انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 12 از 12:  « پیشین  1  2  3  ...  10  11  12

Pablo Neruda | پابلو نرودا


زن

 
دوستت دارم و دوستت ندارم
این را بدان که من دوستت دارم و دوستت ندارم
چرا که زندگانی را دو چهره است،
کلام، بالی ست از سکوت،
و آتش را نیمه ای ست از سرما.
دوستت دارم برای آنکه دوست داشتنت را آغاز کنم،
تا بی کران گیرا از سر گیرم،
و هرگز از دوست داشتنت باز نایستم:
چنین است که من هنوز دوستت نمی دارم.
دوستت دارم و دوستت ندارم
آن چنان که گویی کلیدهای نیک بختی و سرنوشتی نامعلوم،در دست های من باشد.
برای آنکه دوستت بدارم، عشقم را دو زندگانی هست،
چنین است که دوستت دارم در آن دم که دوستت ندارم
و دوستت ندارم به آن هنگام که دوستت دارم
Signature
     
  ویرایش شده توسط: paridarya461   
زن

 
آنگاه که در آستان مرگم
آنگاه که در آستان مرگم
دست هایت را بر روی چشم هایم بگذار.
آنگاه که در آستان مرگم
بگذار گندم دست هایت طراوت شان را یک بار دیگر برفراز من پرواز دهند
بگذار لطافتی را که به تفسیر سرنوشتم انجامید، احساس کنم
آنگاه که در آستان مرگم.
می خواهم وقتی که می میرم، باز هم زندگی کنی
می خواهم گوش هایت باز هم صدای باد را بشنوند
می خواهم به واسطه ات عطر خوش دریا را که هر دو دوست می داشتیم استشمام کنم
و به قدم زدن به ساحلی که در آن گام برمی داشتیم ادامه دهم.
تا با تو زنده باشم
تا در تو زنده باشم
می خواهم هر آنچه را دوست می داشتم، زندگی کنی
و تویی آنکه بیش از هر چیز دوست می داشتم.
Signature
     
  ویرایش شده توسط: paridarya461   
زن

 
تنها عشق تو ...
درحال مرگ
همچنان که سرما در بَرَم می گرفت
دانستم که از تمام زندگی، تنها تو را،
تنها تو را پشت سر، جا گذاشته ام
دهانت روز و شبم
و پوستت یک جمهوری
که دولتِ بوسه های من، بنیانش نهاد.
در حال مرگ، کتاب ها و قلم ها چونان گنجینه هایی بودند که بی تابانه پایان می گرفتند
و آن خانه ای که ما
من و تو، دستا دستِ هم ساخته بودیم از میانه رفت
و هر چیزی رنگ نابودی گرفت
مگر چشمانِ تو تنها نگاه توست
در برابر این همه پوچی تنها تلألو توست
در برابر این همه خاموشی و تنها عشق توست که سایه ها را در پشت نگه می دارد.
Signature
     
  ویرایش شده توسط: paridarya461   
زن

 
سرانگشتانت شکوفه می دهند
سرانگشتانت شکوفه می دهند
تا من ببویمشان
و دست هایت به لب هایم آب
تا زنده بمانم
چون مادری به کودک خویش.
آه انگشتانت
آنها حتی قلب مرا شخم زده اند
و اکنون قلبی سوخته ام
آنگاه که تو حجم خالی آغوشم را پر می کنی
قلبی سوخته در کوزه آبی که تو می نوشانی ام.
Signature
     
  
زن

 
به آرامی آغاز به مردن می کنی
به آرامی آغاز به مردن می کنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی.
به آرامی آغاز به مردن می کنی
زمانی که خودباوری را در خودت بکشی،
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند.
به آرامی آغاز به مردن می کنی
اگر برده ‏ی عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی...
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگ‏های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی.
تو به آرامی آغاز به مردن می‏کنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وا می دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می کنند،دوری کنی. .. .،
تو به آرامی آغاز به مردن می کنی
اگر هنگامی که با شغلت، یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی که حداقل یک بار در تمام زندگی ات ورای مصلحت اندیشی بروی. . .
امروز زندگی را آغاز کن!
امروز مخاطره کن!
امروز کاری کن!
نگذار که به آرامی بمیری!
شادی را فراموش نکن
Signature
     
  ویرایش شده توسط: paridarya461   
زن

 
میخواهم با تو آن کنم که بهار...
کلمه های من
نوازشگرانه بر تو می بارید
دیر زمانی صدف آفتابی اندام تو را دوست داشته ام
تا به آنجا که بیانگارم دارنده دنیایی ام
از کوه ها برای تو گلهای شاد می آ ورم
سنبل آبی،
فندق تاری
و سبد های وحشیِ بوسه
میخواهم با تو آن کنم که بهار با درختان گیلاس می کند.
Signature
     
  ویرایش شده توسط: paridarya461   
زن

 
تو را دوست دارم
دوستت ندارم
چنان که گویی زبر جدی یا گل نمک یا پرتاب آتشی از درون گل میخک
تو را دوست دارم
همانند بعضی چیزهای سیاه که باید دوست داشت
محرمانه، بین سایه و روح
تو را دوست دارم
همانند گلی که هرگز شکفته نشد ولی در خود نور پنهان گلی را دارد.
ممنون از عشق تو
شمیم راستینی از عطر برخاسته از زمین که می روید در روحم
سیاه تو را دوست دارم
بدون آنکه بدانم چگونه،چه وقت،از کجا دوستت دارم
سریح،بون پیچیدگی و غرور تو را دوست دارم
چون راه دیگری نمیدانم که در آن"من" وجود ندارم و تو...
چنان نزدیکی که دستهای تو روی سینه ام،دست من است
چنان نزدیکی که چشمهایت بهم می آیند وقتی بخواب میروم
Signature
     
  ویرایش شده توسط: paridarya461   
زن

 
اگر اندك . . .
اندك . . .
دوستم نداشته باشی من نیز تو را از دل می برم
اندك . . .
اندك . . .
اگر یكباره فراموشم كنی
در پی من نگرد
زیرا پیش از تو فراموشت كرده ام
Signature
     
  ویرایش شده توسط: paridarya461   
زن

 
گاه و بي گاه فرو مي شوي
در چاهِ خاموشي ات
در ژرفاي خشم پرغرورت
و چون باز مي گردي نمي تواني حتی اندكي از آن چه در آن جا يافته اي با خود بياوري
عشق من ، در چاهِ بسته ات چه مي يابي ؟
خزه ي دريايي ، مانداب ، صخره ؟
با چشماني بسته چه مي بيني ؟
زخم ها و تلخي ها را ؟
زیبای من ،
در چاهي كه هستي آن چه را كه در بلندي ها برايت كنار گذاشته ام نخواهي ديد
دسته اي ياس شبنم زده را
بوسه اي ژرف تر از چاهت را
از من وحشت نكن
واژه هايم را كه براي آزار تو مي آيند در مشت بگير
و از پنجره رهايشان كن
آن ها بازمي گردند براي آزار من
بي آن كه تو رهنمون شان شده باشي
آن ها سلاح را از لحظه اي درشت خويانه گرفته اند
كه اينك در سينه ام خاموش شده است
اگر دهانم سر آزارت دارد تو لبخند بزن
من چوپاني نيستم نرم خو ، آن گونه كه در افسانه
اما جنگلباني ام كه زمين را ،
باد را و كوه را
با تو قسمت مي كند
دوستم داشته باش ،
لبخند بزن
ياري ام كن تا خوب باشم
در درون من زخم برخود مزن ، سودي ندارد
با زخمي كه بر من مي زني ، خود را زخمي نكن
Signature
     
  ویرایش شده توسط: paridarya461   
صفحه  صفحه 12 از 12:  « پیشین  1  2  3  ...  10  11  12 
شعر و ادبیات

Pablo Neruda | پابلو نرودا

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA