ارسالها: 2517
#171
Posted: 3 Apr 2013 21:28
سبزی انبوه عشق
راه من از روزنه ای هم خواهد گذشت
کمند تلا لوئی در انتهای نگاهم ؛ خانه ی دل است
؛
اینک گوشه ای از سحر را می خواهم
ورنگ همه ی کدورتها را در باران خواهم شست
؛
در کنار من دمی بیا سای
تا از نگاه لبریزت
به معنای بهار و باران دست یابم
؛
شکوه خاک و رویش پاکیها
آسمان بلند و ستاره های دلم
رقیب عزلت بی درد صد هزاران سنگ
؛
کمی ز سبزی انبوه عشق صحبت کن
دلم به وسعت یک آسمان سخن دارد
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 2517
#172
Posted: 3 Apr 2013 21:29
سرود طراوت
هنوز سرشار بارانم
هنوز از تشنگی باغ لبریزم
ترنم های من فریاد مرغان سبک بال است
و اشک گریه های دور من
از قصه ی غمگین جانسوزی است
؛
درون قلب های تیره تیغی بود اشک من
وآن شمع فروزان هم ز عشقی آفتابی مژده می آورد
؛
و اینک من همان دشتم
همان آبستن لبریز زیبائی و روئیدن
همان فریادگر امیدوار زایش فردا
؛
چه مارانی که با من قصد جان کردند
حقیقت تیغ برانی است
و هر تیری که می آید ز هر دردی
چه خواهد کرد با فولاد قلب نور
؛
و می آیم بسان شبنم هر صبح؛هر لحظه
چه بارانی درون ابر جانم نطفه می بندد
و از هر قطره ی باران چه ایثاری که می جوشد
؛
چسان آن خود فرو رفته
تهی از قطره ای باران
توان جستجوی گوهری دارد؟
کمند عقل من در هیبت یک عشق می آید
و می دانم که تا در عشق جان دارم
جهان را می شود در خویش معنی کرد
؛
شبی از دوست پرسیدم
چسان آمد به قصد دیدن خورشید
ترنم بر لبانش بوسه ای انداخت
بی حرفی؛
ز چشمانش سخن آورد
که با یک قله ای از نور سفر کردم
به خلوتگاه درویشان
؛
ترا من می شناسم ای نسیم هر گذرگاهان
چه زیبا بود ترا هر کوچه می فهمید
؛
بیاد من ز هر لحظه
فراز قله ای جو شد
وآنجائی که می مانم
ترا ای عشق می خوانم
؛
هر آن کوئی که بی بهره ز خورشید است
نمی داند که باران چیست
چه می گوید درخت نور
چه می خواهد شمیم عشق جاویدان
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 2517
#173
Posted: 3 Apr 2013 21:34
سفر بدرون
در تو می اندیشم
اعتمادم را لرزان در تو می آویزم
می نشینم با تو
وتواز نور سخن می گوئی
از روز؛زدرخت ؛خاک ؛ نسیم
من؛پرستووار
در وجودت؛کوچ می کیرم اوج
وز اوج
تا فرود تو نشینم به سفر
؛
تو به من می گوئی:
مهربانی در من
کهکشانی است عظیم
باغ از رویش خویش به من می آموزد
وتواز معرفت گل سخن می گوئی
یا ز بخشش از آب
هم ز ایثارنور
؛
من ترا می کاوم
از درون تو سخن می جویم
راه بیراه تو می پویم
کشتی فکرمن در چشم تو آهنگ سفر می گیرد
غم تو می پرسم
شادیت می جویم
انعطاف سفرت می بینم
؛
تا حقیقت به چه چشمی به تو رخ بگشاید
در تو بی وقفه سفر می گیرم
نقطه ی عطف تو ومن
همه را می سنجم
وجهانی که تو می خواهی ساخت
وجهانی که ترا می سازد
؛
همه را بایدجست
وتوهم در من جوی
؛
امتحان من وتو تاریخی است
چو حقیقت به عدالت بگشاید به تو رخ
سرو اطمینان را در تو خواهم رویاند
یا ز تو می گیرم
؛
اعتمادم چو شکستی
به تو می خواهم گفت:
پرده را نه به کناری و ؛ز خورشید بگو
؛
اعتمادم چو شکفتی
غزل نورم را تو بیاویز به دل
تا به همراهی هم سفری آغازیم
سفری سوی درختان کما ل
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 2517
#174
Posted: 3 Apr 2013 21:35
سکوت دریائی
با آب می آیم
بسان باد می جویم
در گستره ی دشتهای سبز می خوابم
انکار رو یش؛ خاری عمیق در قلب هاست
به وسعت تمامی ظلمت
؛
من می شناسم
تمامی کوها و دشتها را
تمامی انسانها و جوهر تمامی رویش ها را
؛
در چشمهای من نظری افکن
تا وسعت درد را پذیرا گردی
و قله های آرامش
سر سبزی تمام بهاران را
؛
در عمق دید من نظری افکن
آنگاه که بر می خیزم
وقتی که آتشی در چارچوب هر گذری پیداست
با آب می آیم
تا مرحمی به درد تو باشم؛ یار
ای یار
؛
با ما بگو
تا نقطه ی تلا قی شادابی
تا رویش دوباره زیبائی
با ما بگو
سکوت تو دریا ها ست
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 2517
#175
Posted: 3 Apr 2013 21:35
شاعر
پرواز پرندگان رنگین با ل هوا
نگاهی عمیق و زلال
تماشا گری اندیشناک
پژوهشگری کنجکاو
شاعر
؛
آوازهای دل انگیز حیات بخش مرغان رنگارنگ فصول
به زلالی از اعماق وجود
در افقی سرشار از جریان تابناک موسیقی
از گوش جان
شاعر
؛
غرق در اعماق وجود
جاری در فضای لایتناهی
سفر به بیکرانه های نا شناخته
عبور از نور؛ نور؛نور
غرق در شگفتی عمیق پروازی همیشه
شاعر
؛
علف های هرز و سمج دردهای آشکار و نهان
از انبوه رنگین رفتارها؛ پندارها ؛ کردارها
به صیقل صدیق اندیشه
و ریشه ی سیاه انگلی شان در هر عبور
شاعر
؛
زیبا ئی گلها ی رنگارنگ باغستان های دل
در نهایت پاکی
درعمق خلوص
به حریر اندیشه
شتاب دیوانه وار به مهمانی شقایق ها ؛ نسترنها ؛ بنفشه ها ؛.........
عبور از تپه های پروانه و ماهی
شاعر
؛
آبشار طراوت گلها و سبزه ها ی مخملین جلگه ها ؛ دشتها ؛ جنگلها؛کوهستان ها
ریزش خاطرات آبی چشمه ها ؛رودها ؛ دریاهاو اقیانوسها
جریان آینه سان نور
درآفتاب و ستاره
صبور شکوفای همیشه استوار
دلربای ستارگان رزمنده ی صادق
پروازهای رنگا رنگ جان افروز
گیسوان معطر بهاران
چشمه های صدیق عطوفت کوهساران زندگی
با لبخندآفرینش مهربان آب
آوازهای پر بار دشت ها ی تابستان
خاطرات زرد برگ های پای درختان خزان
در سرانشیب جنگل چشمان عادل عمر
عکاس تاملات پر شکوه مناظر پر برف زمستان
پرواز پر اشتیاق همیشه رهائی بخش
شاعر
؛
جنگل های بکر انبوه انسانهای کوچک وبزرگ اندیشه
آهوان زیبای محبت
صید تیزتکان گریزپای زمین افروز
درحضور ظهور
در بزرگ راه های نظم رهائی بخش فرهنگ
شاعر
؛
پرواز عقابان شنگرف صبح گاهان لطیف دلارام
عبوراز سیاهی های مه آلود دره های پایانی شبانگاه
استقبال بی درنگ شهر رنگین روز
شهر همیشه تلاش و خلاقیت
شاعر
؛
شنا سائی دیو بدشگون کینه ها
شناخت ریشه های سیاه نحس شان در برهنگی فریب
تسخیرشبانگا هان ظلمانی درد و رنج
روزهای روشن همیشه لبریز نور ایمانی رهائی بخش
شاعر
؛
نسیم دلکش رهائی
باغهای سر سبز امید
اقیانوسهای عظیم رهروان رهائی
روح بی آلایش اسطوره
نوازش دلپذ یر ناب آرامش آبی
شاعر
؛
قله های سر بفلک کشیده ی معرفت
آسمانهای بیکران عشق وعرفان
بهشت انسانیت در افقی نورانی وزلال
شاعر
؛
اندیشه های خلاق جاویدان
جادوی ابدی عشقی همه جهانی
ابدیت سیا ل روانبخش بی مدعا
اندیشه های گلگون فروزنده ی زیبای عدالت
عطردل انگیز همیشه جاری حیات
امیدواری اسطوره های زاینده ی آینده
در چشمان تابناک زمان
شاعر
؛
اگر کبوتر بودم یا عقاب
به همه ی خانه ها سر می زدم
اگر باران بودم یا برف
برهمه ی کویرها می باریدم
اگرخورشید بودم یا ماه
به همه ی دخمه ها می تابیدم
اگر امید بودم یا عشق
در همه ی جان ها می روئیدم
اگر محبت بودم یا خلوص
در همه ی قلبها می جوشیدم
؛
به انتظار رویش سبزینه هی انبوه همیشه ی حقیقت
رویش آب؛نور؛عشق؛شعر و انسان
به انتظار رویش تابناک همیشه سرافراز عدالت
ریشه های رویاهایم را همواره آبیاری خواهم کرد
خود را از بند کلمات رهائی خواهم بخشید
شاعر خواهم شد
انسانی که تنها قادر است زندگی را در سادگی نفس بکشد
و به آن عاشق باشد
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 2517
#176
Posted: 3 Apr 2013 21:36
شب عارف
دارم لبریز می شوم از شقایق های شب عارف
چه کسی از کوچه های معطر رعایت می گذرد؟
شما همه در مزرعه ی چشمانم ستاره بکارید
ستاره های پر خوشه ی گندم
از عطر گلهای باغستان های دستانم
صدها جشن آسمانی بر پا کنید
ترا می شناسم ای بارانها ی شبنم و سپیده
برطاق ابروی خیال جوانی چه تصویرها ی رنگارنگی که نگذشت
هنوز به دیروز می اندیشم
به سوسکهای تنبل بی عاری
ناگهان دوباره گوئی دستانی مرا از خام زدگی به راههای روشن آینده می کشاند
نگاه کن؛جهان چگونه راه تغییر را می جوید
و انسانهائی که در انبوه رفتار ها غرقه اند
همواره به تفسیر منجمد لب باز می کنند
ما را به تو بس ای شب خیال انگیز عارف
ای شب لبخند الماس
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 2517
#177
Posted: 3 Apr 2013 21:36
شبانه ی جنگل
هجوم سبزینه
از فراز تا فرود
چادر آبی ؛ بر بام وسعت سبز
شیارهائی بر انقطاع سطوح سبز
و عبور بی وقفه ی آبها
؛
زیبائی چیست؟آه
زیبائی چیست؟
؛
تراکم بکر آزادی طبیعت؟
یا نظم زائیده ی ذهن
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 2517
#178
Posted: 3 Apr 2013 21:37
شوریدگی
توپ بلند ماه
بر چادر نیلی پهناور
چشمان عارفانه ی دریائی
با قله هی نور
تا دورهای جنگل بیداری
؛
با قلب من چه رفت؟
که اینگونه پاره پاره سخن دارد:
دریا گشوده از غم بارانم
هر کوی هر کمر
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 2517
#179
Posted: 3 Apr 2013 21:37
صبحگاه
سوار بر هواپیمای کهر ابر
در آسمان شهر مانور می دهد
خوشه ای چند ا ز ذخیره ی ستاره برمی چیند
تا بر پنجره های ابر بکوبد
؛
شیاری بر پوست خاطره ی سبز کودکی
در رنگارنگی بکر تنفس
مارا به کوهستان شادمان کذشته می کشاند
؛
پرستوی عاشق نسیم
ز هجرت ستاره می آید
عطر گیسوی دشت
پیام روح افزای بهار را بر شانه های مشام می ریزد
؛
لحظه ای چند به خاک که روزی ما رادر برخواهدگرفت
گوش می دهم
ترانه ای می خواند
تاریخ پر فراز و نشیب درد را
خون و تزویرو تجاوز
آزادگی و شرف و سعادت
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 2517
#180
Posted: 3 Apr 2013 21:37
صدای شقایق
از تپش اسطوره ها گلی بچینم و
در امن ترین باغ قلبم بکارم
؛
دشتی پر از شقایق
همواره انعکاس عبور گلی است؛
که در تار و پود جانم
ریشه می سازد
به تمام جهان خواهم گفت
مرکز زمان ؛ قلب رویشگر ستاره ای است
که ناباورانه خواهد رویید
و خاک را در تداوم رهائی جاودانگی خواهد بخشید
؛
به تمام جهان خواهم گفت
پژواک ستیز؛هیچگاه
آب و آفتاب را
از خاک نخواهد انداخت
؛
پس اینک؛ یگانگی قلوب عریان
صدای اسطوره ای
شقایقی را خواهد شنید
که در گسترش زدودن پلید ی هاست
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7