ارسالها: 14491
#1,161
Posted: 4 Sep 2013 19:13
شام غریبان
بىخبر از شام غريبان شدى
هم ره داروغه و سلطان شدى
اين گره از ما به طناب آمدست
دار مكافات ثواب آمده است
هر كه تفاخر به مساكين زند
دست به دامان شياطين زند
زندگى آلوده دل مردگيست
مردگى سرلوحهى هر زندگيست
تا به زنا خانه رسد دخترى
زاهد و عابد شدهاند مشترى
عابد و بتخانه و مخمور و مى
بربط و تنبور و دف و عود و نى
هر دو خروج از ره عرفان شدند
خرقه برون كرده و عريان شدند
در غم هجران سفر كرده ايم
گريه به چشمان بصر كردهايم
ماه تو همچون مه و مهر آمدست
ماه من از راه سپهر آمدست
اين بود انصاف تو اى نارفيق؟
بر دل ما آب و تو خود مى رقيق؟
ديگر از اين راه بدر مىروم
بر ره بيگانه سفر مىروم
تا برسم بر سر بامى عظيم
سجده كنم مسلك و حب رجيم
حج نروم گرچه كه واجب بود
حج من آن كعبه غايب بود
حج من آن است كه درون بنگرم
بر دل بىدانه و خون بنگرم
حج مى كنيد همسفران خاك را
خشت و گل و دولت افلاك را
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,162
Posted: 4 Sep 2013 19:14
بىخردان دانه به انبان كنيد
بىخردان دانه به انبان كنيد
پشت به آزادى و قرآن كنيد
قبطه به قارون زمان مىخوريد
هر چه كه او خورده همان مىخوريد
هر كه ز دل ديدهى حق بين گرفت
ديده سر را گل سنگين گرفت
من كه شدم لات و هبل پيش من
زانو به زانو شده هم كيش من
ظرف تهى گشتهام از بىكسى
بى كسى ام باعث دلواپسى
صبر من از دامن ايوب نيست؟
كورىام از ديده يعقوب نيست؟
كورى چشم علت بينايىام
ديدهى موسايم و سينايىام
خال تو كى نقطهى تصوير شد؟
گو تو به نقاش ازل دير شد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,163
Posted: 4 Sep 2013 19:20
طاس من افتاده به اثنى عشر
طاس من افتاده به اثنى عشر
روح تو افتاده به روح البشر
فتنهى شاه از رجز آغاز شد
نام يتيمان همه سرباز شد
قلعه به دستان ابابيل رسيد
طعمه به دامان عزازيل رسيد
نام وزيران به زبانها فتاد
قرعهاى افتاد و زيانها فتاد
شاه به ميدان شد و عورت گرفت
عورت خود بر سر و صورت گرفت
آه كه شب را به سحر باختم
من سپر از بهر خطر ساختم
تا كه زنم بر دل شطرنج خويش
پاره كنم جدول پر رنج خويش
سفرهى دل پر شده از نون او
نوك قلم بر رخ مجنون او
رخ بنما تا كه روم در سجود
بود تو بوده است ز ازل در نبود
دف بنواز اين قلم اندر سماست
رقص قلم معنى ذكر و دعاست
تا قلم از آتش تن در گرفت
سوز درون نام تو از سر گرفت
كى شود از دار تو من پر كشم؟
از سر ديوار برين سر كشم؟
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,164
Posted: 4 Sep 2013 19:21
كاشف تفسير كدام آيهاى
كاشف تفسير كدام آيهاى؟
آيه به جا مانده و آوارهاى
پاره كنيد همسفران آيه را
سايهى بى معنى همسايه را
نام دگر را به كتاب آوريد
واژهى بىآب و سراب آوريد
كاشف آب از پى سرداب مرد
تشنهى آب آخر مرداب مرد
مرده به آتش مزنيد آب هست
زمزمى از قامت محراب هست
معنى قرآن و مسيحا خدا
همدم و يار بىكسها خدا
صاحب اسرار فلك او بود
نقطهى بىوزن ترازو بود
ديده بلاكش شد و رنجور شد
فقر و بلايا ز عدم جور شد
كيش من از مهرهى دين مات شد
فرقه و آيين من اثبات شد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,165
Posted: 4 Sep 2013 19:22
خال تو كى نقطهى تصوير شد؟
خال تو كى نقطهى تصوير شد؟
گو تو به نقاش ازل دير شد
چارهى ما بوسهى مقصود نيست
شكر خدا بوسهاى كمبود نيست
بوسه هدف دارد و من بىهدف
گوهر دردانه شدم بىصدف
گر صدف آورده خزر پوچ بود
چون كف دستان پدر پوچ بود
بر دل تاريكى نوشتم سكوت
قفل سكوتم بشكست در قنوت
نى چو شنيد از غم نى زار شد
نى زد و نى ، راهى نيزار شد
شمع و شراب و شب و نى زارِ كيست؟
زار تو اى ناله ز نيزار كيست؟
مرغ هما بام تو را آرزوست
سيم و زر انعام تو را آرزوست
حلقهاى در حلقهى عرفان شدم
موى پريشان مريدان شدم
سايه چو در حلقه پديدار شد
خانقه در خاتمه بيدار شد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,166
Posted: 4 Sep 2013 19:26
اب و خوراكم ز حرام آمدست
آب و خوراكم ز حرام آمدست
صحنهى بازى به درام آمدست
بردهام از يوق به تنگ آمده
بر لب دندان تو سنگ آمده
آيينه محرمتر از آئين بود
صورتم از آينه رنگين بود
رنگ وجودم شده همرنگ اشك
لرزه بر اندام و هماهنگ اشك
معنى داس و مه و ابرو تويى
بوتهى خضرايى و شب بو تويى
گر نرسيدم به مقامات رو
جامهاى افكنده به طاعات رو
رو كه مناجات تو را طالبند
پاكى نيات تو را طالبند
مردهام اى آب روان سالهاست
بر سر ميراث عدم قالهاست
خدشهاى افتاده به دل دار كو؟
شادى برون رفته و دلدار كو؟
سر چو به سجادهى شب مىنهم
جان خطا رفته ادب مىنهم
كو صدفى تا كه دُر افشان كند
خانهى ويرانه به سامان كند
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,167
Posted: 4 Sep 2013 19:28
روزى همايى به سر بام بود
روزى همايى به سر بام بود
نام تو در پردهى ابهام بود
حال كه نام تو يقين آمدست
صورت غم ديده به چين آمدست
هر چه به پاى تو بريزم كم است
لوت وجودم ز پى شبنم است
آ بسرا تا به سرايم رسد
بادهى تكبير و دوايم رسد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,168
Posted: 4 Sep 2013 19:36
سايه شدم تا كه شدم مست خويش
سايه شدم تا كه شدم مست خويش
ساغر افتادهام از دست خويش
باشد اگر عمر من آخر شود
هر گنهم با تو برابر شود
سوختهام تا كه تو را ديدهام
با سر هر پنجه تو را چيدهام
چيدهام اما گنهم چيدن است
راه تو آيا كه نبخشيدن است؟
شيشهى افتاده به دريا شدم
نامهى بىجوهر و معنا شدم
بحر وجودم پر امواج بود
هجمه موج از سره باج بود
رفتم و رفتم پى آوازه خوان
با دفى آزاده ولى بىنشان
ديدهام اما گنهم ديدنىست
اين گنه آيا كه نبخشيدنى ست؟
ساكن بىنام نشانى منم
دلشده يا هر چه بخوانى منم
جلد و كلام تو شدم از ازل
خويش گرفتم ز ازل در بغل
تا كه ز محراب تو سر مىكشم
مهر تو با آيهاى سر مىكشم
واى به روزى كه خدا صد شود
عابد با ذريه مرتد شود
جامهى ماندن نبود در بدن
حاضر و آماده براى كفن
چشم اميدى به ظهورت نبود
چشمهى نابى ز حضورت نبود
من زبرين آمدهام هوشيار
بر دمن افتاده شدم ماندگار
آ بسرا سورهى كوثر مرا
نامه ناخوانده آخر مرا
آ كه سزاى من و ايمان تويى
ايمنى از آذر و شيطان تويى
ما كه سفيران بلايا شديم
حلقهاى در گنج زوايا شديم
ساغر و افيون نكند كار خويش
خويش خوريم بابت بيمار خويش
شمع شبستان و من هم شهرتيم
هر دو به يك سو به ره غربتيم
گو به نصوح از گنهم درگذر
توبه ندارد دگر اين جا اثر
ما ملكى بودهايم آزاد و مست
ميوهى شيطان زده پيمان شكست
صحبت پروانه و گل راز شد
دولت خار آمد و خونساز شد
من به چمن گفتم و او مىگريست
از بد اين حادثه گل مىگُريست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,169
Posted: 4 Sep 2013 19:43
اى كه سحرگاه چمن ديدهاى
اى كه سحرگاه چمن ديدهاى
صاعقه بر چاه دمن ديدهاى
ناله سزاى دل آرام من
جرعه سزاوار دلارام من
قطرهاى ار دادى به اسبان دشت
جرعهاى بستانى ز دامان دشت
يا تو مگير از دل خمخانه مى
يا بپذير از بد پيمانه قى
در حجر اسود نكند كار خويش
تا كه بگيرد زر و دينار خويش
چارهى زنجير غلامان تويى
مير سياهان و سپيدان تويى
همسر ايوب زمان موى زد
بهر مداواى نبى روى زد
جار به دالان محافل زدند
عربده بر صابر عاقل زدند
گيس بريديم و نخورديم نان
نان نگرفتيم و نبرديم جان
كس نبرد دستى به ابيات شب
نور ادب باعث اثبات شب
كور سزاوار رهى روشن است
نور تو را در بدن آ بستن است
آب حيات من و مسكين يكيست
آيهى طور و ولى الدين يكيست
ما و عزازيل و فلك از توئيم
سائل و خونخواه ملك از توئيم
تا بكشى دست ورا از سبيل
موج دگر را بگشايى زنيل
از سر خوان كرمت دانههاست
پيش من آن مرغ همايى فناست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,170
Posted: 4 Sep 2013 19:44
ا كه رسيدم به سحر شام شد
تا كه رسيدم به سحر شام شد
پيكر اشرف شده بد نام شد
خان و امير غم و آهم ببين
يوسف افتاده به چاهم ببين
تا برسد دلو قديم از سپهر
دست بر اين شانه گذارد ز مهر
عيسى افتاده به دارت منم
موسى در راه ديارت منم
آينه يكبار دگر نال كرد
با خم ابروى خود اغفال كرد
كين چه خم است بر لب پيشاني ات
واى بر احوال پريشانىات
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟