انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 117 از 267:  « پیشین  1  ...  116  117  118  ...  266  267  پسین »

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)


زن

 
شام غریبان

بى‏خبر از شام غريبان شدى

هم ره داروغه و سلطان شدى

اين گره از ما به طناب آمدست

دار مكافات ثواب آمده است

هر كه تفاخر به مساكين زند

دست به دامان شياطين زند

زندگى آلوده دل مردگيست

مردگى سرلوحه‏ى هر زندگيست

تا به زنا خانه رسد دخترى

زاهد و عابد شده‏اند مشترى

عابد و بتخانه و مخمور و مى

بربط و تنبور و دف و عود و نى

هر دو خروج از ره عرفان شدند

خرقه برون كرده و عريان شدند

در غم هجران سفر كرده ايم

گريه به چشمان بصر كرده‏ايم

ماه تو همچون مه و مهر آمدست

ماه من از راه سپهر آمدست

اين بود انصاف تو اى نارفيق؟

بر دل ما آب و تو خود مى رقيق؟

ديگر از اين راه بدر مى‏روم

بر ره بيگانه سفر مى‏روم

تا برسم بر سر بامى عظيم

سجده كنم مسلك و حب رجيم

حج نروم گرچه كه واجب بود

حج من آن كعبه غايب بود

حج من آن است كه درون بنگرم

بر دل بى‏دانه و خون بنگرم

حج مى كنيد همسفران خاك را

خشت و گل و دولت افلاك را

آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
بى‏خردان دانه به انبان كنيد

بى‏خردان دانه به انبان كنيد

پشت به آزادى و قرآن كنيد

قبطه به قارون زمان مى‏خوريد

هر چه كه او خورده همان مى‏خوريد

هر كه ز دل ديده‏ى حق بين گرفت

ديده سر را گل سنگين گرفت

من كه شدم لات و هبل پيش من

زانو به زانو شده هم كيش من

ظرف تهى گشته‏ام از بى‏كسى

بى كسى ام باعث دلواپسى

صبر من از دامن ايوب نيست؟

كورى‏ام از ديده يعقوب نيست؟

كورى چشم علت بينايى‏ام

ديده‏ى موسايم و سينايى‏ام

خال تو كى نقطه‏ى تصوير شد؟

گو تو به نقاش ازل دير شد
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
طاس من افتاده به اثنى عشر

طاس من افتاده به اثنى عشر

روح تو افتاده به روح البشر

فتنه‏ى شاه از رجز آغاز شد

نام يتيمان همه سرباز شد

قلعه به دستان ابابيل رسيد

طعمه به دامان عزازيل رسيد

نام وزيران به زبان‏ها فتاد

قرعه‏اى افتاد و زيان‏ها فتاد

شاه به ميدان شد و عورت گرفت

عورت خود بر سر و صورت گرفت

آه كه شب را به سحر باختم

من سپر از بهر خطر ساختم

تا كه زنم بر دل شطرنج خويش

پاره كنم جدول پر رنج خويش

سفره‏ى دل پر شده از نون او

نوك قلم بر رخ مجنون او

رخ بنما تا كه روم در سجود

بود تو بوده است ز ازل در نبود

دف بنواز اين قلم اندر سماست

رقص قلم معنى ذكر و دعاست

تا قلم از آتش تن در گرفت

سوز درون نام تو از سر گرفت

كى شود از دار تو من پر كشم؟

از سر ديوار برين سر كشم؟
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
كاشف تفسير كدام آيه‏اى

كاشف تفسير كدام آيه‏اى؟

آيه به جا مانده و آواره‏اى

پاره كنيد همسفران آيه را

سايه‏ى بى معنى همسايه را

نام دگر را به كتاب آوريد

واژه‏ى بى‏آب و سراب آوريد

كاشف آب از پى سرداب مرد

تشنه‏ى آب آخر مرداب مرد

مرده به آتش مزنيد آب هست

زمزمى از قامت محراب هست

معنى قرآن و مسيحا خدا

همدم و يار بى‏كس‏ها خدا

صاحب اسرار فلك او بود

نقطه‏ى بى‏وزن ترازو بود

ديده بلاكش شد و رنجور شد

فقر و بلايا ز عدم جور شد

كيش من از مهره‏ى دين مات شد

فرقه و آيين من اثبات شد
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
خال تو كى نقطه‏ى تصوير شد؟

خال تو كى نقطه‏ى تصوير شد؟

گو تو به نقاش ازل دير شد

چاره‏ى ما بوسه‏ى مقصود نيست

شكر خدا بوسه‏اى كمبود نيست

بوسه هدف دارد و من بى‏هدف

گوهر دردانه شدم بى‏صدف

گر صدف آورده خزر پوچ بود

چون كف دستان پدر پوچ بود

بر دل تاريكى نوشتم سكوت

قفل سكوتم بشكست در قنوت

نى چو شنيد از غم نى زار شد

نى زد و نى ، راهى نيزار شد

شمع و شراب و شب و نى زارِ كيست؟

زار تو اى ناله ز نيزار كيست؟

مرغ هما بام تو را آرزوست

سيم و زر انعام تو را آرزوست

حلقه‏اى در حلقه‏ى عرفان شدم

موى پريشان مريدان شدم

سايه چو در حلقه پديدار شد

خانقه در خاتمه بيدار شد
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
اب و خوراكم ز حرام آمدست

آب و خوراكم ز حرام آمدست

صحنه‏ى بازى به درام آمدست

برده‏ام از يوق به تنگ آمده

بر لب دندان تو سنگ آمده

آيينه محرم‏تر از آئين بود

صورتم از آينه رنگين بود

رنگ وجودم شده همرنگ اشك

لرزه بر اندام و هماهنگ اشك

معنى داس و مه و ابرو تويى

بوته‏ى خضرايى و شب بو تويى

گر نرسيدم به مقامات رو

جامه‏اى افكنده به طاعات رو

رو كه مناجات تو را طالبند

پاكى نيات تو را طالبند

مرده‏ام اى آب روان سالهاست

بر سر ميراث عدم قال‏هاست

خدشه‏اى افتاده به دل دار كو؟

شادى برون رفته و دلدار كو؟

سر چو به سجاده‏ى شب مى‏نهم

جان خطا رفته ادب مى‏نهم


كو صدفى تا كه دُر افشان كند

خانه‏ى ويرانه به سامان كند
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
روزى همايى به سر بام بود


روزى همايى به سر بام بود

نام تو در پرده‏ى ابهام بود

حال كه نام تو يقين آمدست

صورت غم ديده به چين آمدست

هر چه به پاى تو بريزم كم است

لوت وجودم ز پى شبنم است

آ بسرا تا به سرايم رسد

باده‏ى تكبير و دوايم رسد
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
سايه شدم تا كه شدم مست خويش

سايه شدم تا كه شدم مست خويش

ساغر افتاده‏ام از دست خويش

باشد اگر عمر من آخر شود

هر گنهم با تو برابر شود

سوخته‏ام تا كه تو را ديده‏ام

با سر هر پنجه تو را چيده‏ام

چيده‏ام اما گنهم چيدن است

راه تو آيا كه نبخشيدن است؟

شيشه‏ى افتاده به دريا شدم

نامه‏ى بى‏جوهر و معنا شدم

بحر وجودم پر امواج بود

هجمه موج از سره باج بود

رفتم و رفتم پى آوازه خوان

با دفى آزاده ولى بى‏نشان

ديده‏ام اما گنهم ديدنى‏ست

اين گنه آيا كه نبخشيدنى ست؟

ساكن بى‏نام نشانى منم

دلشده يا هر چه بخوانى منم

جلد و كلام تو شدم از ازل

خويش گرفتم ز ازل در بغل

تا كه ز محراب تو سر مى‏كشم

مهر تو با آيه‏اى سر مى‏كشم


واى به روزى كه خدا صد شود

عابد با ذريه مرتد شود

جامه‏ى ماندن نبود در بدن

حاضر و آماده براى كفن

چشم اميدى به ظهورت نبود

چشمه‏ى نابى ز حضورت نبود

من زبرين آمده‏ام هوشيار

بر دمن افتاده شدم ماندگار

آ بسرا سوره‏ى كوثر مرا

نامه ناخوانده آخر مرا

آ كه سزاى من و ايمان تويى

ايمنى از آذر و شيطان تويى

ما كه سفيران بلايا شديم

حلقه‏اى در گنج زوايا شديم


ساغر و افيون نكند كار خويش

خويش خوريم بابت بيمار خويش

شمع شبستان و من هم شهرتيم

هر دو به يك سو به ره غربتيم

گو به نصوح از گنهم درگذر

توبه ندارد دگر اين جا اثر

ما ملكى بوده‏ايم آزاد و مست

ميوه‏ى شيطان زده پيمان شكست

صحبت پروانه و گل راز شد

دولت خار آمد و خونساز شد

من به چمن گفتم و او مى‏گريست

از بد اين حادثه گل مى‏گُريست
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
اى كه سحرگاه چمن ديده‏اى

اى كه سحرگاه چمن ديده‏اى

صاعقه بر چاه دمن ديده‏اى

ناله سزاى دل آرام من

جرعه سزاوار دلارام من

قطره‏اى ار دادى به اسبان دشت

جرعه‏اى بستانى ز دامان دشت

يا تو مگير از دل خمخانه مى

يا بپذير از بد پيمانه قى

در حجر اسود نكند كار خويش

تا كه بگيرد زر و دينار خويش

چاره‏ى زنجير غلامان تويى

مير سياهان و سپيدان تويى


همسر ايوب زمان موى زد

بهر مداواى نبى روى زد

جار به دالان محافل زدند

عربده بر صابر عاقل زدند

گيس بريديم و نخورديم نان

نان نگرفتيم و نبرديم جان

كس نبرد دستى به ابيات شب

نور ادب باعث اثبات شب

كور سزاوار رهى روشن است

نور تو را در بدن آ بستن است

آب حيات من و مسكين يكيست

آيه‏ى طور و ولى الدين يكيست

ما و عزازيل و فلك از توئيم

سائل و خونخواه ملك از توئيم

تا بكشى دست ورا از سبيل

موج دگر را بگشايى زنيل

از سر خوان كرمت دانه‏هاست

پيش من آن مرغ همايى فناست
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
ا كه رسيدم به سحر شام شد

تا كه رسيدم به سحر شام شد

پيكر اشرف شده بد نام شد

خان و امير غم و آهم ببين

يوسف افتاده به چاهم ببين

تا برسد دلو قديم از سپهر

دست بر اين شانه گذارد ز مهر

عيسى افتاده به دارت منم

موسى در راه ديارت منم

آينه يكبار دگر نال كرد

با خم ابروى خود اغفال كرد

كين چه خم است بر لب پيشاني ات

واى بر احوال پريشانى‏ات
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 117 از 267:  « پیشین  1  ...  116  117  118  ...  266  267  پسین » 
شعر و ادبیات

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA