از عشقت نمیگذرم نه دیگر نمیگذرم از عشق پاک تواگر تا آخر دنیا نیز دنیا را بگردم نمی یابم دیگر مثل توبا اینکه نیستم یک ذره نیز لایق توبا خجالت میگویم این قلب بی ارزشم برای توقلب من مثل قلبهای دیگر زیبا و درخشان نیستچهره ام را نبین که مثل آنها که در پی تو هستند زیبا نیستندارم هیچ چیز در این دنیا جز این قلباین را هم فدای تو میکنم همین و بسداشتم از بی کسی و غمهای گذشته میمردمکه تو را دیدم...به عشق با تو نفس کشیدن ، زندگی به من نفسی دیگر دادنفس عشقی که یک بار کشیدم و دیگر نیامد لحظه ای که از درد تنهایی بمیرمشاید تو همان رویایی که هر شب به خوابم می آمدیبرایم قصه میگفتی و تا سحر در کنارم میماندیشاید تو همان فرشته ای که در لحظه های غم آرامم میکردیدستهایم را میگرفتی و مرا نوازش میکردیگاهی شک میکنم که بیدارم ، نکند که از درد تنهایی بیمارم؟چشمهایم را باز کردم و دیدم از درد عشق است که اینگونه پر از دلهره و هراسانمنه دیگر نمیگذرم از تو و این عشق بی پایانتبگذار تا آرام بگیرد قلبم در آن آغوش مهربانتدر برابر عشق پاکت جز قلب عاشقم، هیچ ندارم ،تنها نگذار مرا ای عشق بی پایانم من که به جز تو کسی را ندارم!همین بود حرف دل من تا ابد ، محال است عشق تو از قلبم بیرون رود!
دیگر عاشق نمیشوم دلم گرفته تر از این نمیشود، چشمهایم خیستر از این نمیشودتمام غمها و غصه ها در دل من جا گرفته ، میدانستم اشکهایم روزی تمام میشودتو برای من عشق نمیشوی ، تو برایم آنچه که میخواستم نمیشویاز همان اول هم نباید به تو دل میبستم ، میدانستم روزی تمام میشویتنهاتر از این نمیشوم ، یک عالمه آرزو در دلم انباشته شده ، تا ابد آرزو به دل میمانماین تنها حسرت است که بر روی آرزوهایم نقش بسته ، نه دیگر عاشق نمیشومستاره زندگی ام خاموش است ، یاد من در خاطرت فراموش است ، دیگر از این بدتر نمیشود!تو چه کردی با سرنوشت من ، من که همیشه لبخند بر روی لبانم بود ، چه کردی با خنده های منکاری کردی که همه را مثل تو ببینم ، هیچکس را وفادار نبینم !حال من از این خرابتر نمیشود ، روزگار من از این بهتر نمیشود این من هستم که تنها مانده ام در جاده های خالی زندگی ، یک لحظه هم برنگشتی و ببینی من کجا جا مانده ام در راه زندگیاین من هستم که عذاب میکشم و غم رهایم نمیکند ، این تو هستی که بعد از رفتنت خاطره هایت آرامم نمیکندچرا خاطره هایت را جا گذاشتی ، چرا اینگونه مرا تنها گذاشتی ، چرا بر روی قلبم پا گذاشتی !حال من از این بدتر نمیشود...
آرام نمیگیرد قلبم آرام نمیگیرد قلبم اگر نیاییمیمیرد دل عاشقم اگر نمانیتو خودت میدانی،میدانی چقدر دوستت دارم و باز هم شعر رفتن را میخوانیبدجور دلبسته ام به تو ، رحمی کن ، خواهش میکنم از دل بی وفای تونمیتوانم لحظه نبودنت را ببینم ، میدانم منتظر این هستی که از درد عشقت بمیرمدلم میخواهد دوباره دستهای تو را بگیرم و دوباره تمام گلها را برایت بچینمتنها از تو میخواهم که ، تنها نگذاری مرامیسازم با بی محبتی هایت ، می مانم با دل بی وفایت، شب و روز را مینشینم به انتظارتهمین که هستی برایم کافیست ، نبودنت باورکردنی نیست ، هیچگاه حتی فکر رفتنت را هم نمیکردمآرام نمیگیرد قلبم اگر نمانی ، بیش از این عذاب نده قلب عاشقم رابیش از این نسوزان دل دیوانه ام رابیش از این مرا در حسرت نگذار ، در حسرت بودنت، یا نه... انتظار زیادی استدر حسرت از دور دیدنت!آرام نمیگیرد قلبم اگر نباشی ، میمیرد دل عاشقم اگر نیایی، تو خودت میدانی و باز هم مرا درحسرت دیدنت میگذاری...این رسمش نبود ، چرا مرا عاشق خودت کردی و خودت را رها از عشق؟چرا دلت را به کسی دیگر دادی و مرا اسیر سرنوشت؟آرام نمیگیرد قلبم...
عشق نافرجام همیشه صدایی بود که مرا آرام میکرد، همیشه دستهایی بود که دستهای سردم را گرم میکردهمیشه قلبی بود که مرا امیدوارم میکرد، همیشه چشمهایی بود که عاشقانه مرا نگاه میکردهمیشه کسی بود که در کنارم قدم میزد ، همیشه احساسی بود که مرا درک میکردحالا من و مانده ام یک دنیای پوچ ، نه صداییست که مرا آرام کند و نه طبیبیست که مرا درمان کندهمیشه دلتنگی بود و انتظار ، همیشه لبخند بود و به ظاهر یک عاشق ماندگارامروز دیگر مثل همیشه نیست ، حس و حال من مثل گذشته نیستامروز دیگر مثل همیشه نیست ، من هم طاقتی دارم ، صبرم تمام شدنیستشاید اگر مثل همیشه فکر کنم ، هیچگاه نخواهم توانست فراموشت کنمهمیشه جایی بود که با دیدنش یاد تو در خاطرم زنده میشد ، همیشه آهنگی بود که با شنیدنش حرفهایت در ذهنم تکرار میشدآن لحظه ها همیشگی نبود ، عشق تو در قلبم ماندنی نبود ، بودنت در کنارم تکرار نشدنی بود!آری عشق های این زمانه همین است ، زود می آید و زود میگذرد...تا عشق تو آمد در قلبم، تو رفتی ، تا آمدم بگویم نرو ،رفته بودی ، تا خواستم فراموشت کنم خودم را فراموش کردمهمیشه کسی بود که به درد دلهایم گوش میکرد ، همیشه کسی بود که اشکهایم را از گونه هایم پاک میکرد ، اینک من مانده ام و تنهایی ، ای یار بی وفای من کجایی ؟یادی از من نمیکنی ، بی وفاتر از بی وفایی ، بی احساستر از تنهاییدیگر نمیخواهم همیشه مثل گذشته باشم ، میخواهم آزاد باشم ، میخواهم دائما پیش خودم بگویم که تا به حال کسی مثل تو را در قلبم نداشتم!
همسفر عاشق منی که همیشه به یاد توام ، منی که همیشه به عشق تو دلم به آرزوهایم خوش استاینک دلم به این خوش است که تو هستی و خوشبختی در گرو با تو بودن استهمیشه این برای من با ارزش بوده که تو با همه فرق داری،همیشه این برایم مهم بوده که تو، مثل ومانندی نداری!دلت پاک و مهربان است ، تو عاشقی، عشق مانند مرواریدی در قلبت پنهان است! از آن لحظه که خیره شده بودم به چشمانت تا این لحظه دنیا برایم رنگ دیگری دارددنیا زیبا شده به زیبایی چشمانت ، هوا چه دلنشین شده ، این است همان هوای در کنار تو بودنحال و هوای تو در همه لحظه هایم درگیر است ، دلتنگی و بی قرارهای من در همین استکه دلم هوای تو را میکند ، که لحظه به لحظه آغوشم، هوس آغوش گرم تو را میکند.وجود مهربان تو و قلب پاک تو را تا همیشه میخواهم ، به عشق پاکمان قسم که تا ابد با تو میمانممنی که فرشته ای مهربان مانند تو را دارم ، چگونه میتوانم به تو بی وفایی کنم ، نه دیگر نمیگذرم از عشق پاک و بی همتای تو ، میدانم که اگر تا آخر زندگی ام نیز بگردم در این دنیا، نمی یابم دیگر مانند تو!ای همنفسم تا لحظه ای که هستم با تو نفس میکشم و ما با هم عاشقانه زندگی میکنیم
به نام عشق همیشه اولین و آخرین کلام شعرهایم تو بوده ایهمیشه برایم به معنای واقعی یک عشق بوده ایگرچه گهگاهی از تو بی وفایی دیده ام اما همیشه برایم باوفا بوده ایگرچه دلم را میشکنی و اشکم را در می آوری اما تو همیشه برایم یک دنیا بوده ایصدای آهنگ عشق برایم غم انگیز است ، اما همیشه آن را گوش میکنمگاهی شنیدن حرفهایت برایم تلخ است ، اما دائم پیش خودم تکرار میکنماگر روزی نباشی در کنارم ، برای من همیشه هستیروزی اگر بروی ، در قلبم همیشه خواهی مانداینجا که هستم پر از دلتنگیست، حس نبودنت در کنارم خاطرم را پریشان کردهاما حس بودنت در قلبم دلتنگی و غم دوری ات را انکار کردهگاهی وقتی به دوری می اندیشم قلبم میلرزد، نکند که از من سرد شوی، نکند که با کسی دیگر همنشین شوی ، نکند که ما را فراموش کنی و عاشق کسی دیگر شوی...نباید بیش از این خودم را با این فکرها برنجانم ،عشق خودش پر از درد و رنج است!خلاصه این را بگویم برایت ، هر زمان که بخواهی میشوم فدایتاگر تنهایم بگذاری باز هم مینشینم به پایتهمیشه اولین و آخرین کلام شعرهایم تو بوده ای ، میخواهم این شعر اولینش تو باشی و آخرین نداشته باشدهمچنان ادامه داشته باشد....
رهگذر بی وفا خواستم همسفر قلبم باشی نه یک رهگذر بی وفا!پیش خود می گفتم تویی نیمه گمشده من، اما بعد فهمیدم که هم تو را گم کرده ام هم نیمه ی دیگر خودمخواستم خزان زندگی ام را بهاری کنی ، بهار نیامد و همیشه زندگی ام رنگ پریشانی داشتبه ظاهر قلبت عاشق بود و مهربان ، اما انگار درونت حال و هوای پشیمانی داشتخواستم همیشگی باشی ، اما دل کندی از من خسته و تنها!بدجور شکستی قلبم را ، من که به هوای قلب با وفایت آمده بودم ، بدجور گرفتی حالم رااگر باشی یا نباشی فرقی ندارد برایم ، حالا که نیستی ، میبینم چقدر فرق دارد بود و نبودتروزهای با تو بودن گذشت و رفت ، هر چه بینمان بود تمام شد و رفت ، عشقت را به خاک سپردم و قلبت را فراموش ، اما هنوز آتش غم رفتنت در دلم نشده خاموش!بینمان هر چه بود تمام شد ، آرزوهایی که با تو داشتم همه نقش بر آب شد ، این خاطره های با تو بودن بود که در دلم ماندگار شدماندگار شد و دلم را سوزاند ، کاش هیچ یادگاری از تو در دلم نمی ماندخواستم همسفر قلبم باشی نه یک رهگذر بی وفا ، من چقدر ساده بودم که قلبم را به تو سپردم بی هوا!ماندنی نبودی ،تو سهم من نبودی ، رهگذری بودی که سری به قلب ما زدی ،آن راشکستی و رفتی...
ما همیشه با همیم کاش میشد زندگی همیشه با هم بودن بوددر کنار هم ، با هم ، میساختیم رویای شیرینی که همیشه در سر داشتیمتو میگفتی از آرزوهایت ، من مینشستم به پای حرفهایتحس همیشگی من ، همان احساس قلبی تو استلحظه های ناب من در اعماق قلب مهربان تو استساده تر مینویسم ، ساده تر حرف دلم را به تو میگویم تا لحظه هایمان نیز صاف و ساده بگذردبیش از هر چیز بودنت مرا آرام میکند، وقتی نگاهم میکنی چشمهایت مرا خوشحال میکندکاش میشد زندگی همیشه اینگونه بود، نه درد دوری ، نه بی قراری و انتظارهر زمان نیستی در کنارم، به شنیدن صدایت نیز قانعم، اگر روزی نشنوم صدای گرمت را،احساس بودنت در قلبم همیشه می تابدمی تابد و لحظه هایم را گرم میکند، گاهی دستانم هوس موهای نرمت را میکندتا تو را نوازش کنم ، تا از قلبت خواهش کنم ، که همیشه با من بماندبماند و بخواند آواز همیشه ماندن راکاش میشد زندگی همیشه با هم بودن بودکاش میشد در کنار هم ، با هم ،به سادگی میگذشتیم از پلهای انتظار...من و تو با هم یکی شده ایم ، من و تو دو عاشقی شده ایم که به زندگی خواهیم گفت همیشه با همیم!
دوستت دارم بی وفا یک کلام ، اولین و آخرین احساس قلبم نسبت به تو ... دوستت دارم!تو نیز گفتی مرا دوست داری ، اما دوست داشتنت دو روز است ، دیروز گذشت و آخرش امروز است!این من هستم که وفادار خواهم ماند ، این تو هستی که تنها بی وفایی از تو جا خواهد ماند!این من هستم که آخرش میسوزم ، این تو هستی که میروی و من با چشمهای خیس به آن دور دستها چشم میدوزماین من بودم که سهم دیدارم با تو عشق بود ، این تو بودی که میگفتی از آغاز هم قصه من و تو دروغ بود!تو هر چه دوست داری بگو، اما من هنوز بر سر حرفم هستم ، دوستت دارم!خورشید بتابد یا نتابد، ماه باشد یا نباشد، شب و روز من یکی شده ، فرقی ندارد برایم ، همه چیز برایم رویا شده ، عشق تو برایم آرزو شده ، به رویا و آرزو کاری ندارم ، حقیقت این است که دوستت دارم!کاش تو نیز مثل من بودی ! مثل من عاشق ، بی قرار ، چشم انتظار ، در انتظار بهارکاش تو نیز حال مرا داشتی، هوای مرا داشتی...بی خیال میخواهی هوایم را داشته باش یا نداشته باش ، میخواهی به انتظار من باش یا نباش ، من دوستت دارمنمیترسم از رفتنت ، نمی بازم از شکستنت، نمیخندم و نمیگریم ، از این هیاهو و التهاب تنها یک احساس است که می ماند ، دوستت دارم!دوست داشتن تو دو روز باشد یا یک عمر مهم نیست ، مهم این است که من در این دنیا و آن دنیا دوستت دارممیخواهی باور کن یا نکن ، حس کن ، یا از آن بگذر ، اما قبل از گذشتنت لحظه ای صبر کن ،دوستت دارم ... حالا هر جا که میخواهی برو...
جایگاه تو اگر بدانی جایگاهت کجاست ، مرا باور میکنیاگر بدانی چقدر دوستت دارم ، درد مرا درمان میکنیتو عزیزی برایم ، تو بی نظیری برایم ، حرف دلم به تو همین است ، قلبت می ماند تا آخرین نفس برایماگر بدانی چقدر عاشقت هستم به این عشق شک میکنی،شاید باور نکنی تا این حد دیوانه وار عاشقت هستم !اما باور کن ، چشمهایت را باز کن و حال و روز مرا ببین ، این بی قرار ها و لحظه شماری های مرا ببیندرون غوغای عشق گم شده ام ، گمشده ای هستم که تنها تو را میبینم ،و تنها تو میتوانی مرا پیدا کنینه ادعای عاشقی دارم و نه شعار میدهم ، ردپای مرا ببین که به کجا میروم!میروم همان جایی که تو خواهی آمد ، مینشینم به انتظارت تا تو بیایی ،شاخه گلی را تقدیم به تو میکنم ، تو را می بوسم و نوازش میکنم ، تا تصویر عشق زیباتر شود ، تا هوای با هم بودن عاشقانه تر شودما هر دو میدانیم مثل همه بی وفا نیستیم ، ما هر دو میدانیم اهل خیانت و بی وفایی نیستیمما هر دو میدانیم آمده ایم که به عشق هم زندگی کنیم و با هم بمیریم!شاید این جمله شبیه قصه ها باشد ، شاید این حرفها تنها شعر و شعار باشد ، اما آنچه با ارزش است همان است که در دل من و تو است!همیشه در کنارت میمانم ، با من هم کنار نیایی باز هم عاشقت میمانم ، میدانم تو نیز همیشه با من میمانی، تو جایگاه واقعی خودت را میدانیگرچه جایگاهت بالاتر از قلب من است ، اما قلبم تا ابد مال تو است ، بمان و مرا یاری کن ، دلم را از هر چه غم در این دنیاست خالی کن !اگر بدانی جایگاهت کجاست، به آن اندازه که برایت میمیرم ، عاشقم میمانی !