ارسالها: 2517
#361
Posted: 5 Apr 2013 21:32
شعله ی درد
وقتی که ریشه می دواند در خاکت دردی
گوئی زمان تحرک مورچه ای است درسنگ ذهن انسان
چندان سخت و ملا ل انگیز
که آهنگ اندوه پاییز در دل دارد
یا کوله بار برودت زمستان بر پشت
؛؛؛؛؛؛
مرا که چشمانم همواره در عادت تجربه ی آبدار شنا می کرد
چنان ملالی در خود می فشرد
که دیگرم توان تماشای پر اشتیاق نمانده
؛؛؛؛؛
خدای من
مرا برویان
درقلبی که رخصت دیدار ترا بجوید
در مغزی که اندیشه ی روحبخشش
با زمانی سبز و آرامش بخش آفتابی گردد
مرا که دردی در فراخنای جانم شعله بر می کشد
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 2517
#362
Posted: 5 Apr 2013 21:33
شمیم شجاعت
بر قالی فکرم سرنوشت چشمان ترا می نویسم
همان دیده های غمناک اشک ریز
که در رود زمان رنجنامه ی مرا به خاک می سپارند
هنوز در تنگنای زندان پاره پاره نام ترا جستجو می کنم
و جهان را در جهت رهائی تو می بینم
اندکی از صداقت ترا به دیوار کوچه ی ما بسپار
تا همه ی رهگذران عطر اشکهای ترا بشنوند
و مسیر رنج شب را بازگو کنند
اندکی از شمیم شجاعت ترا...........
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 2517
#363
Posted: 5 Apr 2013 21:33
شناسائی
غبطه می خورم بر گل سرخی
که چشم خورشید است
و نگاهم را در ترنم آسمان می ریزم
هنوز بی قرار همین کویم
که مرا می شناسد و می گوید
ترا کجا دیده ام؟
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 2517
#364
Posted: 5 Apr 2013 21:33
طغیان اندوه
بدیدار دوستی رفته بودم
گل و پرنیان
و شاخه ی تشنه ی زیتون
ورای اینهمه اندوه شادمانش یافتم
با خود عهد کردم
شادیها را آشکار
و غمها را پنهان کنم
مگر آنکه طغیان اندوه در میان باشد
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 2517
#365
Posted: 5 Apr 2013 21:33
عاطفه ی حیوانی
شب ؛ هنگامیکه همه خوابیده اند
آرام آرام به جستجوی تلخ در آبادی می نشیند
خانه های بدون حصار؛گشایش اولین امید
وارسی دقیق ـ
سرانجام قاپیدن مرغی از لانه
فردا صبح ؛ پرهای سفید ؛ واندوه زن
اما در خانه ی روباه دیشب جشنی بر پا بود
پدری مهربان و زحمتکش
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 2517
#366
Posted: 5 Apr 2013 21:34
غم انگیز
مردی روی صندلی غمگین نشسته ؛ آرام و بی صدا
بیرون سکوت زردی در رقص سبز
شاخه های درختان در حرکتی آرام
او به چه می اندیشد؟
شاید به روز هائی که اندوهگنانه پشت سر هم خواهند آمد
روز هائی که ثمری در پیله ندارند
بسیار غم انگیز
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 2517
#367
Posted: 5 Apr 2013 21:39
فریاد
دوباره رودی برانگیخته شدم
تا دلبر شعری در من طلوع کرد
داستانی آبدار وجذاب است
وقتی گوهر ناب کلمات در کنار هم می نشینند
و ترا به سرزمین رویاها می برند
داستان مقاومت صبور مظلومی که از شدت درد به خود می پیچد
سر گذشت برگ زردی در پاییز عمر
و آفتابی کهنه در فراسوی غروب
اینها مضمون توانمند آبی هستند که در شعرم می نشینند
و مرا زنده می کنند
تا فریادی شفاف باشم در خشکستان بهار
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 2517
#368
Posted: 5 Apr 2013 21:40
قلب سبز
خود را شکستن
تا ریشه های باغ را کاویدن
خود را جستجو کردن
در فراخنای روشنائی
و این چنین می آید نسیم کوی دوست
با ریشه های عمیق
در عمق قلب سبز می نشیند
تا دمی ترا از اندوه برهاند
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 2517
#369
Posted: 5 Apr 2013 21:40
لبخند مرگ
کوچه ی آسفا لت تازه تابستان
پیرمرد و پیر زن آرام آرام در شمیم راه
هوا آفتابی ؛ صاف و گرم
عصای پیر مرد به نشانه ی احوالپرسی موج هوا را می شکند
پیر مرد جلوتر و پیر زن عقب تر در شربت قدم زدن می ریزند
چند ماشین در دو طرف کوچه ترانه ی توقف می خوانند
پیر مرد دوست عجله است
صبح اما رام و آرام از کوچه ی لبخند مرگ عبور می کند
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 2517
#370
Posted: 5 Apr 2013 21:40
مرگ یا زندگی
روزها همینگونه پر ملال یکی پس از دیگری عبور می کنند
در تنوعی کمرنگ و سالخورده
ما روزبروز پیرتر و پیرتر می شویم
شاخه و برگمان بتدریج فرو می ریزد
ومانند همین درخت لخت که روبروی ما ایستاده است
تنها به بهاری دیگر می اندیشیم
فارغ از آنکه بهاری دیگر؛ همدیگر را تجربه خواهیم کرد یا نه
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7