عشق من دلم گرفته کاش در این لحظه که دلم گرفته است در کنارم بودی عشق منکاش در کنارم بودی و مرا آرام میکردیدر این لحظه به یک نگاهت نیز قانعم ،عزیزمحتی همان یک لحظه نگاه مهربانت نیز مرا آرام میکند.ای تنها همدم لحظه های زندگی ام ، در این لحظه بدجور به وجودت نیاز دارم،حالا که دلم گرفته کسی را جز تو ندارم ، که مرا آرام کند ،مرا از این حال و هوای پر از غم رها کند.در این لحظه که دلم گرفته ، بشنو درد دلهایم را عشق من ،تویی که تنها امید منی ، تویی که تنها همدم لحظه های تنهایی منیبیا در کنارم ،خیلی بی قرارم،میدانی در این لحظه چه آرزویی دارم؟سر بگذارم بر روی شانه هایت و...شانه های خیست ، دل آرامم ، نمیخواهم زمان بگذرد ،نمیخواهم لحظه ای حتی دور از تو باشمسر میگذارم بر روی سینه ات ، گوش میکنم به صدای تپش قلبت ،تا بیش از اینکه آرامم، آرام شوم، در گرمای آغوش مهربانت گرفتار شومدر این لحظه هیچ چیز جز آغوش تو و یک سکوت عاشقانه نمیخواهم...
به عشق بودنت به عشق بودنت ، عشق را دوست دارمبه عشق شبهایی که صدایت را میشنوم عاشق سکوت و تاریکی امفدای دلتنگی هایت ، اشکهای گونه هایتعشق من دوستت دارم ، بی نهایت...نگاه مهربانت ، نمیدانم دیگر چه بنویسم در وصف چشمهای زیبایت.چه بنویسم در وصف تو ، تویی که برتر از احساس منیتویی که زیباتر از تمام کلمات عاشقانه ایبه عشق بودنت ، زندگی را با تمام تلخی هایش دوست دارملحظه به لحظه با تو ، تک تک ثانیه ها را دوست دارمچند صباحیست از عشق می نویسم برای دلهاعزیزم از عشق نوشتن را، به عشق بودنت دوست دارمچه بنویسم در وصف روی ماهت ، لحظه ای سکوت میکنم به احترام لبخند مهربانتبه عشق بودنت ، عاشق از عشق نوشتنم ، روزها می آید و می رود ،من عاشق این دنیای عاشقانه اممن که کسی نبودم،اما آنقدر در وصف تو نوشتم که اینک یک شاعر پرآوازه ام.تو در قلب منی ، من در قلب تو ، به عشق این احساس، عاشق بودن را دوست دارم.لحظه ی آمدنتاز حال میروم هنگام دیدنتمست چشمهای توامتو را به آن که میپرستی قسم، مرا تنها نگذار که بدجور گرفتار دل تواماحساسات عاشقانه ی من در وصف تواینهمه زیبایی در اطرافم ، گلستان پر از گل در کنارم، اما ...اما چشمانم ساعتهاست که خیره به چشمان تو است.به عشق بودنت ، عشق را دوست دارم ، به عشق بودنت با تو بودن را دوست دارمبه عشق بودنت فریاد زدن را دوست دارممیخواهم فریاد بزنم که تا دنیا دنیاست و آسمان بالای سر ماستبه عشق تو زندگی کردن را دوست دارم.
تمام وجودمی دلتنگی های منبی قراری های دل منتویی تمام هستی منبسته است وجودت به زندگی منحال و هوای عجیب من ، من یک عاشقم ، این است جرم سنگین من.قصه ی زندگی ام ، گذشته های پر از غمم ، بی خیال آنها ، از امروز است ، روز نفس کشیدنم.نفس کشیدنم با تو ، همیشه گفته ام که وجودم برای تولبخند روی لبانم به شرط بودن تو ،دیوانه میکند مرا آن چشمهای زیبای تو...اشکهای من ، تو دور از منی و من در بستر غمحرفی بزن به من ، اسم مرا صدا کن عشق منصدا کن اسمم را ، که این رازیست برای آرامش دل منمیترسم از فردایی که نیستی در کنار مندست خودم نیست ، این کاووسی است که می آید به خواب هر شب منبگذریم ، میرویم به سراغ درد دلهای همگفته بودی که مرا دوست داری عزیز منگفته بودی که تنها مرا میخواهی عشق منگفته بودم تو باش تا من نیز بمانم ،نمیخواهم همچنان از غصه گذشته ی تلخم بنالمنمیخواهم از ترس عاشق شدن تنها بمانم،یا اینکه هنوز به انتظار به حقیقت پیوستن قصه عشق بمانممن که چشمهایم را بسته ام ، تنها تو را میبینماینبار هم حرف دلم را گوش میکنم وعاشقانه با تو در کنار ساحل عشق مینشینم!دلتنگی های من ، بی قراری های دل من ،تویی تمام وجود من ، خودت را رها کن در آغوش من...
به هوای تو پنجره را باز میکنمطلوع را میبینم و غروب غمها را فراموش میکنماز اینکه در قلبم هستی و عشق منی افتخار میکنمدلم برایت تنگ شده عزیزم ، این را اعتراف میکنمبه دور دستها نگاه میکنم ،قلبم تند تند میتپد ، اسمت را زیر لب صدا میکنمتو عشق منی و من خوشبخترینمتا لحظه ای که نفس میکشم ،همینمعاشقی که عشق را باور کرده و در این زمانه ای که پر از دروغ و نیرنگ استبا تو عاشقانه آغاز کرده ،آغازی که پایانی نخواهد داشت ، زمانی بود که قلبم تنها ، غمها را درونش داشتغم رفت و جای آن تو را گرفت ، از آن لحظه که آمدی تا حالا ، چشمانم بهانه ی تو را گرفتحالا تو هستی و عشق هست و دل عاشق منتو سرچشمه ی عشقی در قلب من.پنجره را باز میکنم،طلوع را میبینم و به هوای تو در آسمان عشق پرواز میکنم
راه اشتباه راهی که او میرود، تو نرواین راه مال تو نیست ، آخر این راه رسیدن به آرزوهای تو نیستاو هر شب در حال خودش به سر میبرداگر با او همسفر باشی ، آرزوهای تو را به گور میبرداو هر روز با چند دل ، همدل استبا چند آغوش، همبستر استبا چند غریبه، همسفر استحرفهای من یک هشدار برای تو استدلم برایت سوخت ، هنوز اینجا پایان راه تو نیستتو اشتباه نکردی ، هنوز گناهی شامل حال تو نیستاو اشتباه میکند که هنوز معنی عشق را نمیداندفکر میکند عشق همان هوس است ،هنوز معنی دوست داشتن را نمیداندبا یک دل وفادار بمان ، همیشه عاشق یک دل بماناین را بدان که هیچگاه به امید عشق دوم نماناز هوس بیذارمهمیشه از آغوش گرم و نرم او میگریزمآغوش من مال یکی استدلم وفادار کسی استرفتن این راه در مرام ما نیستدل من بازیچه دست آنها نیستآغوش فقط مال یک نفر استعشق بازی و هوس زودگذر استبه فکر پاک ماندن ، و همیشه ماندن باشکه عشقهای این زمانه هوس است.
قلب عاشق من همیشه بودی و هستی و خواهی بودمگر میشود روزی نباشی و من نیز زنده باشممحال است بی تو یک لحظه نیز نفس کشیده باشم.دلم لحظه به لحظه با تو است ،همیشه حس میکنم ، حال و هوای تو غرق در احساسات من استاینجا دیگر جای آخر من استقلبت را میگویم عزیزم ،قلب تو جایگاه همیشگی من استتو نیز که همیشه بوده ایهمانجا که قلبت را به من هدیه داده ایهنوز دیوانگی مرا ندیده ای!من دیوانه ی توام ،همیشه چشم به راه آمدن توام.فکری به حال قلبم کن که از حال رفته استفکر نکن از راه عشق خسته استاو از عشق تو از حال رفته استهمیشه در قلبم بودی و هستی و خواهی بودزمانی بود که قلبم در آرزوی داشتن تو بودحالا به آرزویش رسیده استقلبم تا ابد مال تو است
در آغوش عشق من و تو در کنار هم ، تو در آغوش منی و من غرق در احساساتمسکوت سهم این لحظه عاشقانه ، در قلبم فریاد میزنم عشق من دوستت دارم صادقانههنوز چشمانم خیره به چشمان تو استدیدن چشمهای زیبایت آرامش من در این لحظه ی عاشقانه استهنوز هم سکوت...با دیدنت شده ام مات و مبهوت...دستانت را میفشارمتو مرا میبوسی و من تو را در آغوش خودم میفشارمگرمای آغوش تو ، سر میگذارم بر روی شانه های توسکوت را با صدای ترانه اشکهایم میشکنمتو گوش میکنی و با من همترانه میشویتو اشکهای مرا پاک میکنی و من اشکهای تو رامیبوسم گونه ی مهربان تو رانمیخواهم این لحظه بگذرد ای خداکاش میشد در کنار هم باشیم ، تا آخر دنیاگفتی که کاش میشد همیشه مال هم باشیمنمیخواهم روزی بیاید که جدا از هم باشیمگفتم عشق ما بی پایان استقلبم تا همیشه گرفتار قلب عاشق تو استحالا که گرفتار است ، به درد عشق دچار است ،حالا که بی تو زندگی برایش بی معنا استلحظه هایش بی تو همیشه گریان استپس مطمئن باش لحظه ای نیز نمیتوانم بی تو باشممن عاشق توام نمیتوانم لحظه ای جدا از تو باشممیفشاریم دستانمان را در دستان همآرام میگریم در آغوش هم
در دام هوس حیف آن قلب مهربان تو است که سیاه شدهحیف آن چشمهای زیبای تو است که خمار شدهحیف آن تن عریان تو است که گرفتار هوس شدهنگاهی به خودت بینداز ، حیف تو است که انگشت نما شده ایهمه به تو میگویند بی حیا شده ایچرا باید وجودت مال این و آن باشدآنگاه این قلب سیاهت ، بهتر است بی جان باشدحیف آن لبهای سرخت که مال همه استآن آغوش گرمت جای خوشی برای همه استنگاهی به خودت بینداز ببین به چه روز افتادیهمه با چشمی دیگر به تو نگاه میکنند و تو در دام هوس افتاده ایهنوز شب نشده ، بستر نرم و گرم هوس از وجودت پر شدهافسوس ، که قلبت بازیچه دست آنها شدهحیف تو است که اینگونه اسیر این حال و هوایینگاهی به خودت بینداز ببین که اینک کجایی؟حیف آن چهره ی ماه تو است که پشت ابرهای سیاه رودمدتی نمیگذرد که زندگی ات در دام هوس تباه شود...
دیوانه ی عشقت نفس میدهی به من ای هم نفسمبا آن احساس زیبایت جان میدهی به من ، عشق منچه روزهای آرامی دارم با تو ، چه زیبا میشود این زندگی با توکاش زودتر تو را میدیدم ، کاش زودتر با قلب مهربانت آشنا میشدمتو چه کردی با دلم ، دلم بدجور عاشقت شدهتو چه هستی عشق من ، مرا دیوانه ی خودت کردیاز چشمانت بنویسم یا از قلب مهربانتاز احساست بنویسم یا از صدای دلنشینتنه دیگر، من کم آورده ام ، تو بگو از آن حرفهای عاشقانه اتچرا به من خیره شده ای ، چرا سکوت کرده ای و حرفی نمیزنیمگر تا به حال کسی مثل من دیوانه ات نشدهمگر تا به حال کسی اینگونه عاشقت نشدهبه تو حق میدهم ، حال خودم را که میبینم ، باور نمیکنم که اینگونه اسیرمجرعه ای از آب چشمه ی زلال دلت را نوشیدمهمانجا ، در کنار همان چشمه ی زلال غرق شدم در احساسات یک عشق ماندگاراینگونه مرا نگاه نکن ، فکر کرده ای که از نگاهت خسته میشوم ، نه عزیزم بیشتر از اینکه هستم عاشقت میشومپس آنقدر نگاهم کن ، تا دیوانه شوم ،باز هم نگاهم کن تا از حال بروم و فدای عشقت شوم.
نفس عشق وقتی که قلبم، همین قلبی که اینک عاشق است ، در گوشه ای تنها بود و خستهوقتی که این احساس ، همین احساس آشنا، پر از غم بود و در هم شکستهنه ستاره ای بود در آسمان تاریکم و نه همدلی بود در دنیای تیره و تارموقتی که پرنده ی تنها بر روی شاخه ی خشکیده برایم میخواند شعر غم راوقتی که چشمهای پر از اشکم عذاب میداد قلب تنهایم راامیدی نداشتم به زندگی ، تصویر تنهایی را میدیدم با حالی پر از آشفتگیحالا تو هستی و آسمانی پر ستارهقلبم مثل گذشته تنها نیست ، نفس گرفته است دوبارهحالا تو هستی و دل پر از احساس منتو در آن طوفان پر از درد شدی یک قایق نجات برای منحتی یک لحظه فکر نبودنت مرا عذاب میدهدنمیخواهم روزی بی تو باشم ، تو نباشی و من دوباره تنها باشمنمیخواهم ، نمیتوانم ، محال است بی تو زنده باشماین قلب عاشقم ، همین قلبی که اینک به امید تو می تپد، به من نوید روزهای شیرین با تو بودن را میدهدبه امید آن روزها نشسته اممن که به تنها آرزویم رسیده امخودم را در کنار تو بر روی قاب سفید زندگی کشیده ام...