ارسالها: 14491
#1,221
Posted: 4 Sep 2013 21:16
رسول
چه كند طره بجز سجده بر ابروي رخت
پيچ گيسوي تو هم تشنه به داروي رخت
نيل چشمان تو گر غرقه كند ايمان را
خويش دريا كنم از دولت جادوي رخت
ميرسد باد صبا بر لب ايوان حرات
كه جهان پر كند از رايحه بوي رخت
شرق انداز گل است قبله ي هورائي ات
اي اهورائي كه هر قبله شد هم سوي رخت
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,222
Posted: 4 Sep 2013 21:17
کعبه و بت خانه
از رياكارى رندان دل بيگانه بسوخت
وز سر مىزدگان ساغر و پيمانه بسوخت
ز كدامين نمك اين زخم چنين مىسوزد
كه ز هر سوز كنون عاقل و فرزانه بسوخت
درد هجرى كه در اين دير مغان آوردند
غافل از دوش و دل از صحت افسانه بسوخت
آن چراغى كه عدم بر دل كاشانه فروخت
ز قبس سوسن و آلاله و كاشانه بسوخت
برو اى شمع ريايى كه ز هر مردم چشم
خرقهى مِى زده با جامهى پروانه بسوخت
ما و كف حلقه و دف گرد منا مىگرييم
كه ز تزوير و گنه كعبه و بتخانه بسوخت
دل بسوز از سر تحريف كلامش هيهات
كه روايتگر و قرآن چه غريبانه بسوخت
طعمهى چرخ و فلك دانه و دام است هنوز
صيد اين گردش دون در پى هر دانه بسوخت
لاف سر مستى مزن باصر و حكم است چنين
كه در اين شهر بسى حكم حكيمانه بسوخت
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,223
Posted: 4 Sep 2013 21:17
حق
گفتم اى دل بس كن افغان شيخ صنعان رفت رفت
برنگردد يوسف اينك كو ز كنعان رفت رفت
گفتم اى لب گر نيازى باشد از رب خواه و بس
كين زمان از هر مسلمان ملك و ايمان رفت رفت
گفتم اى چشم از نظرها دور كن ميعاد را
كان مواعيد از سر آن ميگساران رفت رفت
گفتم اى مژگان فرو افتا كه اميد نيست نيست
چون كه يعقوب از وطن با چشم گريان رفت رفت
گفتم اى ابرو متاب و همچو ابرو باش ليك
در پى سرهاى طغيان تيغ برّان رفت رفت
گفتم اى دست ار بود سوداى حرمت باز دار
چون در اين ماتم سرا ارباب جولان رفت رفت
گفتم اى بازو مرنجان صورت اقشار فقر
كز زر و سيم عالم قارون دوران رفت رفت
گفتم اى پا از چه بردارى قدم اميدوار
هر كه در دنياى دون بگرفته بنيان رفت رفت
گفتم اى سر گر تو را اميدى از منصورهاست
بگذر از گفتار و الحق سربداران رفت رفت
گفتم اى گيسوى مشكين پيچ و تابت چيست چيست؟
اى بسا در موى مجنون باد و بوران رفت رفت
گفتم اى جان از زمينى كز جبين برگير نان
ورنه يغما بردگان با تاج شاهان رفت رفت
گفتم اى تن از چه مىترسى بگفتا نفس نفس
گفتمش حقا ز دنيا خسروى با نامداران رفت رفت
گفتم اى باصر دل و چشم و لب و مژگان بشوى
با دفى پيمانهاى در حلقه عرفان رفت رفت
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,224
Posted: 4 Sep 2013 21:18
رخسار
گل يكدانهى دل در تپش باد تو سوخت
گوش تا گوش مرا ناله و فرياد تو سوخت
سوخت از رفتن و از هجر تو آلالهى دشت
كام شيرين ز عطش در غم فرهاد تو سوخت
مكن اين كار و بيا از سفر اى سرو بلند
پيكر و آيه و تنزيلم از اجداد تو سوخت
هر نفس با تو در آميزم و نى ابر تهى
كين عقيم از سر نفرين لب شمشاد تو سوخت
چشم بر هم زنم از كورى چشمان عدو
تا نبينم چمن از دولت اضداد تو سوخت
نور از دورى رخسار تو رنگى دگر است
رخ باصر به كمينگاه تو در ياد تو سوخت
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,225
Posted: 4 Sep 2013 21:20
بی محل
چندگاهيست كه شعرم به سراغ آمده است
گاهى از مهر و گهى موى دماغ آمده است
سر ز مستى نزد در شب يلداى بلند
بىخبر در سحرم با آهن داغ آمده است
شايد اين بار در او چشمهى نورى باشد
شايد اين بار به درمان دماغ آمده است
کودک درونم
انجمن در وصف او انديشهى بسيار داشت
قاصدك بر شانهاش صد مژده و اخبار داشت
كودكم در كوچههاى سرد شب گم گشته است
اين نشانى سينهى بىكينهى بيمار داشت
هيچ كس هم بستر رؤياى تشويشش نشد
هر كه شد در آستين افسانهاى از خار داشت
هيچ دستى بر رخ بىناز او پروا نكرد
او كه جز ما مأمنى چون خالقى دادار داشت
راستى، او در كنار بركهى حق خفته است
يادم آيد ديدگانى تا سحر بيدار داشت
هم كلامى گر شدى با او ورا حرمت بدار
وى زمانى حرمتى در ديدهى اغيار داشت
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,226
Posted: 4 Sep 2013 21:21
نور درون
آن شمع كه در ظلمت بيداران سوخت
چشم اميد به خورشيد فلك پيما دوخت
اشك شمع از مژهى خستهى وى گشت تهى
ناله سر داد ز سوزش كه نبايد افروخت
جامهاى بيش نماند در تن بيچارهى شمع
پيكرى هم به دو صد غمزه به بيگانه فروخت
مجلس
آن مى كه دست ساقى مى پرست ماست
يك دانهى فتاده ميان شست ماست
بشكن بريز ساقى مجلس پياله را
كين پياله مجازي دمادم به دست ماست
دانى كه حربهى دونان جهالت است؟
جهلى كه حاصلش اينك شكست ماست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,227
Posted: 4 Sep 2013 21:22
من میمم
فكر شيرين مكن اى زاهد و انديشه بس است
هر چه خارا زده بر ساغر و بر شيشه بس است
در دل بيستون اندر پى شيرين مگرد
در ره كار دگر بايد و اين پيشه بس است
سر به تعظيم تو آرم من فرهاد چو ميم
كه شكستى و نگفتى كه مزن تيشه بس است
سنگ
با سرى بشكسته و تنگ و سبوسنگ آشناست
بشكن اى خارا شما را با چنين ننگ آشناست
پيركى گفتا به گيسو از چه رو گشتى سپيد؟
ما فراوان ديدهايم مو را كه با رنگ آشناست
مهربانى را نگينى در دل بيگانگىست
اى دلا ديدى دلارامى كه با بنگ آشناست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,228
Posted: 4 Sep 2013 21:28
رنج و گنج
پيكر بىجان من خر مهرهى شطرنج كيست؟
اين سقوط اكنون سزاى نالهها و رنج كيست؟
چون شبابى بودهام در دشت و اينك چون حباب
در دل درياى نوميدى، جوانى گنج كيست؟
فتنهى شاه و وزيران بازى شطرنج نيست؟
سوز سربازان ندانم در حرارت سنج كيست؟
دار
از پاى تو منصور زمان دار جدا نيست
نِى دار به پاى تو و بل خار جدا نيست
اى آن كه سزاوار مِى و مِى زدگانى
مِى را نبود نالهاى كز يار جدا نيست
ناخورده مبادا كه برندش لب دارى
تا بوده همين بوده كه از دار جدا نيست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,229
Posted: 4 Sep 2013 21:29
جود و وجود تو
روزى كه جهان گشته منور ز وجودت
در عالم امكان نبود سير به جودت
ما جمله گدايان سر كوى تو باشيم
اى آن كه ملائك همه افتاده سجودت
گر زاهد و عالم همه گشتند رياكار
چشم طمعى هست به ياقوت كبودت
قیامت
قيامت در دل افكند، دو چشمت چون قيامت
قيامت در دو ابروست، چو راكع در قيامت
قيامت از تو پرسند، چه كردى در قيامت
قيامت سوخت مردم، چرا كردى قيامت
قيامت گفت يا رب، چه شور است اين قيامت
قيامت بنده پاداشت، هم آن دم در قيامت
قيامت كرده بيداد، به پا دار آن قيامت
قيامت گشته خضراء زِ مهرويان قيامت
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,230
Posted: 4 Sep 2013 21:30
ندا
دينى به گردن و زنجيرى به پاى ماست
درديم و قطرهاى صحت دواى ماست
دينم به گردن خويش افتد و زنجيرم به پاى غم
آن جا كه نام تو يا رب نداى ماست
هر جا كه از سر غفلت كنم اختيار خويش
گفتم به خويش كه عقل و فراست وراى ماست
مرغ هما
كى به اَقدام من آن همت آغاز آرد؟
سايهى سرو قدى را به چمن باز آرد؟
آشنايم من بيگانه در اين دشت زوال
كو زلالى كه مرا چشمهى غمّاز آرد؟
كى شود در كُله حاتم طايىّ زمان
صوف بخشندگى با جرأت ابراز آرد؟
به تمنّاى تو اى نرگس غايب زِ نظر
اشك انظار در اين قائله هم ناز آرد
حسرت مرغ همايون به دل پير نشست
دام و تزوير نشايد كه به پرواز آرد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟