ارسالها: 8911
#21
Posted: 4 Jul 2013 12:38
نور رخ تو قمر ندارد
کیری دارم که خر ندارد
خر تا به کلاه برندارد
مانند یکی درخت جیلان
سرکنده ، که برگ و بر ندارد
کونی داری که صد چنین کیر
تا خایه خورد خبر ندارد
دارد کلهی ز اطلس سرخ
لیکن کمر به زر ندارد
آن کس نکند بدو دلیری
که قوت شیر نر ندارد
اینست جواب آنکه گوید
نور رخ تو قمر ندارد
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#22
Posted: 4 Jul 2013 12:51
ای کودکان
کیر من ای کودکان ز کار فرو ماند
زار بگریم بر او که زار فرو ماند
کیر نگویم ز کار مانده ، بگویم
رستم دستان ز کارزار فرو ماند
کیر نبد شیر بد که از فزغ او
شیر شکاری مرغزار فرو ماند
سال برآمد مرا به پنجه و او را
پنجه فرو ریخت وز شکار فرو ماند
بود مرا خرزه ای چنان که نیارست
خر سری پیش او زهار فرو ماند
ماده خری تنگ بسته را بنهادم
چنبر بگسست و از نوار فرو ماند
باز بر آن گونه سست گشت که گویی
ماده خری زیر تنگ بار فرو ماند
کره بد و سوی مادرش به بیابان
مژده که آن گنگ خر فشار فرو ماند
آنکه سر از نیفه بر سپوخت چو برخاست
خفت و سر از پایه ازار فرو ماند
وانکه به یکشب دوباره کردی سی بار
اکنون در سی شب از دوبار فرو ماند
آنکه ز بیگانگان نفیر بر آورد
اکنون از خفت و خیز یار فرو ماند
رنج میان پای و کف و کون و کس ازوی
خاست چو از کار هر چهار فرو ماند
دل نکنم تنگ از آن سبب که در این کار
بهتر ازین کیر صد هزار فرو ماند
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)