ارسالها: 2517
#251
Posted: 4 Apr 2013 15:57
کودک خیابانی
آقای گل دنیا بود
در روز نامه هم عکسش را دیدم
توپ را می بوسید
اصلا به سر و پایش توجه نمی کرد
عده ای هم او را دیدند که جام را می بوسید
جام جهانی را
اصلا به سر و پایش توجه نمی کرد
توپ هم وسیله ای است
اما جهان توپ را نمی دید
او رادرآینه تماشا می دید
در آینه تلویزیون ها و روزنامه ها
اما آن کودک خیابانی تنها بفکر شکم اش بود
خورشید را هم نمیدید
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 2517
#252
Posted: 4 Apr 2013 15:58
گزارش افطار
صدای طلائی اذان نوای دلنشینی در برگهای بزرگ سبز افطارپراکند
شب گل کرد
غنچه های شب در رودخانه ی چشمان ما آویزان شدند
ما کنار سفره ی نان و پنیروسبزی دریا را بخاطر آوردیم
آسمان پنهان از چشمان ما گلهای کوچک ستاره به گردن پنجره ها می آویخت
گل مصنوعی بزرگ با برگهای بزرگ زرد صدای اذان را می نوشید
ما گرسنگی پنهان را در کنار کتاب مقدس افطار دفن کردیم
پسرک شب را بهانه کرده بود
وآفتاب می خواست
کتاب روشن روز را درخواست می کرد
ما با همه ی کوشش خود نتوا نستیم متقاعدش کنیم
که محال است آفتاب را در آسمان شب ظلمانی برویانیم
ما طلا های اذان را در چشمان سیاه گوشهایمان ریختیم
وبا شب کنار آدیم
تلویزیون تنها دلخو شی منزل ما بود
که می توانست شب را روز جلوه دهد
وآفتاب را مهمان منزل سازد
تصویرهای مینیاتور
شعرهای مو لانا
آهنگ های دل نشین شبرنگ
تصویرزنده آفتاب و روز
و توافق مزاج ما با سریالی در آنسوی سیمهای زنده
ما با شب کنار آمدیم
با شب تلویزیون
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 2517
#253
Posted: 4 Apr 2013 15:58
گزش فقر
وقتی از خیابان بر می گشتم
داس مه نورا دیدم
برشاخه ی درخت نگاه
چون کبوتری نشست
جهان درخت کبوتری است
با قلب روشن باغ
سرشار از انگورهای بکرآسمان
با دانه های فراوان فقر
ما از کوچه های فقیرشب گذشتیم
برسفره ی افطارنان و پنیروچای شیرین
آنگاه لبخندشیرین ماه
از پشت پنجره ی رویا
کسی برنگ سکوت بر پنجره ی خیابان می کوبید
تلویزیون سخنی از پاییز نمی گفت
عطسه های هوا در چشمان مهتابی خیابان می درخشید
ما در خانه ها ی امن خدا زندگی می کردیم
لامپهای مهتابی از ماه بخوبی یاد میکردند
ما سه نفر بر قالی نشسته بودیم
خبر ازخیابان های مهتابی بود
فقر ولی گزش خود را فراموش نکرده بود
سرانجام سرم را به پنجره ی دنیا چسباندم
تا هیبت شب را ببینم
شب در خواب بود
ماه یک رویا
آسمان دریا را تداعی می کرد
تنها تلویزیون سخن می گفت
خلوت زرد شب
برگهای ریخته ی شب
زنگ مرگ در گوش عمر
و ادامه ی زندگی
بی تردید پیر می شویم
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 2517
#254
Posted: 4 Apr 2013 16:03
گلایه
چرا از آنهمه خورشید مهربان بهره نجستی
خود را در سایه سیاه تناقض پنهان کردی
آسمان با آن همه عظمت پشتیبان تو بود
از بیراهه نا مانوس؛ علاقه افراختی
آب و خاک بتو رای دادند
از توان کامل رویش آب بهره نجستی
از استعداد عظیم خاک بهره نگرفتی
خود را در سایه روشن آفتاب و آب و خاک پنهان کردی
مردم پشتوانه ی قانع صداقت تو شدند
و ترا در آفتاب رائی روسن برگزیدند
همانگونه که قهرمانان و شهیدان خود را بر می گزینند
چرا از آنهمه خورشید بارور بهره نجستی
و خود را در سایه سنگ تردیدها و گمانها پنهان نمودی
بی شک از آنهمه آسمان و آفتابروشن مردم
در مسیررویش قانونمند حرکت نکردی
ما هنوز در انتظار شکفتن باران اندیشه سیاست قاطعانه صادق توایم
و به مردم امید شکو فائی در این مسیر خشکسالی می دهیم
در این تنگنای غم نان
غم آب
غم مسکن
غم بیکاری
دراین تنگنای غم پرواز
پرواز روشن آبی
پرواز دلپذیر بشکوه
دریا را بخاطر می آورم
و ساکت می شوم
دریای خروشان انسان ها را
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 2517
#255
Posted: 4 Apr 2013 16:04
گندم های عاشق
بر رود خویش پل می بندم
پلی مستحکم و دلارام
گندمزار خویش را شخم میزنم
ودر آن گندم مرغوب می کارم
برآسمان خویش ابر می ریزم
ابری باران زا
بر امید خویش آفتاب می کارم
آفتابی عاشق
بر قلب عشق خویش پل میبندم
بر پل قلب عشق ؛ گل آسفالت می نشانم
و منتظر و امیدوار می نشینم
تا عاشقان ازروی آن سفر گیرند
چشم اعتماد عاشقان
آرامش بخش و زیباست
گندمزار قلب عشق
و گندم های عاشق
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 2517
#256
Posted: 4 Apr 2013 22:24
دفتر شعر شتاب عارفانه نور
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 2517
#257
Posted: 4 Apr 2013 22:24
لیست اشعار دفتر شتاب عارفانه نور
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 2517
#258
Posted: 4 Apr 2013 22:25
آهنگر
آ هنگر محبت روزی سرد ؛
دارد درواز آهنی سالها می سازد
در جسم و روح ماه امنیت
در پار کینگ نور درخشان در خت خورشید
من برایش چای گرم دوستی بردم
؛؛؛؛؛
آهنگر دارد دروازه ی آهنی می سازد
با دست های چرمگو نش
با کا پشن سیاه چرمی رنگ و رو فته اش
در زیر نور بعد از ظهر آفتاب درخشان
پشت لبخند حصارجنوبی
پرچ خاطره دقیق آهنها با ستاره جاری برق
ودر بزرگ آهنی در زهدان آرامش متولد میشود
قطرات نور براده های محل چفت ها ؛ در هنگام پرچ می در خشد
رگ نور در باغ چشم خوش می نشیند
؛؛؛؛
آهنگر دارد دروازه ی آهنی می سازد
برای افشا ندن امنیت حصار شمالی
از دلش چون دستان هنرمند روستائیش مهربانی می چکد
ـ وگرمای لذت بخش چشمانش
؛؛؛؛
آهنگر دارد دروازه ی آهنی می سازد
با سیگارش بر لب که می سوزد
گوئی تفاخر گل محبت را
در اسکلت غفلت جوانی
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 2517
#259
Posted: 4 Apr 2013 22:26
اتفاق ناگوار
ـ رویش جوان اتفاقی تیره
ـ احساس سرد برفی تراکم تاثر
ـ زیر بار منت کسی رفتن
ـ چون گیر کردن در ریشه های منجلاب مرداب است
ـ نه عطر گلی خوشایند است
ـ نه درخت آفتاب دلپذیر و زیبا
ـ منت نپذیر
ـ چون پرنده و مو رچه و باد
ـ در دل سیل و زلزله
ـاتفاق تیره ی سرنوشت گندم
ـ تاثر روز و شب و ساعت
ـ چشمان اضطراب ترا می بلعد
ـ اتفاق تیره ی سرنوشت سیب
ـ تراکم تلخ زهر را در خود مریز
ترانه ی کولی؛ در نقش پرنده ی باران می نشیند
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 2517
#260
Posted: 4 Apr 2013 22:26
از کرج تا شهر ری
مانند هوای تلخ مور و ملخ فرو ریختند
قطار مترو خرامان خرامان روان شد
- چشم انداز جاری بالا ی فضای شفاف حا شیه شرقی شهر
- سپس نوار پهن سیاه پر تپش اتوبان
- بعد تپه های گریزان آ فتابی
- وآنگاه جنگل مصنوعی کاج
- خارها و علف های تپه ها
و آشیانه ی کلا غها و زاغها
- آهنگ ابری در سفر
- هوای یکپارچه ابری
ابری که بوی برف و باران نمی داد
تا تهران در چشم انداز دلفریب روز
ودر پنا ه لبخند گلبفت انتظار غوطه می خوریم
انتظاری خاکستری موج مشترک همه نگاه های انبوه ست
آگهی های بازرگانی در هر ایستگاه چشم گیر می لغزند
از ایستگاه صادقیه وارد دهلیز تونل شب مانند شدیم
شبی با ارمغان صد ها رویا
دوام ساکت انتظار؛ زیر نور لامپها تا ایستگاه بعدی
ایستگاه امام
ایستگاه مولوی
پیوند دوباره به مهمانی روزی با شکوه
در قلب آسمانی شهر ری
آسمانی مملو از گلهای پر تپش ابر
زیارت و سیاحتی نارنجی
لحظاتی ملکوتی با ریشه های متبلور خاک
برگشت مومنانه در انتظاری خاکستری
شعر من درگلهای برفی کرج
زندگی شاید تنها دیوار تودر توی گلهای رنگارنگ انتظار است
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7