انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 10 از 12:  « پیشین  1  ...  9  10  11  12  پسین »

Pablo Neruda | پابلو نرودا


زن

 
بی تو

بی تو
هر آنچه در خاک رستنی است
نابود
بی تو .




بی تو
ظهر ، همچون گلی غمگین
شرحه شرحه ، به خون خویش در می غلطد
بی تو
قدم زدن میان سنگفرش و مه

کند می شود .


بی تو
بی تلألؤات که هیچ کس جز منش نتواند دید
نتواند زیست
گلی سرخ رنگ ، حتی در آغازین لحظه میلاد خویش

هستم ، چرا که هستی
و هستی ، زان رو که هستم
و هستیم تا که هستیم
و ازعشق
من و تو
ما خواهیم بود .
Signature
     
  ویرایش شده توسط: paridarya461   
زن

 
جراحت

گرچه خونم نمی رود
لیک ، به گمانم مجروحم .

در شعاع شعله ات گام می نهم
و قلبباران را
با پوستم لمس می کنم .

او کیست ؟
او کیست که نامی ندارد
شاید برگی یا لجنی خفته در دل جنگلی تیره
یا گنگی که در طول راهی
با تنهایی خویش زمزمه می کند .

آری من مجروح بودم
ولی جز سایه در شبی تاریک
هیچ کس رفیقم نبود
هیچ کس ،
جز بوسهدر باران .
Signature
     
  
زن

 
جستجو

عشق را ببین که جزایرش را می پیماید
از غم به غم .

ریشه خویش می کاود با دست
و آبیاری می کندش با اشک
و هیچ کس ، این فراگرد روحانی را
به درک نمی نشیند .

من و تو
به جستجوی دره ای سبز و دست ناخورده
چون جستجوی سیاره دیگریم
جایی که نمک ، گیسوانت را لمس نتواند کرد
جایی که اندوه
به بلوغ در نتواند رسید
و جایی که نان ، زیستن می داند
تا بیات و پیر نشود .

ما در هوای لانه ای
ساخته با دست های خویش بودیم
در چشم اندازی با بافته هایبرگ
که با سخنرانی هاشان آزارمان کنند
اما ، دریغا دریغ کهعشق
آنچنان نبود
دریغا که عشقشهری دیوانه بود
با جمعیتی از مردمی که
ایوان های خود را سپید نگه می داشتند .
Signature
     
  ویرایش شده توسط: paridarya461   
زن

 
با من بیا

عشقمن!
زمستان به سنگفرش باز خواهد گشت
زمین انعام خود را هدیه خواهد داشت
و ما سرزمینی دور را در آغوش خواهیم گرفت
و بر گیسوان این جهان ، دست خواهیم کشید .

رفتن با کشتی ها ، زنگ ها ، چرخ ها
به سوی بوی عقد مجمع الجزایر خواب
و دانه های لذت در شیار زمین .

برخیز
موهایت را ببند و با من بیا
با من پرواز کن
با من فرود آی
با من بخوان
و بیا قطاری بگیریم
که ما را تا مرز عرب ، تا توکوپیلا
همراه شود

با من بیا چونان یکی دانه در دوردست افق
تاسرزمینی کهن
تا یاسمن هایی که به دست شهریاران پابرهنه
حکومت می شود .
Signature
     
  ویرایش شده توسط: paridarya461   
زن

 
راه

شاید آن مرد صورت تراشیده را به خاطر بیاوری
هم او که در تاریکی ، همچو تیغه ای لغزید
و پیش از آنکه دانیم ، می دانست
چه رویدادی در راه است .
او با دیدن دود ، آتش را نتیجه گرفت .

زنی رنگ پریده با گیسوان سیاه
چونان یکیماهی
از درون حفره ها برخاست
و دستادست مردی
باغی را سرتاسر دِرویدند .

آن زمان
عشقمیدانست کهعشقنامیده میشود
و من همچنان چشمهایم را به سوی نام تو گشودم
و یکباره تو
راه را نشانم داد .
Signature
     
  ویرایش شده توسط: paridarya461   
زن

 
بوی زمستان

خیس از باران آگوست
جاده می درخشد
چونان براده ای از ظهر کاملی
و همچون تلألؤ سیبی
از میان میوه های پاییزی .

آسمان مه آلود شیلی
با رؤیا ها و هیاهو و ارتعاش اقیانوس
زیبا می شود .

و برگ ها
زمستان اعقاب خود را
پنهان می کنند .
Signature
     
  
زن

 
احتضار

از اینجا
از میان کلبه و دریا و راه ، عبور میکنیم
و صدای غیبت خود را ، هرگز نخواهیم شنید .

خانه ، سکوت خود می شکند
و ما ، بر روی اشیاء گام می نهیم
آبی در لوله های زنگار بسته می گرید
و موش های مرده ، به پوچی زندگی می نگرند .

خانه می گرید شب و روز
شب و روز خانه می گرید با عنکبوت هایش
که از چشم روزگار ، فرو افتاده است .

خانه رو بهاحتضاراست
او را به زندگی باز میگردانیم
ما را نمی شناسد
گویا فراموش کرده که باید شکوفه میداد
گویا فراموش کرده .
Signature
     
  ویرایش شده توسط: paridarya461   
زن

 
تصویر تو

با شکیبایی یک خرس شکار میکند
دیگو ریورا با یک بوم و یک قلم .

برای جنگل ، سبز را
و برای گل ، سرخ سراسیمه
اما برای نقاشی تو
تمام نور جهان را .

بینی مغرورت
و اخگر چشمانت را
و چهار فصل خدا را که در نگاه تو نقش بسته
ناخن هایت که تا حسادت ماه را برانگیخته
و پوست تابستان گونه ات
و هندوانه سرخ و شیرین لبانت را .

خداوند مرا دو دهانه از آتشفشان گداخته داد :
یکی برایآتش
و دیگری برایعشق
و خداوند تو را آتش نجیب عطا فرمود
تا چشمان من در تو درنگ کنند
و راز هستی ام
در گیسوان تو تفسیر شود .
Signature
     
  ویرایش شده توسط: paridarya461   
زن

 
هبوط

امروز ، امروز است
به سنگینی ماضی
با بال های تمامی آنچه که فردا خواهد بود .

در دهان تو
تجمع گلبرگ های یک روز پایان یافته
به سوی آفتابهبوطمی کند
و دیروز ، راه تاریکش را طمانینه
در چهره ات به یادگار خواهد نشاند .

امروز ، دیروز و فردا نیز
خواهد گذشت
چونان گوساله ای که سرخ خواهد شد
و آنچه باقی می ماند تویی
تویی که قوت روزانه روح من خواهی بود .
Signature
     
  
زن

 
به نام عشق

نه دوباره ای دارم
نه همیشه ای
مردی فقیر در اشتیاق دوست داشتن
نمی دانم کیستی اما
دوستت دارم .

من"هرگز"ندارم
زان رو که متفاوت بوده ام
و به نام"عشقهمیشه در تغییر"
اعلام خلوص میکنم .

دوستت دارم
و خوشبختی را به روی لب های تو می بوسم .
اکنون ، بیا هیزم جمع کنیم
و آتش را در کوهستان
به نظاره بنشینیم .
Signature
     
  ویرایش شده توسط: paridarya461   
صفحه  صفحه 10 از 12:  « پیشین  1  ...  9  10  11  12  پسین » 
شعر و ادبیات

Pablo Neruda | پابلو نرودا

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA