هر بار که می خواهم به سمتت بیایم، یادم می افتد که دلتنگی بهانه خوبی برای تکرار یک اشتباه نیست ...!.....................پاهایم را که درون آب می زنم ماهی ها جمع می شوند شاید اینها هم فهمیده اند عمری طعمه روزگار بوده ام ...........................ای کاش میشد تمام زندگیت را در اغوش گرفت اگر تمام زندگیت یک نفر باشه...........................نگاه کن بهار پشت پنجره ایستاده وتورا مینگرد پنجره را باز کن وبهار را باور کن باور کن که زندگی جاریست ولحظه ای نمی ایستد
همیشه در ریاضی ضعیف بودم سالهاست دارم حساب میکنم چگونه من بعلاوه ی تو شدم فقط من......................من ! مثل بادکنکی به دست کودکی ، هرجا می روی با یک نخ به تو وصلم ! نخ را قطع کنی ، میروم پیش خدا !...................... شکستن یک دل چقدر قدرت میخواست که پنداشتی تو قویترین بودی ؟......................رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن / ابتدای یک پریشانی است حرفش را نزندوست داری بشکنی قلب پریشان مرا / دل شکستن کار آسانیست حرفش را نزن
اگه یه وقت دلمو شکستی فدای سرت ! فقط کفش بپوش که شکسته هاش تو پات نره........................دلم ز نازکی خود شکست در غم عشق / وگرنه از تو نیاید که دل شکن باشی.......................تو را با دیگری دیدم که بی من شادمان بودی / گمانم بود بی احساسی و تو بیش از آن بودیرها کردی مرا رفتی ، شکستن بود تقدیرم / تمام فکر من هستی ، به فکر دیگران بودی......................دست بردار از این جنگ نا برابردل سنگ تو همیشه برنده است ، دل تنگ من همیشه شکسته
من همین یک دانه دل دارم بفرما بشکنش / کوزه ای از آب و گل دارم بفرما بشکنشتو سبوی آرزوهای مرا بشکسته ای / هرچه بادا باد ، این هم دل ، بفرما بشکنش.......................خدایا به آنان که ادعای عاشقی تو را دارند بیاموز که بزرگترین گناه شکستن دل آدمیان است !.......................کاش میشد بعضی ها کمی انسان بودند و چشمان کور خود را باز میکردند و اگر شهامت داشتند دل انسانها را با شکستن دل دیگر انسانها مثلا شاد نمیکردند......................دلم به بهانه ی همیشگی گریست بگذار بگرید و بداند هرآنچه خواست . همیشه نیست
هیچوقت اشک اونی که دوستت داره رو در نیار چون ممکنه با اشکاش از چشمش بیفتی...................................هنوزهم گاهی دلتنگ میشوم... نه برای تو برای کسی که فکر میکردم تویی..................................چقدر دلم هوایت را میکند...حالا که دیگرهوایم را نداری.................................حالم را پرسید گفتم رو به راهم ... او نمیدانست رو به راهیم که تو رفتی
قصه ی غریبی است... این روزها باید در دسترس نباشی تا مشترک مورد نظر کسی باشی..............................خاطره ها را رشوه میدهم به روزهایم تا از بی تو بودن صدایشان در نیاید..............................دلتنگ توام . دلتنگ نگاهت صدایت حتی تکیه کلام هایت .چون فقط تکیه کلام تو نبود .من هم به آن تکیه کرده بودم.............................هرگز گنجشکی رو که تو دستان داری به امید کبوتری که توی هواست رها نکن
تو راهی که پیاده یا سواره بودن فرقی نداره اگه کسی باشه که تا اخر راه باهات باشه بینهایت بودن راه ارزوت میشه...........................خوشبختیت را روی دستانم مینویسم تابه هنگام دعا یادت کنم...........................هر کسی سرگذشتی دارد ؛ بر اساس داستان زندگی خودت درباره دیگران قضاوت نکن..........................نامت را با خط بریل مینوشتند ، صدا کردنت کافی نیست ، شکوه اسم تو را باید لمس کرد
جدا موندن از کسی که دوسش داری فرقی با مردن ندارد. پس عمری که بی تو میگذرد مرگی ست بنام زندگی.........................عشق چون آید برد هوش دل فرزانه را دزد دانا می کشد اول چراغ خانه را........................کسانی که به آنان عشق می ورزیم از بیشترین قدرت برای آزردن ما برخوردارند.......................یک هیزم شکن وقتی خسته می شه که تبرش کند بشه؛ تبر ما, باور ماست
افسوس که قصه ی مادربزرگ درست بود... همیشه یکی بود یکی نبود..............................آهسته گفت:"خدانگهدارت". در را بست و رفت. آدمهاچه راحت...مسئولیت خودشان رابه گردن"خدا"می اندازند.............................دیروز یک خاطره بود،حسرتش را نخور.فردا یه راز است،نگرانش نباش.............................زیاد خوب نباش. زیاد دم دست هم نباش .زیاد که خوب باشی دل آدم ها را می زنی. آدم ها این روزها عجیب به خوبی ، به شیرینی ، آلرژی پیدا کرده اند. زیاد که باشی ، زیادی می شوی ...
کاش می شد همچو آواز خوش یک دوره گرد،زندگی را با رفیقان بار دیگر دوره کرد................................آسمان با وسعتش تقدیم تو،رقص ماهی های دریا مال تو،هر چه شادی هرچه عشق و هر چه شور زندگی امروز و فردا مال تو................................هرگز برای عـــاشق شدن دنبال باران و بـابونه نبـــاش، گـــ ـاهی در انتـــهای خارهای یک کاکتوس به غنچـه ای می رسی کـــ ـه زندگیت را روشن می کند...................................باران برای کسی تکراری نمیشود هروقت بیاید دوست داشتنیست و تو آن بارانی