ارسالها: 8911
#91
Posted: 23 Jun 2013 13:42
پرسش (من کیم و یا چی ام )
من
در برابر اینهء تاریخ،
ایستاده
با شمعی در قلب
بی خورشیدی در چشم،
می پرسم
اینه چرا تاریک است؟
21.01.2000 اشتاین باخ
=====================================
من
مرا
بی کتاب و
خاک و
آب،
بی عشق فُسردن است
مُردن است.
اشتاین باخ 09.07.2000
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ویرایش شده توسط: paaaaaarmida
ارسالها: 8911
#92
Posted: 23 Jun 2013 13:44
چون اینه ای (در "نبود," شاملو)
در آن گاه
که خورشید تو فرو می خُفت
کدامین شعر
نام, تُرا باز می گفت؟
شب به همانگونه گشت و گشت
و روزگاه شد،
کاروان, لحظات نیز
چون همیشه
در راه شد،
سکوت, شمع اما
از بزرگی شب می گفت.
در آن گاه
که اینه شکست.
اشتاین باخ 25.07.2000
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#93
Posted: 23 Jun 2013 13:45
بازگشت (وفاداری ماهی آزاد را)
کوچه ها
جویبارهای کوچکی
که در پیچیدگی راز
دریا می شوند.
زیبا،
ماهیانی
که شعر را
"نیما" می شوند.
در بازگشتی
از این دست
دریا جاودانه می شود
و ماهی خانه ای می شود
برای زندگی
...... زندگی .......
اشتاین باخ 28.08.2000
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#94
Posted: 23 Jun 2013 13:45
اینگونه پنداری
کدامین دست گریه را آموخت
درختان را؟
و کدامین دست به خشکی سوخت
باران را؟
درختان می سوزند چون شمع
در دل, جنگل, غم ...
و من به زرتشت می اندیشم
گرم.
باد هُمبوُرگ 19.09.2000
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#95
Posted: 23 Jun 2013 13:46
برای شکوه
شانه های "اطلس" می شکنند
از بزرگی و شکوه, مردی
کز عشق می گذرد
تا
چون عشق درگذرد.
دست, من می لرزد ...
کاش
"اطلس," زمین, ما را او بود.
باد هُمبورگ 10.11.2000
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#96
Posted: 23 Jun 2013 13:47
آنان آوا بودند
وایی می روید چو برگ
و می بارد چو برف،
ما اما هیچ سردمان نمی شود
سبزمان نمی شود.
با آوا می خوانیم
و هیچ نمی دانیم
که ما
هیچ نمی خوانیم.
می نشینیم
و در سکوت, خویش می خندیم.
آوا
آنجا
اما
می بارد.
اشتاین باخ 17.11.2000
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#97
Posted: 23 Jun 2013 13:47
رباعی های گُم (برای آن که شعرش را روزْ نه آشنا بود)
آن که
بِه از حافظ نگاشت،
و مستی اش را خیام هم
تاب نداشت
نامْ گُم شاعری،
که کسش هیچ ندانست
که که بود
و سروده های رودش را چه بود.
آن رباعی های گُم
که در ویرانه ای
- کس نداند کجای -
آرام آرام پیر می شوند،
دیر می شوند.
از .... :
حافظ را دگر
نه شعر است و نه شور،
و خیام را
مستی،
پروانه ای می شود
تا به دور.
اشتاین باخ 19.11.2000
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#98
Posted: 23 Jun 2013 13:48
ترازو
روزها و روزها
در شب ها
می نشینم
و سایه را جمع می زنم.
شگفتا
که جمع, اشیاء را
با سایه ها
برابر نتوان زد!
9.12.2000
===================================
وقتی آه
آغوش, واژه، تهی می شود
وقتی عشق می میرد،
وقتی
دامان, بهار را
آتش می گیرد،
وقتی آغوش, تو تهی می شود
از عشق.
وقتی آب می شکند
و دستان, تو خُشک می شوند
چون آه،
وقتی آن ....
آوخ آن.
اشتاین باخ 16.04.2001
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ویرایش شده توسط: paaaaaarmida
ارسالها: 8911
#99
Posted: 23 Jun 2013 13:50
تا بیاخاموشد آن پرواز
آرزوهای ما
نرگسی های پروانه
در دست, کودک, باد،
دیوانه
بازی می شوند.
و آواهای انسانی ما
در دهان های دست آموخته
ناساز
آوازی می شوند.
من دست بر گلوی شمع می نهم
و خورشید را در خود می کشم.
اشتاین باخ 20.04.2001
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#100
Posted: 23 Jun 2013 13:51
و
یک قطره
و یک قطره
یک شعر.
رودی انوشه
چون سِحر.
یک ...
و
یک ...
فرانکفورت 28.08.2001
=======================================
سنگ, دلتنگی
پروانه دلم هر دَم
به پنجره اتاق, دلتنگی ام می زند بی تاب.
و اتاق
هر دَم
تنگتر
می شود.
با سنگ, دلتنگی در سینه
می نشینم
و پروانه ام را نوازش می دهم.
باد هُمبورگ 22.10.2001
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)