ارسالها: 2517
#181
Posted: 3 Apr 2013 21:38
طرح
پروانه ی سپید نگاهم
هر لحظه
بر کلاله ی گلهای آسمان
چرخی زد و به روی زمین بستری گشود
؛
صبح آمد و شمیم گل خورشید
بربالهای قلبم
آینه ها نشاند
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 2517
#182
Posted: 3 Apr 2013 21:38
عبور
دیگر از کوچه های عطر اقاقیا نمی گذرد
به خانه ی آرامش ارغوانی نمی روید
از ترانه های آبی خیابان؛ ترانه ی عبور نور نمی گیرد
گوئی هرگز سبز شادمانی را نروییده بود
آن شقایق پر پر شده ی نسیم
برگ زرد ستاره ی پاییزآن پیله ی باران به اشاره ی گوشه ی چشم آفتاب
با خنده ی دریائی کوذکی بر سقف رفیع منشور سیال زمان
با تقلای جادوئی جوانه ی خندان از دل سنگ
سفینه ی نوری که از قلب باران به لبخند ناشکفته ها می روید
پرواز رویائی پرندگان باران خورده ی فصول شکفته ی فردا
بی تردید آب؛ آنکه از آبراه ی مسیر نمی پروازد
در دشت ستارگان؛ سبز می شود
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 2517
#183
Posted: 3 Apr 2013 21:42
عبور پاییز
وقتی که صبح از کوچه باغ پاییز ؛ اندوه می گذشت
چیزی به جز ناله ی انبوه درد زرد ؛ جان را نمی گداخت
در بهت غمگنانه؛دل باغ می فسرد
با برگهای ریخته ؛ آهنگ می نواخت
آوخ؛ عبور آنهمه زخم بر دل نسیم
پاییز؛ پاره ؛ پاره از این شهر می گذشت
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 2517
#184
Posted: 3 Apr 2013 21:43
عشق را مرگی نیست
انباشته از گستاخی سنگند
که راه تمشک جنگلی می جویند
؛
سراسر آبشار و تمشکیم آری
و پنجه های رود
؛
متانت باران و شبنمیم
ترانه های بلبل و نی زار
؛
وقتی به دریا می ریزیم
پرواز قو ها بر فرازمان
حضور بی قیل و قال ماهیان در خونمان
؛
سراسر ستیز و افتادگی
همواره بی قرار و پرآتش
؛
عشق را این گونه مرگی نیست
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 2517
#185
Posted: 3 Apr 2013 21:43
عشق زندگی
مرا می رویانی
از دل سنگلاخها و برودت
قلبم آرامشی وسیع می یابد
اقیانوسی از شعف در نا امیدی چشم می گشاید
ترا در تمام درختان و کتابها می جویم
در تمام گلها و ستاره ها
؛
دوباره بر می خیزم
وریشه می دوانم در تار و پود خاک
چشمان آسمانی باران در ریشه ها عطوفت می پاشد
و امیدواری در فصلهای نیامده می رقصد؛
؛
رگ زمان از دره های پر شکوفه ی سیب عرفان می گذرد
پرندگان رنج راه را به بادهای آبی می سپارند
و آفتاب بر رگ باغ شور زندگی می پاشد
؛
دوباره جاری می شوم
از کوه ها و دره ها
آوازهای ازغوانی باد و باران در همه جا طنین می افکند
همه چیز از نو آغاز میشود
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 2517
#186
Posted: 3 Apr 2013 21:43
غم جیر جیرک
جیرجیرک غروب دلگیر را ترانه می خواند
ماه نو فراز میشود
دریای چشمانم در کبودی غروب موج میزند
جیرجیرک ؛ آی
علف های دشتها را رها کرده ای
به دود شهر آمده ای؟
پای علفهای طراوت چه عاشقانه می خواندی
لحظات تقدیر مراو ترا
دوباره به سکوتستان دلگشای دشتستان عاطفه ها بر گرد
تا قلب عاشقت پاره پاره نگردد
گمانم ز بیراه ها به اسارت افتاده ای
از بانوی سکوت هم در این ذغالستان اسارت خبری نیست
باز گرد ؛ باز گرد؛ تا قلبت پاره پاره نگردد
داغستان دلم را ؛ تو نیز بی قرار می خوانی ؛ شبانه
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 2517
#187
Posted: 3 Apr 2013 21:43
لاک پشت های لحظه
می خواهم دوباره سرودی بخوانم
ترانه ی سنگریزه و باد و جهان را
سرودی فراکیر چون روشنائی خورشید
چک چک ریزش آب در کاسه ی دستشوئی
فرار اندیشه ی منجمد به بیرون
فضای آرام و بیکران
؛
صدائی ریزش لوله های آلودگی
جریان مسموم محلولها
دندان قروچه ی سلولهای مغز
؛
کارگر آزمایشگاه؛ خلاصه ی شستشوی لوله و نظافت آزمایشگاه
کار روزانه ی بخور و نمیر
چیزی نمی تواند بر اندیشه بیفزاید
نا چاری زنده ماندن
؛
گل حسن یوسف در گلدان از عطش می سوزد
آبرا در دریچه ی دهانش می ریزم
؛
دلم آب طراوتش را می جوید
و هوای گل بابونه را بر تپه های خلوص کوهستان
لاک پشت های لحظه به آرامی میگذرند
اعتراف سنگین ناچاری؛ غمگین و ساکت بر روی صندلی دل می نشیند
با من می گوید:ترانه ی سنگریزه و باد و جهان را بخوان
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 2517
#188
Posted: 3 Apr 2013 21:44
معنای بودن
دری باز مرا به مهمانی آسمان می برد
حضور گرگ و میش غروب
به تیک تاک ساعت شماطه دار می شکند
آوای حراج مرد طا لبی فروش می آید
؛
گور من
بی حضور تصویر آسمان در اعماق چشمانم
بی صدای بال پرواز پرنده ای
؛
به چه می اندیشم؟
در کسا لت آور ترین لحظه ای که حضور تو بدان ستاره می بارد
؛
به راهیا بی دری؛از بطالت عبور نا گزیر بی برگشتم
به تلنگری که فاصله را می میراند
؛
حضور تو معنای بودن است
حتی در بی ستاره ترین شب
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 2517
#189
Posted: 3 Apr 2013 21:44
میوه ای کال
زلف شبتاب بستان
دیده های بلورین فواره ای چند
مهربان ایستاده بدرگاه
آن عقاب غروب دل انگیز
می سراید ترانه بدلخواه
ماهرو ؛ ماهرو ؛ ماهرو ماه
رود خشک خیابان دلگیر
مشت هر لحظه بر پشت بی دل
کف برآورده برلب شب من
؛
هرچه تنهائی کوه و دره
سر بهم کرده در روزن دل
می توانی جهانی بسازی
از گذرگاه مردم
هرچه می بینم از دور و نزدیک
روح تفسیر باد است و حروف اشاره
آنچه می ماند در شهر اندیشه روز
آسمانی سکوت است و دریای بی لب
درپی د ست مهرآوری؛ پای امروز؛گامهای صداقت بره کاشت
آنچه برگشت از داستان گل ظهر
میوهای کال بر بام خانه است
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 2517
#190
Posted: 3 Apr 2013 21:44
هیبت نور
از جهان ترانه و حیات می آیم
با بال قلب نور
؛
به سراسر شب می اندیشم
به امیدواری ستارگان
به روز ایمان دارم
؛
تا دریاها ترانه وزندگی؛
بر قلب باغ
ستاره می کارم
؛
رهزنان شب در خفیگاه همواره در نبردند
در گریز از نور
همه از هیبت نور
همه از فرو ریزی پرده های شب
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7