب سیاهت ، بهتر است بی جان باشد
حیف آن لبهای سرخت که مال همه است
آن آغوش گرمت جای خوشی برای همه است
نگاهی به خودت بینداز ببین به چه روز افتادی
همه با چشمی دیگر به تو نگاه میکنند و تو در دام هوس افتاده ای
هنوز شب نشده ، بستر نرم و گرم هوس از وجودت پر شده
افسوس ، که قلبت بازیچه دست آنها شده
حیف تو است که اینگونه اسیر این حال و هوایی
نگاهی به خودت بینداز ببین که اینک کجایی؟
حیف آن چهره ی ماه تو است که پشت ابرهای سیاه رود
مدتی نمیگذرد که زندگی ات در دام هوس تباه شود...
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
دیوانه ی عشقت

نفس میدهی به من ای هم نفسم
با آن احساس زیبایت جان میدهی به من ، عشق من
چه روزهای آرامی دارم با تو ، چه زیبا میشود این زندگی با تو
کاش زودتر تو را میدیدم ، کاش زودتر با قلب مهربانت آشنا میشدم
تو چه کردی با دلم ، دلم بدجور عاشقت شده
تو چه هستی عشق من ، مرا دیوانه ی خودت کردی
از چشمانت بنویسم یا از قلب مهربانت
از احساست بنویسم یا از صدای دلنشینت
نه دیگر، من کم آورده ام ، تو بگو از آن حرفهای عاشقانه ات
چرا به من خیره شده ای ، چرا سکوت کرده ای و حرفی نمیزنی
مگر تا به حال کسی مثل من دیوانه ات نشده
مگر تا به حال کسی اینگونه عاشقت نشده
به تو حق میدهم ، حال خودم را که میبینم ، باور نمیکنم که اینگونه اسیرم
جرعه ای از آب چشمه ی زلال دلت را نوشیدم
همانجا ، در کنار همان چشمه ی زلال غرق شدم در احساسات یک عشق ماندگار
اینگونه مرا نگاه نکن ، فکر کرده ای که از نگاهت خسته میشوم ،
نه عزیزم بیشتر از اینکه هستم عاشقت میشوم
پس آنقدر نگاهم کن ، تا دیوانه شوم ،
باز هم نگاهم کن تا از حال بروم و فدای عشقت شوم.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
نفس عشق

وقتی که قلبم، همین قلبی که اینک عاشق است ، در گوشه ای تنها بود و خسته
وقتی که این احساس ، همین احساس آشنا، پر از غم بود و در هم شکسته
نه ستاره ای بود در آسمان تاریکم و نه همدلی بود در دنیای تیره و تارم
وقتی که پرنده ی تنها بر روی شاخه ی خشکیده برایم میخواند شعر غم را
وقتی که چشمهای پر از اشکم عذاب میداد قلب تنهایم را
امیدی نداشتم به زندگی ، تصویر تنهایی را میدیدم با حالی پر از آشفتگی
حالا تو هستی و آسمانی پر ستاره
قلبم مثل گذشته تنها نیست ، نفس گرفته است دوباره
حالا تو هستی و دل پر از احساس من
تو در آن طوفان پر از درد شدی یک قایق نجات برای من
حتی یک لحظه فکر نبودنت مرا عذاب میدهد
نمیخواهم روزی بی تو باشم ، تو نباشی و من دوباره تنها باشم
نمیخواهم ، نمیتوانم ، محال است بی تو زنده باشم
این قلب عاشقم ، همین قلبی که اینک به امید تو می تپد، به من نوید روزهای شیرین با تو بودن را میدهد
به امید آن روزها نشسته ام
من که به تنها آرزویم رسیده ام
خودم را در کنار تو بر روی قاب سفید زندگی کشیده ام...
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
صفحه  صفحه 33 از 71:  « پیشین  1  ...  32  33  34  ...  70  71  پسین » 
شعر و ادبیات

Mehdi Loghmani | مهدی لقمانی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA